به گزارش هنرآنلاین: ضیافتی برپاست. ضیافتِ مرغان. سی مرغ. سیمرغ. ضیافت پرواز است در باغِ شبنما. شبها زمین سفینهی نور میشود در حضورِ رنگ. دستها به هم در میشوند. بندبند میشوند. رَسَن به رسن بر موج موجِ شب میکشند تا برکشند چشمهای تماشا و گوشهای تمنّا را تا اوج آسمان. شبها بر این ضیافتِ شعر و شعور، واژهها و نغمهها بال میزنند و سیمرغ میشوند تا ذهنِ زمین را پذیرای فهمِ زمان کنند. هنر اینجا اعجاز میکند. پرواز میکند. پرواز میدهد. اول خودش مست میکند، پس آنگاه همه را مدهوش میکند. در این ضیافتِ الوان، دم به دم با دمِ این مرغانِ آزاده و رها، از باغِ باور و بارور بیرون نمیشوی با پا، بل نشسته بر فرشِ عرش عروج میکنی تا بعد و بعدها. انگار خنیاگرانِ باستان با نای هِزاران هَزار، بانگِ شور و دلشوره میزنند؛ شورِ شرِ فرداها. نقالِ عهدِ ازل، فرود آمده، از گَردِ راه، گِردت نشسته، با تو و بر تو شاهبیتِ افسانهی افسانهسازِ طوس نقل میکند. بر در و دیوار و درختها، شاهکارِ شاهنامه باز میکند. اینجا به اشاره انگشتِ اشارتِ فردوسی-این فردوس نشینِ دانایی و توانایی- همه اعجاز میکنند. سحر میکنند. نغمه با قلم. سهراب با چنگ و عود و دف. همایون با نوایی از ژرفای نای. نقش پردازانِ ماهر به هیبتِ زال، رودابه و رستم و سهراب، افراسیاب، منجّم و پری به هدایتِ دشتی، برمیکشند من و ما را تا اوجِ کهکشان. ضیافتی برپاست. از جنسِ درک. درکِ زیبایی. درکِ زمان. درکِ درک. درکِ فهم. درکِ درد. درکِ رنج. دردِ درک و رنجِ زیستن در آگاهی. در این ضیافت، میزبانانِ بیشمارِ بیدریغ، ققنوسوار از گذشته وام گرفته، آینده میدهند. وه که چه ضیافتِ بشکوهِ محترمی.
براى موسیقى نمایش "سى" محل اجرا، کاخ سعدآباد