سرویس معماری هنرآنلاین: حبیبه مجدآبادی از جمله معماران فعالی است که خط فکری و روش متمایز خود را در پروژهها دنبال میکند. کارهای مجدآبادی اخیراً مورد توجه محافل بینالمللی معماری قرار گرفته و سخنرانیهای متعددی خارج از ایران در توضیح روش فکری خود برگزار کرده است. او در این سخنرانیها برای اولین بار به مطرح کردن تئوری تقریب و ارزشگذاری خطای انسانی در کارهای دستی پرداخته و توضیح میدهد که در کشورهایی مثل ایران که صنایع دستی سابقه تاریخی دارد چطور میتوان تکنولوژی را با کار دست همراه کرد و با ارزشگذاری کار دست انسان پروژه را از یک کار صنعتی و ماشینی به یک اثر هنری تکرار ناپذیر ارتقاء داد.
کارهای مجدآبادی بارها در جوایز و مسابقات مختلف داخلی و خارجی درخشیدهاند. از جمله پروژههای مجدآبادی که برنده جوایز معماری شدهاند میتوان به پروژه خانه چهل گره، فینالیست جایزه جهانی آجر و رتبه سوم جایزه معمار 93 و نمای پایلوت بانک ملت برنده جایزه شیکاگو 2014 و منتخب جایزه آقاخان اشاره کرد. از سایر طرحهای برگزیده و حائز رتبه مجدآبادی در مسابقات ملی و بینالمللی میتوان به طرح موزه هنرهای معاصر شهر شنژن در چین، ساختمان شهرداری بم، موزه دفاع مقدس، مرکز تجارت صنایع ایران، نمای همسان بانک صادرات، ساختمان نظام مهندسی ساری، ساختمان باشگاه مهندسان گیلان و رتبه نخست باززنده سازی بناهای تاریخی و رتبه نخست طراحی بازسازی شعبه مرکزی و طرح همسان تابلوهای بانک مسکن اشاره کرد. مجدآبادی با شرکتهای مهندسی اروپایی به عنوان طراح اصلی سابقه همکاری دارد، طرح معماری و باغ سفارت نروژ در ایران از برجستهترین کارهای اخیر حبیبه مجدآبادی است که با همکاری شرکت "آرتلیا –ایتالی" انجام میشود. او در کنار طراحی به تألیف مقالات معماری و تدریس طراحی پرداخته و عضو شورای نویسندگان مجله معمار است. مجدآبادی از جمله معمارانی است که نگاهی میانرشتهای به این حوزه دارد و در آثارش به هویت معاصر معماری ایرانی توجه نشان میدهد. مجدآبادی معتقد است که معماری از سایر رشتههای هنری، فلسفه، انسانشناسی، ادبیات و ... تأثیر میپذیرد، بنابراین با نگاهی پژوهشی و میانرشتهای و بسیاری اوقات خارج از رشته معماری باید به موضوع معماری پرداخت. او هم اکنون در حال اجرای پروژه خانه تقریب است، پروژهای که در سال 2018 معرف مبانی فکری مجدآبادی در سخنرانیهای متعدد او در خارج از ایران بوده است. او اعتقاد دارد که در شرایط ویژه ایران پتانسیلهایی وجود دارد که میتواند موضوع دیالوگ معماری ایران با سایر کشورها باشد. آنچه میخوانید گفت و گوی هنرآنلاین با این معمار برجسته است.
اجازه بدهید بحث را از این نقطه شروع کنیم که چرا و چطور وارد رشته معماری شدید؟
هنر کمک میکند، انسان خود و محیط اطرافش را بهتر بشناسد و بتواند با دیگران ارتباط برقرار کند؛ برای من هنر و معماری چنین کارکردی دارد. هر انسانی دوست دارد رد پایی در این دنیا از خود به جا بگذارد. آثاری که از هزاران سال پیش در غارها موجود است پاسخی به این نیاز بشری است. برای این تأثیرگذاری مرزبندی دقیقی میان رشتههای هنری وجود ندارد و من گاهی کارهایی خارج از معماری در حوزه هنرهای مفهومی و اینستالیشن انجام میدهم و به این کارها علاقه دارم چون تأثیر سریع و مستقیم کارم را روی مخاطب میبینم و گاهی ایدههای معماری را در مقیاسی کوچکتر آزمایش میکنم. به طراحی در هر مقیاسی علاقهمندم و از طراحی موزه، سفارتخانه، ساختمانهای اداری، ورزشگاه، مدرسه و خانه تا طراحی در مقیاس صندلی و اشیاء و حتی کراوات انجام دادهام... همیشه دوست داشتم بدون مرزبندی ایدهها و به عنوان یک آماتور بین رشتههای هنری حرکت کنم و معتقدم که با این روش میتوانم چیزهای جدیدی یاد بگیرم.
معماری رشتهای است که بیشتر آقایان در آن کار کردهاند. فضای این رشته برای شما به عنوان یک خانم چطور بوده و دیدگاهتان چقدر به ادامه فعالیت شما کمک کرده است؟
شاید موضوعی که آقایان در آن بیشتر فعالیت میکنند نه معماری بلکه ساختمان سازی باشد و من کاملاً این دو مقوله را از یکدیگر جدا میبینم. ساختمان سازی یک صنعت است و میتواند شبیه سایر صنایع تولیدی ماشین، جاروبرقی، یخچال و غیره عمل کند. بحث معماری اما از تولید ساختمان جداست. همواره در تمام دنیا ساختمانهای استانداردی متناسب با نیازهای اولیه افراد اجتماع در حال ساخت هستند. انسان در وهله نخست نیاز به سرپناه دارد، بنابراین در شرایط خاص مثل شرایط بعد از جنگها ساختمانهایی برای رفع نیاز ابتدایی انسانها و به سرعت ساخته میشوند اما معماری روند آهستهتری دارد، معماری همواره میخواهد حرفی تازه بگوید و تغییر ایجاد کند و هضم تغییراتی که معماری ایجاد میکند برای جامعه نیاز به زمان دارد. وقتی هنر وارد میشود معماری از ساختمان سازی فاصله میگیرد، تأثیرگذار میشود، به رشد اندیشه کمک میکند و نیرویی رو به جلو برای تغییر وارد میکند. میبینید که معماری با اندیشه افراد سر و کار دارد و بین اندیشهها هم نمیتوان مرزبندی زنانه و مردانه گذاشت. اگر تا امروز زنان کمتر در این رشته فعالیت داشتند دلایل دیگری داشته که مختص رشته معماری هم نیست و اینجا جای بحث ندارد ولی قطعاً نسلهای بعدی معادلات را تغییر خواهند داد. در کلاسهای من تعداد دانشجویان دختر همیشه بیشتر بوده و نتیجه کارهایشان هم بسیار قابل توجه است در دفاتر هم امروز دختران و پسران در یک سطح در کنار هم کار میکنند، آنچه میبایست متعادل شود میزان پذیرش مسئولیتهای کلیدی توسط معماران زن است.
با این اوصاف آیا فکر میکنید که در دهههای بعدی، حضور خانمها در عرصه معماری پررنگتر خواهد شد؟
حتماً همین طور است. نسل جدید خود را از قید و بند تبعیضهای جنسیتی رها کرده است و نتیجه این تغییرات به تدریج دیده میشود. زمانی که من کارم را شروع کردم، دلم میخواست این افکار را تغییر دهم. من حتی اگر معمار نبودم، در هر شغل دیگری باز هم موضوع استقلال زنان برایم در اولویت بود. در دفتر ما افراد بر اساس توانایی استخدام میشوند، زن یا مرد بودن کاملاً در انتخاب من بیتأثیر است. همیشه وقتی میبینم خانمی توانایی خود را پشت همکاران مرد پنهان میکند، برای من آزاردهنده است. ولی همانطور که گفتم فرهنگ به جلو میرود و این مسائل کمرنگ و کمرنگتر میشوند. امروز گاهی فارغالتحصیلان جوان دختر با من تماس میگیرند و میگویند که من در آنها باعث ایجاد انگیزه شدهام و این برای من خیلی با ارزش است بسیار با ارزشتر از هر نوع موفقیت حرفهای است اگر توانسته باشم این انگیزه را ایجاد کنم و اگر توانسته باشم تأثیر کوچکی در تغییر نگاه جامعه به زنان معمار بگذارم. من فکر میکنم در حال حاضر محدودیتی برای حضور و درخشش خانمها در عرصه معماری وجود ندارد به شرطی ترسی نداشته باشند و به توانایی خود اعتماد کنند.
طبق گفته شما، زمانی که هنر وارد یک بنا میشود میتوان نام معماری بر آن گذاشت و در غیر این صورت، کار ساختمان سازی است. به نظر شما هنر در معماری چه میزان از بنا را تشکیل میدهد و آیا لزوماً مفاهیم باید در قالب هنر گنجانده شود یا در یک بنای معمارانه ضرورت بر تأکید معنا و مفهومی نیست؟
ساختمان آن چیزی است که بر اساس دفترچههای استاندارد و معیارهایی که از قبل تعیین شدهاند ساخته میشود و معماری چیزی است که خود مبنایی برای تعریف استاندارها و معیارهای جدید میشود. ساختمانها نیازهای انسان را در سطوح ابتدایی به عنوان سرپناه و ایمنی تأمین میکنند و از نظر فنی خوب عمل میکنند ولی معماری به نیازهای انسانی در سطوح بالاتری پاسخ میدهد. فکر کردن به سرپناه استاندارد یک نیاز اولیه است که در تمام موجودات وجود دارد. یک پرنده نیاز دارد که برای خود لانهای در ابعاد مناسب بسازد بنابراین اگر شما لانه یک پرنده را بزرگتر بسازید، پرندگان بزرگتر میتوانند وارد لانه او بشوند، بنابراین در آن لانه زندگی نخواهد کرد. همه حیوانات به صورت غریزی لانه سازی انجام میدهند. این مسئله در سطح نیازهای فیزیکی موجودات زنده و انسان است، یعنی در یک دوره زمانی سخت مانند جنگ و فقر اقتصادی ...انسانها تنها به داشتن سرپناه و امنیت فکر میکنند و بیش از این نمیخواهند. اما در شرایط بهتر فرهنگ به سمت پیشرفت گام برمیدارد، هنر، ادبیات، موسیقی و معماری مهم میشوند. بنابراین هر چقدر کشوری پیشرفتهتر باشد و نیازهای اساسی مردم تأمین باشد، جامعه بیشتر به سراغ موضوعات والاتر و تهیه خوراک روحی انسانها سوق پیدا میکند. معماری از جمله هنرهایی است که به ویژگیهای انسانی میپردازند، اما اینکه چطور و چگونه چنین کاری انجام میدهد، چیزی است که معماران آن را تعریف میکنند، برای نوعی معماری که قصد دارد مسائل مهمتری از رفع نیازهای فیزیکی مطرح کند.
به طور کلی ملیت شما چه نقشی در کار شما دارد؟ راه حل شما برای شناساندن هویت معماری ایرانی در جهان چیست؟
من فکر میکنم هر هنرمندی در کشور خود معنا پیدا میکند، شخصاً اگر ایرانی بودن را از من جدا کنند، معلق و سردرگم میشوم. به عنوان یک معمار، من خودم را در ملیت ایرانی شناسایی میکنم، هر جای دنیا که میروم در محافل معماری از موضع یک معمار ایرانی صحبت میکنم و همانجاست که قدرت پیدا میکنم و کار من دارای معنا و مفهوم میشود به نظر من راه گفتگو با جهان همین است، باید ریشههایمان را در ایران حفظ کنیم و کارمان را به شرایط واقعی ایران معاصر پیوند بزنیم. مسئله هویت ایرانی، طی سالهای متمادی دغدغه معماران بوده است. آیا باید اتصالی از امروز با دیروز برقرار کنیم؟ اینها موضوعات مهمی هستند، راه حل ساده نیست ولی بسیار به ما نزدیک است، گاهی ما چیزهایی را که به شدت به ما نزدیک هستند نمیبینیم. و به دنبال راهحلهای دست نیافتنی و یا موضوعات تصنعی و ساختگی از مسیر منحرف میشویم.
امروز ایران فارغ از موضوعات سیاسی با تاریخ، هنر، معماری، سینما و شعر، ادبیات و پیشینههای فرهنگی غنی شناخته میشود. ما باید روی این موضوعات و هر آنچه که نقطه قوت ما است سرمایه گذاری کنیم و در گفتگو با جهان حرفی بزنیم که از جانب ما پذیرفته باشد. به عنوان مثال اگر ما امروز از صنایع پیشرفته خودرو سازی یا تولید یخچال و ماشین لباسشویی صحبت کنیم دنیا از ما قبول نمیکند. از هر کشوری یک نوع انتظار میرود بنابراین کسی از ایران انتظار ندارد حداقل در حال حاضر با زبان تکنولوژی با جهان دیالوگ داشته باشد. در عوض ما میتوانیم سرمایههایمان را در حوزههایی متمرکز کنیم که وجه تمایز ما با دیگران است. در مورد معماری هم همین است. اگر ما بخواهیم پیشرفت معماری را در صنعتی کردن پروسههای ساختمان سازی جستجو کنیم همیشه یک معماری دست دوم تولید خواهیم کرد که نمونههای بهتر آن در غرب در حال ساخت است. درحالیکه با تکیه بر ویژگیهای خاص ایران میتوانیم معماری دست اولی داشته باشیم که نمونه آن در کشورهای صنعتی شده دیده نمیشود و از این طریق در میان این همهمه حرف ما شنیده خواهد شد. به عنوان مثال در کشور ما به دلیل ارزان بودن نیروی انسانی امکان ابداع شیوههای اجرای لو تک با مشارکت و آموزش نیروهای انسانی وجود دارد درحالیکه در کشورهای صنعتی این روش بسیار گرانتر تمام خواهد شد.
امروز توجه معماران جوان به پتانسیلهای منطقهای موجب شده که معماری معاصر ما بخش قابل توجهی از اخبار سایتهای معماری دنیا را به خود اختصاص دهد. با اینکه تعداد بناهای شاخص در کشور ما زیاد نیست اما همین تعداد محدود به سطحی رسیده که در دنیا دیده میشود و این امکان به مدد اینترنت برای ما فراهم شده است. تا دو سه دهه قبل معماری دنیا در انحصار تعداد محدودی کشورهای پیشرفته بود. در این شرایط کشورهای پیشرفته به تولید اندیشه و سبک میپرداختند و معماری اغلب به صورت استایل و توصیههای سبکی به سایر کشورها توصیه میشد و همه از همین خوراک استفاده میکردند. امروز با وجود اینترنت و جریان آزاد اطلاعات این انحصار شکسته شده و میبینیم که معمارهای جوان از کشورهای شیلی، مکزیک، ویتنام، چین، کره، ترکیه و ایران آثار فوقالعادهای ارائه میکنند.
شما تجربه طراحی معماری هم در داخل و هم خارج از کشور را داشتهاید. به نظر شما تفاوت معماری در این دو حوزه چیست و اساساً طراحی پروژهای مانند موزه هنرهای معاصر شهر شنژن چین برای یک فرهنگ دیگر چقدر نیاز به تحقیق و تجربه دارد؟
هر پروژهای در کانتکست خود معنا مییابد. من برای آن پروژه کار تحقیقاتی انجام دادم همانطور که بخش مهمی از پروژههای ما اینگونه است. این نوع تحقیقات کاربردی، به نظر من خیلی مفید هستند چون مرتبط با موضوعی مشخصاند و مقصود و منظور روشنی از نتیجه آنها به دست میآید که کاربرد مستقیم آن در طرح ظاهر میشود. در طرح موزه هنرهای معاصر چین روی ویژگیهای معماری و فرهنگی کانتکست پروژه تحقیق شد و در کانسپت پروژه و طرح نهایی از مفاهیم فضا در باغهای چینی استفاده شد و در نهایت پروژه به تعبیری معمارانه از برکههای نیلوفر در باغ چینی رسید.
موزه هنرهای معاصر شنزن در چین
اساساً چه ویژگیای در این طرح بود که باعث شد طرح مورد توجه منتقدین چینی قرار بگیرد؟
سایت این پروژه در شهر شنژن و در حوالی هنگ کنک قرار دارد. عکسهایی که آن زمان برای ما ارسال کردند، نشان میداد که اطراف این سایت با ساختمانهای بلند مرتبه احاطه شده است بنابراین من فکرکردم که این موزه بیشتر از اینکه مردم بتوانند آن را از پایین ببینند، بازدیدکنندگانی از ساختمانهای بلند اطراف دارد. بر همین مبنا نمای پنجم این پروژه به اندازه چهار بُعد دیگر آن برای من اهمیت پیدا کرد و سعی کردم منظره قشنگی را برای افرادی که در این ساختمانها هستند، ایجاد کنم. اطراف سایت چهار گوش پروژه با برجهای اداری تمام شیشهای تصرف شده است بنابراین میتوان تصور کرد چند هزار نفر هر روز صبح که به اداره میآیند، سقف این موزه را میبینند. در این پروژه برکهای کم عمقی روی بام طراحی شد و مردم قرار بود فضای موزه را از زیر آب کشف کنند. موزهها به نور مستقیم نیاز ندارد، پس ما میتوانستیم نمای موزه را بسته در نظر بگیریم. طرح این بنا به شکلی بود که انگار قطعهای از زمین بیرون آمده و برکهای کم عمقی بر روی آن قرار گرفته است و مردم در ورود به سرسرای اصلی از طریق سه شیبراه به دنیای زیرزمین وارد میشوند، همانطور که بسیاری از اشیای موزه از دل خاک بیرون میآیند. من از معماری پررمز و راز چینی که اشتراکاتی نیز با معماری ایرانی دارد، استفاده کردم و فضای آتریوم اصلی که تأثیرگذارترین فضای موزه بود، شکل گرفت.
شما به پژوهشی اشاره کردید که در آن نوع دیدگاه و نگاه مخاطب را مد نظر قرار میدهید اما ما در کمتر پروژه ایرانی چنین بعدی را شاهد هستیم. چند درصد از کار شما، صرف در نظر گرفتن خواستهها و نیازهای استفادهکنندگان میشود؟ و مخاطب ایرانی چقدر در نمونههایی که شما اجرا میکنید، به نیازهایی فراتر از سرپناه دست مییابد؟
همیشه این سوءتفاهم بین معمار و کارفرما وجود داشته است. سؤال اصلی این است که اساساً چرا این سوءتفاهمها وجود دارد؟ مگر این دو گروه با یکدیگر تعارض منافع دارند که نمیتوانند به دیدگاه مشترکی برسند؟ در پاسخ باید به این تناقض توجه کنیم: معماری میخواهد تغییر ایجاد کند، از کلیشهها خارج شود و ذهنها را به جلو هدایت کند. اما در مقابل مشتری ما مردم هستند که اغلبشان به کلیشهها عادت کردهاند، مقاومت میکنند چون همواره از تغییر میترسند. معماران میخواهند از الگوهای قبلی پا فراتر بگذارند اما مردم دلشان میخواهد به همان الگوها متصل بمانند، زیرا اینگونه احساس امنیت میکنند بنابراین حتی با الگویی که در ذهن خود دارند، به دفتر معمار میروند. یعنی طرحی را که در جایی دیدهاند، به معمار پیشنهاد میدهند. مشکل اصلی اینجاست که مشتریها به جای بیان نیازهایشان، عموماً سلایق طراحی را مطرح میکنند، یعنی به نوعی جایگاهها عوض میشود. مشتری باید از نیازهای خود بگوید و البته نیازهای واقعی و نه کاذب. مثلاً اینکه برخی افراد نو کیسه به فخرفروشی نیاز دارند، نیازی کاذب است. به هر ترتیب معمار از دل حرفهای مشتری نیاز واقعی او را پیدا میکند و راه حل را در غالب طرح ارائه میدهد، شاید شبیه کاری که پزشک انجام میدهد. بیمار، پزشک مورد اطمینانش را انتخاب میکند بنابراین به پزشک نمیگوید مثلاً برای من فلان دارو را تجویز کن و در نهایت طبق تشخیص پزشک عمل میکند. من عموماً جلسات زیادی را برای شناخت مشتری و صحبت با او صرف میکنم. بخش زیادی از وقت معمار صرف این گفتگوها میشود تا به مشتری کمک کنیم نیازهای واقعیاش را شناسایی کند. اما اینکه بگوید دوست دارم اینجا دو ستون قرمز برای من بگذارید، پروسه را به اشتباه میاندازند! در هر کاری هم که پروسه اشتباه باشد نتیجه نامطلوب از آب درمیآید. دریک کارخانه اگر پروسههای یک و دو و سه و چهار در جای خود قرار نگیرند محصول خراب از خط تولید خارج میشود. پس نباید روند صحیح به هم بخورد.
دنیای امروز دهکدهای جهانی است که باعث شده تغییرات سریع صورت گیرد و تأثیر فرهنگها بر روی یکدیگر شدت پذیرد. در این شرایط ما با بحثی دائمی در مورد معماری ایرانی- اسلامی مواجه هستیم. شما فکر میکنید که با شرایط کنونی میتوان تعریفی از معماری ایرانی- اسلامی داشت؟
همانطور که گفتم مسئله هویت همیشه دغدغه هنرمندان و معماران بوده است. تمام هنرها به این موضوع توجه دارند. به عنوان مثال سینمای ما به عنوان سینمای ایرانی در دنیا شناسایی شده است به این دلیل که به مسائل روز و واقعی جامعه ایران میپردازند بنابراین نتیجه نیز ایرانی از آب درمیآید. وقتی هنرمندی متعهد باشد و واقعیتها را بازتاب دهد، نتیجه کارش تأثیرگذار است. معماری نیز مانند سایر هنرها سعی میکند این ارتباط را با ریشهها برقرار کنند. مسئله هویت، مسئلهای سخت و پیچیده و شبیه حرکت کردن روی لبه تیغ است. اینکه بتوانیم رفرنسهایی به معماری تاریخی خودمان بدهیم بدون اینکه از فرمها و المانها برداشت سطحی کنیم، کار ظریفی است البته ما میبینیم که معماران ما امروز این کار را انجام میدهند و اشارات ظریفی دارند. بسیاری از نکات و درسهایی که در معماری تاریخی ما وجود دارد، پاسخی به مسائل واقعی روز زمان خود بوده است. برخی از این مسائل همچنان استمرار دارند اما برخی دیگر از بین رفتهاند به عنوان مثال قوس یا گنبد پاسخی به یک مسئله سازهای است اما امروز این الگو یکی از دهها راه حل سازهای است. خیلی از موضوعات تا امروز امتداد پیدا کردهاند. به عنوان مثال معمار هفتصد سال پیش در همین اقلیم و با همین آفتابی مواجه بوده که من نیز امروز مواجه هستم بنابراین من میتوانم از راهحلهایی که او برای فیلتر کردن نور داشته درس بگیرم و آنها را به زبان معاصر ترجمه کنم. ما در بسیاری از نقاط ایران، آفتاب سفید و شدیدی داریم که آزاردهنده است. نور خورشید ما ویژگیهایی دارد که با سایر نقاط دنیا متفاوت است و از نظر درجه حرارت و رنگ و... شبیه اروپا نیست. چنین مسائلی روی معماری ما و روی انتخاب مصالح تأثیر میگذارد. در معماری تاریخی ما نور شدید آفتاب با نوعی آجر چینی که به آن فخر و مدین گفته میشود کنترل میشد و آجر هم مصالحی است که نور را جذب میکند. این الگوها، نور را فیلتر میکنند بنابراین زمانی که نور وارد فضا میشود، تلطیف شده و شما شاهد بازی نور و سایه هستید. در عین حال سایهای که روی نما ایجاد میشود، نما را خنکتر نگاه میدارد. ایجاد سایه و روشن و تخلخل و ابهام و تنوع که از ویژگیهای بارز معماری ایرانی است. ما در پروژههایمان به این موضوع توجه داریم. همانطور که بعداً در پروژههای خانه چهل گره و خانه تقریب توضیح خواهم داد که چطور از همین خواص استفاده شد.
طرحی که فرمودید در خانه چهل گره اجرا کردید. درست است؟
اغلب ما را با خانه "چهل گره" میشناسند که سال 2016 منتخب جایزه آقاخان شد. این خانه آجری در یکی از مناطق متوسط تهران واقع شده است. در خانه "چهل گره" ما کارفرمایی داشتیم که بودجه کمی داشت. این پروژه نمای آجری پیچیدهای داشت و چالش اصلی یافتن زبان مشترکی با کارگران و راه حل اجرایی سادهای بود که هم انجام آن برای کارگر غیر متخصص ممکن باشد و هم با شرایط اقتصادی کارفرما متناسب باشد. بنابراین ما سعی کردیم پروژه را به زبانی قابل درک برای کارگران ترجمه کنیم. راه حل معمول تهیه نقشههای جزییات فاز دو است که برای کارگردان ساده قابل درک نیست. در این پروژه مصالح اصلی نما که آجر نسوز بود به صورت خشک و بدون ملات با استفاده از سازهای فلزی اجرا شد. آجرها در کارگاه سوراخ میشدند و داخل میلگردهایی قرار میگرفتند که به سازه اصلی متصل بودند. ما فکر کردیم باید زبان نقشه را کنار بگذاریم و دستورالعملی ساده تعریف کنیم. به این ترتیب تمام ردیفهای آجری نما در دفتر ما کدگذاری شدند. در هر طبقه از ردیف اول تا آخرین ردیف تمام ردیفهای افقی آجر و میلگردهای عمودی کدگذاری شدند و دستورالعمل سادهای به صورت متن فارسی ابداع شد که برای هر آجر سه حالت برجسته، توخالی پرکننده را تعریف میکرد. در نتیجه کارگران تنها کاری که میکردند این بود که از روی دستورالعمل میخواندند که در هر مختصاتی چه حالتی از آجر باید در داخل میلگرد قرار گیرد. در کارگاه یک نفر متن را میخواند و یک نفر دیگر که پشت میلگردها نشسته بود آجرها را دانه دانه داخل میلگردها قرار میداد. شبیه به دستورالعملی که در کارگاههای فرش دستباف وجود دارد و با ریتم و شعر خوانده میشود. بعد از انجام پروژه کارگران از انجام این کار پیچیده خوشحال بودند. من مستقیماً کاری نمیکنم که صفت ایرانی به کارهایم متصل شود، اما وقتی در ایران هستیم و با مسائل آن دست به گریبانیم، باید راهحلهایی ارائه دهیم که پاسخگوی شرایط ویژه ایران باشد. در این شرایط، وقتی اثری تولید میشود، ناخودآگاه صفت ایرانی به آن تعلق میگیرد. بعد از اینکه "چهل خانه" مورد توجه جایزه آقاخان قرار گرفت، من به این فکر کردم که دلیل این توجه مسائل سلیقهای و زشتی یا زیبایی پروژه نبوده است، زیرا با گستردگی مسابقه آقاخان قطعاً ساختمانهای زیباتری برای این جایزه ارسال شده بود و اصولاً ارزشهای معماری فراتر از چیزی است که ما به عنوان زیبایی یا زشتی در ذهن داریم. آنچه در این پروژه اهمیت داشت تأثیر اجتماعی آن بود، آموزش و مشارکت دادن کارگران و ابداع شیوهای اجرایی که به طور خاص پاسخگوی شرایط ویژه این پروژه بود. نکته دوم این که بخش مهمی از پروژه توسط دست انجام شده بود، در کشورهای پیشرفته دنیا و در برخی موارد بافتهای پیچیده آجری توسط ربات انجام میشود و نتیجه کار محصولی صنعتی است که شبیه فرش ماشینی بدون خطا و یکدست است. ولی در همه جای دنیا کار دست به لحاظ هنری بسیار با ارزشتر است. همه فرش دست بافت را دوست دارند چون عملاً تکرار ناپذیر است. در این پروژه بدون اینکه ما تصمیم قبلی برای آن داشته باشیم خطاهای کارگران ارزشگذاری شد. مشارکت دادن کارگران و توجه به این مسئله که هنوز در کشور ما نیروی انسانی ارزان وجود دارد که میتواند نقطه تمایز ما با کشورهای صنعتی باشد. بعد از توفیق پروژه "چهل گره"، در چندین کشور در مورد این پروژه و مبانی فکری آن که در پروژه خانه تقریب توسعه داده شد صحبت کردم. بازخورد این صحبتها برای من درسهای زیادی داشت. انجام کارهای دستی در کشورهای صنعتی و توسعه یافته که نیروی انسانی گران قیمتتر از پیشرفتهترین تکنولوژیهاست به سختی امکان پذیر است و این برای کشورهایی مثل ایران با سابقه طولانی در صنایع دستی یک نقطه تمایز مثبت محسوب میشود.
در مورد خانه تقریب که در دست اجرا دارید، توضیح بدهید. ظاهراً این بنا نیز یک نوآوری خاص در دل خود دارد چرا نام "خانه تقریب" را انتخاب کردید؟
"خانه تقریب" برای یک پدر و دختر طراحی شد که قرار بود در این خانه در کنار هم و در آپارتمانهای مجزای خود زندگی کنند. این خانه شامل دو واحد دوبلکس برای پدر و دختر و یک طبقه برای مهمان است. از آنجا که کارفرما خانه را برای زندگی میخواست و نه برای فروش توانستیم از الگوی آپارتمانهای معمول فاصله بگیریم و تنوع فضایی ایجاد کنیم. از جلسات با کارفرما دریافتم که او علاقه زیادی به گل و گیاه دارد. زمین این پروژه کوچک بود و تقریباً امکانی برای ایجاد فضای سبز در حیاط نداشتیم. بنابراین فضای سبز را روی نما و بام پروژه بردیم. ایده این پروژه نواری از فضای سبز بود که از حیاط شروع میشد، از میانه نما بالا میرفت و به بام منتهی میشد. در دو سمت نمای سبز پوسته متخلخل و متحرکی از جنس چوب شامل سه هزار قطعه چوبی طراحی شد.
بعد از تجربه "چهل گره" در ارزشگذاری کار دست و به مشارکت گرفتن کارگران تصمیم گرفتم در پروژه جدید بخشی از کار به صورت دستی انجام شود... سه هزار قطعه چوبی سیلندری شکل داشتیم که با کابل به هم متصل شده و عمود بر نما قرار میگرفتند. کارکرد این پوسته کنترل آفتاب و ایجاد فضای خصوصی در پشت تراسها بود. به دو روش میشد قطعات چوبی این پوسته را اجرا کرد. یک روش این بود که تمام قطعات با اندازههای مساوی و به شکل صنعتی برش داده شوند و روش دوم اینکه قطعات با اندازههای تقریبی و زوایای متفاوت بریده شده و سپس با دخالت دست انسان فرم داده شوند. برای اینکه روش دوم را تجربه کنیم جلسات زیادی با کارفرمای پروژه صحبت کردم تا نهایتاً ایشان با این ایده همراه شدند. بنابراین در یک روش ترکیبی از دست و ماشین قطعات شکل داده شدند. برای این کار نمونههای مختلفی ساخته شد. من به کارخانه میرفتم و با کمک کارگران نمونههای اولیه را ساختیم. هر قطعه ابتدا با دستگاه در اندازه متفاوت و با زاویه متغیر در یک محدوده تعریف شده برش میخورد و در پروسه بعدی توسط دست شکل داده میشد و سپس برای ایجاد بافت طبیعی با سمباده روی هر قطعه کار میشد تا آوندهای چوب که مقاومتر هستند بمانند و بافت نرم خارج شود. در نهایت با وارد کردن پروسه دستی، سه هزار قطعه چوب داشتیم که همه از یک خانواده بودند ولی هر یک اندکی با دیگری تفاوت داشت و هیچ دو قطعهای به لحاظ هندسی کاملاً شبیه به هم نبودند همانطور که در طبیعت دیده میشوند. من معمولاً این موضوع را با مثال جعبهای گلابی توضیح میدهم. گلابیهای داخل یک جعبه همه از یک خانواده فرمال هستند، اما در طبیعت دو گلابی کاملاً شبیه یکدیگر پیدا نمیشود؛ متقارن نیستند، زوایای مشخص و یا فرم دقیق هندسی ندارند گلابیها از یک الگوریتم طبیعی تبعیت میکنند، درختان جنگل و سنگهای کف رودخانه هم هریک منحصر به فرد هستند. پوسته خارجی خانه تقریب با همین ایده شکل گرفت و به جای یک نمای ماشینی یک پوسته تکرار ناپذیر به وجود آمد. پوستهای که دست افراد زیادی در ساخت آن دخالت داشت و بنابراین ما سه هزار مجسمه داشتیم که روی نما نصب شدند مجسمههایی که هر کدام بخشی از روح خالقش را در خود حمل میکرد و به این ترتیب عده زیادی به این پروژه احساس تعلق میکردند. این موضوع باعث خوشحالی کارگران شد چون آنها را برای مدتی از کار تکراری روزمره جدا کرد و حس میکردند برای اولین بار در انجام یک اثر هنری مشارکت دارند. همین امر سبب شد که این پروژه در دنیا حتی پیش از آنکه کامل شود مورد توجه قرار گیرد. سال 2018 من در 6 کشور مختلف راجع به مبانی فکری این پروژه صحبت کردم و هر گفتگو، گفتگوی جدیدی را به دنبال داشت...
نام این پروژه "خانه تقریب" به معنای ارزشگذاری تقریب و خطا در آثار ساخته دست انسان است. ایده این پروژه برآمده از فکری است که من در ابتدای راه آن هستم و قصد دارم به عنوان یکی از پتانسیلهای موجود در ایران که جای کار زیادی دارد، در تجربههای بعدی آن را گسترش دهم.
خانه تقریب
به نظرشما چگونه یک نوع معماری که برجسته است و نگاهی فراتر از نیاز صرف دارد، میتواند تبدیل به یک موج در کشور شود؟ چرا موجی که امروز در ساخت و ساز ما وجود دارد، اینگونه است که میدانیم در بیست سال آینده بافت فرسوده عجیب و غریبی برای ما ایجاد میکند و در برخی از موارد تأثیرات بسیار زیادتری در جامعه ایجاد میکند؟
قدرت معماران آنقدر زیاد نیست که از آنها انتظار میرود. ما معماران، زمانی میتوانیم کمک کنیم که از ما کمک خواسته شود، معماران عموماً در تصمیمهای مدیریتی کلانشهر نقش ندارند. واقعیت این است که چیزهای دیگری تعیینکننده هستند و شاید شهر ما را عواملی شکل میدهند که نقش معمار کوچکترین این عوامل است، آن هم معمارانی که متعهد هستند و به سوگند نامه نانوشته پایبندی دارند. تا زمانی که ساختمان به عنوان کالایی خرید و فروش میشود، کیفیات معمارانه افت میکنند. شرایط اقتصادی تعیینکننده است. امروز در اغلب موارد کسی که خانه را میسازد، شخصی نیست که میخواهد در آن زندگی کند. از سوی دیگر قوانین شهرداری ما کیفیت فضا را تشویق نمیکنند بلکه اساساً برای کنترل کمیتها ایجاد شدند. در پروژه خانه تقریب برای اینکه بتوانیم نمای سبز را روی ساختمان اجرا کنیم مقداری از فضای قابل ساخت و ساز و قابل فروش کم کردیم. این فضای سبز در واقع هدیهایست که به شهر داده شده با این وجود شهرداری این حرکت را تحسین و تشویق نمیکند. کارفرما مقداری از مساحت قابل فروش خود را در راستای طراوت بخشیدن به شهر و سلامت هوا توجه به طبیعت و پرندگان و ... هزینه کرده است اگر شهرداری برای این نوع پروژهها قوانین تشویقی داشته باشد چهره شهر تغییر خواهد کرد. البته کارفرما نهایتاً از این ایده بهره اقتصادی هم داشت چراکه کیفیت معماری و فضای سبز برای او ارزش افزوده ایجاد کرد ولی در درجه اول کارفرما به ما اطمینان کرد بدون اینکه شهرداری امتیازی برای این ایده قائل شود. متأسفانه امروز قوانین شهری برای سازندگان این پیام را دارد که حداکثر ممکن را بسازید و حتی خلاف کنید و جریمه آن را بپردازید و تا وقتی خلافهای ساختمانی منبع درآمد تنها متولی شهر باشند قدرت من به عنوان معمار به چه میزان است؟
امروز ما در کشور دانشکدههای معماری بسیاری داریم که معماران بسیاری را وارد بازار کار میکند. به نظر میرسد که این گروه، برای نشان دادن تواناییهای خود، سعی میکنند که بیشتر بر روی نمای ساختمان تمرکز کنند. مسئله اینجاست که همه فارغالتحصیلان معماری از یک فضای تحصیلی با واحدهای درسی تقریباً مشترک فارغالتحصیل میشوند، اما ما شاهد هستیم که تفاوت دیدگاهها بسیار زیاد است بنابراین از شمال تا جنوب شهر و از شرق تا غرب، بناهای متفاوت و گوناگونی را شاهد هستیم. آیا این میزان کثرت دیدگاه اتفاق مثبتی است و اساساً علت این امر چیست؟
یکی از خوششانسیهای فارغالتحصیلان معماری، میتواند این باشد که در چند سال اولیه بعد از فارغالتحصیلی کاری را اجرا نکنند و هیچ موقعیت ساخت و ساز برایشان ایجاد نشود. واقعیت این است که شما نمیتوانید همه چیز را در دانشگاه یاد بگیرید، بنابراین باید در دفاتر خوب مدتی تجربه کسب کنید. فضای امروز دانشگاههای ما، به دلیل پایین بودن حقالتدریس اساتید کیفیت مناسبی ندارد، دانشگاه حضور معماران برجسته را سر کلاسها قدر نمیداند و به همین علت اساتید خوب ترجیح میدهند در دفتر کار خود بمانند و یا پژوهشهای شخصی خود را پیگیری کنند و این کیفیت آموزش را پایین آورده است و البته بار تربیت فارغالتحصیلان معماری برای ورود به کار بر دوش دفاتر خوب است.
به نظر میرسد رسانه مشخصی نیز برای فرهنگسازی در عرصه معماری وجود ندارد و مردم هرچه میبینند و میپسندند را انتخاب میکنند و درکی از عمق ماجرا ندارند؟
من سعی میکنم خوشبین باشم. به نظر من امروز فضا باز شده است و مردم از طریق اینترنت آزادانه به جدیدترین اطلاعات دسترسی دارند و بیشتر از قبل به سفرهای خارجی میروند و میبینند که در دنیا چه میگذرد. دوران کودکی من در هشت سال جنگ گذشت بنابراین کسانی که این دوران را دیدهاند میدانند که فضا تا چه اندازه بسته بود. امروز درها باز شده و ارتباطات کمک زیادی به روشن شدن اذهان مردم میکند. مسئله امروز ما فرهنگی است، معماران تلاش میکنند به فرهنگسازی کمک کنند و سلیقه عمومی را رشد بدهند و حتی سعی میکنند کارفرما را آموزش بدهند و این امری نیست که یک شبه اتفاق بیافتد، دنیا به جلو میرود و ما همه سوار بر این کشتی پیش میرویم.
به نظر شما چقدر فلسفه به معمار کمک میکند؟ و آیا اصلاً نیاز است که معمار وارد حوزه فلسفه شود و این مباحث را وارد اثر خود کند؟
از رنزو پیانو صحبتی با این مضمون شنیدم که میگفت رشته معماری جالب است، اما زندگی معمارها جالبتر است؛ معمار صبح که از خواب بیدار میشوند شاعر است، ساعت 11 مردمشناس است و تا ظهر دیگر باید سازنده باشد چون معمار در آخر باید قادر باشد بسازد. به نظرم جذابیت معماری همین است. حرکت بین رشتههای مختلف هنری و تأثیرپذیری از مفاهیم فلسفی... . اگر از معماری مفاهیم و روایتهایش را حذف کنیم چیزی جز دیوار و در پنجره باقی نمیماند، داستان پروژه به آن موجودیت معنی و مفهوم میبخشد. فکر میکنم، خیلی حیف است که در دبیرستانهای ما از فلسفه، مردمشناسی جامعهشناسی و روانشناسی چیزی نمیگویند و به همین دلیل شناخت و آگاهی بچهها برای انتخاب رشته تحصیلی اغلب کافی نیست. حتی در دانشگاه نیز به این موضوعات نمیپردازند این در حالی است که رشتههای انسانی نظیر فلسفه پیش نیازی جدی در معماری به شمار میرود.
برخی آثار معماری با اینکه در مسابقات برنده جایزه میشوند، مورد استقبال مخاطب قرار نمیگیرند و حتی مخاطب خاص نیز مدت زمان طولانی نمیتواند در آن بنا زندگی کند. فکر میکنید به چه دلیل چنین بناهایی مورد توجه قرار نمیگیرند؟
زمان درست و غلط را به خوبی به ما اثبات خواهد کرد. هم هنرمند و هم مردم ممکن است اشتباه کنند. ولی اصولاً رسالت بعضی از آثار معماری فراتر از آن است که صرفاً قابل زندگی باشند. شاید این اثر در حال طرح موضوعی است که به دلیل بدیع بودن هنوز پخته نشده اما میتواند در آینده الهام بخش دیگران شود و دستمایه کارهای مهمی قرار گیرد. به هر حال زمان این موضوع را روشن خواهد کرد. بعضی آثار از زمان خود جلوتر هستند. اغلب آثار پیشرو از سه مرحله مخالفت، تطبیق و تحسین عبور کردهاند. برج ایفل از جمله شناختهشدهترین بناهای معماری است اما جالب اینجاست که در زمان ساخت این بنا، اغلب روشنفکران پاریس به ساخت آن اعتراض کردند و ایفل را یک غول آهنی زشت نامیدند که شهر زیبای پاریس را زشت کرده است اما امروز هیچ کس نمیتواند پاریس را بدون ایفل تصور کند. ایفل بخشی از هویت پاریس است امروز حتی مردم عادی هم ایفل را تحسین میکنند و تصویرش را روی کارت پستال، بشقاب و لیوان، دستمال سفره و ... به عنوان نماد پاریس چاپ میکنند. واقعیت این است که معماری خوب گاهی جلوتر از مردم حرکت میکند. هنرمند باید پیشرو باشد و مردم را هدایت کند. اگر هنرمند بخواهد پشت سر مردم حرکت کند، هیچ وقت هیچ پیشرفتی صورت نمیگیرد.
خانه چهل گره
شما به طراحی صندلی، آکسسوار و... اشاره کردید. در مورد این موارد توضیح دهید و بفرمایید این نوع کارها، چقدر به شما در کار معماری کمک کرده و میتواند پیشبرد پروژهها را سرعت ببخشد؟
من همیشه روی علایقام جلو رفتهام و بنابراین کارهای متنوعی که در زندگی دوست دارم را انجام میدهم. البته تجربه تمام این کارها به آدم کمک میکند. طراحی در مقیاس کوچک به من کمک میکند در پروژههای بزرگتر هم به جزییات توجه کنم مثلاً وقتی من یک صندلی طراحی میکنم وارد جزییات زیادی میشوم، همانطور که گفتم دنیای طراحی را نمیتوان مرزبندی کرد تو را با خود میبرد به هر جا که بخواهد. و در نهایت همه این کارها باعث میشود بتوانیم معماری را از دنیای بیرون معماری هم ببینیم.
کلانشهرهایی مانند تهران، فضایی خاکستری دارند. در این میان ارگانهایی چون سازمان زیبا سازی معتقدند که با اقداماتی مانند هنرهای محیطی میتوان این شلوغی یا خاکستری بودن فضا را تعدیل کرد. شما در مورد این اقدامات چطور فکر میکنید؟
در ایران برای مدتها تعریف مردم از خانه و شهر اینطور بوده است: خانه جایی است که به ما تعلق دارد. زندگی ما، معاشرتهایمان، مهمانیها، شادی و پایکوبی و.... در خانهها اتفاق میافتد. شهر جایی است که به ما تعلق ندارد، به دلیل ضرورت به آن مراجعه میکنیم و به سرعت به خانه برمیگردیم. این در حالی است که وقتی به برخی کشورها نگاه میکنیم، میبینیم بخش مهمی از زندگی مردم در شهر جریان دارد. من فکر میکنم زیباسازی شهر خیلی خوب است اما برای اینکه ارتباط مردم با هم و با شهر برقرار شود صرف دکور کردن دیوارها کمکی نخواهد کرد. باید فضایی در شهر به وجود بیاید که زندگی جریان پیدا کند و جریان زندگی در شهر یعنی بتوانی راحت در پیاده رو قدم بزنی، روی نیمکت پارک دراز بکشی، هوا که گرم شد از حوض وسط میدان به دوستت آب بپاشی، سازت را به خیابان ببری و بنوازی و یاد بگیری چطور با بقیه مردم یک زندگی جمعی و شاد را تجربه کنی. وقتی فضای شهر برای مردم امن باشد و در آن احساس راحتی کنند حتماً از خانه خارج میشوند و با دیگران ارتباط برقرار میکنند و البته آن زمان است که به پاکیزگی و نگهداری شهر هم اهمیت بیشتری خواهند داد. خوشبختانه وضعیت این روزها تا حدی تغییر کرده و در حال بهتر شدن است. همین که مردم برای تماشای بازی فوتبال به کافهها میروند و شادی خود را با هم تقسیم میکنند نشانه خیلی خوبی است. یادم میآید زمان کودکی من مردم فضاهای عمومی و پارکهای شلوغ را دوست نداشتند، منزویتر بودند و از مواجه با هم معذب میشدند چون فرهنگ این مواجه ضعیف بود اما امروز مردم با هم مهربانتر رفتار میکنند. نسل جدید با حیوانات هم رفتار بهتری دارند و این نشانه خیلی خوبی است.