سرویس معماری هنرآنلاین، محمدباقر طباطبایی، معماری برجسته و فعالی است که سالها در حوزههای گوناگون چون ساماندهی بافتهای شهری فرسوده، توسعه گردشگری و معماری فعالیت کرده است. وی وضع کنونی معماری ایران را فاقد ثبات بهعنوان شرط لازم برای رشد و گشودن عرصههای تازه میداند. او در این باره میگوید که بسیاری از فعالیتهای معماری معاصر ایران صرفاً درگیر ظواهر فرایند و ظواهر نتایج است و از توجه عمق انتقادی دست کشیده. این معمار برجسته نقد را مهمترین عنصر برای پیشرفت معماری میداند که هم خود و هم موضوعاتش دچار بدفهمی است. آنچه میخوانید گفتوگوی هنرآنلاین با این هنرمند و منتقد عرصه معماری است.
اجازه دهید در بخش نخست گفتوگو، از نحوه ورود شما به معماری بدانیم و اینکه چقدر معماری برای شما یک علاقه شخصی به شمار میرود.
معماری فراتر از علاقه شخصی، برای من ابتدا رویّه یا سازوکاری است برای خودسازی، و دوم شیوهای است برای تأثیرگذاری بر جهان و اگر بتوان، سوق دادن آن به سویی اخلاقیتر و در نهایت ابزاری برای نشانگذاری جهان در جهت هرچه انسانیتر شدن آن است. اینکه من چطور به معماری وارد شدهام یا معماری چطور به من یا دیگران وارد شده، موضوع مهمی نیست. دیرینهشناسیهای شخصی، دردی را از کسی دوا نمیکند و جذابیتی هم ندارد. اما اگر هریک از معماران بیان کنند که چطور باید به معماری بنگریم، ممکن است آموزنده باشد. من اینطور نگاه میکنم که همه نگرشها و کنشهای انسانی، بسته به آنکه نسبت به زمینه وقوع و پیدایش چه موضعی در آنها نهفته باشد و آشکار شود، در سه دسته متصل به هم قابل دستهبندی است؛ سازشکارانه، انتقادی، انقلابی. با این دستهبندی، میتوانم بگویم که معماری کنشی انتقادی مبتنی بر نگرشی انتقادی به جهان است.
در معماری نمیخواهیم و نمیتوانیم بنیادی را براندازیم، همچنان که نمیخواهیم و نمیتوانیم همه وضع و روند موجود را بدون تغییری بنیادی در آن بپذیریم. بنابراین حتماً ساختاری نوآیین را ابداع میکنیم و در درون نظام سنت و نظام فرهنگ موجود که خموده یا در حال رشد است، آوایی تازه و تصویری تازه میآوریم که متن را تازه میکند و نظام سنت و فرهنگ را حرکت میدهد. تغییر در متن جهان، حاصل نوآیینی ساختار معمار آفریده و تداوم روندهای بنیادبان حاصل عمل در زمینه است. معماری هر دو جهت را ملاحظه میکند و بنابراین معماری در میانه ایستاده است. به همین سبب، در تعادل بخشی به دیدگاههای افراطی و در به حرکت درآوردن ساکنان و قاعدان، ممکن است معماری مؤثر و نقشآفرین باشد، مشروط بر آنکه درست بایستد و چنین نقشآفرینی میانجیگرانهای از او خواسته شود.
درباره برجستهترین پروژه اجرایی خود بفرمایید و درباره ویژگی آن توضیح دهید؟
اگر منظور از برجستهترین، آن چیزی باشد که بیشتر از همه مورد علاقه من و تیم همکاران بوده، یا منظور بزرگترین یا مشهورترین یا...ترین دیگری باشد، متفاوت است. اما اگر شخصاً به ماجرا نگاه کنم، تمایل دارم از پروژه مجموعه مسکونی کارکنان و مجموعه تشریفات و فرهنگی سفارت ایران در ترکمنستان، طراحی ساختاری پهنه شهری حدود 7 هکتاری در پیرامون حرم مطهر رضوی در مشهد، و مدیریت طرح و مسابقات متعدد نام ببرم. اما پروژه برجسته من که چندی است به آن دچارم، خوانش معماری به عنوان نگرش و کنش، از دریچه خرد و اندیشه ایران شهری، است. امیدوارم که به زودی نتایجی به بار بیاورد که قابل نقد باشد.
به نظر شما چقدر سایر تخصصهای هنری در حوزه معماری مؤثر است؟ منظورم این است که آیا معماری نیز مانند سایر بخشهای هنری نیازمند تعامل با دیگر شاخههاست؟
موضوع پیچیدهای است. مقصود از تخصصهای هنری چیست؟ مقصود مهارتها و هنرمندیهاست یا تتبعات در تاریخ و فن؟ اما بهطور کلی میتوان گفت که معماری همانگونه که در نسبت با رویکردهای تحولخواهانه و زمینهگرایانه، در میانه ایستاده، در سایر نسبتها نیز اصولاً در فضای تعاملی میان دیدگاهها، کارها، نگاهها، آدمیان، جوامع و ... روی میدهد. در واقع معماری در فضای تعاملی خودساخته ابداعی که روی داده، به عنوان ساختاری تازه و سازنده متنی تازه، ظاهر میشود و خود نیز در صورت توفیق، در برگیرنده فضای تعاملی و بستر رشد متنی دیگر خواهد بود. بنابراین معماری بیشتر از هر فعالیت و هنر دیگری نیازمند تعامل و حتی خویشاوند تعامل است. این تعامل نه تنها با هنرهای دیگر، که این تعامل یا ارتباط در ذات و صفات معماری مؤثر است، بلکه با هر فعالیت انسانی دیگری و علاوه بر آنها در شکلدهی به کارکرد معماری نیز مؤثر است.
وقتی گره میزنیم همه شاخهها را به یکدیگر، معماری زاده میشود و خارج از نحوه گرهزدن و شکلی که از پیچشهای گره حاصل میشود، معماریای وجود ندارد. البته بعضیها خیالاتی درباره معماری خود بنیاد میکنند و حتی گاهی آن را فارغ از تعاملات انسانی صرفاً به معنای بیان شخصی هنرمندانه میپندارند. من ضمن اینکه منکر بهای شخصی یا رسانهای و بازاری آنگونه بیان نمیشوم، آن را معماری به معنای کامل و واقع کلمه نمیدانم. بلکه در ذیل خلاقیت هنرهای تجسمی یا حتی آموزش و ... حتی بازار سازی برای طراحان، ردهبندی میکنم.
به نظر شما یک معمار متخصص و حرفهای چگونه میتواند زبان منحصر به خود را پیدا کند و این پیدا کردن سبک و زبان شخصی برای شما چگونه رخ داد؟
آیا معماران، یعنی فعالان حوزه معماری معاصر ایران، شهرها و پهنههای طبیعی را کاغذهای سفیدی میدانند که بیانیههای خودشیفتهوار خود را بر آنها بنگارند؟ آن دیدگاهی که درباره زبان شخصی سخن میگوید و آن را ارزشمند میشمارد، از این فرض برخاسته است. خیلی بعید است که عاقلی این حق را به معمار یا مدعی معماری بدهد که شهر را تبدیل به بوم بیانگر زبان و سبک شخصی خود کند. این حق از کجا آمده؟ چرا معماران چنین توهماتی دارند؟ معمار خوب، نمیگوییم معمار مرده است، اما یقیناً آنی است که دیده نمیشود و خود را و ساخته خود را کنار زده تا زندگی آدمیان دیده شود. آنکس که خود را مینمایاند و تمام همّتش همین خودنمایاندن است، معمار نیست.
معماری امروز، زبانی برای سنجیدن ندارد
به نظر شما آیا هر اثر معماری باید دارای بعد هنری باشد؟
هر اثر معماری، نشسته بر سه پایهای است که یکی از پایههای آن دانش است. دانش بر فرهنگ، جغرافیا، فن، مصالح، بازار، ضوابط، مقررات و... دیگری از پایههای آن مهارت است. در این تعریف، مهارت در ارتباطگیری با مشتری و اقناع او برای هزینه کرد بر اساس تشخیص معمار مدنظر است و سومی از پایههای آن خلاقیت شاعرانه (بوطیقا) است یعنی شاعرانگی در خلق اثر و شاعرانگی در بیان آن مدنظر است. بنابراین بعد هنری یکی از ابعاد سهگانه رویداد و فعالیت معماری از ابتدا تا انتهاست، نه تمامی آن.
فروکاستن معماری به هریک از این سه پایه و غفلت از دوتای دیگر اشتباه است و موجب کاهش ارزش معماری میشود. بدون مهارت بازاری، معماری در آتلیه محبوس میماند حتی اگر مبتنی بر دانش فنی و وجدان هنری باشد. بدون بهرهمندی از هنر و شاعرانگی، معماری با ساختمانسازی تفاوتی ندارد و بدون دانش، چیزی ساخته نخواهد شد.
شما به عنوان یک معمار متخصص و محقق، زبان معماری ایران را طی دهههای اخیر چقدر منطبق با نیازهای جامعه میدانید و آیا میتوان گفت که ویژگی خاصی در معماری این دوره وجود دارد؟
من نه بهعنوان معمار متخصص و محقق (که نمیدانم یعنی چه و الان چه کسی شایسته این القاب است)، بلکه به عنوان متحیّر در معماری از سویی و تمریندهنده معماری از سوی دیگر، معماری ایران را در حال حاضر الکن یا حتی گنگ میبینم. زیرا این معماری زبانی ندارد که اکنون آن را بسنجیم و ببینیم که آیا با واقعیتها و نیازهای جامعه منطبق است یا نیست. نیازهای جامعه هم البته مشخص نیست. نه به این دلیل که در حال تحول است بلکه به این دلیل که جامعه ایرانی تکلیف مشخص و روشنی با خود، تاریخش و آینده خود ندارد. زبان ویژه ملی در معماری حاصل دورانی نسبتاً طولانی از ثبات فکری و کالبدی (ساختاری و بنیادی) است، وضع کنونی این کشتی بیلنگر، فرصتی برای برساختن چنین مضامین یا اساسی را فراهم نمیکند. اکنونِ ما از گذشته و آیندهِ ما بریده و در میانه رها و معلق شده، درحالیکه زبان حاصل کنش اکنونی است که بر گذشته و آینده تکیه زده. وقتی تکیهگاهی نیست و با این کژی و مژی، چطور میتوانیم درباره زبان معماری سخن بگوییم؟ در وضع کنونی، دانشآموختگان و افراد حرفهای معماری، ارزش کارهای خود را نه در پیوند با جامعه بلکه در مواجهه با "دیگری" و با وام گرفتن از "دیگری"، تعریف میکنند و جامعه هم از معماری و معماران هیچ توقعی ندارد و باری بر دوش آنها نمیگذارد؛ زیرا که میداند نمیتوانند باری بردارند.
بنابراین در حال حاضر بود و نبود هر کدام از دو جانب منادی و پاسخگو در این پیوند دوسویه (که کارکرد زبان است)، برای آن جانب دیگر، بیمعنا شده است. در حالی که زبان، حاصل معنادهی و معنایابی و بود و نبود گوینده و پیام و مخاطب است. اگر بگوییم ویژگی معماری این دوره در این سرزمین، بیویژگی بودن است، نباید آن را مدح تلقی کرد و گفت خوب است که اینطور است و چه نیکو جهانی و بیزمان است. بلکه باید آن را به این معنا شنید که هم اکنون ما فروتر از ویژگی داشتن ایستادهایم، نه فراتر از آن.
شما به عنوان یکی از مهندسین برجسته، معماری مدرن ایرانی را چگونه تعریف میکنید و آیا باور دارید که ما در معماری اساس میتوانیم، بخشهایی از معماری گذشته را با آینده پیوند بزنیم؟
مهندسین برجسته را خدا نگهدارد. به نظر این متحیّر در معماری و جوینده معنا در میان کلمات، معماری اساساً کنشی است انتقادی بر پایه نگرشی انتقادی. پاسخ مثبت به پرسش شما، شاید یا ظاهراً شاید، بدیهی باشد اما مستعد انواع سوءتفاهمهاست. در فقدان نظریهپردازی اصیل، یعنی ریشهدار و ابداعی (با این توجه که ریشه داشتن و ابداعی بودن از مقومات مفهوم اصالت است) برای معماری، سنتگرایی و زمینه گرایی نامعقولی با عنوان پایبندی به اشکال و مفاهیم ابداع شده در گذشته رواج یافته و البته خوشبختانه چون این پایبندی و زمینهگرایی فاقد نظریه مبنایی است و چون به همین دلیل معنای محصّلی نیافته، در حد لقلقه زبان باقیمانده و پای در عرصه عمل نگذاشته و مظهری هم ایجاد نکرده، البته مانع بسیاری از نظریهپردازیها و رشدها شده و جمعی که از آن آویزانند در توهم نظریهپردازی فرو رفتهاند و از هرگونه اندیشه بنیادی خود را بینیاز میدانند. اینها همه از نتایج همان سوءتفاهمهاست. از سوی دیگر تقلیدهای بیجا از دیگران و ریشه کردن اشکال و صورتهای آفریده آنان و فیل هوا کردن در این سرزمین هم یکی از اشکال دیگر سوءتفاهمی است که به آن اشاره شد.
البته که پیوند میان اکنون با گذشته ضرورت دارد، همانطور که پیوند اکنون با آینده ضروری و مفیدتر هم هست. ما با گذشته پیوندی نداریم، حتی در حد اطلاع که پستترین پیوند با گذشته است، اکتفا کردهایم که افسانهای در کهنه کتابی که اول و آخر آن افتاده شنیدهایم و توهمی پروردهایم. همزمان، ما با آینده هم پیوندی نداریم، زیرا که اصولاً در انتظار چیز خاصی در آن نیستیم و بهطور کامل از آن غافلیم یا بهطور مبهم در انتظاریم. همانطور که گذشتهگرایی نباید سبب شود که از آیندهنگری غافل بمانیم، بی پیوندی با گذشته هم ما را در میان تاریخ معلق میکند و به آینده نمیرساند. تاریخ بسیار مهم است. اما اکنون تاریخ را به گونهای مطالعه میکنیم که گویا داستانی است که ما در پایان آن ایستادهایم و عملاً "پایان تاریخ" را تصویر و تصور میکنیم. اما اینکه میتوانیم یا خیر، حکایت همان سخن گفتن سیمرغ و عنقاست با مگس! گذشته باشکوه خود را چگونه به گفتگو با اکنونی واداریم که نهایت افتخارش، همان ستوده شدن در معرکه آقاخان است؟ و آینده تاریک را چگونه بر سر میز گفتگویی بنشانیم که دیگرانی که نشستهاند، او را به جا نمیآورند و حتی به رسمیت نمیشناسند، زیرا ایدئولوژی تکلیف همه چیز را روشن کرده است و آینده نیز یکی از همه چیز است!
نیازمند مرمت اذهان هستیم
آیا باید بین معماری امروز ما و گذشته ارتباطی وجود داشته باشد و این ارتباط آیا صرفاً به شکل مرمتها یا بازسازیهایی است که اخیراً میبینیم یا شکل دیگری از برداشت نیاز است؟
از ارتباط ناگزیریم. حتی اگر با گذشته بجنگیم؛ زیرا که جنگ هم یکی از انواع شایع ارتباط است. قطعاً مرمت و بازسازی آثار تاریخی معماری، برای آموزش و پژوهش یا برای فراهم کردن جذابیتهای گردشگری یا برای تداومبخشی به خاطرات فرهنگی، خوب است. اما اگر این مقاصد را از آن جدا کنیم، به خودی خود ارزشی ندارد، و ملتی که گرفتار هزاران نیاز دیگر است، قاعدتاً نباید انگیزهای در این حوزهها داشته باشد، مگر آنکه به سود مالی فوری آن منجر شود. اما تازه با این توجیه هم، مرمت ساختههای تاریخی، کمترین کاری است که باید برای ارتباط با گذشته انجام داد. بیشتر و فراتر از آن باید به خوانش مجدد ارزشهای معماری بهعنوان اساس حلکننده مسائل سکونتگاههای انسانی، تدبیر انسان برای مهار عوامل محیط طبیعی و زیستپذیر ساختن جهان و ارزشدهنده به زمین و نشان ساز در آن، پرداخت. باید متن خوانده شده را به زبان امروز و در سپهر امروز (برای فردا) روایت کرد. این کار نیازمند مرمت اذهان است و از مرمت ابدان برتر است. آموزش معماری در این زمینه وظایف سنگینی داشته که در آتلیههای آب و رنگ و خال و خط، فراموش شده.
هنر یکی از ابعاد پررنگ معماری است، چقدر این حوزه را در آثار معماری ایران میبینید؟
هنر متنوع است. اگر منظور هنر رنگ کردن و فریب دادن مشتریان و تازه جوانان و دانشجویان است که هر کجا بنگرید، فراوان دیده میشود. اگر منظور هنر شاعرانگی معماری در پیوند با دانش و فن و مهارت است، اندک شمار دیده میشود. این اندک شمار هم درست همان در همان نقاطی است که فرایندهای معماری، درست مدیریت شده و دولت و حاکمیت از مداخلات نابجایی که به آن معتاد است، غافل شده و کمتر مداخله کرده و ساختارها کوچکتر یا قابل تقسیم بوده است. در هر جایی که غیر از این باشد، هنر معماری هم ناز میکند و رخ نشان نمیدهد.
فکر میکنید معماری امروز ایران بیش از هر چیزی به چه اقدامی نیاز دارد و چرا ما در چند دهه اخیر، کمتر شاهد چهرههای خلاق چون شما در ایران هستیم؟
قبل از هر چیزی باید به هستی معماری ایران بپردازیم و پرسش هستیشناسانه اصلی را که خیلی هم دردناک است مطرح کنیم. معماری با انبوه ساختمانها و نشریات و گفتگوها پدید نیامده و نمیآید. معماری حاصل تعاملی اجتماعی برای زیستپذیر کردن جهان است. حالا چه؟ همه این عرصه شده برندینگ شخصی از یک سو و همراهی با پولشویی بزرگان از سوی دیگر!
سخن در این است که آیا مسئولیت معمار با به اصطلاح خط کشیدن و تهیه طرحی چشمنواز و زیبا روی کاغذ (یا هر صفحه دیگری) تمام میشود و در همین حدود است؟ رفتار بسیاری از معماران نشان میدهد که گویا پندارشان همین است و تمام همّتشان این است که نقشهای ظاهراً زیبا تحویل مشتری یا کارفرمایی دهند که اغلب حتی از همان زیبایی ظاهری بیفایده هم سردر نمیآورد. اغلب اینانی که گمان میکنند معمارند، دچار این بیماری شدهاند که برای مشتری یا کارفرمایی نقشهای میکشند که پر از عیب و ایراد عملکردی واقعی است. این گروه به نقشهها رنگ و لعابی میبخشند که اغلب مشتری آن را نمیفهمد، زیرا که مقصودشان آن است که فلان مجله معماری یا فلان برنامهای که جایزه میدهد، مخاطب آنها باشد. این حرکت به معنای فرار از دو مسئولیت بهطور همزمان؛ یعنی فرار از مسئولیت آفرینش فایده و فهم برای مشتری و فرار از مسئولیت ترتیب عملکردی واقعی معماری برای بهرهبردار است. اما همه این مسئولیتها و مشابه اینها فدای برندینگ شخصی معماران میشود و در پای سرمایهگذاری انتفاعی سودجویانه آغازین (یعنی تا هنگام واگذاری به بهرهبردار نهایی) در بوته غفلت میافتد.
در این شرایط چه باید کرد؟
ابداع نظریه معماری اصیل، نخستین نیاز است. همان چیزی که یا در هیاهوی بازار گم کردهایم یا در انبوه نوشتههای بیمعنا.
وضع آموزش معماری اسفناک است
به عنوان یک پیشکسوت وضع آموزش کنونی در ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
اول اینکه معماری نوسانی میان واقعیت جدی و رؤیاپردازی است. دوم اینکه حاکم شدن یکی از دو سویه این تعادل، معماری را از نفس میاندازد. سوم اینکه فرایندها و رویدادهای بیرون دانشگاهی بر آموزش دانشگاهی معماری اثر میگذارد. در بعضی از فرایندها مثلاً مسابقات معماری به سبب شیوه برگزاری و نحوه ارزیابی و داوری آثار، بیش از اندازه لازم، بر جنبه فانتزی معماری تأکید میشود. در نتیجه جریانی که از فراوانی مسابقات زاده میشود، جریانی آلوده به توهم و فرورفته در فانتزی و غافل از واقعیت است. به همین سبب دفتر معماری که با شرکت کردن در یک مسابقه زاده میشود و بعد هم با اعتیاد به مسابقات معماری بزرگ و معروف میشود، موجودی است ناقصالخلقه و متوهم که بنا به سازوکار فعالیت و سازمان خود، قادر به معماری جدی و واقعی نیست و صرفاً برای رقابت مسابقهای، قالب گرفته شده است. موفقیت و شهرت این دفترهای ناقص الخلقه، دانشجویان را گمراه میکند. همچنان که در بعضی دیگر از فرایندها بر واقعیت جدی و فنی تأکید بیشتر از اندازه میشود، مانند ساختمانسازیهای همسان و زنجیرههای خدماتی یکپارچه و تولیدات انبوه مسکن و ... در روزگار خاص. در اینجا هم معمارانی رشد میکنند که بیخبر از رؤیا در زیردست ساختمان زندگی و ارتزاق میکنند.
اگر بتوانیم از طریق آموزش معماری، نوسان متعادل میان رؤیا و واقعیت را شکل دهیم و این تعادل را پایدار کنیم، قدمی بزرگ به جلو برداشتهایم. در حال حاضر نوسان متعادل مطلوب تبدیل شده است به از این طرف بام یا آن طرف بام افتادن و شمار فراوان کسانی که به محض مدرک گرفتن از یک جایی، استاد خوانده میشوند و مدعی تعلیم و تربیت معمارانند و البته هیچ از این موضوع نمیدانند، ما را نه تنها از وضع و روند مطلوب که حتی از جهت مطلوب هم دور و روگردان کرده است. وضع آموزش معماری اسفناک است. نه فقط به این دلیل که استادان کم میدانند و دانشجویان کم میخواهند، بلکه به این دلیل اساسی که سرزمین مسئله آموزش معماری با این سرفصلها و این روشها و این نگاهها، اینجا و اکنون نیست. بلکه ناکجاآبادی در بیزمان است، زیرا ما نظریه معماری نداریم. این پاسخ مربوط به عمق موضوع است. اما برای سطح موضوع و برای پاسخگویی فنی به پرسش شما، میتوان پرسشی در برابر مطرح کرد: آیا شما میتوانید به کسی که از دانشگاهی مدرک کارشناسی معماری گرفته، کاری معمارانه بسپرید که از عهده آن برآید؟
به نظر شما مسابقات معماری در ایران تا چه حد میتواند در شناسایی استعدادهای خلاق مؤثر باشد؟
سهم مسابقات معماری از کل فعالیتهای معماری در کشور، بیش از اندازه زیاد شده و تا حد غیر ضروری و حتی آسیبرسان افزایش یافته است. مسلّم است که مسابقات معماری واقعی و درست، سهم اندکی در این میانه دارد و آنچه شمار مسابقات برگزار شده را فراوان کرده و بدنه آن را فربه ساخته، تقلبات و توهمات است. شاید یکی همین توهم که مسابقات معماری در شناسایی استعدادهای خلاق مؤثر است که مبتنی بر توهم دیگری که در این سپهری که بر مبنای ایدئولوژی، سنتگرایی، زمینهگرایی، هویتپرستی و گذشتهپرستی پدید آمده، اصولاً خلاقیت معنا و ارزشی هم دارد.
خلاقیت در فضای اعتماد زاده میشود و رشد میکند. در حالی که سبب برگزاری اغلب مسابقات معماری، عدم اعتماد به اهل حرفه است و گویا مجریان و مدیران میخواهند مطمئن شوند که یکی از اهل حرفه (شخص حقیقی یا حقوقی) آنان را نمیفریبد و در نهایت به طرحی دلخواه دست مییابند. این انگیزه و خواست، عدم اعتماد را از امروز شروع مسابقه به فردای تحویلگیری طرحها و اعلام برنده منتقل میکند. مسابقه معماری اعتماد را بازآفرینی نمیکند.
از سوی دیگر همین بیاعتمادی باعث میشود که مجریان و مدیران و برگزارکنندگان مسابقات، به تعهداتی که به مسابقهدهندگان و حتی گاه به داوران سپردهاند، پای بند نباشند. آنها جوایز را پرداخت نمیکنند، با رتبه برتر قرارداد ادامه کار را منعقد نمیکنند، به نحوی که در نتیجه اینگونه به نظر میرسد که مسابقه گویا برگزار نشده است! حالا فکر کنید که استعداد خلّاقی هم در این میانه شناسایی شود. با این روند، افراد خلاق چنان سرخورده میشوند که خلاقیت را فراموش میکند.
این عوامل باعث شده است، مسابقات معماری و شهرسازی به جای آنکه میدانی برای هنرنمایی و خلاقیت آزمایی اهل تجربه متراکم و دانش انباشته و آموختههای اصیل در حرفه باشد، به میدان خودنمایی و بزکپردازی مبتدیان بیخبر از فوت و فن اجرایی کار و غافل از مقتضیات پیرامعماری تبدیل شود. این یعنی طرحهایی که برای مسابقات فرستاده و بهعنوان برنده اعلام میشود، احتمالاً به گونهای است که نظر داوران را در لحظه جلب میکند، اما در هنگام پیشبرد کار و تهیه نقشههای اجرایی، نواقص آن هویدا میشود. تازه اگر از این بگذریم که نظر داوران گاهی به این دلیل جذب طرحی میشود که آن را غیرقابل اجرا میبینند و عمداً به آن رتبه میدهند تا بعدها کارفرما برای تهیه طرحی قابل اجرا به سراغ خود آنها بیاید. البته ما در این میانه از این فریبکاریها کم ندیدهایم.
حالا این موضوع سویهای دیگر هم دارد؛ در گذشته هنگامی که میخواستند محصولی جدید مانند "پیکان" را رونمایی کنند، رقاصهای در پیش آن هنرنمایی میکرد تا چشمان مردمان خیره شود و دل خریداران را برباید تا کالا را بازار پسند کند. اینک نیز برخی از سرمایهداران و مالکان زمینها و مجوّزها و .... و بعضی صاحبان قدرت و مدیران، معماران جوان را وامیدارند که با شرکت در شبه مسابقات و مشارکت در جوایز مشکوک و بازاری و هنرنمایی و بزک و دوزک و رقص و عشوه معمارنمایانه و تهی از خلاقیت و غافل از خرد و وجدان، بر ارزش بازاری دارایی و قدرت سفارشدهندگان بیفزایند. این افراد از این رهگذر، جایگاه معماری را تا کجا تنزل دادهاند؟ تا همینجا که ساختهای غلط و زشت را حتی تا دریافت جوایزی بینالمللی از این آقا و آن خان، حمایت میکنند که از نمدش کلاهی برای خود بدوزند که بر سر خلق خدا بگذارند...
به نظر شما دلیل رشد کپیبرداری در وضعیت کنونی معماری ما چیست و چه راهکاری میتوان برای از بین بردن این موج در پیش گرفت؟
تا وقتی که ارزشهای معماری معرفی شده رسانهها و رویدادها متکی است بر اشخاصی که به جای معماری واقعی فرمسازی میکنند، وضع همین است و کپی کاری ادامه خواهد داشت. عیب دارد، اما عیبش کمتر است از خلاقیتهای بی مبنا.
از تربیت کارفرماها غافل شدهایم
از نظر شما چطور میتوان سطح سلیقه و دانش کارفرماها به عنوان عنصر مهمی در عرصه معماری افزایش داد؟
تربیت کارفرما چیزی است که از آن غافل شدهایم. بخش مهمی از گناه فراگیر شدن این غفلت بر گردن شکسته دانشگاههایی که با بهکارگیری معلمان ظاهربین کم دانش، ظاهرپرستی را رواج دادند. بخشی دیگر بر گردن کلفت نشریاتی است که از آغاز با فراگیر کردن ارزشمند پنداری ظواهر آب و رنگدار در جایزههای مشکوک و غالباً جهتدار و مبتنی بر باندبازی، راهاندازی شدند و در همان جهت مخرّب راه خود را ادامه دادند. گناه در غلتیدن به این درههای ظاهرپرستی همواره عظیم است و اکنون که کشور دچار تلاطمهای اقتصادی است، عظیمتر است. کیفر چنین گناهی همین است که معماری به رغم شعارهای زیبایی که در آن داده میشود و ادعاهای بزرگی که دارد، حتی تخته پارهای هم در این دریای موج خیز طوفانزا، نمیتواند فراهم آورد و به تجمل میانمایگان، ابزار نو دولتان و زحمت مردم تبدیل شده است. کارفرمای تربیتناپذیر هم مزید بر علت شده است. امروز در وضع کنونی اغلب کسانی که مدیران یا مشاوران ارشد حوزههای بزرگ کارفرمایی هستند کسانی هستند که پیشینه و خوی سرکارگری یا نظامیگری دارند و این همه گوش به سخن هیچکس دیگر جز خود نمیدهند و خود را مرکز جهان میپندارند. کسانی که خود را عقل کل میدانند، هرگز رشد نمیکنند و سطح سلیقه و دانششان افزایش نخواهد یافت.
و سخن آخر؟
وضع معماری ما خوب نیست، از روزی که آموزش معماری به روش تازه در این مملکت باب شد، وضع معماری خوب نبوده است و تا وقتی که مسئله دانشگاهی ما در همه حوزهها و از جمله معماری، "ایران" نشود و با همین نگاه نظریه اصیل معماری نداشته باشیم، خوب هم نخواهد شد. در چنین شرایطی اگر بخواهند کشتی ملک را از طوفانی که در آن گرفتار شده نجات دهند، هیچ عاقلی نقشی برای معماری معاصر ایران در فرایند نجات در نظر نمیگیرد. گویا معماران تنها عمله طرب و حمّالان بزم هستند که در عرصه رزم کاری از ایشان برنمیآید و همینطور است زیرا آموزش آنها در اینجا بر الگوی جهانی بنا شده که چه بسا از رزم گذشته و به بزم پرداخته است. حال میپرسید چه باید کرد؟ همهاش را نمیدانم! اما در حال انجام کارهایی هستم، تا بیشتر بدانم...