سرویس موسیقی هنرآنلاین: روند موسیقی پاپ در ایران پر از فراز و نشیب بوده و همچنان که روزهای بسیار پر فروغی داشته، در برههای کاملاً به خواب رفته و گاهی هم بیدار بوده اما انتظار علاقهمندان به این سبک را برآورده نکرده است.
البته این موضوع تا حدی طبیعی است و یک سبک موسیقی همیشه نمیتواند روند رو به جلویی را طی کند. به هر حال در یک دوره خاص ممکن است موزیسینهایی رشد کنند که حتی جامعه موسیقی در آن دوره متوجه حضورشان نشود اما بعدها مشخص شود که آنها چه نعمتهایی بودند. به همین خاطر است که مخاطبان امروز موسیقی پاپ علیرغم بازار خوبی که این موسیقی در کشور دارد، همچنان حسرت گذشته پاپ در کشور را میخورند و هنوز قطعاتی بر روی لب مردم زمزمه میشود که تاریخ و قدمتی طولانیتر از 5، 10 و یا حتی 50 سال دارند.
خیلیها متفقالقول هستند که نسل طلایی موسیقی پاپ، نسل آهنگسازان، شاعران و خوانندگان دهه 50 است. در آن دهه آهنگسازان بزرگی به یکباره پا گرفتند و آثار فاخری را بر اساس سرودههای جوانان نسل طلایی شعر و ترانه تولید کردند و با صدای خوانندگانی منتشر کردند که همچنان هم بخش عظیم و تأثیرگذاری از موسیقی پاپ این کشور را شامل میشوند. شاید علت موفقیت آن نسل در این بود که همه چیز سر جای خودش قرار داشت. ترانهسرا، ترانه میسرود و آهنگساز آن را تبدیل به موسیقی میکرد و به یک خواننده تحویل میداد. این پروسه خیلی منظم پیش میرفت و اینطور نبود که اگر یک خواننده قصد خواندن میکرد، خودش بدون داشتن کمترین تجربهای، ترانه بگوید و آهنگ بسازد. همه چیز روی اصول پیش میرفت و همه به این قواعد پایبند بودند. در آن دهه تعداد آهنگسازان خیلی زیاد هم نبود اما همه برجسته بودند. آثار آن آهنگسازان به قدری دلنشین بود که خوانندگان برای خواندن آن آثار سر و دست میشکستند و گاهی دعوایشان میشد که چه کسی فلان آهنگ را بخواند و بعضی اوقات یک قطعه با صدای چند خواننده منتشر میشد.
خیلی از موسیقیهای ماندگار پاپ و یا پاپ سنتی کشور به جا مانده از موسیقی دهه 50 است. البته پیش از آن در دهههای 30 و 40 هم آهنگهای برجستهای به خصوص در سبک پاپ سنتی تولید شده است. خیلی از قطعات ماندگار استاد همایون خرم به دهه 40 خورشیدی بر میگردد. آثاری که گرچه در آن دههها تولید شدهاند و یک خواننده به خصوص نسخه اصلی آنها را اجرا کرده اما در حقیقت به یک نسل خاص تعلق ندارند، چرا که غوغای ستارگان، شهزادۀ رویا، رسوای زمانه، سرگشته (تو ای پری کجایی)، طاقتم ده و خیلی دیگر از آثار استاد همایون خرم و یا قطعات ماندگار زندهیاد انوشیروان روحانی همچنان هم مانا هستند و خوانندگان بسیاری آن را بازخوانی میکنند. برخی از این قطعات شاید امروز حتی نسبت به زمان خلق شدنشان بیشتر زمزمه شوند که نشان از اصیل و با هویت بودن آنها میدهد.
در دهه 50 آهنگسازانی همچون بابک بیات، اسفندیار منفردزاده و خیلیهای دیگر که امروز در ایران نیستند، با تولید آثاری شاخص، خوراک بسیار خوبی را برای خوانندگان جوان آن نسل آماده میکردند. در آن سالها اگر فرهاد مهراد توانایی ساخت آهنگ هم داشت، این کار را انجام نمیداد و سعی میکرد که از یک آهنگساز به تمام معنایی چون اسفندیار منفردزاده آهنگ بگیرد. یا اسفندیار منفردزاده هم شاید خودش میتوانست ترانهسرایی کند ولی این کار را انجام نمیداد. در واقع کسی تا زمانی که حس نمیکرد یک آهنگساز، ترانهسرا و یا یک خواننده خوب نمیشود، پا به آن وادیها نمیگذاشت.
آهنگسازی یکی از معدود کارهایی در پروسه تولید موسیقی است که شاید خیلی به تئوری و علم خاصی احتیاج نداشته باشد اما قطعاً آنهایی که آهنگسازی را در هنرستان و یا دانشکده موسیقی آموخته باشند، میتوانند در کار آهنگسازیشان موفقتر عمل کنند. در دهههای 40 و 50 هم آهنگسازانی وجود داشتند که بدون یاد گرفتن تئوریهای موسیقی وارد این حرفه شده بودند و آهنگسازان خوبی هم شدند اما واقعیت این است که آنها موسیقی نوشتن را میدانستند؛ در حالیکه امروز در عمده موسیقیهای پاپ، خبری از نوشتن موسیقی نیست و آهنگسازی فقط در ملودیسرایی و نغمهپردازی خلاصه شده است. تا زمانی که آهنگها نوشته نشوند، یک معضل جدی سر راه موسیقی پاپ قرار خواهد داشت که آن معضل، تکرار و عدم خلاقیت است. شما وقتی تمام تعریفتان از آهنگسازی در جرقه زدن یک ملودی در ذهنتان خلاصه شود، هیچکس و هیچ چیزی نمیتواند تضمین کند که آن ملودی یا نغمه را قبلاً در جای دیگری نشنیده باشید. در نتیجه همین اتفاقات است که باعث میشود طی 5 سال اخیر، تعداد موسیقیهایی که به نظر میآید برای نسل آینده هم بماند، شاید کمتر از تعداد انگشتان دو دست باشد.
موسیقی پاپ پس از انقلاب در سالهای 78 و 79 با شکفتن استعدادهای جوانی در عرصه آهنگسازی و خوانندگی رونق گرفت و این وضعیت شاید تا اواسط دهه 80 هم ادامه داشت. در واقع موسیقی پاپ ایران پس از انقلاب، حاصل یک جریان و جنبش نو ظهور دیگر بود که مثالش را قبلاً در همان دهه 50 دیده بودیم. جریانی که آهنگسازها، ترانهسرایان، خوانندگان و تنظیمکنندههای خوبی را به جامعه موسیقی معرفی کرد. اکثر خوانندگان مطرح موسیقی پاپ که امروز پرفروشترین آلبومها را دارند و یا کنسرتهایشان برای چند سانس متوالی تمدید میشود، خوانندگان همان برهه زمانی میان سالهای 78 تا 85 هستند. محمد اصفهانی، فریدون آسرایی، محسن چاوشی، محسن یگانه، رضا صادقی، سیروان خسروی و احسان خواجهامیری خوانندگان همان نسل هستند و شاید بعد از آنها کمتر کسی در موسیقی پاپ پا گرفت و در یک برهه زمانی 5 تا 10 ساله همچنان روی اوج ماند. معمولاً اینطور است که خوانندگان نو ظهور ده سال اخیر موسیقی در یک برهه زمانی یکی دو ساله خیلی موفق ظاهر میشوند و مخاطبان بسیاری را به سمت خود میکشانند اما به مرور فراموش میشوند. شاید بتوان حداقل 20 نمونه از چنین خوانندگانی را نام برد. نمونه آنها در حال حاضر هم وجود دارند و احتمالاً کسی که موارد مشابه آنها را قبلاً دیده، تردیدی ندارد که تب این خوانندگان هم خیلی زود فروکش میکند.
به هر حال موسیقی پاپ مثل همان دهههای 40 و 50، یک سری موزیسین برجسته خود را شناخته که این افراد الآن 10، 15 یا 20 سال است که هر کدام به نحوی خودشان را سر پا نگه داشتهاند و کمتر از خاطر مردم رفتهاند اما مشکل اساسی این است که همین خوانندگان هم گاهی دچار تکرار میشوند. خیلی از همین خوانندگان برجسته و گلچین شده پاپ امروز بی برنامه عمل میکنند. خوانندهای از میان همین افراد هست که سالانه 30 قطعه منتشر میکند! طبیعتاً در چنین شرایطی نباید انتظار داشته باشد که مخاطب واکنش مثبتی به آثارش نشان دهد. یا یک خواننده دیگر گاهی در طول یک سال کاری نمیکند و وقتی که بر میگردد هم با چند اثر پشت سر هم بر میگردد و کارهای خودش را سوخت میکند. همه این مشکلات در مورد خوانندگان مطرح پاپ هم هست اما اصلیترین مشکل پیش روی آنها، تکرار کردن خودشان است و این تکرار شدنها هم دلیلی ندارد جز ضعف آهنگسازی و تنظیم موسیقی.
اگر تعداد خوانندگان مطرح موسیقی پاپ را که آلبومهایشان فروش میرود، کنسرتهایشان تمدید میشود و طرفدار دو آتشه دارند حدوداً 30-40 خواننده در نظر بگیریم؛ از میان اینها شاید 70 درصد خوانندهها خودشان آهنگسازی کارشان را بر عهده دارند و حدوداً نیمی از آنها هم در این زمینه به تکرار رسیدهاند. در این شرایط اساساً تعریف آهنگسازی از بین رفته است. اگر در دهه 50 شمار آهنگسازهای برجسته متعددی وجود داشت که آثار خوانندگان پاپ را میساختند، الآن تعداد کسانی که صرفاً آهنگساز هستند و کارشان هم خوب است، احتمالاً بیشتر از 5 آهنگساز نیست. بقیه کسانی که آهنگسازی میکنند، یا خوانندگانی هستند که دوست ندارند اثر کسی دیگر را بخوانند و یا آهنگسازهایی که برای خوانندگان درجه 2 و 3 موسیقی میسازند.
نمونه آهنگسازانی همچون علیرضا افکاری و بابک زرین که بتوانند آثار متناسبی را برای خوانندگان مختلف بسازند خیلی کم است. علیرضا افکاری برای چند سلیقه کاملاً متفاوت مثل رضا یزدانی، احسان خواجهامیری و علی زندوکیلی آهنگ میسازد و یا بابک زرین هم همینطور. ساختن موسیقی هم برای سالار عقیلی و هم برای فرزاد فرزین کار سادهای نیست. این آهنگسازها چنین توانایی دارند اما تعدادشان خیلی محدود است. شاید مشکل امروز موسیقی پاپ در همین باشد؛ ضعف آهنگسازی. اگر آثار استاد همایون خرم و یا استاد بابک بیات را همه همچنان با نام خود این افراد میشناسند، علتش این است که در آن آثار نقش آهنگساز چیزی فراتر از نقش آهنگساز در موسیقیهای پاپ امروز بود. امروز شاید یک موسیقی پاپ حتی بودن ملودی ساخته شود و به خاطر تنظیم و اجرای خوبش در کوتاهمدت گل کند اما قطعاً چنین موسیقیهایی عمر طولانی ندارند.
خیلی از خوانندگان موسیقی پاپ یک روزی با ایدهای نو وارد موسیقی شدند اما ایدههایشان زودتر از آنچه که فکرش را میکردیم ته کشید. دلیلش هم کاملاً مشخص است. خوانندگانی که قطعات اولشان موفق بود و بعدها فراموش شدند، خوانندگانی بودند که در یک پروسه طولانیمدت - از نوجوانی تا زمان شروع کارشان -، یک سری ملودی در ذهنشان ساخته بودند و همان ملودیها را چند سال بعد اجرا کردند اما پس از آن لازم بود که در مدت زمان کوتاهتری آهنگسازی کنند که این کار از دست آنها بر نمیآمد. در این شرایط لازم بود که آن خوانندگان به سراغ همان معدود آهنگسازهای برجسته کشور بروند که این کار را نکردند. آنها که آلبوم اولشان حاصل 5 یا 10 سال برنامهریزی و آهنگسازی بود، حالا در یک فرصت چند ماهه یک آلبوم جدید را آهنگسازی کردند که چون ذاتاً آهنگساز نبودند، آن اثرشان هرگز موفق نبود و بعدها هم همین روند را آنقدر پیش بردند که فراموش شدند.
به طوری کلی وضعیت امروز موسیقی پاپ به شکلی در آمده که اکثر خواننندگان قابل پیشبینی شدهاند. اینکه یک خواننده بخواهد اثری را منتشر کنند و شما به عنوان مخاطب حدس بزنید که آن خواننده دوباره به همان شکل قبل کار کرده، تأسفبار است. البته هر خواننده و هر آهنگسازی لازم است که امضای خودش را در موسیقی داشته باشد ولی عدهای تکرار مکررات را با داشتن امضاء اشتباه میگیرند و قطعاتی را منتشر میکنند که فقط شعرشان با قطعه قبلی فرق میکند؛ آن هم نه محتوای شعر. یعنی حتی محتوای شعر هم همان قبلی است. در نتیجه همین وضعیت است که موسیقی پاپ علیرغم پیشرفت تکنولوژی و به وجود آمدن شرایط کیفی مناسب برای ضبط موسیقی و همچنین علیرغم پیشرفت تنظیم و میکس و مسترینگ، به نسبت دهه 50 نمیتواند قطعات ماندگار خلق کند. اینکه در صنعت موسیقی پاپ با این همه گستردگی به جای سالانه 40 ،50 موسیقی خوب. 4 ،5 قطعه معروف و ماندگار تولید شود، خبر از وضع نچندان خوب موسیقی پاپ میدهد؛ حالا بماند که در تمام این سالها حتی یک قطعه پاپ فارسیزبان هم نتوانست از محدوده این کشور خارج شود و جمعیت گستردهتری را از مردم دنیا جذب خود کند.