سرویس معماری هنرآنلاین: سعید خاقانی، مدرس دروس "روش تحقیق در تاریخ معماری"، "مبانی نظری تاریخنگاری" و یکی از استادان مدعو درس سمینار تجارب مطالعات معماری و شهرسازی ایران است. او مدرک دکترای خود را در رشته "تاریخ و تئوری معماری" از دانشگاه منچستر انگلستان دریافت کرده و نویسنده کتاب "Post-Structural Theory in Architectural History of Iran" است که در انگلستان منتشر شده است. او معتقد است که هویت را نمیتوان به شکلی ارجاعی و بیرونی نگریست و در معماری بروز و ظهور داد. آنچه میخوانید گفتوگوی این معمار و مدرس دانشگاه با خبرگزاری هنرآنلاین است.
اساساً آیا تقلید از سبک و شیوه گذشته میتواند، معنای زنده ساختن معماری اسلامی - ایرانی و بیانگر هویت ما باشد؟
پیش از هر چیز باید بگویم که برخی معضلات نه در نبود جواب درست که در خود طرح مسئله نهفته است. در پرسشهای مطرح شده توسط شما هم که بازتاب بخشی از ذهنیت جامعه ماست، معضل، شکل طرح پرسشهاست و رهایی نه در یافتن پاسخ بهتر که اصلاً رها کردن اینگونه طرح مسئله است. به طور کلی طرح مسئله معماری و هویت به شکلی دیگر و در سطحی دیگر است. همینکه ما راهحل هویتی خود را در زنده ساختن گذشته میبینیم، حتی در حد فکر کردن بدان؛ و سعی در پیدا کردن قالبی برای ایرانیت هستیم اینها خود معضلاند.
به نظر شما معماری ایرانی اساساً چطور تعریف میشود و چگونه میتوان یک بنا را ایرانی نامید؟
هر چند بخشی از ذهنیت معاصر ایران صرف بازتولید اشکال و مفاهیم تاریخی به عنوان دریچه رهایی شده، اما روشن است که باز زنده ساختن، اگر اصلاً یک چنین چیزی امکانپذیر باشد؛ تاریخ نمیتواند پاسخگویی مسائل معاصر باشد. خیلی ساده است و اینکه مسائل معاصر از جنس تاریخ نیستند که بتوان با بازتولید یکی دیگری را حل و فصل کرد. البته کسانی هم که در این راستا فکر میکنند، منظور نظرشان احیای مرده ریگ گذشته نیست و به دنبال سنت یا راه و رسم ازلی زیستن در جهان درست هستند تا در قالبی امروزی این روح را زنده کنند، اما خود این هم مسئله است. بزرگترین مشکل این نگاه هم این است که بار را برگذشته میگذارد نه انسانهایی که امروز میزیند و مسئله دارند. تاریخ اگر جنبه کاربردی داشته باشد، در گفتگوی خلاقانهای است که ذهن معاصر برای فهم خود بر بستر آن میجوید. اینجا گذشته همچون گنجی نیست که در وقت بیمایگی دست در آن کنیم و مطاعی برای امروز بجوییم، بلکه آیینهای است که ما با آن مواجهه میشویم تا خود را بفهمیم. تا ما خود کسی نباشیم و مسائل خود را نفهمیم و بلوغ و توانایی رویارویی با آن را در خود نسازیم، رو سوی گذشته کردن معنایی جز فرار ندارد. یادمان نرود سهمی از تجددمآبی ایرانی هم که انکار خود و گذشته خود میکند روی دیگر همین سکه پناه بردن به گذشته است. انگار که با انکار خود و نگاه به بیرون میتوان معاصر و فرزند زمان خود شد. جایی فراتر از این دو بنبست راه سعادت است. بدون برخورد انتقادی با خود نمیتوان معاصر بود و تنها در این مواجهه بالغ و خلاقانه است که گذشته به عنوان محمل روایتهای سازنده تاریخی میتوانند رهایی ساز شوند.
آیا اساساً نیاز است که معماری را به شکل محلی و منطقهای تعریف کنیم و بر داشتن هویت ایرانی در آثار تأکید کنیم؟
بر مبنای صحبتهای قبل من، جواب سؤال شما بله است، اما ما نیاز به یک منطقهگرایی انتقادی داریم تا نه چیزی را بازتولید کنیم، بلکه جهان مناسب حیات امروز بسازیم. ما باید دست از تعریف ارجاعی ایرانیت برداریم، تو گویی که انگارههای ایرانی بودن جایی ساخته شد و ما با پیدا کردن آنها و قیافه امروزی دادن بدان ایرانی میمانیم. ایرانی شدن و ماندن یک جریان ساختنی است، از جایی هم نمیآید و از درون یک جامعه سرزنده و فعال شکل میگیرد که دست من و دیگری نیست، یک بستر اجتماعی فعال میخواهد تا ایرانیت از طریق دینامیسم اجتماعیاش و در گفتگوی بین اذهان شکل گیرد. بدون یک حوزه عمومی فعال، یک اقتصاد مشارکتکننده در گفتمان عمومی و فرهنگی جامعه، بدون فضای لازم برای تجربه از دریچه آزادی و پشتیبانی مطاع دندانگیر ایرانی هم به وجود نخواهد آمد.
به نظر شما چند درصد از بناهای امروز، دارای المانها و ویژگیهایی هستند که میتوان آنها را از ساختمانسازی سایر دنیا متمایز کرد؟
در مورد این سؤال هم معضل از جنس همان هویت ایرانی است. تمایز به عنوان یک امر بیرونی و افکندنی بر زندگی اگر هم بشود چیزی جز برچسبهای دروغین هویت نمیشود. تمایز اگر باشد باید از منی برآید که بر زندگیاش مسلط است و میتواند جهان متناسب با نیازهای خود بیافریند. اینجا ما اگر وجودی متفاوت داشته باشیم، تمایز هم به عنوان پیامد ظاهر خواهد شد و نه به عنوان امری پیشینی و مصنوعی. هویت نه یک امر ارجاعی و بیرونی بلکه به معنای احاطه یک جامعه بر جهان خود و توانایی در ساخت آن بر اساس احتیاجات و آرزوهای خود است، ماحصل این احاطه لزوماً جنبه ارجاعی ندارد، بلکه معنای تناسب میدهد، ما باید قادر باشیم جهانی مناسب زندگی معاصر خود بسازیم. من اگر خانهای آنطوری بسازم با هویت نیستم، من اگر با اطمینان به وضعیت وجودی خود و قرار داشتن در خود خانهای متناسب با خواستههای خود بسازم با هویتم.
بیشترین آسیب در عرصه معماری امروز ایران از نگاه شما، از کجا نشات میگیرد؟
تا به جامعه مدنی اطمینان نشود که ماحصل این اطمینان آزادی عمل است، تا سیاست با عنوان امر بالاسری، و راه تنفس سیاست درست به عنوان شکل دادن امر مشترک از پایین را باز نکند و به تبع آن مدیریت از بعد سیاسی امروزی آن خارج نشود تا اقتصاد معماری و مسکن چارچوب درست خود را پیدا نکند و سرمایههای اجتماع خلاقانه در شکل دادن جهان خود شرکت نکنند تا فضای تجربه و خطا و گفتگو شکل نگیرد و تا دانشگاه جایگاه درست خود را دوباره پیدا نکند، معلوم است که معماری ما حال خوشی نخواهد داشت. اصلاً معماری ما فضای تجربه درست نداشت که بخواهد سالم بماند. دست کم در حوزه معماری نتیجه آسیبشناسی نمیتواند یک یا چند عامل شود، آسیبهای معماری و شهری نتیجه یک شبکه عوامل غلط است. هر چند میدانم این کلی سازی و پیچیدهسازی راه عمل و پیدا کردن جواب را میبندد، اما آدرس غلط هم نمیتوان داد. "چه باید کرد " خود پرسش بزرگی است که تفصیل بیشتری میطلبد.