سرویس معماری هنر آنلاین: محمد امیر کرامت، در سال 71 با اخذ کارشناسی ارشد معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و پس از سال‌ها تدریس معماری و کارهای طراحی، نظارت و اجرای مهندسی در سال 81 در اداره مهندسی بانک مسکن مشغول به کار شد. او  طی 17 سال، تدریس متناوب دانشگاهی در کنار فعالیت‌های بانکی در ادارات ساختمان، پژوهش و برنامه‌ریزی، اکنون در اداره کل آمار و اطلاعات این بانک مشغول به کار است. کرامت از سال 1394 در دوره دکتری تخصصی مدیریت بازرگانی، گرایش بازاریابی، پذیرفته شد. او معتقد است که شکوفایی معماری در گرو پیوند سه عنصر مهم، قدرت، ثروت و هنر است و بدون حضور هر سه این اضلاع رشد در عرصه معماری امکان‌پذیر نیست. این معمار طی سال‌های گذشته همواره تلاش کرده تا پیوندی بین زیر سیستم‌های ثروت–قدرت با هنر و فن معماری و ساختمان ایجاد کند. آنچه می‌خوانید، گفت وگوی هنرآنلاین با این معمار و کارشناس حوزه بانکی، بازرگانی و ساختمانی است.

 

جناب کرامت، اجازه دهید بحث را از اینجا شروع کنیم که چطور شد شما به حوزه معماری وارد شدید و در حال حاضر چه فعالیت‌هایی دارید؟

من ابتدا در سال 62، به‌صورت خرید خدمت در صنایع هواپیمایی نظامی ایران و چند ماه بعد در رشته مهندسی صنایع در دانشگاه صنعتی امیرکبیر(پلی تکنیک) پذیرفته شدم. در همان ابتدا به دلیل علاقه فراوانم به امور هنری و محیط کار، رشته و دانشگاهم را اندکی مغایر با علایق‌‌ام یافتم. از این رو با انصراف از این دو، در سال 63 دوباره در کنکور سراسری شرکت کرده و در رشته معماری دانشگاه تهران پذیرفته شدم و به واقع شرایط تحصیل در رشته معماری و محتوای آموزشی آن را با نیازهای روحی خودم هم راستا یافتم. در حال حاضر نیز علاوه بر طراحی‌های پراکنده معماری و پرداختن به برخی از شاخه‌های هنری، به کار در یک بانک تخصصی در بخش ساختمان و مسکن مشغول هستم.

شما در حال حاضر در بانک مسکن فعال هستید. اساساً رشته‌ای مانند معماری چه کارکردی در بدنه بانکی مانند مسکن دارد و چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

 قبل از پیوستن به بانک مسکن و همچنین به هنگام خدمت در بانک، کماکان توفیق این را داشته‌ام که یا در بخش مطالعات و تدریس معماری باشم یا به نوعی با انجام طراحی، از حرفه دور نمانم. از سوی دیگر به این نکته باور دارم که تنها بانک تخصصی این کشور در بخش ساختمان، بانک مسکن است که با استعداد ذاتی تأثیر مثبتی بر معماری کشور دارد؛ بنابراین امیدوارم بتوانم پیوند اصولی و تأثیرگذار این بانک را بر معماری و الگوهای مطلوب آن کشف کنم. در این راه به این واقعیت رسیده‌ام که ما، هنگامی یک معماری قابل اعتنا داریم که پیوندی هوشمندانه و مطلوب بین سه عنصر قدرت، ثروت و هنر معماری، برقرار کرده باشیم. همان‌گونه که هرگاه در طول تاریخ بشریت با انگیزه جاودانگی، صاحبانِ قدرت و نیرویِ ثروت و سرمایه، هنرِ معمارانِ کاردان را به خدمت گرفته‌اند، شاهد شاهکارهای ماندگار معماری بوده‌ایم. 

واضح است که معماری، هنر یا علمی نیست که بتوان به تنهایی و مثلاً در کنج کارگاه یا منزل آن را متولد کرد. در واقع این هنر، نیازمند نیروهای همراه و هماهنگ از حرفه‌ها و علوم مورد نیاز و از همه مهم‌تر سرمایه مادی و مالی است. با این پیش زمینه فکری، اعتقاد دارم بانکی که متولی مسکن است، می‌تواند یکی از پایه‌های تحول دلخواه در عرصه معماری و فرهنگ‌سازی مطلوب باشد. بنابراین زمانی که بانک مسکن برای جذب معمار اعلام نیاز کرد، اقدام کردم؛ چرا که معتقد بوده و هستم که بخشی از اقتصاد مسکن و ساختمان کشور در این بانک شکل می‌گیرد. پس شاید معماران بتوانند در شناسایی عوامل پیوند دهنده عناصر پیش گفته سه‌گانه، مؤثر باشند. با این دیدگاه در مقاطع مختلف خدمتم در بانک، جستجوی خود را ادامه دادم. چه در زمان تصدی مسئولیت در اداره متولی امور مهندسی ساختمان و املاک بانک، با ساماندهی امور گسترده نظارتی و برون سپاری عوامل فنی و مشاوران مهندسی و چه از طریق برگزاری مسابقات معماری در پروژه‌های تأثیرگذار در دید شهری و تغییرات معماری داخلی شعبه مرکزی بانک (با توجه به ملاحظات تاریخی و میراث فرهنگی) این کار را دنبال کرده‌ام. هنگامی که به عنوان یکی از محققین تدوین اولین برنامه استراتژیک بانک مسکن در اداره کل پژوهش و برنامه‌ریزی بانک مذکور مشغول شدم و توانستم نقشی هر چند کوچک در تدوین مطلوب راهبردهای اصولی بانک داشته باشم. در ادامه با همکاری و همراهی سایر محققین داخلی و مشاوران دانشگاهی، موفق شدیم علی‌رغم گرایش‌های تجاری سازی بانک مسکن در آن زمان، راهبردی تخصصی که عنصری ذاتی و تاریخی برای این بانک بود را دوباره احیا و رسماً تدوین کنیم. به این ترتیب، با راهبرد به دست آمده، تأثیرگذاری بانک مسکن در مقتضیات مهندسی و معماری کشور دست یافتنی‌تر است.

امیر محمد کرامت

بدیهی است که معماری می‌تواند به عنوان یک هنر کاربردی، نقشی مهم در روحیه و احساسات مخاطبان و مردم جامعه داشته باشد. به نظر شما چقدر سیاست‌گذاری‌های موجود توانسته موارد نامتناسب را از هنر معماری دور کند و یا به این نکات توجه داشته باشد؟ 

شرایط مناسب فرهنگی که مطلوب متفکرین و هنرمندان متعهد جامعه است قاعدتاً با بخش‌نامه و دستورالعمل‌های دولتی فراهم نمی‌شود، اما ایجاد انگیزه‌های تشویقی می‌تواند در فرهنگ‌سازی و توجه به کیفیت زندگی، مؤثر باشد که از قضا، از اهداف مشترک با حرفه معماری نیز هست. در همین راستا در بانک مسکن تلاش‌هایی صورت گرفت تا با مشوق اعطای تسهیلات به مراعات‌کنندگان آئین‌نامه‌های مقررات ملی ساختمانی کشور از جمله آئین‌نامه‌های استحکام بنا و یا اعطای تسهیلات ویژه به کاربران تکنولوژی‌های نوین ساختمانی تا حد قابل‌ملاحظه‌ای توجهات را به کیفیت ساخت‌وسازها جلب کرد. البته ما هنوز در ابتدای مسیر هستیم و بسیار با شرایط مطلوب فاصله داریم. تلاش ما این است که بانک مسکن به عنوان تنها بانک تاریخی و متولی تأمین مالی مسکن و ساخت و ساز در کشور، بتواند به شکل جدی بر روی بحث‌های شیوه‌نامه بر اعطای تسهیلات ساخت متمرکز شود تا افرادی که معماری متناسب با فرهنگ و ریشه‌های ملی ما را ارائه می‌دهند و کاملاً بر مباحث ایمنی و مقاوم‌سازی ساختمان تأکید دارند، بتوانند تسهیلات بهتری دریافت کنند.

هنوز برای ما ایرانی‌ها، خانه‌های قدیمی با حیاط‌های زیبا، بهارخواب‌ها و ویژگی‌های این‌چنینی جذاب است اما در کلان‌شهرهای ما احیای این شکل از ساخت و ساز، دوباره ممکن نیست. به عنوان یک معمار فکر می‌کنید چند درصد معماری گذشته ما که برای مخاطب امروزی حسی نوستالژیک دارد،  قابلیت ورود به فضای مدرن امروزی را خواهد داشت؟

مشکل اصلی ما این نیست که چرا معماران اصول  قدیم را رعایت نمی‌کنند و چرا قوانینی برای اصلاح و رعایت فرم‌های اصیل در طراحی و معماری، تصویب و ابلاغ نمی‌شوند. موضوع اصلی تغییر گسترده و پراکنده سلایق عمومی است. بزرگ‌ترین مسبب اساسی وضعیت نابسامان هویت هنری و چهره معماری شهرهای امروز ما، کارفرمایان هستند. آنان هستند که با در اختیار داشتن امکانات سفرهای خارجی و جستجو در سایت‌ها و ژورنال‌های رنگارنگ و از همه مهم‌تر قدرت تأمین مالی احداث ساختمان، سلیقه خود را به گروه طراحان خود تحمیل می‌کنند. بدین ترتیب، نوع زندگی اشرافی، تجملی و بعضاً اروپایی یا آمریکایی آن‌ها، الگوهای متعدد و پراکنده‌ای را در ضمیر زیبایی‌شناسی جامعه نشر داده است. طی روالی که از سال‌ها پیش آغاز شده، برخی کارفرمایان را با نشان دادن تصاویر و پرسپکتیوهای مثلاً نمای شیشه و آلومینیومی و عناصر چشمگیر دیگر، از طراح یا گروه طراحی، عین آن جلوه را انتظار دارد. در این روند کارفرما معتقد است که سرمایه‌گذار است و حق چنین خواسته‌ای را دارد. بنابراین اگر معمار تلاش کند تا نظر کارفرما را تغییر دهد و از اصول معماری و مقتضیات فرهنگی و اقلیمی داد سخن به میان آورد، عموماً پروژه را از دست می‌دهد. در واقع مشکل ما فرهنگی است به این معنی که اغلب کارفرماها به معمار به عنوان متخصص کاردان و خلاق اعتماد نمی‌کنند و متأسفانه سلایق ایشان همچون سلایق عموم مردم در بمباران تبلیغات رسانه‌ای، تشخیص صحیح و مناسبی از زیبایی ندارند. بنابراین شرایط به این شکل که می‌بینید، درآمده است. اما در گذشته چنین نبوده، حتماً داستان معمار بزرگی را شنیده‌اید که در عهد پادشاهی بزرگ و قدرتمند، کار احداث بنایی عظیم را به دست می‌گیرد اما در نیمه‌های کار، ناپدید می‌شود و کارگاه ساختمانی را تا زمانی طولانی رها می‌کند. روزی که معمار بازمی‌گردد، او را دستگیر و به حضور شاه می‌برند، در پاسخ به چرایی نیمه رها شدن کار، قسمتی از زنجیر متصل به دیوار را که روی زمین افتاده بود به شاه نشان داد و گفت این دیوار و این کنگره عظیم را ببینید تا چه میزان بر اثر سنگینی وزن در زمین نشست کرده است؟ اگر آن زمان به کار ادامه می‌دادم اکنون بر اثر این مقدار نشست، طاق‌های عظیم این بنا تخریب می‌شد. زمان می‌خواستم تا نشست دیوارهای عظیم انجام شود. جالب اینجاست که در این افسانه که در فرهنگ‌های ملل منطقه به روایت‌های مشابه وجود دارد، کسی به فکر سپردن کار به معمار دیگری نیست و همه عوامل در پی دستگیری و رساندن معمار گریزپا به سزای بدقولی و نافرمانی‌اش هستند و در نهایت چیزی که مشخص است، اعتماد منبع اصلی قدرت و ثروت به عنصر خردمندی و تدبیر معماران است. جدای این تصویر افسانه‌ای، حضور معماران به نام در دربار پادشاهان تاریخ، شاهکارهای بدیع و ماندگاری را برای‌مان به یادگار گذاشته‌اند.

امیر محمد کرامت

به نظر شما در میان سه ضلع فعال حوزه معماری، یعنی کارفرما، معمار و مردم، کدام‌یک نقش مؤثرتری را حوزه شکل‌دهی به ذائقه مردم دارند؟

معتقدم، بهتر است سه ضلع مؤثر بر کیفیت معماری را اینگونه معرفی کنیم: دولت، مردم و معمار.  در این حالت و در شرایط مردم‌سالاری در دنیای معاصر، این مردم و افکار عمومی هستند که با گرایش به سمتی از محرک‌ها، به عنوان کارفرمای اصلی، ذائقۀ غالب را پدید می‌آورند. در این مثلث، دو ضلع آن، یعنی دولت و مردم، هرکدام در مقیاس خود، برای درخواست‌های محصول معماری، کارفرما هستند. از طرفی مردم و افکار عمومی می‌توانند نقش تعیین‌کننده‌ای در خواسته‌های کارفرمایی دولت‌ها داشته باشند و از سویی دیگر دولت‌ها نیز می‌توانند و می‌بایست با برنامه‌ریزی‌های ظریف و حساب شدۀ فرهنگی، در جهت‌دهی مناسب افکار عمومی، کوشا و مؤثر باشند. پس در درجه اول مؤثرترین نقش را در شکل‌دهی به ذائقه عمومی را به صورت مشترک دولت‌ها و خود مردم یعنی کارفرمایان، دارند. این برای من به عنوان یک معمار بسیار غمگین کننده است که بعضاً می‌شنوم که معماران را مسبب وضعیت نابه‌هنجار معماری شهرها می‌دانند. در شرایط موجود، معماران عملاً نقش اصلی در این آشفتگی شهری ندارند چرا که این قشر از جامعه حرفه‌ای، مجبورند برای ادامه حیات خود در جامعه، به اجرای برخی پروژه‌های مغایر با اصول خود تن در دهند. در واقع اگر یک معمار مداوم با خواسته‌های غیر اصولی کارفرمایان مخالفت کند، منزوی و بی‌کار می‌شود. پس در کل این درک درست مردم از اصول فرهنگی و زیبایی است که نقش تعیین‌کننده‌ای در هویت هنری و معماری جامعۀ ما دارد.

 یعنی معماران در شرایط کنونی کاملاً بی نقش بوده‌اند؟ 

نه، البته معماران هم از همین مردم هستند. اما در شرایط فعلی بسیاری از معماران حرفه‌ای که بسیار خوب هم کار می‌کردند و برخی نیز از استادان خود من بودند، به دلیل رویه کنونی از کار حرفه‌ای خود فاصله گرفته‌اند، زیرا دیگر کارفرمایی به آن‌ها مراجعه نمی‌کند. خود این افراد نیز سرمایه‌ای برای کار ندارند. همان‌طور که می‌دانید معماری مانند دیگر رشته‌های هنری نیست که بتوان آن را شخصاً یا حتی در محافل خصوصی اجرا و خلق کرد. مثلاً یک معمار مانند یک نقاش نمی‌تواند حاصل کار خود را در گالری یا حتی دیوار خانه و اتاقش پس از خلق در معرض دید افراد قرار دهد. در معماری، هنرمند معمار با شناخت کلی از وضعیت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی کارفرمای خود از یک سو و اصول فنی و هنری از سوی دیگر، می‌بایست خطوطی را برای هدایت عملیات ساختمانی ترسیم کند تا محصول معماری پدید آید و تولید این محصول، سرمایه مالی قابل‌ملاحظه‌ای را می‌طلبد که در اختیار کارفرماست. در صورتی که سرمایۀ کارفرما در کار جریان نداشته باشد، طرح‌های معماران روی کاغذها و حافظه‌های رایانه‌ای باقی خواهند ماند.

مُد از جمله مقوله‌های زودگذر در جامعه بشمار می‌رود اما به نظر می‌رسد که این مُد در معماری ما طی دهه‌های اخیر جلوه پیدا کرده است تا جایی که یک‌باره با رشد آپارتمان‌سازی آن هم با شکل و شمایلی یکسان روبرو شده‌ایم. آیا شما فکر می‌کنید مُد در معماری جایگاهی دارد؟

شما اصطلاح مُد را زمان مناسبی مطرح کردید. زمانی که پذیرفتیم افکار عمومی نقش تعیین‌کننده‌ای در تشکیل ذائقه مردم دارد، گرایش به نوعی از سبک‌های زندگی و اجزای آن همچون نوع خوراک، پوشاک و رفتار، از ضمایم ذائقۀ عمومی مردم خواهد بود. به عنوان مثال سبک زندگی با توجه به تماس مستقیم مردم در فضای زندگی آن‌ها، مستقیماً بر روی معماری و مسکن اثرگذار است. چنانچه سلیقه کارفرما، با تأثیرپذیری از سبک زندگی جوامع غربی و فرهنگ استفاده سریع از آشپزخانه برای تهیه سریع‌تر غذا؛ استفاده از آشپزخانه باز را در معماری آپارتمان‌های مسکونی مردم، به الگویی رایج تبدیل کرد. البته سبک زندگی همیشه از عوامل تأثیرگذار خارجی نیست بلکه عناصر قدرتمند فرهنگی داخلی نیز می‌توانند در سبک زندگی و الگوی شکل‌گیری فضاهای معماری داخلی منازل، نقش داشته باشد. من در استان مازندران می‌بینم که آشپزخانه‌ها در آپارتمان‌ها و حتی برج‌های جدید مسکونی با تهران متفاوت است. در این منطقه طراحان بنا به خواست و سبک زندگی مردم، آشپزخانه‌ها را در دو قسمت، طراحی و اجرا می‌کنند. یک بخش که در قسمت عقب قرار دارد و محلی برای طبخ غذاست که به آن مطبخ می‌گویند و قسمت دوم  بخش نمایان و مجلل آشپزخانه است. این نوع ترکیب در طراحیِ معماریِ منازل، در مازندران خواست مردم است که به معماران دیکته شده است.

به نظر شما اساساً چند درصد معماری را هنر و بازی کردن با فرم و نما تشکیل می‌دهد و چند درصد را مسائلی تشکیل می‌دهد که معمار با نگاه سمبولیک و نمادین وارد کار می‌کند؟

من به دیدگاه‌های افراطی عملکردگرایی یا از طرف دیگر، فرم‌گرایی و همچنین انتزاعی انگاشتن معماری به عنوان نمادی مجسمه‌گونه، اصلاً اعتقاد ندارم و همچون بسیار از استادان بنام این عرصه، باور دارم که فرم در تعامل با ماهیت عملکرد معماری به وجود می‌آید. معماری یک پدیده یکپارچه است که در بهترین شرایط همچون مخلوقات خالق هستی در طبیعت، باید هماهنگی معناداری بین فرم و محتوای آن‌که همان عملکرد و روح فضاست، وجود داشته باشد. بر این باورم معماری خوب از برخورد و تقاطع موج‌های متصاعد شده از منابع: نیاز عملکردی کارفرمایی، شرایط فرهنگی-اجتماعی، موقعیت جغرافیایی و اقلیمی، امکانات فنی و توان اقتصادی، شکل می‌گیرد و معمار با شناخت این منابع، نقاط مشترکی که شاکلۀ معماری را پدید می‌آورند را دریافت و با ترجمان طراحی و تهیه نقشه معماری، دستور ساخت آن را ابلاغ می‌کند. آن‌گونه که بنا به گفتاری منتسب به میکل آنژ، او مجسمه داوود را نتراشیده بلکه او را در دل سنگ دیده و با زدودن خرده سنگ‌ها، رهایش ساخته است.

به نظر شما مسابقات معماری چقدر به وضعیتی که ما امروز در عرصه معماری داریم، دامن می‌زند؟

آنچه که می‌تواند به سلیقه عمومی شکل دهد، انتخاب‌های داوران مسابقه معماری است. چنانکه سلیقه و ذائقۀ داورانِ معماری نیز بعضاً، متأثر از افکار عمومی قشر نوگرا و روشنفکر این عرصه است. نتیجه این مسابقات به هر شکل، گرایش سلایق عمومی معماری را شکل می‌دهد. نتایج اینگونه مسابقات معمولاً در مجلات وزین و پرزرق و برق و سایت‌های معماری،  منتشر می‌شوند که در تفکر و گرایش‌های دانشجویان و معماران جوان تأثیرگذار است. بدین ترتیب، سلیقه چند داور محترم، می‌تواند به این موضوع بسط دهد. در واقع سلیقه داوران سبب می‌شود که معماران جوان عناصری که می‌توانند نظرات را به خود جذب کنند را بیشتر در کارهای‌شان استفاده کنند. واقعیت این است که نمونه‌های برنده در مسابقات، سلیقۀ معماران را برای کسب امتیازات احتمالی، به سمتی خاص سوق می‌دهد.   

فکر می‌کنید که آموزش چقدر در شرایط فعلی تأثیرگذار است؟

در سال 1363 من از نخستین گروه‌هایی بودم که بعد از انقلاب فرهنگی در رشته معماری وارد دانشگاه تهران شدم. به همین خاطر، این سعادت را داشتم تا در محضر تعدادی از استادان مطرح این حوزه، شاگردی کنم. متأسفانه تعدادی از این استادان دیگر در قید حیات نیستند. اما هدایت و آموزش این بزرگان، تأثیر به سزایی در شکل‌گیری ذهنی دانشجویان آن دوران و معماران امروزی گذاشته است که اگر ادامه می‌یافت فواید ملموس‌تری حاصل می‌شد. یکی از این استادان، استاد فقید مرحوم دکتر پیرنیا بود. او که درس‌های مربوط به تاریخ معماری در دوران اسلامی و سبک‌شناسی آن دوره‌های زمانی را ارائه می‌کرد، در گفتگوهای مشورتی و به بهانه‌های گوناگون اعلام می‌کرد که پاسداشت از معماری قدیم ایران و اصطلاحاً معماری سنتی آن نیست که عین فرم‌ها، روابط فضایی و مصالح به کار رفته آن دوران را مجدداً در پروژه‌های‌مان بکار بگیریم بلکه باید توجه کنیم که معمارانِ کاردانِ قدیم برای خلق معماری‌های مطلوب، ضمن اینکه بهترین کارکرد فضایی را برای نیازهای اجتماعی – اقلیمی و اقتصادی فراهم می‌کردند، بهترین و پیشروترین فناوری‌های زمان خود را بکار می‌بستند. یعنی آنچه ما به عنوان معماری سنتی ایرانی از آن یاد می‌کنیم، پیشروترین معماری زمان با توجه به شرایط اقلیمی و اقتصادی منطقه جغرافیایی خود بوده است.

امیر محمد کرامت

و در پایان اگر نکته خاصی هست، بفرمائید ؟

خوشحالم که هنوز هستند کسانی که به اینگونه نکات توجه دارند. امیدوارم با طرح چنین مباحثی، در مدیریت، معماری و آموزش آن تحولی ایجاد شود. همچنان امیدوارم که مدیران متولی امور مرتبط به معماری و شهرسازی، بودجه‌ریزی و سرمایه‌گذاری در نهادهای دولتی – عمومی و حتی کارفرمایان بخش خصوصی، تغییر نگرشی با دغدغه‌های معماری پیدا کنند.