سرویس معماری هنرآنلاین: فیروز فیروز متولد 1333 فارغالتحصیل رشته معماری از دانشگاه پرات نیویورک است. او در سال 1364 دفتر اهری و فیروز را در نیویورک تأسیس کرد. برخی کارهای انجام شده در این دفتر بین سالهای 1365 تا 67 دو بار در مجله نیویورک تایمز به چاپ رسید. این دفتر برای طراحی ساختمان یک مسجد در جده عربستان موفق به کسب جایزه اول مجله بینالمللی معمار از سوی بنیاد آقاخان شد. فیروز پس از بازگشت به ایران در سال 1370 دفتر فیروز و همکاران را تأسیس کرد و پروژههای موفق دیگری را نیز اجرا کرد تا جایی که پروژه "دوخانه برای دو دوست" در گنبد، رتبه اول جایزه بزرگ معمار در زمستان 80 را نصیب او کرد.
فیروز از جمله معمارانی است که هنر را عنصر مهمی در این عرصه میداند و معتقد است که معماری چیزی جدای از هنر نیست. او که در اغلب آثار خود، فرهنگ و تاریخ را نیز مدنظر قرار میدهد، اعتقاد دارد که معماری گذشته ایران نگاهی کاملاً اکولوژیک به این عرصه دارد. آنچه میخوانید گفتوگوی هنرآنلاین با این معمار شاخص در ایران است.
ممکن است بسیاری از معماران از یک خروجی دانشگاهی وارد بازار کار شوند اما سبک و سیاق و تفکر هر معماری با دیگری متفاوت است. سبک و نگاه شخصی شما از چه چیزی نشأت گرفته است و چند درصد آن را دروس و فضای دانشگاه شکل دادهاند؟
سؤال بسیار سختی است که بتوان آن را به کوتاهی جواب داد اما باید اینطور نگاه کرد که هنرمند زندگی خود را بر مبنای پارامترهای مختلف شکل میدهد؛ به نحوی که آن پارامترها شخصیت او را میسازند و بعد هنرمند باید با ابزاری بتواند خود را بیان کند؛ برای من معماری این کار را انجام میدهد. ما ابتدا باید یک چیزی برای بیان کردن داشته باشیم. موضوعی که در معماری برای من جذابیت دارد این است که ما معماری را چطور نگاه میکنیم؟ من معماری را مانند هنر نگاه میکنم و بخشی از این هنر شامل بهبود میشود و بخش دیگر آن راجع به نوآوری است. یک بخش دیگر آن نیز راجع به پیشنهاد کردن یک تجربه جدید است. ممکن است شما زمانی یک نوآوری در سازه انجام دهید اما شاید آن نوآوری در اجتماع انعکاسی نداشته باشد؛ اما به نظرم همه اینها جزو هنر است. بنابراین بسیار اهمیت دارد که ما ببینیم در چه جامعهای رشد میکنیم و جامعه چه چیزی به ما میدهد؟ زیرا تحصیلات واقعاً ابزار هستند. در رشته معماری بسیار مهم است که ما تاریخ هنر را چه در ایران و چه در دنیا بسیار خوب بدانیم. به نظرم دنیا دیگر پراکنده نیست و یک دنیای واحد است. با توجه به گستردگی اینترنت و ارتباطات، من دنیایی که در آن زندگی میکنیم را یکدست میبینم. نقش دانشگاه این است که ابزار را به ما بدهد و بخش مهم آموزش دانشگاهی این است که بتواند از سنت منطقه خود بهرهبرداری کند. من اعتقاد دارم که ما در رشته معماری به اندازه کافی به معماری ایران توجه نمیکنیم. برای من معماری ایران اهمیت دارد زیرا معماری ایرانی بسیار والاست و بسیار قدیمی است. شاید نزدیک به ده هزار سال است که این معماری در این منطقه اجرا میشود. ایران اقلیمهای متفاوتی دارد که این اقلیمها، معماریهای متفاوتی را خلق کرده است. یکی از چیزهایی که روی من اثر گذاشته و تفکرم را روی آن ساختهام، فضایی است که در آن بزرگ شدهام که به طبیعت مربوط میشود و دیگری خانهای است که در آن بزرگ شدهام که آن خانه به دست یک معمار برجسته ایرانی به نام عبدالعزیز فرمانفرماییان ساخته شده است. این فضا، پایه تفکر معماری و فضاسازی من را ایجاد کرده است. من دانشگاه را استادمحور پیش رفتم. یعنی استادها و آیندهنگری آنها برایم اهمیت داشت. دیدگاه بیشتر آنها هم اکولوژیک بود و به اکولوژی اهمیت زیادی میدادند. در دوران تحصیلیام، هنر همیشه جایگاه مهمی در معماری داشت و به ما اینطور آموختند که هنر و معماری از یکدیگر جدا نیستند. ما در ایران هنوز نتوانستهایم این مسئله را درک کنیم و یا به جامعه معرفی کنیم که شاید معماری بالاترین هنرهاست. رشتههای بسیار متفاوتی وارد معماری میشوند و موجودیت آن فراتر از مجسمه است. به نظرم معماری بالاترین هنری است که در دنیا داریم. من به معماری اینطور نگاه میکنم.
اشاره کردید که بخش مهمی از معماری را هنر شکل میدهد. این موضوع که معماری چقدر میتواند مانند سایر رشتهها روی عنصر هنر تأکید کند موضوع مناقشه بسیاری از نظریهپردازها است. آیا معماری حق دارد که نگاه هنر برای هنر را دنبال کند و معمار روی موضوع هنر تأکید داشته باشد؟ برای مخاطب یا مصرفکننده این موضوع میتواند آسیبپذیری ایجاد کند یا تأثیرات مفید و مثبتی را برای مخاطب و مصرفکننده نهایی به دنبال دارد؟
من دوباره تکرار میکنم که معماری برای من یک هنر است و مثل هر هنر دیگری میتواند اثرات مثبت و منفی داشته باشد. در مورد این موضوع که چه بخشی از معماری، هنر است و چه بخشی از آن مهندسی است، باید بگویم که این دو از یکدیگر جدا نیستند و هر دو هنر هستند. حالا چه هنر مهندسی باشد و چه هنر تجسمی. مثلاً کجای بنای کوشک چهلستون هنر نیست؟ هیچ جایی از این ساختمان وجود ندارد که هنر در آن نباشد. اینکه آیا این معماری روی زندگی مردم اثر میگذارد یا نه را خودتان میتوانید تجربه کنید. معلوم است که تأثیر میگذارد. اهمیت زیادی دارد که معماری جایگاه خود را در جامعه ما پیدا کند زیرا آثار معماری در زندگی ما اثرگذار هستند. به همین خاطر بهجز کسانی که این رشته را یاد گرفتهاند کسی نباید معماری انجام بدهد. ما همیشه فکر میکنیم مهندس عمران هم میتواند نقشه امضاء کند که این تصور اشتباهی است. واقعاً ما باید به دانشگاههایمان یک کیفیت بالاتر بدهیم و اینقدر معمار تولید نکنیم زیرا تخریبی که اتفاق میافتد چه در سطح شهری و چه در سطح زندگی بسیار فراتر از آن چیزی است که ما میتوانیم لمسش کنیم.
میدانم که معماری ابعاد مختلف هنری دارد اما تعریف برخی آثار معماری از هنر با نیازی که مخاطب برای زندگی دارد، متفاوت است. در این زمینه چقدر میتوان دست معمار را برای تعریف مبحث هنر از نگاه خود او باز گذاشت؟ آیا معمار بدون توجه به مخاطب خود میتواند هر نگاه فلسفی و معنایی که مدنظر دارد را در متن اثرش پیاده کند؟ کما اینکه ما مخصوصاً در ایران نمونههای اینچنینی هم داریم. فکر میکنم در دهه اخیر یک بخش اینچنینی با این فرمت شکل گرفته است.
حرف شما کاملاً درست است ولی من فکر میکنم ما باید پایه حرف را نگاه کنیم. فرضیه ما این است که یک معمار کار بلد نمیآید کاری انجام دهد که خلاف بهبود انسان باشد. مسئله بعدی این است که تمام معمارها هنرمند نیستند. ما این موضوع را میتوانیم به همه جا رجوع بدهیم و تنها مختص معماری نیست. من فکر میکنم وظیفه معمارهای برجسته، نظیر دکترها، بهبود زندگی انسان است و در این مسیر نباید مخاطب را نادیده بگیرند. تاریخ پنجره را نگاه کنید که پنجره چه بوده و چطور رشد کرده است و امروز پنجره چیست؟ پنجره در حال حاضر تبدیل به پوسته نما شده است و خود این مسئله یک شفافیتی را مطرح میکند که این شفافیت به نوعی جامعه را تغییر میدهد. ممکن است ما در ایران رابطه بین شفافیت شیشه و شهر را درک نکنیم اما شفافیت پنجره در دنیا رفتار جامعهها را عوض کرد. یعنی جامعهها بسیار آزادتر شدهاند و با خودشان شفافتر عمل کردند. هر جایی اقلیم خودش را دارد و معماری باید با آن اقلیم تعریف شود. این هنر معمار است که چطور آن معماری را تعریف کند تا هم بهبود و هم شفافیت جامعه را به وجود بیاورد. ما تقریباً میتوانیم بگوییم که جامعه دموکراتیک و شیشه با یکدیگر رشد پیدا کردند. جالب است که کالایی مانند شیشه چطور میتواند اینقدر رفتار یک جامعه را عوض کند.
شما در خارج از کشور تحصیل کردهاید و پروژههای مختلفی را هم دنبال کردهاید که اغلب موفق بودهاند. ریشه و پایه تحصیلات شما مربوط به فضایی دور از ایران بوده است اما همچنان به معماری گذشته ایران توجه دارید و عشق به معماری ایران در صحبتهای شما موج میزند. چطور میشود که شما و همنسلان شما با وجود اینکه در خارج از ایران بودهاید این نگاه را دنبال کردهاید؟ در حالی که نسل امروز روند برعکسی را سپری میکند تا جایی که برخی از معماران نسل امروز که حتی از مرزهای ایران پا فراتر نگذاشتهاند، به معماری آن سوی مرزها علاقهمند هستند و آنچه که پتانسیل این معماری است را نمیبینند. نظرتان در مورد این روند چیست؟
من با شما هم عقیده نیستم. فکر میکنم معمارانی که معماری را مانند هنر میبینند و کارشان را جدی جلو میبرند اتفاقاً بیشتر به معماری ایران رجوع میکنند. من این موضوع را در کارهای آنها هم میبینم و همانها هستند که جایزه میبرند و در دنیا مطرح میشوند. در 15 سال اخیر تعداد آنها بیشتر شده است زیرا در هر صورت در این اقلیم زندگی میکنند و یک معماری را به وجود میآورند. یک آدم خلاق حرفی برای گفتن دارد و مسئله من این بود که من چه حرفی برای گفتن دارم؟ زمانی که من داشتم تحصیلاتم را میگذراندم یک سری موضوعات جدی نظیر اکولوژی، رابطه طبیعت و معماری، مصرف زیاد و جمعیت مطرح شد که بعدها فراموش شد. حتی در دوران پیش از ما هم، این موضوعات مطرح شده بودند که من هم از همان جریان میآیم. علاوه بر آن، من از طرف پسرعموی پدرم، اسکندر فیروز با محیطزیست درگیر بودم و تاریخ گذشته خانوادگی هم داشتم. من یادم است که ما دو ماه تابستان را چادر میزدیم و زیر چادر زندگی میکردیم. زندگی کردن زیر چادر و در طبیعت برای ما تجربه بسیار عجیبی بود. به نوعی یک زندگی، بین زندگی عشایری و شهری داشتیم. برای من ارتباط بین انسان و طبیعت مهم است و سعی میکنم این مسئله در آثارم نیز دیده شود. ممکن است کارهایم شکل و شمایل یکدست نداشته باشند اما همیشه در موضوعی که مطرح میکنم این تفکر وجود دارد. معماری ایران برای من این تفکر واحد را دارد که چه در سطح روستا و چه در سطح شهر با اقلیم خودش چطور سازگاری پیدا کرده است؟ به نظرم این قدرت معماری ایران است. ما وقتی معماری کویری، معماری کوهستانی و معماری خلیج فارس را میبینیم به قدرت معماری ایران پی میبریم که تمام نیازهایی که ما امروز داریم با وسیلههای پیشرفته برای بهبود ایجاد میکنیم را آنها با وسیلههای ابتدایی و مصالح ساده توانسته بودند ایجاد کنند و آرامش را به وجود بیاورند. اگر ما یک روستا ایرانی را نگاه کنیم، میدانیم که آن روستا به وجود میآید زیرا آب در آنجاست. میزان آبی که آنجا هست مشخص میکند که در آنجا چه نوع زندگی میشود، انجام داد. تمام طراحی آن روستا اطراف آب به وجود میآید. مصالحی که برای خانهها و سرپناههای آنجا استفاده میشود، همان مصالحی است که در آنجا وجود دارد. این مسئله خودش یک تعادلی به وجود میآورد. در واقع ما ایرانیها یک منظر اکولوژیک بسیار پیشرفته و متعادل را به وجود آوردهایم. به نظرم این مسئله از نگرش و تفکر نزدیک ما به طبیعت میآید. یک زمانی تیرآهن وارد مملکت شد و ما کم کم از مصالحی که پایه زندگی اکولوژیک داشت، دور شدیم.
شما در صحبتهایتان فرمودید که جوانان امروزی از معماری ایرانی استفاده میکنند و کما اینکه جوایزی را هم به دست میآورند. مشکل این است که بسیاری از مواردی که داریم در مورد آنها صحبت میکنیم صرفاً مختص جوایز هستند و وارد جامعه نمیشوند. یعنی آنچه که در ساختار جامعه میبینیم با آنچه که در مجلات و جوایز میبینیم، فاصله زیادی دارد. ضمن اینکه همین مسابقات و جوایز باعث شدند که ما شاهد فرمگرایی باشیم. به زعم من این موجی که حداقل پس از انقلاب شاهد آن بودیم، بیش از آنکه سعی کند، معماری ایرانی را با زندگی مردمی که به سمت تغییر میرفتند پیوند بدهد، سعی کرد صرفاً بر مبنای معیارهایی مانند جوایز و فرمتهایی که دنیا به آن توجه میکند، پیش برود. به همین خاطر ما در حال حاضر در هر شهر ایران چند ساختمان میبینیم که در آن با فرم بازی شده یا از نماهای خاصی استفاده کرده است. در واقع آن پیوندی که در عمق معنا و مفهوم معماری ایرانی است، کمتر در این آثار دیده میشود. آیا به نظر شما نمیشود به این مسئله اینطور نگاه کرد؟
ممکن است که شما بگویید در تمام ساختوسازهایی که در سطح ایران انجام میشود، شاید یک درصد معماری باشد اما در تمام دنیا هم همینطور است و هیچ فرقی نمیکند. در آمریکا بهجز ساختمانهای بلندمرتبهای که در شهرهای پُرتراکم هستند، 99 درصد ساختمانهایی که ساخته میشود از کاتالوگ در میآیند. تاریخ چه در معماری و چه در هر هنری، یک مبنای بسیار مهم است. ما اگر تاریخ معماری ایران و نوشتههایی که در مورد فلسفه معماری ایران نوشته شدهاند را نگاه کنیم، شاید ما فقط آقای پیرنیا را داشته باشیم که تاریخ معماری ایران را مطرح میکنند. البته آقای نادر اردلان و خانم لاله بختیار هم از یک دیدگاه عرفانی به معماری نگاه میکنند. اگر نگاه کنیم که درست پیش از انقلاب چه اتفاق معمارانهای، در ایران اتفاق میافتد، میبینیم افرادی مانند آقای دیبا، آقای امانت، آقای علیزاده، آقای اردلان، در آثارشان به معماری ایران رجوع میکنند. زمانی که دانشگاه تهران تأسیس میشود یک گرایش خاصی به معماری کلاسیک بوزار فرانسوی به وجود میآید. سالها این گرایش وجود دارد تا اینکه دوباره برمیگردیم و به آن چیزی که واقعاً جوابگوی این سرزمین و اقلیم است نگاه میکنیم. جنگ هیچوقت چیز خوبی نیست و جنگ هشت ساله صدمه عظیمی به این مملکت زد. آن زمان ما بیشتر به یک سری چیزهای سطحی رجوع میکردیم تا اینکه بخواهیم وارد عمق معماری شویم. جمعیت رشد کرده بود و ما به مسکن نیاز داشتیم. معماری باید این رشد عظیم را پوشش میداد. جالب است که باز هم معماری است که جامعه را تعریف میکند. شما اگر یک کوچه یا خیابانی که پس از انقلاب ساخته شده است را نگاه کنید، میبینید زمینهایی وجود دارند که اندازه آنها یکی است و یا تمام یک کوچه را یک نفر ساخته است. تنها فرقی که بین ساختمانهای آن کوچه میبینید نمای ساختمان است. نما بیانگر آزادی آن فرد است. در واقع نما شخصیت آن فرد را تعریف میکند. برای سازنده فرق چندانی نمیکرد و هر چه مخاطب و شهروند میگفت را میساخت. در واقع برای شهروند فقط نما مهم بود. بنابراین ما اسم این کار را نمیتوانیم معماری بگذاریم. ما در برخوردمان با موضوع، قوانین شهرسازی در نظر نگرفتهایم که چطور مشاعات شهر را بیشتر کنیم. در شهرها و روستاهای ما دیوارکشی زیاد شده است. روستاهای ما در گذشته اصلاً دیوار نداشتند. بین دو ملک فقط یک جوی آب رد میشد و یا دو درخت قرار داشت. اساساً یک همزیستی و علاقهمندی وجود داشت اما امروز موضوع مالکیت آنقدر غلبه کرده است که یک مالک دور ملک خودش را بلوکهای سیمانی میچیند تا بگوید این متراژ متعلق به من است. این غلبه مالکیت باعث شده تا بین ما با خودمان و ما با طبیعت همزیستی وجود نداشته باشد. جالب است که در تمام تاریخ هشت هزار ساله ما، هر هنری از نقاشی و مجسمهسازی گرفته تا هنر قالیبافی و شاعری، همه راجع به طبیعت است. در واقع قالیبافی که بزرگترین صنعت ماست هم راجع به طبیعت است اما ما این موضوع را رها کردهایم. فکر میکنم این موضوع بیشتر و بیشتر در حال پررنگ شدن است. جوانها از ما عاقلتر هستند و این موضوع را به شکلی زیبا میبینند. ما هم باید این ماجرا را تشویق کنیم زیرا این چیزی است که ایران را در دنیا مطرح خواهد کرد. منظور من این است که حرفی که امروزه دنیا میزند را ما قبلاً تجربه کردهایم. اگر امروز دنیا راجع به تغییر اقلیم، اکولوژی و گرمایش زمین حرف میزند، ما باید پیشروی این قضیه باشیم زیرا چنین مواردی در وجود ایران است.
شما به داشتهها و تجربیاتی که ما در معماری گذشته خودمان داشتیم اشاره کردید که برگرفته از اقلیم، فضا و زندگی ایرانی بوده است. از دیدگاه شما با این وضعیتی که داریم آیا میشود معماری را به شکل ایرانی و مرزبندی شده تعریف کنیم؟ و یا اساساً نیاز به چنین اقدامی هست؟ اگر معمار نیاز دارد ایرانی و مرزبندی شده باشد، آیا صرفاً استفاده از متریالی که طبق گفته شما در یک دورهای بر مبنای اقلیم، فضا و نیاز انتخاب شده است میتواند یک فضایی را معماری ایرانی کند؟ یعنی اگر یک معمار ایرانی بیاید در تهران یا یک شهر دیگر از آجر، شیشه رنگی و مختصات و متریال معماری ایرانی استفاده کند، آیا میتواند به آن فضا هویت معماری ایرانی بدهد یا ما برای تعریف چنین بخش گستردهای از معماریمان به چیزی فراتر از کالبد، بافت و چارچوب نیاز داریم؟
من چاره دنیا را جز یکپارچگی نمیبینم اما در حال حاضر دنیا به سمت تفکیک شدن پیش میرود و هر کسی به راه خودش میرود که من فکر نمیکنم این دوام بیاورد، اما در هر صورت این اتفاق در حال رخ دادن است. من معماری ایرانی را مانند یک فلسفه اکولوژیک نگاه میکنم، نه فلسفه مصالح. موضوع من این است که معماری چطور با اقلیم خودش سازگار است. حالا ممکن است یک معمار شیلیایی یا ژاپنی هم این تفکر را داشته باشد. مهم آن دیدگاه است و حالا اینکه حاصل آن چه خواهد بود، مانند پاسخهای مختلف یک سؤال است که مطرح میشود. بنابراین برای من این موضوع که من یک معمار ایرانی هستم اصلاً مطرح نیست. ما در جهان معماران ایرانی زیادی داریم که بسیار موفق هستند و ایرانی بودنشان را هم انکار نمیکنند. من هم همینطوری هستم. من معماری هستم که در جهان کار میکنم. اقلیم من ایران است اما جهانی فکر میکنم. دیدگاه من این نیست که بگویم چون در این ساختمان از مصالح آجر استفاده شده پس ایرانی است. در انگلستان و آلمان هم آجر وجود دارد. اگر من در ایران از آجر استفاده میکنم، از دیدگاه اکولوژیک استفاده میکنم و میگویم شاید آجر جوابگوی بهتری برای این نما باشد. اگر مصالح دیگری بود که معیارهای اکولوژیک من را جواب میداد شاید از آن استفاده میکردم. وظیفه یک معماری که کارش را جدی میگیرد این است که به کارفرما بگوید عایق کردن ساختمان یک اولویت است که فراتر از سود تو میرود زیرا جزو وظیفه همزیستی ما با جامعه است. بنابراین این یک اولویت است و ما نمیتوانیم از آن بگذریم. ممکن است کارفرما بگوید من پول ندارم که این کار را انجام بدهم. در آن صورت معمار باید یک راهحل دیگری پیدا کند و آنجا است که نوآوری به وجود میآید. آن نوآوری میتواند از مملکتهای دیگر وارد ایران شود و یا خودمان در مصالح ساختمانی شروع به نوآوری کنیم و نوآور باشیم که در حال حاضر نوآور نیستیم. شاید تنها مصالح ساختمانی که تولید میکنیم و نوآوری خودمان را در آن میآوریم، آجر باشد. بسیاری از شرکتهای آجرسازی فهمیدهاند که باید یک نوآوری در آجر به کار ببرند و به همین خاطر در حال حاضر از شکلها و رنگهای مختلف آجر استفاده میکنند که اختراع خودشان هم نیست اما حداقل دارند به این سو حرکت میکنند و با معماران گفتوگو میکنند. در صنعت سنگ هم این اتفاق رخ میدهد. صنعت و معماری باید با یکدیگر گفتوگوی نزدیک داشته باشند و بتوانند برای شرایط اقلیمی این مملکت نوآور باشند. فلسفه من اینطور نیست که بگویم چون از آجر استفاده میکنم پس کار من معماری ایرانی است. نیازی هم به تعریف معماری ایرانی نمیدانم. نمیتوانم بگویم چون این ساختمان ستون دارد یا از آجر استفاده کرده پس معماری ایرانی است. تعریف من آن آگاهی است که اکولوژیک است.
شما در کارهای خودتان از هنرهای معماری ایرانی استفاده کردهاید و در این زمینه تجربیاتی دارید. فکر میکنید چقدر از هنر ایرانی که در معماری گذشته ما وجود دارد پتانسیل این را دارد که در دنیای مدرن امروز و با زبان امروزی استفاده شود و مورد بهرهبرداری قرار بگیرد؟
من فکر میکنم همیشه در معماری ایران یک ارتباط بسیار قوی بین هنرها با هم و هنرها با معماری وجود داشته است. اگر به تخت جمشید نگاه کنم میبینم با وجود اینکه یک کاخ سلطنتی است اما بزرگترین هنرمندان دنیا در آن زمان و در آن کاخ کار کردهاند. اگر ما معماری دوران سلجوق را ببینیم به اوج هنر آجر میرسیم. در دوران صفوی، شاید نقاشی یک بخش بسیار مهمی را دست میگیرد اما در آن دوران همه هنرها یکدفعه نمایان میشوند. در معماری دوره قجر مشاهده میکنیم که کاشیکاری، خطاطی، آیینهکاری و گچکاری اهمیت پیدا میکند. در دوره پیش از انقلاب، معماری مجموعه تئاتر شهر اثر علی سردار افخمی یک نمونه بسیار خوبی است که ببینیم هنر کاشیکاری چطور وارد معماری میشود. شاید مناره دانشگاه تهران اثر عبدالعزیز فرمانفرماییان هم یک نمونه خوب دیگر باشد. همه اینها چیزهایی است که به نظر من میتوانیم از آنها بهره ببریم و یک رابطه خوبی بین هنرمندان و معماری به وجود بیاید. بنابراین ما با بیش از پانصد کارخانه کاشی که در این مملکت وجود دارد؛ این توان را داریم که کاشیهایی را در خود ایران طراحی کنیم. میتوانیم از توان طراحهای خودمان استفاده کنیم تا کاشیهایی را به ایران و دنیا عرضه کنیم که حاصل طراحهای ایرانی باشند. مصرف آب گچکاری بسیار زیاد است. به نظرم یکی از اشکالات ما در ساختوساز این است که مصرف آب ما زیاد است و باید آن را کاهش بدهیم. ما در آیینهکاری میبینیم که خانم منیر فرمانفرماییان آیینهکاری را مثل یک هنر به دنیا معرفی کردند. کاری که ایشان کردند یک شاهکار بود. بنابراین ما باید ببینیم چطور میتوانیم از این هنر استفاده کنیم؟ اصلاً چطور میتوانیم هنرمندان را وارد معماری کنیم؟ اگر این اتفاق صورت بگیرد دوباره همزیستی به وجود میآید. هم کار ایجاد میشود و هم یک محصولی است که برای مصرف این مملکت استفاده میشود.
اگر میشود یکی دو نمونه از پروژههایی که با این دیدگاه انجام دادید، بفرمایید.
من تاکنون شاید با دو یا سه هنرمند همکاری کرده باشم تا با تصویرها و دیدگاههایی که آنها داشتند یک فضاهایی را خلق کنیم. به نظر من بسیاری از جوانهای ما میتوانند در این جنبه کمک کنند تا گفتوگو بین معماری و هنر قویتر شود. فکر میکنم هر شخصی به سهم خودش باید این کار را انجام دهد. اعتقادم این است که در حال حاضر ایران به اندازه کافی این توان را دارد که بتواند از طریق طراحی، خلاق باشد تا یک سری محصول تولید و صادر کند. فکر میکنم ایران این قدرت را دارد و حالا ما باید هر طور که شده این قدرت را حمایت کنیم. اگر این اتفاق بیفتد، در آن صورت جامعه اکولوژیکتری به وجود میآوریم و همزیستی را بیشتر میکنیم.
خود شما برای انجام پروژهای مانند "دو خانه برای دو دوست" چه روندی را طی کردید؟
پروژه "دو خانه برای دو دوست" همیشه مطرح میشود زیرا رتبه اول جایزه بزرگ معمار را کسب کرده است.
چه اسم جذابی دارد. این اسم را بر چه اساسی انتخاب کردید؟
دو دوست بودند که از اول هم میخواستند خانههایشان شبیه به یکدیگر باشد. پروژه "دو خانه برای دو دوست" میتواند فلسفه کلی کارهای من باشد. موضوع این خانه روی چهار محور میچرخد. این پروژه سؤال مطرح میکند که چرا ما باید 60 درصد زمین را بسازیم و چرا کمتر نسازیم؟ چرا بین آن دو به جای یک دیوار یک فضای مشترک به وجود نیاوریم؟ موضوع آخر هم ارتباط پنجره با خیابان بود. زمانی که ما این پروژه را شروع کردیم مصالح زیادی نداشتیم و سعی کردیم هر چه ایرانی باشد را در آنجا استفاده کنیم. پروژه "دو خانه برای دو دوست" به این شکل به وجود آمد.
ظاهراً در حال حاضر بیشتر کارهایتان به سمت فضای سبز و معماری سوق پیدا کرده است؟
اگر بخواهم کارم را تعریف کنم، در حال حاضر کارهای ما بیشتر به سمت فضای سبز و معماری منظر رفته است و ما تمام مدت منظرسازی میکنیم. در حال حاضر پروژه موزه بزرگ گلستان را داریم که قرار است در شهر گنبد ساخته شود. این موزه در دو هکتار زمین قرار گرفته که شش هزار متر زیربنا و تقریباً 14 هزار متر فضای سبز دارد. ما همانقدر که روی موزه کار کردیم، روی فضای سبز آنجا هم کار کردیم و خود آن فضای سبز یک موزه است. یک پارک و مجموعه فرهنگی هم برای بنیاد دکتر بسکی طراحی کردیم که آن هم یک پارک دو هکتاری در گنبد است و یک مجموعهای از درختهای هیرکانی در آن کاشته خواهد شد. ما در این پروژه با یک اکولوژیست به نام دکتر بهرام زهزاد کار کردیم و خانم فرنوش پورصفوی هم بهعنوان طراح منظر در کنار ما حضور داشتند.
آیا نوع منظری که طراحی میکنید بر مبنای مشاورهای است که اکولوژیست به شما میدهد که چه نوع گیاهی را میتوانید در چه فضایی استفاده کنید؟
طبیعتاً در طراحی منظر به ابعاد مختلفی توجه میشود که انتخاب گیاه هم بخشی از آن است. وقتی شما یک نگاه کلنگر و اکولوژیک به منظر داشته باشید این دیدگاه در تمام ابعاد طراحی هست و فقط به فضای سبز و گیاه محدود نمیشود. در پروژه پارک بسکی با توجه به رویکرد کلی که در طراحی داشتیم درختهای بومی و جنگلی پیشنهاد شد که استفاده از آنها در فضای سبز رایج نیست. مسائل زیادی باید در نظر گرفته میشد مثل اینکه این درختها در چه بستری رشد میکنند، چقدر آب مصرف میکنند و چطور با یکدیگر ترکیب میشوند؟ این کار بسیار پیچیدهای است که بدون مشاوره یک اکولوژیست ممکن نمیشود و شاید ما فعلاً به یک جواب مطلوبی برای آن نرسیم اما در هر صورت دیدگاه دفتر ما در این جهت پیش میرود.
باغ ایرانی و نگاهی که از باغ ایرانی در گذشته داشتیم هم در این روندی که پیش میبرید دخالت دارد؟ اساساً در این مسیر از باغ ایرانی هم بهرهبرداری میشود؟
باغ ایرانی تعریف خاص خود را دارد. منظرشناسهای دنیا میگویند ما ایرانیها منظر نداریم، بلکه باغ داریم. این خودش یک سؤال است که ما سعی داریم روی آن کار کنیم تا بفهمیم آیا این حرف درست است یا نه. ما اعتقادمان بر این است که این حرف اصلاً درست نیست. بدون شک در یک مملکتی که آب اینقدر مهم است، راهحلی که درست میشود، همین باغ است. من دیوارهای باغ را تعریف نمیکنم اما موضوع اصلی که اهمیت دارد آن منظرهای است که با یک آکس وسط که افق را نگاه میکند، ایجاد میکنیم. من فکر میکنم ما هنوز کار زیادی داریم تا ببینیم چرا در مسئله باغ ایرانی گیر کردهایم. باغ ایرانی یک تعریف و راهحلی برای یک منظرشناسی خاص است اما حتماً طور دیگری هم میشود، برخورد کرد. در گذشته باغها دیوار نداشتند زیرا مردم به یکدیگر احترام میگذاشتند و آن موقع یک همزیستی وجود داشته است. اگر هم دیوار وجود داشته بیشتر برای حمایت از نفوذ حیوانات بوده است. ما همیشه برای باغ ایرانی، باغ فین را مثال میزنیم اما باید ببینیم باغ فین در آن زمان در چه مکانی ساخته شده و چطور آبیاری میشده؟ آب چطور در آن حرکت میکند و چطور سایه را به وجود میآوریم و زیر آن سایه چه چیزی میکاریم؟ همه اینها بحثهایی است که منظرشناسها بهتر از من میدانند. در حال حاضر موضوع برای من این است که ما باید بتوانیم فضاهایی را ایجاد کنیم که در سطح کلان مفهوم معماری به مردم آرامش بدهد. ما اگر این رابطه را از بین ببریم، آنوقت یک دگرگونی عجیب به وجود میآید که نمیتوانیم درک کنیم در چه دنیایی داریم زندگی میکنیم و آن دنیا تبدیل به دنیای مجازی میشود. آنوقت دیگر برای شما فرق نمیکند که هوای شهرتان آلوده است یا نه.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
معماری بیش از هر چیزی هنر است و خوشحالم که مرا دعوت کردید تا راجع به هنر معماری حرف بزنم. امیدوارم معماری بهعنوان یک هنر بیشتر شناخته شود و شما هم در هنرآنلاین فضای ویژهای را به معماری اختصاص بدهید.
تصاویری از پروژههای "موزه گلستان"، "باغ اعتماد"، "خانه حاجی بابا"، "پارک دکتر بسکی"، "خانه سفید در باغ سبز" و "مجتمع تجاری دریا"