سرویس معماری هنرآنلاین: تخصصگرایی از مشخصههای مدرنیزم محسوب میشود. خصوصاً جزئینگری در علوم و مهارتها تحولات مهمی را در سدهها و دهههای اخیر به دنبال داشته است. اما جامعه تخصصزده، با وجود همه پیشرفتها، دچار آفاتی هم در این معنا میشود. از جمله تنزل معنای "حرفه" و "حرفهای". این پیچیدگی در علوم انسانی و هنر و ادبیات ابعاد تازهای دارند که همواره در حدفاصل عبور از جامعه سنتی به جامعه مدرن، موجب انحرافات و یا مناقشاتی نظری و عملی در بین اعضاء این خانواده بوده است.
در ساختار سنتی جامعه، فعالیت اقتصادی حرفهها و اصناف اعم از پیشهوران و صنعتگران و هنرمندان و... شامل سلسله مراتب معینی بود. در مرسومترین راه ممکن؛ هنرآموزان و هنرجویان حرفههای مختلف، مسیر حرفهای خود را از پیش پا افتادهترین خدمات روزمره نزد استادکاران آغاز میکردند که ممکن بود پادویی منزل، نظافت حجره، چای درست کردن، خرید و... باشد. تفاوتی هم نداشت که نزد استاد موسیقی و نگارگری بروند و یا به دکان استاد آهنگر و عطار و نعلساز. ملازم قصیدهسرایی زبردست باشند و یا اصطبلدار تاجری بزرگ. این موقعیتها هر کدام فرصتی بود تا راه به خلوت و دل پیشکسوتی ببرند و با رفتار و کردار استادکار آشنا شوند و اقبال اگر همراه بود؛ اندک اندک بعضی رموز کاری را ببینند و بیاموزند. اگر میتوانستند مراتب استعداد و توانائی خود را ثابت کنند و همچنین شایستگیهای اخلاقی مناسب آن حرفه را به نمایش بگذارند، عهدهدار امور تخصصیتر میشدند و اجازه پیدا میکردند در انجام بعضی مقدمات ساده آن حرفه، کمک حال استاد باشند. از انبوه علاقهمندان و مشتاقان درک محضر استاد، تنها تعداد محدودی به این مرحله میرسیدند و سرانجام چند نفری برای میراثداری استاد برگزیده میشدند. تشخیص اینکه کدام یک لیاقت استقلال حرفهای دارند یا نه با استادکار بود و شامل همه مهارتهای عملی و علمی و اخلاقی میشد. رابطهای که بیشتر به نوعی به مرام مریدی و مرادی در همه ملزومات زندگی سالم شباهت داشت. بنابراین کسی میتوانست صاحب تشکیلات و کارگاه اختصاصی باشد و به کسب و کار شخصی خود وارد شود که مدارج لازم را نزد استاد طی میکرد. در غیراینصورت چندان از طرف جامعه و هم صنفیهای خود پذیرفته نمیشد. البته این استقلال هم هرگز به معنی ترک کامل استاد و یا راهاندازی بلافاصله و عجولانه دوره جدید استاد و شاگردی نبود.
اگرچه این مرحله سرآغاز شغل و درآمدهای مستقل بود، اما از مسیر دستآوردهای مهارتی و رفتاری و اخلاقی حاصل میشد. از این جهت فقط کسی در شغلش به "حرفهای گری" شهره بود که با تجربه عالی به همه این کمالات رسیده و یا حداقل مورد تایید و تفویض یکی از استادان بلامنازع و دقیق در آن حرفه باشد. در واقع چند اثر و عمل، چند نمونه کار و یا داشتن سرمایهای برای خرید حجرهای در بازار و راهاندازی آن حرفه و کسب درآمد، به هیچ وجه کفایت نمیکرد و مجوزی برای استفاده از عنوان "حرفهای" نبود. به نظر میرسد تفاوتهای ظریفی میان این تعبیر از حرفه با معنای رایج شغل و حتی مشغله وجود دارد. شاگرد استادکار معمار باید علاوه بر تمامی جزئیات طراحی و ساخت قوس و گنبد و... مدارج عالی اخلاق حرفهای را هم از استاد میآموخت. نگارگر علاوه بر طراحی و قلمگیری و رنگ و... باید با ادبیات فاخر و فرهنگ شهر و دیارش آشنا میشد و حتی آداب نماز و روزه را به کمال از روی دست استاد میآموخت. نعلساز باید احترام به طبیعت و کارگر و آداب فتوت فرامیگرفت. کوزهگر همچنان که کار با کوره و چرخ سفال و ورز دادن خاک رس و... را میدانست، باید سنت مشتریمداری و تعهد حرفهای خود را ثابت میکرد. زرگر همچنان که ذوب و تراش و محک و... را از تقلید استاد فرا میگرفت، حساب و کتاب، امانتداری و حفظ حرمت ناموس را هم تمرین میکرد. شاگرد از استاد عطار رموز و خواص گیاهان و دواجات را همانقدر میشنید که حکایات رازداری مریض را و خوشنویس پا به پای تناسب سواد و بیاض، تعابیر عارفانه فقر و غنا را. شاگرد در این میدان چند وجهی کارزار به قدر کفایت ورزیده میشد و پیش میرفت. تا آنجا که استاد برای شروع مستقل حرفه قانع میشد. از این رو "صاحب حرفه" و "حرفهای" کسی بود که مهارتهای شغلی و زیستی را توام و به قدر کافی دریافته بود و پایدارانه به عمل میبست. بدیهی است که سرانجام این عنوان به کسب و کار و تجارت و درآمد هم منتهی میشد.
با تحولات اجتماعی و صنعتی و...، با تغییر مفاهیم شغلی و شیوههای آموزشی و...، این مفهوم هم دچار استحاله شد. چرا که آموزش هم همان رویه خط تولید انبوه جهان صنعتی را پیش گرفته بود. تمایلات مقایسههای آماری و افتخارات رقمی در نهادهای آموزشی و نظارتی و اقتصادی گواه این ادعاست. امروزه در آموزشهای آکادمیک و دانشگاهی، بی این که استادان و نظام آموزشی حتی فرصت به خاطرسپردن نام شاگردها را داشته باشند، هنرجویان و دانشجویان در یک دوره فشرده چهارساله و متمرکز در کسب مهارتهای تخصصی، به افتخار دریافت گواهی معتبر معماری و مجسمهسازی و مکانیک و... نائل میشوند. مشتاقان شاعری، در یک کارگاه خالی از ارزیابی، قافیه و عروض در غزل را میآموزند و با چند قالب زنی، شریک یک مجموعه شعر میشوند. جوانان و نوجوانانی، با یک دوره کوتاه مدت طراحی چشم و ابرو یا صورت سازی، صاحب عنوان هنرمند میشوند و فروش آثار خود را از اقوام و همسایهها شروع میکنند و خیلی زودهنگام پا به نگارخانهها میگذارند. حتی با سوءاستفاده از شیوههای جدید، گاهی به همین آموزش اندک هم تن نمیدهند. نوآموزانی با خرید یک دوربین عکاسی حرفهای و تدارک چند سفر طبیعتگردی، نمایشگاه عکاسی برپا میکنند. طرفه آنکه تعریف اولیه از مفهوم "حرفهای" را در همان کسب درآمد و امرار معاش از این شغل و یا فرصت و توانائی فروش اثر و قبول سفارش خلاصه کرده، همین کمینه را ملاک شایستگی انتساب خود به مقام و جایگاه "هنرمند حرفهای" فرض میکنند. با این استدلال خود را بدون الزام داشتههای دیگر، در هر مجمع و انجمنی، به عنوان "حرفهای" گره میزنند.
با این شرح، سادهتر میتوان گفت که؛ هنر و ادبیات مشغله و دغدغهای تمام وقت و تمام شمول است. هنرمندان و شاعران در همه لحظههای زندگی و همه ابعاد فکری و رفتاری و زیستی؛ هنرمند و شاعرند. نباید این مرتبه از حرفه را با مهارتهای کم و زیاد عملی و اجرایی، سرگرمیهای اوقات فراغت و یا مساعدتی برای امرار معاش سادهتر، سود مادی و یا شهرت منجر به ثروت اشتباه گرفت. با این وجود هنر و ادبیات شغل نیست. درآمدهای گاه به گاه آن نباید موجب این تصور شده و رونق کسب در ارکان آن غلبه نماید. حتی اگر هنرمند و شاعر به همین سبب نتواند برای هزینههای روزمره، شغلی پیشه کند. چه بسا که باید هنر و ادبیات را گونهای دشوار از جهانبینی و "سبک زندگی" محسوب کرد.