سرویس موسیقی هنرآنلاین: علاقمند به موسیقی در کشور وجود ندارد که با آثار موسسه "آهنگ روز" و فروشگاه موسیقی بتهوون آشنایی نداشته باشد. حضور شش دههای این موسسه در عرصه موسیقی، خاطرات بسیاری را برای دوستداران هنر فراهم کرده است. این روزها این موسسه، تلاش 60 ساله خود را در خانه موزه بتهوون در خیابان کریمخان گردآوری کرده تا فضایی را فراهم کند که علاقمندان به هنر، بخشی از خاطرات را در این خانه موزه به تماشا بنشینند. فضایی که به تعبیر بابک چمنآرا، گنجینهای است که همچون کوه یخ تنها بخشی از آن قابل رویت است و قسمتهایی پنهانی دارد که هر کدام از آنها میتواند جریانساز و فرهنگساز باشد.
به بهانه راهاندازی این موزه با بابک چمنآرا 60 سال فعالیت موسسه آهنگ روز و بتهوون را ورق زدیم که در ادامه میخوانید:
به عنوان نخستین پرسش بفرمایید که اساساً فعالیت آهنگ روز از کجا شروع شد و بنگاه به اصلاح صفحهپرکنی چگونه پدید آمد؟ ایده اولیه این کار همانطور که ما میدانیم و از اسناد برجای مانده میتوان آن را استنباط کرد، پله به پله و مرحلهای شکل گرفته است.
چمنآراها در دهه 30 شمسی فعالیت مطبوعاتی داشتند اما به دلیل موج سیاسی آن روزگار و شرایط نامناسب پیش آمده برای فعالیت حرفهای که بازتابی نیز در وخامت اوضاع زندگی داشت، در همان سال 32 تصمیم بر این گرفتند تا با استفاده از فروش آرشیو صفحات شخصی امرار معاش کنند و روزگار بگذرانند، یعنی مبنا فعالیت اقتصادی خود را بر عرضه صفحات موسیقی که خود در اختیار داشتند، قرار دادند.
کریم چمنآرا علاقه شدیدی به بتهوون آهنگساز آلمانی داشت که این علاقه هم به جهت شخصیت این آهنگساز بوده و هم به جهت آثار ماندگاری که از خود به یادگار گذاشته است؛ چرا که بتهوون آهنگساز مستقلی بوده و در روزگار خودش به سفارش و توصیه کسی آهنگی نمیساخته و حتی یک بار برای ناپلئون در پی تشکیل دولت فرانسه سمفونی میسازد، موسوم به سمفونی سوم و به او تقدیم میکند اما بعدها که ناپلئون دیکتاتور شد و قصد کشورگشایی داشت آن قطعه موسیقی را از او پس میگیرد.
به هر حال علاقه شخصی به بتهوون موجب میشود که کریم چمنآرا فروشگاه خود را که در خیابان منوچهری قرار داشت به نام این آهنگساز شهیر بگذارد و در ابتدا اقدام به فروش کلکسیون شخصی خود در آنجا کند. کریم چمنآرا در خاطرات خود نوشته است که از کمپانیهایی که صفحه وارد میکردند صفحه خریداری کرده و در این فروشگاه به فروش میرسانده است. چند سال میگذرد که متوجه میشود خودش میتواند به شکل مستقل وارد مذاکره و عقد قرارداد با کمپانیهای خارج کشور شود و نسبت به واردات صفحه اقدام نماید.
فروشگاه بتهوون که محل تردد هنرمندان عرصه موسیقی است فرصتی را فراهم میآورد که کریم چمنآرا با هنرمندان روابط دوستانهای پیدا کند و در ادامه منجر به همکاری کاری میشود؛ با آنها نیز قرارداد تولید اثر میبندد تا جایی که در فاصله کمتر از یک دهه و با پایان یافتن دهه 30 فروشگاه بتهوون تبدیل به یک مرکز فروش، بنگاه بازرگانی و شرکت تولیدی میشود که این فعالیت تحت عنوان آهنگ روز تاکنون پیگیری شده است.
با این حساب پس این بنگاه صفحات وارداتی خود را میان شرکتهای دیگر هم توزیع کرده است؟ آیا صفحات آن موقع صفحه سنگی بودند؟
طبیعتاً این اتفاق افتاده و این مرکز با بسیاری از شرکتهای دیگر هم تعاملاتی داشته است، اما اطلاع دقیقی وجود ندارد که چند صفحه فروشی در آن زمان فعالیت داشتند و اینکه هویت و سلایق هر کدام آیا با نوع فعالیت فروشگاه بتهوون همخوان بوده است یا نه. به هر حال ما نزدیک به یک دهه یعنی تا اوایل دهه 40 طول میکشد که به عنوان نماینده انحصاری کمپانیهای بزرگ دنیا معرفی میشویم.
تصور میکنم که صفحه سنگی تا اواسط دهه 20 بیشتر متداول نبوده و پس از آن شاهد وارداتی صفحات وینیل هستیم که با توسعه رادیو نیز از این صفحات به عنوان نسخههای مستر در پخش قطعات موسیقی استفاده میشده است. اگر هم در این ایام صفحه سنگی بوده بیشتر حالت آرشیوی و یا دکوری داشته است.
به عنوان مدرک چیزی جایی ثبت شده است که صفحات در آن زمان چند دوره بوده است؟
استاندارد صفحات که هیچگاه و در هیچ مقطعی تغییر نکرده است و ما در سه شکل 33، 45 و 78 دور صفحه داریم که از صفحه 78 استفاده عام کمتری صورت میگرفته و بیشتر برای پخش در رادیوهای دنیا از آن بهره میبردند و چون حجم بیشتری از صفحه هم اشغال میشده، لذا چندان مناسب خرید و فروش هم نبوده است. 33 و 45 دور قالب مرسوم صفحات بوده است که به ترتیب 7 و 10 اینچ هم قطر دارند.
به نظر میرسد که در آن روزگار صفحه 33 دور مربوط به مصارف خانگی بود و 45 دور را باید در خانه افراد کمی مرفهتر جستجو کرد. آیا واقعاً به این شکل بود؟
وقتی صفحه گرامافون و دستگاه پخشکننده آن به ایران آمد، بسته به تقاضاهایی که وجود داشت این دستگاهها اشکال مختلفی به خود گرفتند. برخی موسیقی را به شکل حرفهای در خانه و محل کار گوش میکردند و اساساً بخشی از این دستگاهها جنبه دکوری و تزئینی به خود گرفت و به عنوان سایر اقلام دکوری در محیط خانه با مبلمان همراه شد. برخی از این دستگاهها هم که ابعاد کوچکی همچون یک کیف سامسونت را به خود اختصاص داده بودند و با باطری هم کار میکردند مخصوص پیک نیک و مسافرت بودند که قاعدتاً گرامافون در این ابعاد نمیتواند صفحه بزرگ را پخش کند اما به طور حتم دستگاه خانگی هم صفحه 7 اینچ را پخش میکرد و هم 10 اینچ.
چرا همیشه این تفکر وجود داشته و دارد که صفحات 10 اینچ ویژه موسیقی خارجی است و صفحات 7 اینچ ویژه موسیقی ایرانی و آیا این یک واقعیت است؟
بله. تعداد صفحات 10 اینچ از آنجایی برای موسیقی ایرانی محدود بوده و کمتر استفاده شده است چرا که خواست تهیهکننده و سلیقه مصرفکننده اصولاً چنین عزم و ارادهای داشته است. علاوه بر این در آن روزگار هم بیشتر مردم ایران دوست داشتند همواره و حتی در سفر صفحه گوش بدهند و لذا تولید صفحه 7 اینچ امکان پخش آن را با استفاده از دستگاههای پرتابل فراهم میآورد و تولید و عرضه چنین صفحاتی هم برای تولیدکننده و هم مصرفکننده صرفه اقتصادی داشت.
ما شاید تنها 100 صفحه موسیقی ایرانی در اختیار داشته باشیم در حالیکه این آمار در مورد صفحه 7 اینچ مختص موسیقی ایرانی بینهایت است. اساساً تولید صفحه 7 اینچ چون به تولیدکننده این امکان را میداد که با یک تک آهنگ هم بتوان صفحه تولید کرد و دیگر منتظر مجموعه تولیدات از یک آهنگساز برای تکثیر نبود، لذا تولید آن چشمگیر بود.
اما نکتهای که اینجا باید به آن اشاره کنم ضخامت صفحههای 7 اینچی در قیاس به صفحههای 10 اینچی است که بسیار نازکتر از آنهاست و همانطور که میدانید حرارت آفتی برای صفحه محسوب میشود و در مورد صفحات نازکتر مقاومت آنها در برابر حرارت کم بود و لذا به نسبت صفحات 10 اینچی زودتر کیفیت خود را از دست میدادند.
نخستین صفحههای چاپ شده از سوی "آهنگ روز" از چه خوانندگانی بود و چرا چنین انتخابی صورت گرفت؟
صفحات تولیدشده از آثار محمد نوری و منوچهر سخایی بودند هرچند که این دو بزرگوار در آن روزگار هنرمندان مشهوری نبودند اما به دلایلی از جمله دوستی آنها با کریم چمنآرا این اتفاق شکل میگیرد و البته پروژههای موفقی نیز از آب درمیآید.
نزدیکی منوچهری محل استقرار فروشگاه بتهوون به لالهزار که مرکز فعالیتهای موسیقی و تئاتر در آن روزگار بود، چقدر در توفیق این فروشگاه در جذب هنرمندان مؤثر بود؟
بسیار زیاد. تصور میکنم اکنون بتوان در خاطرات همه آدمها دهه 20 تا 40 بدون استثناء از خیابانهای آن منطقه از تهران یعنی لالهزار، منوچهری و نادری، ردپایی سراغ گرفت. آن زمان که بام تهران و سایر اماکن بالاشهری وجود نداشت و همه چیز محدود به همان منطقه میشد که محل تردد هنرمندان و افراد سرآمدی در عرصه فرهنگ و هنر بود. بخشی از تاریخ فرهنگ و هنر معاصر ما مدیون رویدادهای فرهنگی و هنری جاری در همین منطقه از تهران است. تصور میکنم کریم چمنآرا و سایر چمنآراها نیز با تشخیص بخردانه خود از ظرفیتهای فرهنگی موجود در چنین منطقهای اقدام به تأسیس این فروشگاه در آنجا کردند.
چمنآرا و دفتر آهنگ روز در طول فعالیت خود تا به امروز چه قدر در جریانسازی، کشف استعداد و معرفی چهرههای نو به عرصه موسیقی مؤثر بوده است؟
پاسخ به این پرسش شما را به شکلی دیگری میدهم و آن اینکه بخشی از فعالیتهای صورت گرفته در بتهوون و دفتر آهنگ روز هدایت شده و از پیش تعیین شده بوده و بخشی دیگر به شکلی کاملاً بداهه و خلاقه صورت گرفته است. دستنویسهایی در موزه نمایش وجود دارد از ترانهسراها و آهنگسازانی که محل تردد آنها بتهوون بوده نیز تأییدکننده این نکته است که معمولاً ترانهسرا آخرین ترانههای خود را با رجوع به دفتر آهنگ روز به ثبت رسانده و رسید دریافت کردهاند. پس از آن آهنگسازی ترانه را از داخل پوشه درآورده و با برخی از آنها که ارتباط بهتری برقرار کرده با مراجعه با استودیویی که با بتهوون طرف قرارداد بود اقدام به ساخت و تنظیم آهنگ خود کرده و خروجی را مجدد به دفتر تحویل داده و در آن مرقوم میشده است که این آهنگ با این ترانه مناسب صدای فلان خواننده است. از این به بعد این به تشخیص دفتر آهنگ روز و شخص کریم چمنآرا بوده که برای خوانندگی به سراغ کدامیک از خوانندگان مورد توصیه آهنگساز برود. گاه چند ترانه را یک خواننده خوانده که در قالب یک آلبوم گردآوری شده و گاه خواننده تنها یک تکآهنگ خوانده و به همین شکل بر روی صفحه چاپ و در اختیار مردم قرار میگرفت. بعضی مواقع هم مدتها میگذشت و خوانندهای بخت و اقبال برای خواندن یک تک آهنگ هم پیدا نمیکرد.
به نظر میرسد که در شرایط کنونی روال تولید اثر موسیقی با آن چیزی که شما به آن اشاره کردید، متفاوت است و این سیر در تولید یک اثر موسیقی طی نمیشود، درست است؟
من خودم هم تا سال گذشته نمیدانستم که دقیقاً سیر تولید یک اثر موسیقایی چقدر تغییر کرده است. اما باید بگویم که در شرایط کنونی روند تولید کاملا معکوس شده است، یعنی یک خواننده اگر خودش ترانهسرا و یا آهنگساز نباشد باید به دنبال هر دوی این دو متخصص به علاوه تنظیمکننده باشد که از آنجا که من خود در این چرخه حضور دارم، نمیتوانم قضاوت درستی داشته باشم که این روند موجب بهبود تولیدات موسیقی شده است. اما اگر قضاوت را به خود مردم واگذار کنیم تصور میکنم که این روند موجب شده است که تولیدکننده متوجه این نکته نشود که در شرایط فعلی باید چه اثری را مطابق با خواست و سلیقه مخاطب تولید کند.
دلیل ماندگاری آثار موسیقی دهه 40 و 50 را تا چه حد به دلیل طی شدن این چرخه تولیدی که به آن اشاره کردید میدانید؟ آیا آن زمان ارتباط خوب یک مثلث شامل ترانهسرا، آهنگساز و خواننده، توفیق آثار موسیقی را به همراه داشت و آیا در شرایط کنونی چنین مثلثهایی در عرصه تولیدات موسیقی وجود دارند؟
یکی از دلایل ماندگاری آثار شکلی از روال تولید بود که به آن اشاره شد، اما دلیل اصلی آن این بود که در آن زمان مردم موسیقی را به شکل دیگری لمس میکردند و در مواجهه مستقیم با اجرای موسیقی بودند و چنین پدیدهای همراه با خاطره لحظات خوشی از زندگی برای آنها جاوید میشد و حتماً لازم نبود فردی برای اجرای زنده یک اثر منتظر برگزاری کنسرت خواننده محبوب خود شود.
بله، تشکیل مثلث ترانهسرا، آهنگساز و خواننده و همکاری مشترک آنها طی آن سالها از جمله دلایل موفقیت آثار آنها بوده است. اساساً هر جا که این مثلث و روابط دوستانه میان آنها شکل میگیرد آثار جاویدانی در موسیقی را شاهد هستیم اما عشق و علاقه مردم و مواجهه بیواسطه آنها با اجرای موسیقی و اقبال آثار از سوی ایشان موجب ایجاد انگیزه در تولیدکنندگان میشود و نوابغی از این میان سر برمیآورند. اما همچون شرایط کنونی نیز که قریب 20 سال است موسیقی پاپ دچار تحولی شده است آن زمان هم ارتباطات و تشکیل مثلث تولید دائمی نبوده است و نهایت پس از یک دهه فعالیت به دلیل برخی اختلاف نظرها و سلایق از هم منفک میشدند.
به نظر من درک درست از سهم داشتن در خاطرات مردم از آثار موسیقی و ریتمی که این آثار در زندگی آنها ایجاد میکند در ماندگاری یک اثر موسیقی سهم بسزایی دارد. امروز شاهد هستیم که یک هنرمند آلبومی را منتشر میکند و حتی در کنسرت خودش نیز قطعاتی از آن را اجرا کرده و ممکن است کنسرت او نیز با سر و صدای زیادی نیز همراه شود و حتی حواشی زیادی هم داشته باشد؛ اما سال بعد وقتی قرار است از آن یادی صورت گیرد با کمال تعجب مشاهده میکنیم که در حافظه کمتر کسی این ترانه و یا اجرای قطعه توسط آن خواننده ماندگار شده است؛ در حالیکه ممکن است همچنان ترانههای اواخر دهه 70 را به یاد داشته و زیر لب زمزمه کنیم. حتی دیده شده است که افرادی که مثلاً ظرف 20 سال گذشته به دنیا آمدهاند، خاطره از ترانههای 60 سال پیش دارند که این مسئله بسیار تعجبآور است و به غیر از مناسبات پشت پرده تولید چنین آثاری باید به واقع به دنبال ریشهیابی و واکاوی آن بود که چرا آثار موسیقی در گذشته با اقبال مواجه شده و آثار متأخر عاری از هرگونه جذابیت برای مخاطب هستند. شاید جسارت باشد اما حتماً بارها شنیدهاید که میگویند فلان هنرمند یا ورزشکار یا شخص موفق، ژنی است یعنی هنر با خون او عجین است. من میخواهم بگویم که ما در عرصه موسیقی و خوانندگی، هنرمند ژنی نداریم البته شک نکنید که اغلب آنها آدمهای باهوشی هستند و برای رسیدن به این درجه از اعتبار زحمتهای زیادی کشیدهاند؛ اما چون از یک طرف تحصیلات خود در زمینه موسیقی را کامل نکردهاند و از طرف دیگر هم ژنتیکی خواننده نیستند لذا عمر حرفهای آنها بسیار کم است. هر چند که ما وقتی در احوال پیشکسوتان موسیقی دقیق میشویم نیز میبینیم که آنها چیزی حدود 6 دهه است که در این عرصه فعالیت کردهاند و شاید خوانندگان جوان کمی عجول هستند و ممکن است در آیندهای نزدیک و یا دور آنها نیز تبدیل به چهرههایی درخشان در عرصه موسیقی شوند.
چه اندازه ترانه را در این عدم توفیق قطعات موسیقی و اقبال مردم در شرایط کنونی مقصر میدانید؟
ترانهسراهای خوب داریم، خواننده خوب و آهنگساز باسواد هم داریم. آن چیزی هم که من به آن اشاره کردم مربوط به ترانهسراها نمیشد و بیشتر روی صحبتم با خوانندههاست. اصلاً باید یکی دو عامل را در این عدم توفیق مقصر ندانیم و این مسئله را باید از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار دهیم. بگذارید به یک نکته عمیقتر در این زمینه اشاره کنم و آن بحث ممیزی در مرحله ترانهسرایی است که البته تنها محدود به دوره پس از انقلاب نمیشود و در همه ادوار ما این ممیزی را به شکلی کاملاً سفت و سخت داشتهایم. در چنین شرایطی اگر ترانهسرا قرار باشد به آفرینش اثر دست بزند پیش از هر چیز فرایند پس از سرودن به ذهنش خطور کرده و نتیجه اینکه ناخودآگاه دست به خودسانسوری میزند و یا حتی دست و پا بسته در انتخاب واژگان جانب احتیاط را رعایت میکند.
به شکل دیگری هم میشود به این مسئله نگاه کرد و آن هم اینکه ممکن است انتشار ترانه در زمان و مکان مناسبی صورت نگرفته باشد و در زمان تولید اثر نیز قطعه موسیقی آن با اقبال مواجه نشود. حتماً بارها با این مسئله روبرو شدهاید که یک قطعه ترانه چنگی به دلتان نزده و آن را به حال خود رها کردهاید اما پس از چند سال در مراجعه بعدی از ترانه و فضای حاکم بر آن قطعه موسیقی خوشتان آمده است و حتی آن را به دوستان خود نیز پیشنهاد کردهاید. دلیل این اتفاق همین است یعنی اینکه آن موسیقی با آن ترانه در زمان مقتضی خود منتشر نشده است.
در تولید یک صفحه و یا کاست چه مدت زمان صرف میشود؟ در شرایط کنونی روند تولید چه زمانی را به خود اختصاص میدهد؟
در مورد آنچه که در گذشته اتفاق میافتاد اطلاع چندانی ندارم اما تصورم این است که به طور حتم چاپ یک صفحه 7 اینچی که اختصاص به یک قطعه موسیقی داشت زمان کمتری را به خود اختصاص میداد و از زمان تصویب ترانه تا آهنگسازی و خوانندگی و ضبط، امکان آنکه بشود کل کار را در یک ماه به سرانجام رساند وجود داشته است.
امروز هم انتشار تک آهنگ همین مدت زمان را به خود اختصاص خواهد داد اما در مورد آلبوم باید بگویم که زمان بیشتری باید وقت صرف شود و فرایند صدور مجوز آن زمان زیادی را به خود اختصاص خواهد داد. ضمن آنکه شتابگیری این روند به میزان مسائل اداری، فنی و اقتصادی و صنعتی روند تولید نیز بستگی دارد.
از چه زمانی دفتر آهنگ روز تصمیم میگیرد که اصطلاحاً تک تِرکها را تبدیل به آلبوم بکند؟
دقیقاً نمیدانم از چه زمانی، اما از آنجا که بخش عمده صفحاتی که بتهوون و آهنگ روز آنها را تولید کرده است مربوط به موسیقی اصلی و ملی ماست و به اوایل دهه 50 مربوط میشود، یعنی زمانی که کریم چمنآرا تصمیم می گیرد تا مثلاً کمانچه اصغر بهاری، پیانوی جواد معروفی را ثبت و ماندگار کند، همه اینها نیازمند آن بود که بر روی صفحه بزرگ و در قالب آلبوم تولید و ارائه شوند. آهنگ روز و بتهوون بعد از رادیو که یک تشکیلات دولتی بود تنها مراکز خصوصی بودند که به موسیقی اصیل ایرانی بها داده و در مورد آن سرمایهگذاری میکردند، کاری که هیچ کمپانی در آن روزگار تمایل به انجام چنین کاری را نداشت و باز هم تأکید میکنم که موسیقی اصیل ایرانی با توجه به ساختار دستگاهی آن باید بر روی صفحات بزرگ تولید و به ثبت میرسیده است.
آن موقع هم همانند امروز سرمایهگذاری بر روی تولید و انتشارات آلبوم ریسک بزرگی محسوب میشد؟
این موضوع را یک بار مرحوم چمنآرا به من که 4 یا 5 آلبوم را شخصاً منتشر کرده بودم و دلخور از شرایط حاکم بودم گفت که همیشه از هر 10 آلبوم منتشر شده نهایت دو تا از آنها موفق شده و به نوعی جور و بار آلبومهای دیگر را که مورد استقبال واقع نشدهاند را میکشد. امروز که من بیش از 100 آلبوم را منتشر کردهام همچنان همان ضریب 2 به 10 توفیق آلبومهای موسیقی پابرجاست. البته برای تولیدکننده و ناشری که براساس سلیقه خاصی مشغول به فعالیت است و قطعاً اهداف مالی برای او در اولویت نیست براساس سیاستهای اتخاذ شده انتشاراتی خود به پیش میرود.
وقتی نگاه به تاریخ دفتر آهنگ روز و فروشگاه بتهوون میکنیم، مشاهده میشود که این مرکز اولین مکانی است که علاوه بر موسیقی، قصه و نمایش صوتی را نیز تولید کرده است. در این مورد توضیح دهید؟
ژانرهایی که این مؤسسه کار کرده است بسیار متنوع و متعدد است، از آثار موسیقیدانان روزگار تا موسیقی فیلم و همچنین نمایشنامهای که در یک اتفاق خوب فرهنگی تبدیل به یک اثر صوتی شده است. بخش موسیقی کودک نیز از جمله حوزههایی بود که بتهوون هم تهیهکننده و هم تولیدکننده آن بوده است. البته بخشی از آن هم شکل مشارکتی داشته است یعنی مثلاً کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در زمینه تهیه محتوا همکاری داشته اما تولید، ضبط و توزیع به عهده مؤسسه بوده است.
آماری از این اینکه آیا صفحههای مرکز با موضوع قصه و موسیقی کودک و نوجوان مورد استقبال قرار گرفته است دارید؟
به طور دقیق نه اما با یک استدلال میتوانم این ادعا را داشته باشم که این مسئله با توفیق و استقبال خوب مخاطبان همراه بوده است. اکنون در هر خانهای که بتوان در آنجا صفحات گرامافون پیدا کرد به طور قطع از میان هر 40 صفحه موجود حداقل 5 یا 6 تای آنها مربوط به قصه و موسیقی کودک و نوجوان است که اهالی خانه این عزم و اراده را داشتهاند که حتی شده آنها را به شکل دکوری نگاه دارند و در شرایطی که دیگر دستگاه گرامافون وجود خارجی ندارد اما نقل خاطرات پدران و مادران از روزگاری که این صفحات مورد استفاده مکرر به منظور پخش موسیقی قرار میگرفته، شنیدنی است.
از چه زمانی شاهد زوال صفحه و جایگزینی آن توسط کاست بودیم؟
در برههای همزمان با فراگیری صفحه، سه مدیای دیگر هم به بازار مصرف آمد که یکی از آنها ریل بود که بیشتر مورد استفاده در فضاهای حرفهای قرار میگرفت و به جهت سختی در حمل و نقل ترجیح بر این بود که در استودیو و رادیو از آن استفاده شود و دیگری دستگاهی بود به نام کارتریج که همچون نوارهای ویدئویی خیلی بزرگ و زمخت و زننده بود و البته نوار کاست که به دلیل کم حجم بودن و استفاده آسان و سهولت در حمل و نقل مورد توجه قرار گرفت.
اما آنچه که موجب شد صفحه به سراشیبی سقوط افتاده و از رده خارج شود دو عامل مهم بود، یکی اینکه در آن زمان مالیات سنگینی به صفحه و مراکز تولید آنها بسته میشد اما در مورد کاست که وابسته به یکی از عوامل دربار بود، مالیات کمتری تعلق میگرفت و یا اصلاً معاف از مالیات بود و دیگری قابلیت منحصر به فرد کاست به نسبت صفحه که سبکی و حمل و نقل آسان آن بود.
مالیات و عوارض گمرکی که به صفحه بسته میشد آنچنان زیاد بود که اگر مراحل تولید موسیقی و چاپ آن بر روی صفحه تماماً در جایی خارج از کشور انجام و بعد وارد ایران میشد خیلی به صرفهتر از این بود که در ایران شاهد تولید آن باشیم؛ به همین دلیل نخستین بار آهنگ روز تولید صفحه را در سال 56 متوقف کرد و در شهریور 58 بزرگترین محموله سفارشی این شرکت که از آلمان وارد شده بود در گمرک به دلایل نامعلومی سوخت و این مسئله موجب شد که دیگر روند تولید صفحه و ضبط موسیقی بر روی آن به کلی متوقف شده و کاست جایگزین آن شود.
اختلاف قیمت بین صفحه و کاست چقدر روند جایگزینی کاست به جای صفحه را تسریع کرد؟
تصور نمیکنم این مسئله چندان تأثیری در این جایگزینی داشته باشد. صرفاً کاست به این جهت که وسیله سبکی با قابلیت حمل و نقل آسان بود و این امکان را داشت که متناوب روی آن صدایی پاک و صدایی جدید ضبط شود، مورد استقبال از سوی مصرفکنندگان قرار گرفت.
یکی دیگر از عوامل رونق بازار مصرف کاست این بود که وسیله خوبی در آن زمان برای انتقال اطلاعات انقلابی در روزگاری بود که شور و هیجان انقلاب مردم ایران به اوج خود رسیده بود. هرچند که به دلیل عدم فرهنگسازی مؤثر و سازنده این روند بعدها به این صنعت در ایران ضربه مهلکی زد چرا که در فرایند انقلاب هر کسی نوار کاستی داشت این اجازه را به خود میداد که فارغ از اینکه در آن چه چیزی موجود است، آن را برای دریافت اطلاعات صوتی جدید با محوریت انقلاب مورد استفاده قرار دهد و این روند بر روی حوزههای دیگر هم اثر نامطلوب خود را گذاشت، به شکلی که بعدها بدون در نظر گرفتن کپیرایت هر موسیقی ایرانی و یا تولید شده در خارج از ایران و عموماً موسیقی لس آنجلسی با استفاده از این فناوری جدید در ضبط صدا قادر بود به دفعات از روی هم تکثیر شود و به این واسطه اقتصاد انتشار کاست به ویژه در عرصه موسیقی فلج شود.
آهنگ روز خیلی گزیدهکار بود و براساس سلیقه و عشق و علاقه مرحوم چمنآرا تنها با برخی از خوانندگان و آهنگسازان به فعالیت خود ادامه میدهد. آیا این میان به تولید و انتشار ترانههای کوچه بازاری نیز توجه نشان داده میشود؟
هر چه که شما تصور کنید در این مرکز تولید شده است. از ضرب زورخانه مرشد رهبر بگیرید تا موسیقی فیلم مرتضی حنانه و تکنوازی نی استاد موسوی. از هر ژانری چه آنهایی که به موسیقی کوچه باغی و فرهنگ قدیم تهران توجه داشتند و چه آنهایی که مربوط به موسیقی ملل همچون موسیقی افغانی، تاجیک و موسیقی آذری میشدند، آهنگ روز و بتهوون به آنها ورود کرده است.
از چه زمانی بتهوون به بالاتر از چهار راه ولیعصر (عج) نقل مکان میکند و نخستین پایگاه خود در خیابان منوچهری را برای نسلهای پیشتر و تا حداکثر دهه شصت به یک نوستالژی تبدیل کرد؟
اوایل دهه 40 است که تصمیم به پوستاندازی مرکز گرفته میشود و طبیعتاً با موفقیت و رشدی که مرکز به دست آورده بود، باید این اتفاق میافتاد، لذا اقدام به خرید سه فروشگاه در خیابان ولی عصر روبروی خیابان بزرگمهر میکنند که یکی دو دهنه بوده و دو تای دیگر هر کدام سه دهنه مغازه بودند. بالای مغازه دو دهنه به دفتر آهنگ روز تبدیل میشود و همزمان تا مدتی فروشگاه منوچهری فعال م ماند اما آنجا نیز فروخته میشود و تم فعالیت مؤسسه در این سه فروشگاه خیابان ولیعصر متمرکز میشود. قسمت زیرین یکی از این سه فروشگاه به فروشگاه آهنگ روز تبدیل شد که تنها اختصاص به آثار موسیقی ایرانی دارد و دو تای دیگر نیز اقدام به فروش آثار موسیقی کلاسیک و روز جهان میکنند که اگر نگوییم بزرگترین فروشگاه جهان اما قطعاً بزرگترین فروشگاه در سطح خاورمیانه در زمینه موسیقی بوده است. بخشی از فروشگاه نیز اقدام به فروش دستگاههای پخش صوتی آن روزگار میکند و البته کارخانه تولید صفحه این مرکز نیز در منطقه مهرآباد، نزدیک به پاستوریزه فعلی نیز به فعالیت خود ادامه داد.
چه اتفاقی افتاد که فروشگاه بتهوون در خیابان ولی عصر رفته رفته کوچک و کوچکتر شد؟
یکی از فروشگاههای آن در سال 56 فروخته و به دلیل مهاجرت دو تا از برادران چمنآرا به خارج از کشور فروخته شد و از آنجا که دیگر تولید از بین رفته بود و درآمدی در مقطعی وجود نداشت لذا در اوایل دهه 60 فروشگاه سه دهنه بتهوون تبدیل شده بود به فروشگاه لوازم دست دوم موسیقی و به نوعی امانت فروشی.
این روند تا سال 64 طول کشید و در این سال نخستین کاستهای تولیدی به بازار آمدند، کارهای از شجریان، ناظری و افتخاری که کمی بازار را تکان داد. فروشگاه شمالی بتهوون وضعیت بدتری در این سالها پیدا کرد به شکلی که مدتی به برق لامع اجازه داده شد و در زمانی هم مانتو و پارچه فروشی شد و در نهایت مجبور شدند که فروشگاه سه دهنه شمالی را نیز بفروشند.
با این شرایط شاید بتوان گفت که نوعی جنون و عشق بود که موجب شد همچنان به فعالیت در این عرصه ادامه داده شود؟
دقیقاً. کسانی که با این افراد کار کرده و در آن سالها با آنها در ارتباط بودند به این نکته اذعان داشتند چرا که مشقاتی که آنها به ویژه در دهه 60 کشیدند، موجب میشد که هر انسان عادی و معمولی خیلی زود این عرصه را رها کرده و رو به پیشه و کسوت دیگری بیاورد، اما آنها این کار را نکردند. در آن زمان که آثار موسیقی با استفاده از نوار کاست و بدون هیچ محدودیتی کپی میشد، هیچگاه دیده نشد که چمنآرا دست به این کار برای منفعت شخصی بزند و این روند کجدار و مریز ادامه پیدا کرد تا اینکه تولید از سال 84 و با آلبوم "آوا خورشید" مجدد از سر گرفته شد.
از چه تاریخی بتهوون مجدد به اصطلاح سرپا میشود؟
به طور مشخص از سال 77 که برگزاری کنسرتهای موسیقی به اوج خود میرسد. روالی که در هیچ کجای دنیا مرسوم نیست که مثلاً خوانندهای چیزی بالغ بر دو ساعت به خوانندگی پرداخته و عدهای روی صندلی نشسته و از خوانندگی او که هیچگاه هم کیفیت آن در تمام اوقات حفظ نمیشود لذت ببرند. به هر حال استقبال مردم از چنین رویدادی خیرهکننده است که همچنان هم ادامه دارد و این روند تولید آثار موسیقی را به شدت از نظر کمی بالا میبرد تا جایی که در سالهای 75 تا 77 تولیدات به رقمی هزار برابری روبرو میشوند و مثلاً علیرضا افتخاری در آن سالها 12 آلبوم در یک سال منتشر میکند که این آمار خیرهکننده است.
این فکر کنسرت گذاشتن حتی به شکل نامرسوم آن از چه زمانی به ذهن شما خطور کرد؟
زمان آن را نمیدانم اما خاطرم هست که یک روز یکی از مشتریان بتهوون پیش من آمد و گفت که من از مسئولین موسیقی فرهنگسرای بهمن هستم و ما قرار است برای محمد اصفهانی کنسرت برپا کنیم و اینکه آیا شما حاضر هستید برای ما بلیت فروشی کنید؟ ما هم استقبال کردیم و چون نمیدانستیم روال چگونه است با آن شخص یعنی امیر جولایی توافق کردیم که 5 درصد از درآمد حاصل از فروش بلیت سهم بتهوون باشد. نکته جالب اینکه این روال همچنان هم با وجود آنکه بلیت فروشی کاملاً الکترونیکی و آنلاین شده مرسوم است و سهم مراکز عرضهکننده بلیت کنسرتها همان 5 درصد است.
اما ما به طور جدی در برگزاری کنسرتها در آن زمان هم ورود کردیم و همزمان مدیریت کنسرت و عرضه بلیت هم به عهده خود بتهوون بود چرا که مردم هم به بتهوون در این زمینه اعتماد داشتند و آن زمان چون هنوز پیک موتوری نبود برخی از مراکز همچون دارینوش و ققنوس هم ما را در فروش و ارائه بلیت یاری کردند و ما سال 82 سایت رسمی بتهوون را ایجاد کردیم که فروش بلیت در آن به شیوهای کاملاً آنالوگ انجام میشد و در اصل رزرو بلیت بود.
استقبال از کنسرتهای موسیقی در زمان فعلی بیشتر است و یا در زمانی که تازه کنسرت متداول شده بود؟
به نظرم در شرایط کنونی مردم آگاهانه به کنسرت میروند در حالیکه در روزگاری که کنسرت تازه رواج پیدا کرده بود به دلیل تازگی که این پدیده موسیقی داشت رفت و آمدها به سالنهای کنسرت بیرویه بود. از اینها گذشته قیمت بلیت کنسرت در آن سالها نازل بود و همین مسئله این امکان را به وجود میآورد که مردم به دفعات به کنسرتهای مختلف بروند و افزایش قیمت بلیت در شرایط کنونی و وضعیت اقتصادی حاکم عامل بازدارندهای است که مردم کمتر به سالنهای اجرای کنسرت بروند.
از سوی دیگر مشغلهکاری مردم در طول هفته موجب شده است که آنها تعطیلات پایان هفته را برای تماشای کنسرت اختصاص دهند و از آنجا که در شرایط کنونی اغلب خوانندگان سالنهای خاص و انگشت شماری را به جهت دارا بودن سیستمهای فناورانه صوتی انتخاب میکنند لذا ظرفیت و گنجایش این سالنها در قیاس با تقاضای مردم در تعطیلات آخر هفته جوابگو نیست.
چه اتفاقی افتاد که مثلاً اماکن فرهنگی همچون حوزه هنری که روزگاری در آنها کنسرتهای فراوانی برگزار میشد از این چرخه خارج شدند؟
نمیدانم ولی آن سالها بخشی از توفیق کنسرتها مرهون همین سالنهای کوچک و متوسطی بود که به این امر اختصاص پیدا میکرد و تأمین آن برای عوامل کنسرت و به ویژه خوانندهای که تازه قصد مطرح شدن داشتند، آسان بود. متأسفانه چنین موقعیتی سلب شد هر چند که آن زمان امکان برگزاری کنسرت در شهرستان وجود نداشت اما الان این اتفاق کم و بیش در حال رخ دادن است.
بتهوون به چه علت از خیابان ولیعصر به میرداماد تغییر مکان داد؟
ما در ابتدا برای توسعه فعالیتهایمان این کار را انجام دادیم. فروش محصولات و تولیدات در کنار مدیریت و فروش بلیتهای کنسرت در یک مکانی همچون فروشگاه ولی عصر امکانپذیر نبود و نیاز به جای بزرگتری داشتیم. هرچند که این مسئله مصادف شد با تغییرات رویکرد حاکم و نگاه فرهنگی در سال 84 و اینکه تا حدود زیادی نتوانستیم به وضعیت مطلوبی که مدنظر داشتیم، برسیم.
پس از آن شما به کریمخان و خیابان سنایی نقل مکان کردید. در این مورد هم توضیح دهید؟
سال 84 ما یک ایدهای داشتیم که فروشگاه ما در همان خیابان ولی عصر باقی بماند، اما دفتر آهنگ روز را به جای دیگر منتقل کنیم که با توجه به ظرفیتهای خوب فرهنگی ایجاد شده در محدوده کریمخان و تأسیس چند دفتر روزنامه و کتابفروشی تصمیم ما بر حضور در کریمخان شد که البته شرایط در آن سال اتفاق نیفتاد و سال 88 موفق به چنین کاری شدیم. چیزی نگذشت که آن منطقه به شکل خودجوش تبدیل به یک مرکز فرهنگی شد که زمینه را برای فعالیت مؤثر دفتر به واسطه تردد هنرمندان و افرادی که مشتری پر و پا قرص این مرکز بودند، فراهم میکرد.
چرا بتهوون وارد تولید و تکثیر فیلم تئاتر شد؟ انگیزه شما از چنین کاری چه بود؟
این موضوع خیلی شخصی پیش آمد و مربوط به 10 سال قبل میشود که من از هر فرصتی برای تماشای تئاتر میرفتم و البته در تردد هنرمندان تئاتر به فروشگاه که آن زمان در ولیعصر بودیم به آنها میگفتم که چرا هیچ وقت به فکر فیلمبرداری از این اجراهای خودتان نیستید و آنها میگفتند که یا کسی از آن استقبال نمیکند و یا اینکه اعتقاد داشتند تئاتر را نباید در قاب تلویزیون دید.
تا اینکه در مراجعه به خانه هنرمندان مطلع شدم که اجراهای تماشاخانه ایرانشهر توسط خانه هنرمندان ضبط تصویری میشود و به فروش میرسد. با مدیرعامل وقت خانه هنرمندان دیدار و اعلام آمادگی کردم که بتهوون میتواند در زمینه تولید، تکثیر و فروش فیلم اجراهای تئاتری همکاری داشته باشد. اینگونه شد که رسماً وارد عرصه تولید و تکثیر فیلم تئاتر شدیم. هرچند که در ابتدا ریسک بزرگی محسوب میشد اما بعدها آنچنان این مقوله جا افتاد که این محصولات مشتریهای خودش را پیدا کرد.
انتشار فیلم تئاتر موجب شده بود که عدهای با مقوله تئاتر رفتن اُخت شوند. عدهای که فرصت برای دیدن تئاتر را پیدا نکرده بودند، بتوانند یک بار این آثار را ببینند و حتی کار به جایی رسید که انتشار این آثار مورد توجه اساتید دانشگاه و هنرجویان تئاتر هم قرار گرفت و اساساً تبدیل به ابزار آموزشی در راستای درک بهتر مباحث درسی مربوط به هنر تئاتر شد.
ما 97 فیلم تئاتر منتشر کردیم که البته در یک سال گذشته ریتم تولیداتمان به دلیل مشکلات اقتصادی کند شده است و البته 40 فیلم نیز در نوبت تولید و انتشار داریم.
فکر ایجاد موزه از کجا به ذهن شما رسید؟
از مجموعه فعالیتهای این مؤسسه یک تعدادی سند، فیلم، عکس و ... برای من و برادرم به ارث رسیده است و ما نمیدانستیم باید با آنها چه کار کنیم و رها کردن آنها نیز با وجود تمام ارزشمند بودنشان به این معنی بود که ممکن است از بین برود تا اینکه از سوی میراث فرهنگی در سال 94 به ما اعلام شد که با توجه به شعار جهانی روز میراث فرهنگی، یعنی "موزه؛ پیوند نسلها" میتوان در این مورد کاری انجام داد. مؤسسه ما هم به حق از جمله مراکزی بود که توانسته بود پیوندی بین نسلهای مختلف ایجاد کند و لذا ما ابتدا در سعدآباد به پیشنهاد میراث فرهنگی موزهای را با کمترین تجربه دایر کردیم که با استقبال مردم مواجه شد. اما من دوست داشتم که روزگاری رؤیای خانه بتهوون تحقق پیدا کند که این کار توسط یک فرد خیر با در اختیار گذاشتن یک مکان صورت گرفت، هرچند که ما تنها ایجادکننده این خانه بودیم و تداوم آن نیاز به حمایتهای سازمانی و مردمی دارد.
فعالیت شما در آینده به چه مواردی معطوف و متمرکز خواهد شد؟
اولویت ما خانه موزه بتهوون است. گنجینهای که همچون کوه یخ میماند یعنی شاید یک دهم آن قابل رویت است و قسمتهایی پنهانی دارد که هر کدام از آنها میتواند جریانساز و فرهنگساز باشد.
براین تصمیم هستیم که آرایش و چیدمان موزه را در آینده براساس رویدادها و افراد خاصی که طی این دههها با مؤسسه در ارتباط بودند، تغییر دهیم. حتماً در این روند به دنبال افراد قدیمی که استودیودار بودند و یا ترانهسراها خواهیم رفت. نوازندگان و آهنگسازانی که شاید آثارشان از سوی بتهوون تولید و تکثیر شده است و چون همچنان فروشگاه بتهوون محصولات را به فروش میرساند قطعاً بخشی نیز در این موزه به عرضه این محصولات اختصاص خواهد داشت.
آثار مکتوب ما در زمینه آموزش موسیقی، سینما و تئاتر در این موزه عرضه خواهد شد و ما کلاس و ایونتهای گوناگونی را در این فضا برگزار خواهیم کرد و از آنجا که به ترکیب این خانه قدیمی دست نزدیم لذا گلخانهای برای پرورش گیاه و فروش آن ایجاد خواهیم کرد تا با استقبال مردم خاطرات گذشته در این مکان تجدید شود.
این مجموعه رفتار خاص خود را به نسبت پدیدههای پیرامونش بروز خواهد داد و مثلاً ما برای روز جهانی کودک برنامهای متفاوت از سایر مراکز فرهنگی را در این موزه برگزار کردیم. دوست دارم که در صورت امکان سالنامه و یا ششماه نامه موزه را همراه با الحاقات صوت و تصویر منتشر کنیم تا قابل استفاده هم برای توریستهای خارجی و هم مراجعهکنندگان داخلی باشد.
همینجا مشتاقانه از همه علاقهمندان دعوت میکنم که به بازدید از خانه موزه بتهوون تشریف بیاورند که در خیایان کریمخان زند، خیابان میرزای شیرازی، پلاک 69 قرار دارد و بسیار خوشحال خواهیم شد تا با طرح ایده و نظرات و پیشنهادات خود ما را در اداره هر چه مؤثر این مجموعه یاری کنند.