سرویس موسیقی هنرآنلاین: شاید کمتر کسی بداند که بسیاری از چهرههای سرشناس حوزه موسیقی راک در کشور از شاگردان او هستند. آلبومهایش را در سالهای گذشته بدون مشکل در کشور منتشر کرده و آخرین اثر او آلبوم "مرگ خاموش" است که به تازگی در بازار موسیقی کشور منتشر شد؛ آلبومی که با استقبال علاقهمندان موسیقی راک روبهرو شد و کنسرتهای او را پر از جمعیتتر از قبل کرد.
او فرشید اعرابی است و ماه به سراغ او و دستاندرکاران آلبومش عباس روشنزاده ترانهسرا، محمد مفتاحی ترانهسرا، علی مومنیان خواننده مهمان، نیما نواپور نوازنده درامز و محمد نیک نوازنده گیتار باس رفتیم تا درباره این اتفاقات گپ بزنیم.
آقای اعرابی، در دورهای که شما اولین آلبومتان را بهصورت رسمی به بازار موسیقی ارائه کردید، خیلی از دوستان و همکارانتان که در سبکهای موسیقی راک و متال کار میکردند، به دنبال مجوز نبودند و یا اگر به دنبال مجوز بودند، خیلی زود خسته میشدند و درنهایت آثارشان را بدون مجوز منتشر میکردند. چه شد که شما پافشاری کردید و کارتان را از همان ابتدا با فعالیت رسمی آغاز کردید؟
فرشید اعرابی: من از ابتدا مایل بودم آثارم بهصورت رسمی و با مجوز منتشر شود چون در غیر این صورت، ممکن بود موسیقی من هویت و تداوم پیدا نکند و شناسنامهای از آثارم باقی نماند. در حولوحوش سالهایی که اولین آلبومم تحت عنوان "پنهان" منتشر شد، اعضای گروه موسیقی "اوهام" آلبومشان را بهصورت غیررسمی منتشر کرده بودند و دوستان اصرار میکردند من هم همین روند را در پیش بگیرم، اما من منتظر مجوز آلبومم ماندم چون از همان ابتدا هدفم ثبت رسمی آلبوم "پنهان" بود. البته در آن سالها فکر میکردم رفتهرفته سبک موسیقی راک و متال وارد رادیو و تلویزیون بشود و بتواند جریان سازی کند اما شرایطی که در دولتهای مختلف به وجود آمد، این موضوع را هم تحت شعاع خود قرارداد. رویکرد وزارت فرهنگ و ارشاد در دولتهای مختلف نسبت به موسیقی متفاوت است. خوشبختانه در 4 سال اخیر وضعیت بهتر شده و وزارت ارشاد با دید بازتری به موسیقی نگاه میکند. فکر میکنم در 4 سال بعد دولت آقای روحانی اتفاقات بهتری هم رخ بدهد؛ کما اینکه همین اخیراً گروه موسیقی "پیکلاویه" مجوز انتشار یک آلبوم با کلام به زبان انگلیسی را دریافت کرد. اینها اتفاقات خوبی است که دارد در دولت آقای روحانی میافتد. پیش از آن در دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد خیلی از موزیسینهای راک دلسرد شدند و خیلیها هم به خارج از کشور رفتند و در آنجا هم اتفاقی برایشان نیفتاد. بههرحال ممنوعالکاری، آدمهایی را که عشق و کارشان موسیقی است دچار سرخوردگی میکند. هر نسلی که وارد موسیقی میشود، دورهای دارد و باید در آن دوره کار کند و بتواند تأثیر بگذارد. اگر آن نسل در دوره خودش خفه شود، دیگر سخت میتواند در دورههای بعدی تأثیرگذاری کند. در آن سالها خیلیها نتوانستند کار کنند و درنتیجه از روند موسیقی راک و متال جا ماندند چون این سبک از موسیقی بهسرعت نور در حال تغییر است و باید در آن کاملاً بهروز عمل کرد. امیدوارم پس از دولت دوازدهم، دوباره رویکرد موسیقی به رویکرد چند سال قبل برنگردد و وزارت ارشاد همین راه را ادامه بدهد. بههرحال من از روندی که برای ثبت و پخش آثارم انتخاب کردم رضایت دارم. درست است که راه ما برای ورود به رادیو و تلویزیون باز نشد اما من و دوستانم توانستیم برادری خودمان را ثابت کنیم و نشان بدهیم که چهره موسیقی راک و متال به آن بدی که تبلیغ میشود نیست و متال هم یک سبک موسیقی است مثل سبکهای دیگر.
امروز 15 سال از شروع فعالیت رسمیتان در عرصه موسیقی میگذرد. در این 15 سال 4 آلبوم منتشر کردهاید. خودتان کمکار هستید یا ممنوعالفعالیت بودن و مسائل دیگر باعث شده آلبومهایتان بافاصله چند سال یکبار منتشر شود؟
اعرابی: مطمئناً ممنوعالکاری هم تأثیر داشته اما من اصولاً تا زمانی که حرفی برای گفتن نداشته باشم، آلبومی را تولید نمیکنم. ضمن آنکه موسیقی من یک موسیقی بازاری و تجاری نیست و لزومی ندارد تند تند از من آلبوم و قطعه جدید منتشر شود. من در این 5-6 سالی که آلبوم منتشر نکردم، قطعات زیادی ساختم. فکر میکنم برای آلبوم "مرگ خاموش" 18-19 قطعه تولید کردم و درنهایت نیمی از آنها را کنار گذاشته و 9 قطعه را در آلبوم قراردادم. دوره ممنوعالکاری من خیلی بد زمانی اتفاق افتاد. من آن دوره در اوج بودم. خودتان میدانید که برگزاری کنسرت متال در برج میلاد یک تابوشکنی بود. شاید اگر من ممنوعالکار نمیشدم، سال بعد بهجای یک سئانس، دو سئانس در برج میلاد روی صحنه میرفتم، اما متأسفانه ممنوعالکار شدم و انرژیام گرفته شد.
بار کلام آثارتان بیشتر یا بر دوش آقای عباس روشن زاده است و یا از اشعار مولانا میخوانید. علاقه و ارادتتان به مولانا از کجا نشأت میگیرد و فکر میکنید ایدئولوژی اشعار مولانا با موسیقی متال چقدر نزدیک است؟
اعرابی: من نه خیلی شعر میشناسم و نه خیلی اهل مطالعه اشعار کلاسیک هستم اما به اشعار مولانا علاقه زیادی دارم. اصولاً در اشعاری که از مولانا انتخاب کردهام، یک نگاه اعتراضی وجود دارد. حضرت حافظ شاعر آرامتری است و اشعار ایشان بیشتر فضای گلوبلبل دارد اما حضرت مولانا همیشه روی آتش است. من معتقدم که قالب شعری غزل به لحاظ ریتم خیلی روی موسیقی راک و متال مینشیند. به لحاظ محتوا هم در اشعار مولانا التهاب زیادی وجود دارد که میتواند مکمل موسیقی ملتهب متال باشد. معمولاً پیشازاین شعرهای کلاسیک بیشتر در موسیقی سنتی و تا حدودی در موسیقی پاپ بهکاربرده شده بود اما من فکر کردم اگر این شعرها در موسیقی متال اجرا شود چه اتفاقی میافتد؟ بعد متوجه شدم که بعضی از اشعار کلاسیک در موسیقی متال بیشتر جریان پیدا میکند. مثلاً شعر "هیئت رها کن" حضرت مولانا که بیشتر در موسیقی سنتی خواندهشده، فضا و محتوای ملتهبی دارد که به نظرم با موسیقی متال بیشتر جریان پیدا میکند و جورش جور درمیآید اما ازآنجاییکه این شعر بیشتر در موسیقی سنتی خواندهشده، همه فکر میکنند فقط باید همین اتفاق تکرار شود.
علی مؤمنیان: مقالهای آقای همایی راجع به مولوی دارد که در آن مکاتب شعری را به دودسته تقسیم میکند. میگوید یک مدرسه وجود دارد که مدرسه عقل و عشق است و سعدی، حافظ و نظامی معلمهای آن هستند و مدرسه دیگر، مدرسه شوریدگی و خرابی است که در آن باید کلیات شمس تدریس شود. کسی باید در این مدرسه حضور پیدا کند که شوریدگی و عشق را بشناسد. به نظرم این شوریدگی، اعتراض و خرابی در موسیقی فرشید اعرابی وجود دارد و موسیقی آقای اعرابی کاملاً همزبان با اشعار حضرت مولانا در دیوان شمس کبیر است.
محمد مفتاحی: ما ادبیات گستردهای داریم و در تمام جهان اشعار شعرای کلاسیک ایران فروش میکند. دیوان شمس در آلمان جزو پرفروشترین کتابهاست و در سال 2006 پرفروشترین کتاب این کشور شد. اینکه آقای اعرابی میگوید بیشتر اشعار حافظ گلوبلبل است را قبول دارم. ما عادت کردهایم حافظ را اینگونه بخوانیم اما استاد من، زندهیاد دکتر بهروز ثروتیان، از میان غزلهای حدود حافظ 60 نامه اعتراضی بیرون آورده، که برای حفظ جان افراد و آزاد کردن زندانیها به سران و حاکمان نوشتهشده است. واقعیت این است که ما خیلی خوب و عمیق به ادبیات خودمان نگاه نکردهایم. حالا فرشید اعرابی دارد به آن متفاوت نگاه میکند و این موضوع خیلی قابلستایش است. اشعار حضرت مولانا در عین اینکه خیلی فردیت دارد، اجتماعی هم هست. به نظرم مولانا بدون اغراق نزدیکترین شاعر به زندگی امروز ما است. معاصرترین شاعر کهن ماست. فرشید اعرابی هم در کارش این هوش را به خرج میدهد و اشعاری از مولانا را میخواند که هم فردیت دارد و هم التهاب جامعه را نشان میدهد.
محمد نیک: موسیقیهای مختلف هرکدام کاربرد خودشان رادارند. سبک موسیقی ما برای این نیست که شنونده آن را در اتومبیل خود پخش کند و فقط بشنود. ساختار این موسیقی اینطور است که به آن باید فکر کرد. به همین خاطر باید کلام آنهم یککلام مربوط باشد. در مقایسه حافظ و مولانا میگویند حافظ در مرحله کشف و شهود است و چیزی را میبیند که به میخواهد به آن برسد اما مولانا مرحله کشف و شهود را رد کرده و در مرحلهای است که به یکچیزی رسیده. البته که هردوی این شاعران از سرمایههای گرانبهای ادبیات ایران هستند اما این مقایسه، مفهومی بودن اشعار مولانا را نشان میدهد. خود این موضوع هم هوش آقای اعرابی را نشان میدهد که چنین کلام مفهومی را روی موسیقیاش میگذارد. به نظرم چیز دیگری بهغیراز کلام مولانا نمیتوانست روی قطعات آقای اعرابی باشد.
عباس روشن زاده: همهچیز از شعر "من از غروب خستهام" (تبار من) شروع شد. تا قبل از آن شعر، بحث مولانا و اصلاً بحث کلام فارسی در موسیقی فرشید اعرابی مطرح نبود. موسیقی فرشید یک موسیقی پاپ کلاسیک به سبک موسیقی پاپ کلاسیک دهه 50 بود و هنوز موسیقی متال و کلام مولانا توی سرش نبود؛ اما شاید شعر "من از غروب خستهام" جهت ما را تغییر داد. من و فرشید اعرابی بچه پایینشهر تهران بودیم و در سالهای نوجوانی و جوانی خیلی چیزها را تجربه کرده بودیم که آنها را نمیشد در موسیقی پاپ کلاسیک دهه 50 گنجاند. موسیقی دهه 50 فرهاد مهراد و اسفندیار منفرد زاده کمی به ما نزدیک بود اما در موسیقی دهه 50 از دشنه و چاقو حرف میزدند که همچین چیزهایی در دوره ما نمود نداشت. ما دوست داشتیم آن تلخیها و اتفاقاتی که در دوره خودمان وجود دارد را در قالب موسیقی به منصه بروز و ظهور برسانیم. من از بچگی شعر مینوشتم و شعر میخواندم. کتابهایی که از شاملو دارم، به دوران 14 سالگی برمیگردد. اکثر 14 سالههای امروز با چنین فضاهایی فاصلهدارند. من در آن سن و سال اشعار تمام شعرای کلاسیک و معاصر را میخواندم و خودم هم هر چه که به ذهنم میرسید را روی کاغذ میآوردم اما انگار چیزی که به دنبالش بودم برایم اتفاق نمیافتاد. در سن 22-23 سالگی یک شوریدگی در من ایجاد شد. در آن سن و سال شعر "من از غروب خستهام" را سرودم و خیلی خوبروی موسیقی نشست. گاهی خیلی از شعرها و ملودیها برگرفته از ناخودآگاه آدم است. "من از غروب خستهام" یکی از آن شعرها بود. شعر "بغض شب" که در آلبوم "مرگ خاموش" وجود دارد هم همینطور. یک سری از ترانههای من به اشعار مولانا نزدیک است و بعضیهایش هم به لحاظ محتوایی با آن اشعار فاصله دارد. شعر موسیقی راک هم به ضرباهنگ خاصی احتیاج دارد و هم باید اعتراضی باشد. شعرهای من هم خوبروی موسیقی فرشید اعرابی مینشیند و هم درونمایه اعتراضی دارد. اعتراضی که در اشعارم وجود دارد جهانشمول است و به نظرم اعتراض امروز جامعه است. گاهی هم پیشآمده که جرأت نکردهام یک سری از اشعار را بگویم اما تا جایی که امکانش بوده سعی کردهام شعری بسرایم که زبان امروز جامعه باشد.
آقای اعرابی، شما در هر 4 آلبومتان از اشعار آقای روشن زاده استفاده کردهاید. چه چیزی باعث شده این همکاری تداوم پیدا کند و شما همچنان علاقهمند به اجرای اشعار ایشان باشید؟
اعرابی: عباس روشن زاده از آلبوم "پنهان" همراه من است و این همکاری همچنان ادامه دارد. نه من و نه خود عباس هم اصراری نداریم که از ترانه شاعر دیگری استفاده نشود. کما اینکه من در آلبوم "مرگ خاموش" ترانهای از آقای مفتاحی با نام "شب زده" خواندم. در انتخاب اشعار آلبوم "مرگ خاموش" آقای علی مؤمنیان خیلی به من کمک کرد و دو شعر "رها کن" و "به رقص آ" پیشنهاد ایشان بود. دو سال پیش هم گفت در آموزشگاه یک دوست به نام محمد مفتاحی دارم که یک ترانه خوب دارد. من گفتم آن ترانه را بگیر، چون واقعاً ترانه خوب خیلی کم گیر میآید. همه دارند از چشم یار و قهر و ناز مینویسند. خلاصه آقای مؤمنیان ترانه "شب زده" را برایم آورد و دیدم که آقای مفتاحی همان خط فکری آقای روشن زاده را دنبال میکند و ترانهاش از همان جنس است. ترانه "شب زده" دو سال دست من بود. درواقع اولین ترانهای که برای آلبوم انتخاب شد همان ترانه "شب زده" بود اما ملودی این ترانه بعد از ملودی بقیه قطعات آلبوم ساخته شد. اصولاً هنر بکر چیزی است که در لحظه اتفاق میافتد. سابقه داشته یک شعری 5 سال دست من بوده و من نتوانستهام ملودی خوبی برای آن بسازم تا اینکه یکشب خیلی اتفاقی ملودی آن را ساختم. در مورد قطعه "شب زده" هم همینطور شد و یک روز که حالم خیلی خوب نبود ترانه آقای مفتاحی را به موسیقی تبدیل کردم. من واقعاً وقتی حالم بد باشد موسیقی میسازم. حالم خوب باشد سمت آهنگسازی و نوازندگی نمیروم. همکاری با آقای مفتاحی باعث افتخار من بود. اعضای آلبوم "مرگ خاموش" با همدیگر یک پکیج هستند و اگر یک کدام از این اضلاع نبود، این آلبوم به ثمر نمینشست.
مفتاحی: خوبی شعرهای آقای روشن زاده این است که هرکدام یک داستان را روایت میکند. در اشعاری که ایشان در آلبوم "مرگ خاموش" دارد، مخاطب داستان یک پیرمرد جانباز و داستان مردی با گیتارش را با اجرای آقای اعرابی میشنود که همین موضوع به جذابیت اثر میافزاید. دید آقای روشن زاده خیلی وسیع است و همهجا را خیلی خوب میبیند. آقای روشن زاده همه اشعار را از زبان خودش نمیگوید؛ تا مخاطب فقط حس نکند که دارد حرف دل یک نفر دیگر را گوش میکند. ایشان از دریچه نگاه دیگران هم شعر میگوید و حسن کارش در همین است. من خودم بهعنوان یک ترانهسرا، مدت زیادی است که ترانههای آقای روشن زاده را میخوانم و گوش میکنم چون ترانههای ایشان واقعاً درد همه ما است.
دریکی دو دهه اخیر گروههای متعددی در عرصه موسیقی راک شروع به فعالیت کردند اما پس از مدتی همکاری اعضای آن گروهها تمام شد و کارگروهها به فروپاشی رسید. رمز ماندگاری گروه شما در چیست؟
نیک: من با گروههای زیادی همکاری کردهام. همکاری با گروه آقای اعرابی باعث افتخار من است. در گروههایی هم بودهام که به آنها افتخار نمیکنم. آن گروههایی که خیلی زود از هم میپاشند، در اصل گروه نیستند. آنها چند نوازنده هستند که دورهم جمع میشوند و موسیقی مینوازند. کسی هم مثل آقای اعرابی نیست که مثل یک پدر دلسوز بالای سرگروه باشد و حس همدلی و همکاری میان اعضای گروه ایجاد کند. آقای اعرابی از این لحاظ واقعاً کارش را بلد است و من فکر میکنم در یک نشست جداگانه بشود راجع به کاراکتر فرشید اعرابی صحبت کرد. من معتقدم رمز ماندگاری یک گروه موسیقی در همسو بودن خط فکری اعضا و حس مشترک میان آنهاست؛ اما در مورد گروه آقای اعرابی، به نظرم خود ایشان دلیل اصلی ماندگاری گروه است. آقای اعرابی برای این گروه مثل یک نخ تسبیح میماند که اگر آن نخ نباشد، دانههای تسبیح از هم میپاشد.
اعرابی: اولین برخورد من با نیما نوا پور به سال 68 برمیگردد. من در آن سال سرباز بودم و پیش آقای کورش موحد گیتار کار میکردم. یکبار آقای موحد به من گفت میخواهی یک راک زنده ببینی؟ من گفتم حتماً. ایشان مرا به زیرزمین خانه آقای مصطفی رستمی در نظامآباد برد. من نیما نوا پور را اولین بار در آنجا دیدم که همراه با استاد خودم نوازندگی میکرد. همانجا از نوازندگی نیما هاج و واج ماندم و با خودم میگفتم این دیگر چیست؟ مدتی بعد استاد من از ایران رفت و من با نیما نوا پور دوست و همکار شدم. این دوستی ادامه پیدا کرد و در سال 74 منجر به شکلگیری یک گروه سهنفره با حضور من، نیما و بابک پور شریف شد. من و نیما با همدیگر رشد کردیم و جلو آمدیم. دلیل ماندگاری گروهها در همین است. اگر در گروه پینک فلوید بعد از 5 دهه هنوز همریشههایی از دوستی وجود دارد به خاطر این است که راجر واترز، دیوید گیلمور، ریچارد رایت، سید برت و بقیه از نوجوانی باهم رشد کردند و تفکر و نگاهشان در یک مسیر بود و هست. معلوم است چنین گروهی ماندگار میشود. من الآن دلم برای موسیقی راک و متال و بعضی از این گروهها میسوزد. اگر موسیقی راک با این روندی که الآن در پیشگرفته جلو برود، تا دو سال دیگر با سر میرود توی زمین. الآن یک سونامی وحشتناکی به وجود آمده و رقابتهای ناسالمی میان گروههای راک ایجادشده است که میتواند حاصل تلاش نسل را به باد بدهد. امیدوارم این وضعیت مدیریت شود.
نیما نواپور: زمانی که ما کارمان را شروع کردیم، پول و مادیات در موسیقی نبود و همهچیز در عشق محض خلاصه میشد. علت ادامه یافتن همکاری من و فرشید اعرابی، به نگاه مشترک هردوی ما برمیگردد. اگر یکی از ما نگاه متفاوتی داشتیم، این همکاری ادامه پیدا نمیکرد. ماقبل از هر چیزی دوست داشتیم با موسیقی خودمان را به لحاظ روحی ارضاء کنیم و بعد به لذت بردن مخاطب فکر میکردیم. مادیات و یک سری مسائل خالهزنکی که امروز در موسیقی راک به وجود آمده در اولویتهای ما نبود. اگر این مسائل مدیریت نشود، موسیقی راک بهجایی نمیرسد. فن در نوازندگی همهچیز نیست و باید یک سری فاکتورهای دیگر هم همراه با نوازنده باشد. هم فیزیک ساززدن مهم است و هم شیمی آن. شما وقتی شیمی ساززدن را نداشته باشید، بهجایی نمیرسید. شاید بتوانید کمی تأثیرگذار باشید اما این تأثیرگذاری عمیق نیست.
نیک: یک مشکلی که در موسیقی به وجود آمده این است که خیلیها فکر میکنند اگر فرشید اعرابی را از موسیقی راک حذف کنند، فضا برای ورود دیگران باز میشود. این خیلی اشتباه بزرگی است. فرشید اعرابی و خیلیهای دیگر باهم یعنی موسیقی راک و متال. وقتی شما یکقسمتی از بدنه این موسیقی را حذف میکنید، یعنی دارد کل آن موسیقی را خراب میکنید. سال 82-83 که فرشید اعرابی آلبوم "پنهان" را منتشر کرد، من در این فکر بودم که سازم را بفروشم تا اینکه نوار این آلبوم به دستم سید و همهچیز ازآنجا شروع شد. شاید اگر آن نوار به دستم نمیرسید، الآن اینجا نبودم. فرشید اعرابی این مزیت را برای موسیقی راک داشته که خیلیها را به این موسیقی علاقهمند کرده است. فکر حذف کردن همچین آدمی اشتباه است و همه باید در کنار هم به موسیقی راک و متال پروبال بدهند.
گروههای متعددی که در سالهای اخیر به اسم گروههای راک در عرصه موسیقی فعالیت میکنند و کنسرتهای صحنهای و بعضاً کنسرتهای زیرزمینی کار میکنند، چقدر از کیفیتهای لازم برای استفاده از عنوان راک را داشتهاند؟ فکر نمیکنید راجع به این گروهها باید یک مبنای سنجشی وجود داشته باشد تا گروههای حرفهایتر از گروههای غیرحرفهای تشخیص داده شوند؟
اعرابی: وجود چنین گروههایی جبر زمان است و در موسیقی دنیا و همینطور در سینما هم وجود دارد. هیچ کاری هم نمیشود کرد. من اسم این گروهها را میگذارم گروههای نوپای پژوهشی. وجود این گروهها بد نیست اما در اینجا مشکلی وجود دارد. تعداد کل طرفدار کنسرتهای موسیقی راک در ایران 1500 نفر است که این تعداد همه در اینستاگرام یکدیگر را میشناسند. اکثراً هم دانشجو هستند و شاید بتوانند یکی دو کنسرت را پشت سر هم تماشا کنند اما بودجهشان برای تماشای کنسرت سوم قد نمیدهد. اگر قرار باشد تعداد مخاطبان کنسرتهای موسیقی راک همینقدر بماند و فقط به تعداد گروهها و اجراها اضافه شود، دو سال دیگر خبری از موسیقی راک نیست. موسیقی راک باید جذب مخاطب کند و راهش هم این است که این اتفاق در تلویزیون و رادیو بیفتد. تلویزیون که فعلاً همچین کاری نمیکند. نمیدانم قرار است چه اتفاقی بیفتد اما فقط امیدوارم حداقل 2 هزار طرفدار تشنه دیگر به موسیقی راک علاقهمند شوند تا کنسرتهای راک از پا نیفتد. به نظرم وجود رویدادهایی چون "شب شنبهها" علیرغم آنکه فضای خوبی را برای اجرای گروههای موسیقی ایجاد میکند اما به نظرم بهطور ناخواسته میتواند به موسیقی راک ضربه هم بزند. نمیدانم قرار است چه اتفاقی بیفتد اما امیدوارم این موسیقی از روند خودش دور نشود.
نواپور: رسانهها و سرمایهگذارها میتوانند به روند موسیقی راک کمک کنند. رسانهها باید در این مورد تحلیل و یادداشت بنویسند تا گروههای اصل از گروههای فیک تشخیص داده شوند. اگر رسانهها خنثی عمل کنند و سرمایهگذارها هم از گروههای اصل و حرفهای حمایت نکنند، آنوقت دیگر شرایط پیچیده میشود و گروههای حرفهای و غیرحرفهای از همدیگر تشخیص داده نمیشوند.
اعرابی: سیستم فکری دولتها هم خیلی به این ماجرا جهت میدهد. دولتها یک عده که باید باشند را خفه میکنند و از عدهای دیگر بت میسازند. نسل ما درست زمانی که میخواست به خواستههایش برسد خفه شد. همه کنج خانهشان نشستند و دیدند که در تلویزیون چه چیزهایی پخش میشود. بر تن یک عده لباس تن کردند و آنها شدند مترسکهای ابزاری. از آنها استفاده ابزاری شد و آخرسر هم کنارشان گذاشتند. اما دوستان ما باج ندادند و نه دنبال شهرتش بودند و نه لایکش. ما عاشق بودیم و حرفهایمان را با عشق زدیم. پا پس نکشیدیم و امروز هم داریم کارمان را انجام میدهیم.
نیک: 15 سال پیش بهراحتی امروز نمیشد در مورد موسیقی راک و متال حرف زد. چندین سال سعی کردند در ذهن مردم از این موسیقی یکچیز بد بسازند. بهطوریکه الآن وقتی یک هنرجو با پدرش به آموزشگاه موسیقی میآِید، پدر دغدغه این را دارد که نکند پسرش وارد خط فکریهای عجیبوغریب شود! این مسائل را یک سری از تریبونهای قوی به خانوادهها تزریق کردند و حالا افکار مردم ما نسبت به موسیقی راک و متال اینطوری شده است. چیزی که طی 10 سال خرابشده را هم یکشبه نمیشود جوری درست کرد که همه آن را به رسمیت بشناسند. زمان بیشتری لازم است تا این اتفاق بیفتد.
آلبوم "مرگ خاموش" را در چه ژانری از موسیقی قرار میدهید؟
اعرابی: من واقعاً به دنبال یک سبک خاص نبودهام. همه لحظات این آلبوم متفاوت است. هم متال دارد و هم سافت راک و پراگرسیو راک. کلاً در این مجموعه نگاه مدرنتری به موسیقیهای راک و متال وجود دارد ولی من روی آن اسم خاصی نمیگذارم چون لحظات متفاوتی دارد.
در آلبوم "مرگ خاموش" یک قطعه بانام "به رقص آ" وجود دارد که فضای آنیک فضای تلفیقی است و در آن از آواز ایرانی استفاده کردهاید. چه شد که تصمیم گرفتید همچین قطعهای بسازید و از آقای علی مؤمنیان برای اجرای این قطعه دعوت به عمل آوردید؟
اعرابی: در همه جای دنیا انتشار چنین تراک هایی مرسوم است. یعنی خوانندهها یک آلبوم مستقل منتشر میکنند و در کنار آن چند تراک جداگانه با حضور خوانندهای دیگر به انتشار میرسانند. قطعه "به رقص آ" از ابتدا قرار بود همچین وضعیتی داشته باشد و بهعنوان سینگل تراک بیرون بیاید، اما بعد دیدم ممکن است اگر بهصورت تک آهنگ بیرون بیاید، خیلیها آن را نشنوند اما در قالب آلبوم هر کس که این مجموعه را خریداری کند، ناخودآگاه آن قطعه را هم میشوند. به نظرم نقطه عطف این آلبوم همان قطعه بود. این قطعه یک اثر روبهجلو بود و تابهحال کار نشد بود. من از علی مؤمنیان خواستم این قطعه را بخواند. علی مؤمنیان کارش موسیقی سنتی است و برای سنتی کارها سخت است در همچین پروژههایی حضورداشته باشند. کما اینکه برای من هم سخت است در یک پروژه سنتی کارکنم. به همین خاطر فکر میکنم علی مؤمنیان به من لطف کرد و این قطعه را خواند. ذهنیت من برای قطعه "به رقص آ" این بود که این اثر دیوارشکنی کند و یک حرکت روبهجلو باشد. در مراسم رونمایی آلبوم نیز این قطعه در حضور اساتید موسیقی سنتی و موزیسینهای پاپ، راک و متال رونمایی شد. من معتقدم موسیقی باید بینالمللی شود و از حالت بومی و محلی دربیاید. به همین خاطر قطعه "به رقص آ" را ساختم و خوشبختانه بازخوردهای خوبی هم از آن دریافت کردم.
مؤمنیان: در این سالها قطعات تلفیقی زیادی ساختهشده و خیلیهایش هم خوب بوده است؛ اما آنچه کار فرشید اعرابی در قطعه "به رقص آ" با تلفیقهای دیگر را از هم جدا میکند، به خط وکال این اثر برمیگردد که کاملاً سنتی است. این قطعه یک برداشتی از دستگاه همایون و موسیقی ردیفی ایران دارد. این قطعه یک موسیقی پاپ-راک یا پاپ-متال نیست، بلکه یک اثر متال-سنتی است. یعنی اگر شما از آن سازها را حذف کنید، یک خط وکال سنتی از آن میماند. این ویژگی پستمدرن بودن، جذابیت زیادی برای من داشت. برای من همه دوستانی که در این جمع حضور دارند، مثل یک بت میماند و احترام ویژهای برای همه قائل هستم. من با فرشید اعرابی یک حس پدر و فرزندی دارم. فرشید اعرابی در خیلی از مسائل غیر موسیقایی هم به من کمک میکند. به همین خاطر من این قطعه را کاملاً از روی عشق و علاقه قلبی خواندم. وقتی فرشید اعرابی به من گفت این قطعه را بخوان، بدون اینکه به چیزی فکر کردم آن را خواندم. برای ضبطش هم یکشب تا صبح نخوابیدم و صبح همان شب قطعه را اجرا کردم. تا روز رونمایی نیز هیچوقت اعتقاد نداشتم این قطعه جواب میدهد اما فرشید اعرابی به من میگفت مطمئن باش میگیرد. خدا را شکر همانطور که آقای اعرابی گفت اتفاق افتاد و من بازخوردهای خیلی خوبی از این قطعه گرفتم. از این بابت از آقای اعرابی متشکرم.
ممکن است این همکاری در آینده هم ادامه پیدا کند؟
اعرابی: همهچیز ممکن است. هیچکدام از کارهای من هماهنگ شده نیست و اکثراً در لحظه اتفاق میافتد. ممکن است علی مؤمنیان دوباره روی ملودی من بخواند و امکان دارد این اتفاق هم نیفتد. بهطورکلی من خیلی دوست دارم این روند ادامه پیدا کند و موسیقیهای اینچنینی ساخته شود چون به نظرم پتانسیلش را دارد. هر چیزی اولش آزمونوخطاست. زمانی که من آلبوم "پنهان" را منتشر کردم، همه میگفتند مگر میشود موسیقی راک و متال فارسی و با مجوز؟ اما من منتشر کردم و دیدند که شد. الآن 90 درصد موزیسینهای راک، کلام فارسی روی کارشان میگذارند و با مجوز کار میکنند. همه به این نتیجه رسیدند که به خاطر فرهنگی که ایران دارد، راک را باید در ایران به زبان فارسی خواند و موسیقی انگلیسی خیلی جواب نمیدهد.
مفتاحی: من قطعه "به رقص آ" که آقای مؤمنیان اجرا کرده را خیلی دوست دارم. فرشید اعرابی دوست دارد تابوشکنی کند و وارد فضاهای جدیدی شود. احمد شاملو میگوید: ترجیح میدهم شعر، شیپور باشد، نه لالایی. من احساس میکنم کار فرشید اعرابی هم همان شیپور است. او حرف برای گفتن دارد و میخواهد بتشکنی کند. تا به اینجا هم موفق بوده و دل و جرأت این را داشته که ظرفیتهای جدیدی را به موسیقی متال و راک اضافه کند. درنتیجه همین تفکرات است که آقای اعرابی توانسته 15-20 سال گروهش را نگه دارد.
روشن زاده: من سالها با فرشید اعرابی کار کردهام و میدانم که او دغدغه این نوع سازبندی که در قطعه "به رقص آ" شنیده میشود را داشته و دارد. درست است که در سال 96 و با قطعه "به رقص آ" این تابو شکسته شد اما ذهنیت آن از قبل در سر فرشید اعرابی میچرخید. اتفاق و تحول در کارهای هنری زمانی میافتد که یک نفر به نقطه خوبی میرسد و از دانستههای خودش لبریز میشود و بعد میرود سراغ کارهای جدید و متفاوتتر. متأسفانه الآن هر دو موزیسینی که کنار هم جمع میشوند، اسم خودشان را میگذارند "بند". اینها گروه نیستند و هنوز بهجایی نرسیدهاند که بخواهند کارهای متفاوتتر بکنند. آنها هنوز تجربههای ابتدایی هم ندارند و بهیکباره میخواهند کاری کنند که در توانشسان نیست. فرشید اعرابی به موسیقی سنتی اشراف کامل ندارد اما این خط ملودی که برای قطعه "به رقص آ" ساخته، حاصل 30 سال تجربه اوست. اگر شرایط او غیرازاین بود، مطمئناً این ملودی موفق از آب درنمیآمد و علی مؤمنیان همروی آن نمیخواند.
مخاطبان موسیقی راک و متال برای انتشار آلبوم پنجمتان هم باید 5-6 سال صبر کنند یا این آلبوم بافاصله کمتری از آلبوم "مرگ خاموش" منتشر میشود؟
اعرابی: نمیدانم چه اتفاقی میافتد. برای تولید آلبوم بعدی باید شرایط مهیا شود و آن حال بدی که گفتم باید به سراغم بیاید. نمیخواهم ادای پیرمردها را دربیاورم اما اگر امکانش وجود داشت آلبوم بعدی را تولید میکنم و اگر نشد هم که نشد.
روشن زاده: 5 سال طول کشیدن یک آلبوم فقط یک دلیل ندارد. اتفاقات بیشتری از نداشتن ملودی و شعر باعث این تأخیر چندساله شود. من برای اولین بار بود که یک ترانهای را گفتم و 7 ماه بعد آن ترانه در آلبوم آقای اعرابی قرار گرفت. منظورم ترانه "ماه شرمسار" است. معمولاً شرایط اینطور است که ترانههای من بعد از 5 سال توسط فرشید اعرابی به یک موسیقی تبدیل میشود اما این بار ترانه "ماه شرمسار" را قبل از عید گفتم و این ترانه اواخر تیرماه در قالب آلبوم "شب خاموش" منتشر شد. اگر سرعت کارها اینطور باشد، فاصله میان آلبومها خود به خود 2 سال کاهش پیدا میکند. قضیه مجوز و رفتن به دنبال کارهای آلبوم هم خیلی پروسه طولانی است. همه اینها دستبهدست هم میدهد تا یک آلبوم بافاصله از آلبوم قبلی منتشر شود.
معمولاً گروههای راک و متال شکل مستقلی دارند و خیلی وارد شکل تجاری و بازاری موسیقی نمیشوند. البته بعضاً یک سری از گروهها به سیستم تولید تجاری آلبوم و برگزاری کنسرتهای تجاری هم تن میدهند اما چنین وضعیتی در موسیقی راک و متال به نسبت موسیقیهای دیگر کمتر اتفاق میافتد. فکر میکنید که چکار باید کرد تا یک گروه موسیقی راک و متال بهجای افتادن در فاز خلق، به فاز تولید نیفتد و تن به سیستم تجاری موسیقی ندهد؟
اعرابی: تا زمانی که یک مسیری برای آدم باز نشده، شعارهای زیادی میشود داد. باید منتظر ماند تا آن مسیر باز شود و بعد دید که فرشید اعرابی چکار میکند. ممکن است من هم وارد مسیر تجاری موسیقی شوم. اما فعلاً همچین اتفاقی نیفتاده و من برای پول کارنکردهام. احتمالاً این کار را میتوانستم انجام دهم و موفق هم باشم اما هدف من چیز دیگری است. بااینوجود نمیتوانم شعار بدهم که اگر فایل جدیدی در موسیقی برای من باز شود، وارد مسیر تجاری موسیقی نمیشوم. کما اینکه خیلی از گروههای راک که به هدف اعتراض وارد این موسیقی شدند هم از یکجایی به بعد مسیرشان عوض شد و تشریفات پیدا کردند و همهچیزشان به دست منیجرهایشان افتاد. الآن در موسیقی راک و متال جهانی هم دیگر آن ایدئولوژی اولیه وجود ندارد و خیلی از گروهها به دنبال کارهای تجاری هستند و پول خوبی از موسیقی راک و متال درمیآورند. البته پول درآوردن بد نیست ولی اینکه یک گروهی کلاً وارد فاز تشریفات شود و تمام تفکراتش را به دست یک آدم دیگر بسپرد، مناسب گروه راک و متال نیست. در ایران هم همین شرایط تا حدودی وجود دارد. بهخصوص آنکه کشور ما یک کشور جهانسومی است و با فضاهای اینچنینی خیلی آشنا نیست. درنتیجه وقتی تعداد گروهها زیاد شود، یک نفر مجبور است مویش را بلند کند تا دیده شود و یک نفر دیگر مجبور است لباسهای عجیبوغریب بپوشد. این اتفاقاتی است که دارد میافتد و خیلی نمیتواند به خود موسیقی راک و متال کمک کند.
نیک: البته این شائبه نباید به وجود بیاید که یک موسیقی مفهومی و هنری حق ندارد پول دربیاورد. بههرحال چرخه موسیقی باید بچرخد و برای شنیده شدن سبکهای راک و متال هم باید تبلیغ بیشتری بشود. تبلیغ بهتر یعنی پشتیبانی بهتر. آن پشتیبان نیاز به بازخورد مالی دارد و میخواهد بیزینسش بچرخد. یک آلبوم موسیقی باید به فروش برسد تا هزینهاش برگردد. اگر این چرخه درست نچرخد، ممکن است در میان موزیسینها سرخوردگی و دلسردی به وجود بیاید و آنها موسیقی را کنار بگذارند.
اعرابی: من هم موافقم که یک گروه موسیقی باید پول دربیاورد و اصلاً اگر غیرازاین باشد، ادامه دادن موسیقی سخت و چه بسا غیر ممکن میشود. اما منظور من بیشتر نقد آن آدمهایی است که در تلاطم به وجود آمده، ناخواسته متوهم میشوند. مثلاً یک نفر ناخواسته متوهم میشود که جایگزین فرهاد مهراد است!
نواپور: چنین آدمهایی چون پروسهای که لازم است بگذرانند را نمیگذرانند، ظرفیت رسیدن به استیج و شهرت را ندارند و به همین خاطر آب و روغن قاطی میکنند. رسانهها در بولد شدن همچین آدمهایی خیلی مقصر هستند چون تا یک نفر کاری انجام میدهد، سریعاً به سراغش میروند و به شدت بزرگش میکنند. رسانهها باید بدانند از چه کسی حمایت میکنند. هر کسی که کار هنری میکند لزوماً هنرمند برجستهای نیست. بولد کردن یک آدم آماتور اتفاقاً میتواند بد هم باشد. آدمی که حرفهای است را باید شناخت و به جامعه معرفی کرد. موسیقی ما معضلات زیادی دارد و معضلات آن یکی دو تا نیست. مثلاً من هیچ کجای دنیا ندیدهام یک کنسرت هوی متال در یک شب طی دو سئانس برگزار شود. نمیدانم من به عنوان یک نوازنده درامر چطور انرژیام را میتوانم بین دو اجرا تقسیم کنم؟ این کارها اصلاً حرفهای نیست و موزیسینهای خارجی اگر بشنوند اینطور است از تعجب شاخ در میآورند!
روشنزاده: حدوداً 15 سال پیش یک فیلمی با نام "پر پرواز" ساخته شد که در آن شادمهر عقیلی یک نوازنده گیتار بود و به خاطر بازخوردهای خوبی که آن فیلم داشت، از کودک و جوان گرفته تا میانسالها همه به سراغ آموزش گیتار رفتند. مدتی بعد فیلم "میم مثل مادر" ساخته شد و به هنرجوهای ساز ویولن اضافه کرد و در نیمه دوم دهه 80 هم خیلیها به خاطر فیلم "سنتوری" به دنبال یادگیری ساز سنتور رفتند. شاید روزی یک فیلم خوب هم در موسیقی راک ساخته شود و موج عظیمی را به این موسیقی علاقهمند کند. امیدوارم یک نفر پیدا شود و جسارت ساختن همچین اثری را داشته باشد. واقعاً دیگر درست نیست ما بعد از دو دهه هنوز بخواهیم توضیح بدهیم که تفکرات عدهای در مورد موسیقی راک و متال درست نیست. الآن دیگر وقت این نیست که با همان ذهنیتهای قدیمی در مورد موسیقی راک و متال قضاوت شود. نسل امروز ایران نسل هیجان است. وقتی کارتونهای این نسل با نسل قبلی فرق کرده، طبیعتاً موسیقیاش هم باید با قبل متفاوت باشد. این سبک از موسیقی که فرشید اعرابی کار میکند، به آنچه که بچههای نسل جدید میخواهند بشنوند نزدیکتر است. منتها به آن فرصت داده نمیشود. اگر این فرصت به وجود بیاید، هم ورودی آن خوب میشود و خروجیاش. در آلبوم "مرگ خاموش" به لحاظ کلامی، زبانی و موسیقی اتفاقات خوبی افتاد اما این آلبومها باید تداوم پیدا کنند تا آن اتفاقی که مد نظر ما هست بیفتد. امیدوارم شرایط برای اتفاقاتی ویژهتر در موسیقی راک و متال باز شود و تفکراتی که سالهاست در مورد این موسیقی وجود دارد و تفکراتی پوچ است، کاملاً از بین برود.
در سالهای اخیر برخی از خوانندگان پاپ یک رگههایی از موسیقی راک را در فضای کاریشان آوردهاند و قطعاتشان دیگر پاپ محض نیست. این خوانندهها با توجه به طرفداران پر تعدادی که دارند، چقدر میتوانند باعث جذب مخاطبان جدید به سمت موسیقی راک شوند و طرفداران خود را با آن فضاها آشنا کنند؟ برای مثال محسن چاوشی یکی از آن خوانندههای پاپ است که مدعی است در دو-سه آلبوم اخیرش چند قطعه راک خوانده است.
اعرابی: من محسن چاوشی را دوست دارم. آقای چاوشی کارش را بلد است و طرفدارهای خودش را دارد. آن قطعاتی که شما منظورتان است را نشنیدهام اما اگر در سازبندی هر قطعهای یک خط گیتار الکتریک هم وجود داشته باشد، الزاماً آن قطعه راک نیست. این خط گیتار الکتریک در قطعات آقای رضا صادقی هم وجود دارد. موسیقی راک تعریف، تفکر و فرهنگ خودش را دارد. در میان خوانندههای پاپ موسیقی سیروان خسروی به راک نزدیکتر است. حتی فرزاد فرزین هم چند سافت راک خوب دارد. موسیقی آقای چاوشی یا بقیه خوانندههای پاپ نمیتواند موسیقی راک باشد اما مطمئناً به موسیقی راک کمک میکند. همان خط گیتار الکتریکی که در آثار این خوانندهها وجود دارد باعث میشود جلب توجه کند و مخاطب به سراغ ریشه این ساز برود. موسیقی راک در ایران الآن در مرحلهای است که باید به هر طریقی جذب مخاطب کند. همین که خوانندههای مطرح پاپ هم متوجه شدهاند که جامعه از یک سری قطعات نخنمای پاپ خسته شده به نوبه خودش کافی است. استفاده از همان ساز گیتار الکتریک در قطعات پاپ یعنی خوانندههای پاپ دغدغهای پیدا کردهاند و دیگر نمیخواهند مثل گذشته دائماً از دوری معشوق و قهر کردن او گریه و شیون کنند. آن موسیقیها واقعاً زشت بود. کسی با کار عاشقانه مخالفتی ندارد اما در یک دورهای قطعاتی ساخته میشد که واقعاً عاشقانه هم نبود. آدم از موسیقی درست عاشقانه لذت میبرد ولی نه مثل آن موسیقیهای نچسب و ضد عشق. علیرغم آنکه خوانندههای پاپ به دنبال پول هستند و ما به دنبال پول نیستیم اما به هر حال رویکردی که نسبت به موسیقی راک دارند تا حدودی به این موسیقی کمک میکند.
مخاطبان موسیقی متال شما را به عنوان یک آدم پیشرو در این سبک موسیقی میشناسند و به شما القابی چون "پدر هوی متال" میدهند. این القاب چقدر برایتان اهمیت دارد؟
اعرابی: من این القاب را به هیچ وجه دوست ندارم. عدهای به من میگویند استاد! در حالیکه کلمه استاد را به کسی میگویند که بالای 70 سال سن دارد و 2 هزار شاگرد داشته است. الآن به جوان 20-30 ساله هم میگویند استاد. در آموزشگاه هم ممکن است به یک معلم بگویند استاد، اما شرایط آنجا فرق دارد و برای احترام گذاشتن است؛ گرچه من همان را هم قبول ندارم. به نظرم هنر فارغالتحصیل ندارد و شما تا 100 سال دیگر هم درس بخوانید، از هنر فارغالتحصیل نمیشوید. "پدر هوی متال" که دیگر ته ماجرا است. نمیدانم همچین القابی از کجا میآید. خیلی زشت است و جهانسومی. من خودم را به عنوان یک آدم پیشرو که حرکتی رو به جلو کرده قبول قبول دارم و پایش هم ایستادهام ولی القابی را که به من میدهند دوست ندارم.
برنامهای برای اجرای زنده آلبوم "مرگ خاموش" ندارید؟
اعرابی: اجرای صحنهای آلبوم "مرگ خاموش" پس از ایام محرم و صفر برگزار میشود. لازم است یک سری تغییرات در اعضای گروه ما به وجود بیاید. هادی کیانی در آمریکا تشریف دارد و فرزاد فخرالدین هم دیگر همراه ما نیست. بعد از آن که اعضای جدیدی به گروه ما اضافه شوند، لازم است گروه چند ماهی تمرین کند و بعد احتمالاً در پاییز یا زمستان اجرای صحنهای آلبوم "مرگ خاموش" برگزار شود.
صحبتهای پایانیتان را بفرمایید.
روشنزاده: ما هیچوقت هدفمان این نبوده که بگوییم فلان قطعه را بسازیم و سال دیگر در فلان محفل حضور پیدا کنیم. ما آلبومی منتشر میکنیم که بعد از آن یک عده سراغمان میآیند و گفتوگو میکنیم و اگر اینستاگرام نبود، شاید خیلیها با دیدن ما تعجب میکردند. شاید مردم تصور میکردند من یک پیرمرد باشم. طرفداران ما یک عده خاص هستند که ما را خوب میشناسند و کارهایمان را دنبال میکنند. هیچوقت برای هیچ اثری طوری برنامهریزی نکردهایم که بگوییم فلان قطعه میترکاند و ما را به فلان جا میرساند. ما سعی کردهایم یک سری قطعات موسیقی تولید کنیم که بعضیهایش هم واقعاً کارهای نو و جدیدی است. در این مسیر خیلی وقتها ما را متهم کردهاند. مثلاً ممکن است بگویند این گروه قطعهای را در مورد جنگ تحمیلی اجرا کرده تا مجوز بگیرد. اصلاً اینطور نبوده و نیست. اگر قرار بود همچین کاری را برای گرفتن مجوز انجام بدهیم، در همان آلبوم اول انجام میدادیم که هنوز شناخته شده نبودیم و شرایط سختتر بود. ما نسلی بودیم که جنگ را از نزدیک دیدیم و لمسش کردیم. من حتی یک ترانهای برای خلیج فارس هم سرودم که فرشید هنوز آن را تبدیل به موسیقی نکرده است. اینها حرف دل ماست و چیزی نیست که برای مجوز باشد. من تا به حال بابت گفتن همچین ترانهای به جز از تیم اجراکننده از جای دیگری پول نگرفتهام و نه مرا جایی بردهاند. اگر مخاطب از این قطعات خوشش آمده، به خاطر این است که این آثار دلی است و از دل من، فرشید اعرابی و سایر بچههای گروه بر آمده است.