به گزارش هنرآنلاین، او در میانه مراسمی که به بهانه رونمایی از کتاب تازهاش برگزار شده بود، با بیان اینکه در عرصه فرهنگی، با نوعی "سلیقه مبتذل" روبهرو هستیم، ریشه این ابتذال فرهنگی را در عدمآشنایی نسل امروز با آثار و تولیدات فرهنگی و هنری جدی دانست و افزوده بود: "مردم مقصر نیستند؛ مگر چهچیزی به آنها داده شده که دارای تشخیص و تمییز هنری شوند و بتوانند بهترین را انتخاب کنند. در عرصه فرهنگ نوعی سلیقه مبتذل رایج است. با حذفیات جلوی تفکر خلاق گرفته میشود و ابتذال رواج مییابد".
از این مقدمه و سخنِ حکیمانه استاد مجابی، میخواهم استفاده کنم و موضوعی را مطرح کنم که بیشتر سخنی از سرِ درد است تا یک یادداشت کلاسیک روزنامهنگارانه. هفته گذشته قرار بود در تهران هفتهای به نام "شبهای موسیقی خراسان" برگزار شود؛ مؤسسهای که در تدارک برگزاری این شبها بود، به خیال خود فکر میکرد از دو جهت پایتختنشینان از این شبها استقبال خواهند کرد؛ یکی اینکه موسیقی نواحی خراسان به ذات خود یکی از میراثهای بزرگ فرهنگی و شنیداری ماست و از آنجایی که موسیقی خراسان چندان در تهران بهروی صحنه نرفته است، یقینا مردم از این رویداد استقبال خواهند کرد.
دومین عامل محدودیتهایی بود که چندی است در مشهد و استان خراسان برای برگزاری کنسرتهای موسیقی به وجود آمده است و با این کنسرتها قرار بود مثلا مردم تهران به صحنهای بیایند که در آن "نوای غربت موسیقی نواحی" روایت میشد. برای این مهم، هفت گروه صاحبنام و اصیل موسیقی نواحی خراسان پذیرفتند که به تهران بیایند تا برای مردم تهران اجرای برنامه داشته باشند. با هماهنگیهایی هم که صورت گرفت، استاد بزرگ موسیقی نواحی، "عثمان محمدپرست" با وجود کسالتی که داشت، به عشق مردم قبول کرد در شبِ پایانی این رویداد فرهنگی حضور پیدا کند. برنامهریزیها صورت گرفت، تبلیغاتِ شهری برگزاری این رویداد مهم فرهنگی را به مردم تهران وعده داد، روزنامهها، خبرگزاریها و ابزارهای مجازی اطلاعرسانی جملگی دستبهکار شدند تا پاسداشت خوبی برای موسیقی نواحی خراسان در تهران برگزار شود. اما نتیجه حیرتانگیز بود: مجموعا برای هفت سانسی که تدارک دیده شده بود، از مجموع ظرفیت دو هزاروصدنفره سالن برای این سانسها، هفت بلیت فروخته شد! بله دقیقا هفت بلیت. اوضاع آنقدر غمانگیز بود که برگزارکنندگان این هفته فرهنگی در ساعات پایانی مانده به این اجراها، تمامی اجراها را با اطلاع به سرپرستان این گروهها، لغو کردند و تنها به احترام نام بلند استاد عثمان محمدپرست، قرار بر این شد تا تنها مراسم تجلیل از او و یک اجرای گروهی پیش از این مراسم برگزار شود. شاید باور این موضوع سخت باشد، اما حتی برای مراسم تجلیل از دوتارنوازِ شهیر خراسانیِ زمان ما هم که نهتنها رایگان بود، که از بسیاری از چهرههای موسیقی و هنرمندان دعوت به عمل آمده بود، بیش از نیمی از سالن خالی بود و اگر نبود همتِ معاون هنری وزیر فرهنگ و مدیر کل دفتر موسیقی این وزارتخانه که برای ادای احترام به پیرمردِ زندهدل خراسانی در مراسم حضور پیدا کردند، این مراسم هم با حداقلیترین حضور ممکن از سوی هنرمندان و مسئولان برگزار میشد. هفتهای که قرار بود "غربت موسیقی خراسان" را روایت کند، خود صحنهای از همین غربت شد. گروههای خراسانی روزهای نخستینی که برنامه در حال تدارک بود، چنان با شور از حضور در جمع پایتختنشینان شادمان بودند که وصفناشدنی بود ولی نهایتا با صحنهای روبهرو شدند که کمترین نشانهای از همدلی و سپاسگزاری در آن وجود داشت.
به سخنِ حکیمانه جواد مجابی برمیگردم؛ واقعا مگر جز رواجِ ابتذال بهویژه در حوزه موسیقی، چهچیزی به بخش بزرگی از نسل امروز داده شده که دارای تشخیص و تمییز هنری شوند و بتوانند بهترین را انتخاب کنند؟ کدام نهاد یا دستگاه مسئول، کدام رسانه ملی یا کدام تهیهکننده و کنسرتگذار، به موسیقی نواحی بهویژه موسیقی نواحی خراسان بها دادهاند و نسل امروز را با آن آشنا کردهاند که حال باید در انتظارِ شناخت این سند هویتی ما از سوی بخش زیادی از مردم بود؟ واقعا ازچهروست که برخی کنسرتهای پاپ در کمتر از یک ساعت تمام بلیتهای خود را به فروش میرساند و برای هفت اجرا در یک برنامه نواحی، فقط هفت بلیت فروخته میشود؟ تعارف را باید کنار گذاشت، این واقعیتِ تلخِ روزگار ماست که در عرصه فرهنگی، درواقع نوعی سلیقه مبتذل حاکمیت دارد، این را منِ روزنامهنگار نمیگویم، جواد مجابیای میگوید که دهها سال است سردوگرم این روزگار را چشیده است و این روزها حاصل زندگی خود را با سخنانی اینچنین با ما به اشتراک میگذارد...
این یادداشت سه شنبه 22 اسفندماه در روزنامه شرق منتشر شده است.