سرویس مد و لباس هنرآنلاین: "خانه طراحان لباس مازیار" را کمتر هنرمند و فعالی در این حوزه است که نشناسد. آثار زیبای هنرمند خلاق مازیار ملکی به برشهای پرپیچوخمشان معروف است و کافی است با سری زدن به کانال تلگرام این هنرمند به آدرس https://telegram.me/khane_tarahan_lebas_maziyar خود به این مهم واقف شوید.
مازیار ملکی معتقد است اکثر طراحیهای او ریشه در تاریخ پوشاک در ایران دارد و هرچند ما در ایران کارخانه و پارچه آنچنان زبانزد نداریم اما منابع کارآمد بسیاری در دسترسمان بوده که امید است با بهکارگیری این منابع طبیعی، جغرافیایی و تاریخی صنعت پوشاک در ایران رشد کند.
او میگوید: کالکشن خورشید من را هر کس ورق بزند، شاید آن را نخرد، اما حتماً به خاطر ایرانی بودن آن، لذت میبرد. من نگاههای مردم به آن را میسنجم و همواره دیدهام که مردم با چه عشقی به آن نگاه میکنند. شاید خیلی از چیزهای مورد استفاده در ایران، محصول غرب است اما معتقدم مردم طراحیهای سنتی که ریشه در نام ایران دارند را میفهمند و از صمیم قلب دوستشان دارند.
این هنرمند جوان مهمان خبرگزاری هنرآنلاین شد و با او درباره فعالیتهایش در عرصه مد و لباس مفصل به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
آقای ملکی در ابتدا توضیحاتی در مورد زندگی شخصی و رزومه کاریتان ارائه دهید.
من مازیار ملکی با اصالت اراکی، متولد 28 تیرماه 1364 هستم. با این رزومه و سابقه کاریام فقط 31 سال دارم، برای خیلیها آسان نیست اما این یک واقعیت است. من از ابتدا هم در ناز و نعمت بزرگ نشدم و حدود 17 سال پیش از یک شهرستان به تهران آمدم و کارم را از همان زمان آغاز کردم. خانوادهام همواره مرا حمایت کردهاند اما این حمایتها از طرف آنها، بیشتر حمایت عاطفی بوده تا حمایت مالی. من چند بار در این حرفه شکست خوردم و حتی با یک ورشکستی سنگین هم مواجه شدم. مدتها کارم را کنار گذاشتم اما خانواده و دوستانم همواره به من روحیه داده و روی تصمیماتم تأثیر گذاشتهاند که در نهایت این باور و حمایتها باعث شد که من حدود یک سال پیش دوباره به این حرفه برگردم.
علاقه وصفناپذیرتان به هنر طراحی و دوخت از کجا نشئت میگیرد؟
به خاطر آنکه در خانواده ما، علاوه بر من، مادر و خواهرم، داییهایم، پسرخالهها و همچنین پسر داییام خیاط هستند. خود من سالها به خیاطی و تولید لباس، مانتو، کت دامن و... در تیراژ بالا مشغول بودم ولی از یک سال پیش تصمیم گرفتم که کارم را به صورت حرفهای آغاز کنم. شاید هدف من از زمانی که به تهران آمدم این بود که بهبه جایگاه امروزم برسم. آن زمان حتی این جایگاه هم برایم رؤیاپردازی بود. الآن شاید رؤیایم خیلی بزرگتر شده باشد ولی آن موقع دوست داشتم برای یک هنرمند، لباسی را طراحی کرده و بدوزم. من از آن رؤیایی که داشتم، لذت میبردم و همین حالا هم از اینکه آن رؤیا را داشتهام، لذت میبرم چون برای شخصی که از شهرستان به تهران آمده، واقعاً سخت است و همه شما را به راحتی نمیپذیرند. من اگر در حرفهام توانایی لازم را نداشتم، هنرمندان هرگز من را وارد جمع خودشان نکرده و به دنبالم نمیآمدند. به هر حال من واقعاً سالها را با رؤیاپردازی گذارندم. آن زمان به هر کسی میگفتم که یک روز قرار میشود برای یک هنرمند یا یک سیاستمدار لباسی را طراحی کرده و بدوزم، میگفتند مگر اصلاً آنها جوابت را میدهند و چنین چیزی ممکن است؟ میگفتم که باید چنین چیزی ممکن شود.
ماجرای ورشکستگیتان چیست و چگونه شد که پس از آن دوباره به عرصه مد و لباس بازگشتید؟
من دو سال و نیم پیش ورشکست شدم و حدود یک سال و نیم اصلاً کار نکردم. بعد از آن به واسطه یکی از دوستانم که فشار خیلی زیادی به من میآورد، به این عرصه برگشتم. آن برهه شاید من در زندگیام خوش میگذرانم ولی از درون در حال نابودی بودم. زمانی که من به این حرفه برگشتم، یک کارگاه خیلی معمولی و مختصر افتتاح کردم، البته این کارگاه الآن هم خیلی بزرگ نیست اما آن موقع خیلی کثیفتر بود. 11 ماه پیش تصمیم گرفتم تمام هنرمندانی که دوست دارم را به کارگاهم بیاورم، هنرمندانی که در این 16 سال اگر مثلاً با یکدیگر به کنسرت میرفتیم، با من عکس هم نمیگرفتند. اما به هر حال با سالها تجربه و کار کردن و عرق ملی که در من وجود دارد، چنین چیزی ممکن شد.
صحبت از عرق ملی کردید، آیا تاکنون پیشنهادهایی برای کار کردن در کشورهای خارجی داشتهاید؟
من تمام زندگیام بر اساس ایران است. تا به حال پیشنهادهای زیادی مبنی بر خروج از ایران داشتهام که همه آنها را رد کردهام چون ارزش ایران بیش از جای دیگری است. کشور ایران پر از لباسهای با هویت است و ما در قومیتها و گوشهگوشه این کشور، لباس مخصوص آن منطقه را داریم. هر قومیتی در ایران لباس خاص خودش را دارد و وقتی به آنها ورود پیدا میکنیم، تازه متوجه میشویم که لباس در ایران چه مفهومی میتواند داشته باشد. کشور ما سابقه 4000 سال پروسه تولید لباس دارد و من واقعاً به اینکه در ایران به دنیا آمدهام و قدمت و تاریخ دارم، افتخار میکنم. کشور چین دو هزار و اندی و یا هند نزدیک به 2100 سال قدمت لباس دارند ولی ما 4000 سال است که در این زمینه قدمت داریم.
در زمینه طراحی لباس منظورتان است؟
منظورم کلاً لباس است و لباس میتواند به بخشهای مختلفی قابل تقسیم باشد. مفهوم لباس زیبایی است، یعنی شما با لباس تکامل پیدا میکنید. همه انسانها بدون لباس، شبیه هم هستند اما این لباس است که میتواند به شما شخصیتهای مختلفی ببخشد و انسان بدون لباس هیچ شخصیتی نخواهد داشت.
شما در زمینه لباس چقدر مطالعه کردهاید؟ آیا در این مسیر منابعی برای کسب اطلاعات کافی و مناسب وجود دارد؟
بله منابع مختلفی وجود دارد اما من برای کسب اطلاعات، به سفرهای مختلف متوسل شدم. من به کویر رفته و در آنجا، کویر دوزی را دیدم و در سفرم به سیستان و بلوچستان، سرمهدوزی، سوزندوزی، شمارهدوزی زنان هنرمند آن منطقه را مشاهده کردم. این هنرها شاید برای برخی از مردم ما بیارزش باشد ولی برای من خیلی ارزشمند است و من به آن زنان هموطنم افتخار میکنم. من یک کالکشن به نام کالکشن خورشید دارم که هر کس سرمه استفاده شده در آن را میبیند، میگوید که سرمه هندی است و من شدیداً با او برخورد میکنم. سرمهای که شما در هندوستان، تاجیکستان و پاکستان میبینید، برگرفته از دست زنان ایرانی است. ما سرمهدوزی را ادامه ندادیدم و آنها ادامه دادند و حالا ما فکر میکنیم که سرمه آن کشورها، متعلق به خودشان است. ما تاریخ داریم و با آن میتوانیم اثبات کنیم که سرمه برای ماست.
متأسفانه مردم ما خیلی از لباسهایی که هویتبخش قومیتهای ماست را نمیشناسند.
بله و من برای همین حدود یک سال پیش کالکشن خورشید را لیست کردم و معتقدم که این کالکشن نوری بر سرزمین ایران است. کالکشن خورشید برگرفته از دل مردم است و در آن مجموعهای شامل 40 کار سوزندوزی، سرمهدوزی، شمارهدوزی، بلوچدوزی و... شکل گرفته که من میلیونها تومان خرج این 40 اثر کردهام. من برای جذب مردم باید کاری میکردم که با بقیه کارها فرق داشته باشد. آن زمان خیلی فقیر بودم ولی هر چه کار میکردم را به سختی خرج پیدا کردن پارچههای دستباف کارهایم میکردم. این آثار هنر دست زنان ایرانی بود و من برای متمایز کردن کارهایم، تصمیم گرفتم یک دوخت فوقالعاده از آنها در بیاورم که کیفیت این دوخت با کیفیت دوخت ترکیه و ایتالیا برابری کند که چنین نیز شد. پروسه بعدی من استفاده از دو نماد اصیل ایرانی بود که همه دنیا کشور ما را با آن دو نماد میشناسند. یکی از این دو نماد آتش شب چهارشنبهسوری است که من شعلههای آتش را به جای چاپ، دوختم و فقط علاقهام به ایران باعث شد که چنین کار دشواری را انجام دهم. از بزرگترین اساتید کشور هر کدام که این کار من را دیدند، برایم دست زدند. نماد دیگر ستاره بود چون علم نجوم و ستارهشناسی متعلق به ایران است. هیچکس نمیتواند منکر این دو نماد ایرانی شود. وقتی این دو نماد هم به کارهای من اضافه شد، نظرها را به سمت کالکشن خورشید جمع کردم.
کالکشن خورشید را در کجا ارائه کردید؟
یکسری از کارها را در فضای مجازی ارائه دادم که بعضی از مردم به خاطر سن و سال من میگفتند که این کارها کپی و یا دروغ است. من گفتم اشکال ندارد چون الگو و ریز و بم آن را دارم و میتوانم دوباره در کارگاه خودم آنها را بدوزم. البته شما مطمئن باشید که اگر من بخواهم کار یک برند را کپی کنم، هیچگاه دقیقاً شبیه آن در نخواهد آمد و حتی آن برند هم نمیتواند کار من نوعی که در درجه صفر قرار دارم را دقیقاً کپی کند. من حتی نمیتوانم کار شاگردم را هم دقیقاً کپی کنم چون او از چیزی در کارش استفاده کرده که من نمیتوانم از آن استفاده کنم. در مبحث طراحی و دوخت لباس این واقعیت وجود دارد که کپی هیچوقت شبیه اصلش نخواهد شد. پارسال یکی از کارهای من در نمایشگاه فجر کپی شده بود که من خدمت آقای رزمآرا و قبادی رفتم و گفتم که این کار متعلق به من است. چندی بعد که من اصل آن کار را خدمتشان ارائه دادم، ایشان خیلی شگفتزده شدند چون کار من اصلاً یک دوختِ رو نداشت.
برای همین است که کارهایتان بیمحابا در فضای مجازی به اشتراک گذاشته میشود؟
من کارهایی تولید میکنم که هیچ شخصی نتواند نمونه آن را تولید کند. کارهایی که در فضای مجازی ارائه دادم، عموماً ایرانی بودند و هنرمندان همچین کارهایی را دوست دارند و اینکه من آن کارها را به سختی تولید کردم چون پارچه آن پیدا نمیشد و یا نوع دوخت آن بسیار دشوار بود. من کارهایی تولید کردهام که شما اگر از نزدیک ببینید، واقعاً از آنکه همچین کارهایی در ایران وجود دارد، لذت خواهید برد.
رفتهرفته هنرمندان هم از دیدن طراحیهای من به وجد آمدند و یکدیگر را از طرحهای من باخبر ساختند. از این رو من با خانم نیلوفر امینیفر هماهنگ کردم که ایشان برای سفارش لباس به سراغ من بیاید که نیامد و یا با خانم پرستو صالحی صحبتهایی در مورد طراحی داشتهایم. الآن باورم نمیشود که تقریباً هر هفته یا دو هفته یکبار برای یک هنرمند، مخصوصاً خوانندهها، لباس طراحی میکنم. اینکه میگویند فلان شخص راه صد ساله را یک شبه پیموده، واقعاً در مورد من صدق میکند. من این جایگاه را هیچ کجا نداشتم و شاید اگر داشتم هم جایی نمیرفتم. از همه نمایشگاهها از من دعوت میشود و تقریباً هر سه روز یکبار به من زنگ میزدند ولی اگر من به آن نمایشگاهها نمیروم، دلیلش این است که در آنجاها کسی به حقش نمیرسد. در این نمایشگاهها باید کارهای من بین رتبههای اول تا سوم قرار میگرفت ولی این رتبهها به من داده نمیشد و این مسئله مرا به هم میریخت باعث میشد که روحیهام ضربه بخورد و نتوانم پیشرفت کنم.
چه چیزی باعث شده که شما تا به این حد نسبت به داوران چنین جشنوارههایی بدبین شوید؟
در جشنوارهها وظیفه انتخاب آثار شایسته به پنج داور سپرده میشود که هیچکدام متخصص نبوده و حتی یک دوخت زدن هم بلد نیستند. من به تمام اساتید دانشگاه احترام میگذارم اما آیا آنها خودشان کار طراحی و دوخت انجام میدهند؟ من اگر که میگویم برند دولچه و گابانا و ماسیمو دوتی خودشان این کارهاند، درست است که الآن خودشان کاری را تولید نمیکنند اما از صفر تا صد کار را میدانند. یک جراح ممکن است ده شاگرد خیلی خوب داشته باشد اما اگر یک جایی کارش گیر بیفتد، کتش را در آورده و خودش جراحی را انجام میدهد. شاگردان جراح از روی خواندن تئوریهای یک کتاب، نمیتوانند قلب یک بیمار را بشکافند و باید خودشان هم به صورت عملی شکافتن قلب یک بیمار را آموزش دیده و یاد بگیرند.
من زمانی نزد سید جلال موسوی کار میکردم، کسی که 88 ساله است و 54 سال سابقه پوشاک را یدک میکشد و در این مدت همواره آستین کارهایش را خودش دوخته است. من به ایشان گفتم که میخواهم یک آستین بدوزم ولی ایشان اجازه نمیداد که در نهایت به زور یک آستین از ایشان گرفتم و آن را دوختم. وقتی که آستین دوختهشده را نزد آقای موسوی بردم، ایشان گفت که اصلاً خوب نشده است. گفتم همین که شما گفتید کار من خوب نیست، عالی و برایم کافی است. یعنی آقای موسوی خودشان به زبان بیزبانی گفت که کارت خوب است و شاید غرورشان اجازه نمیداد که حقیقت را بگوید. ایشان باورش نمیشد که من چقدر تیز حرفش را فهمیدهام. آقای موسوی به گفت که اگر همین حرف را به کسی دیگر میگفتم، دیگر دوختن آستین را انجام نمیداد اما تو چون هدف داشتی و دنبال رسیدن به نتیجه بودی، حرف من را مثبت برداشت کردی. سید جلال موسوی کارکنانی داشت که 31 سال پیشش کار کرده بودند اما دوخت آستینها را به آنها نمیسپرد ولی چنین وظیفهای را به من میسپرد چون میدید که کاری را که میخواهد، طبق حرکات دست خودش انجام میدهم.
من توقع ندارم شاگردی که در دانشگاه درس فشن میخواند، در بازار موفق شود چون در ایران فشن جواب نمیدهد. دانشگاه فشن را درس میدهد اما بازار کار چیز دیگری میخواهد. متأسفانه آن شاگردی که از این دانشگاه فارغالتحصیل میشود، ضربه سنگینی خواهد خورد. یک روز ما به اتفاق برخی دوستان جلسهای داشتیم که یکی از رؤسای مدیر اجرایی پاتنجامه در آن سخن خیلی جالبی گفت. ایشان میگفت که من مدیر اجرایی پاتنجامه هستم و یک فراخوان برای جذب چند طراح منتشر نمودم. پس از مدتی طراحها نزد ما آمدند که دیدم یک خانمی یک کار دکلته برای من آورده است. آخر کجای پاتنجامه لباس دکلته کار میکند؟ ما هنوز نتوانستهایم به مردم برخی از لباسها را تفهمیم کنیم و طراحها را متوجه کنیم که یک برند در چه حیطهای میخواهد کار کند.
منظورتان این است که باید در حوزه مد و لباس، ظرف و مظروف یکدیگر را بشناسند؟
بله. در وهله اول باید یکدیگر را شناخته و پیدا کنند. در وهله دوم باید دانست که هر برندی در یک خط کار میکند. مثلاً برند هاکوپیان خط کاری جداگانه خود را دارد که متمایز از خط کاری پاتنجامه است. برند الیکا هم کارش مشخص است که مانتو تولید کرده و کتوشلوار مردانه در خط تولیدش قرار ندارد، البته نه آنکه نتواند کتوشلوار تولید کند، بلکه میداند اگر وارد این حیطه شود، از کیفیت کارهای زنانهاش کاسته میشود. پس الیکا یک خط را در پیش گرفته و به صورت جدی و حرفهای آن را دنبال میکند. ما باید بدانیم که شاگردی که برای تحصیل به دانشگاه میآید، به دنبال چیست و قرار است او را در کجای کشور پرورش دهیم. واقعاً برایم عجیب است که چرا این همه کار بیکیفیت در بازار وجود دارد؟ ما در بازار هزاران پوشاک داریم که نه مواد و پارچه خوب، نه دوخت و نه رنگآمیزیهای مناسب دارند.
ما در طراحی پروسهای به نام رنگشناسی داریم که خیلی از طراحان و تولیدکنندگان ما از وجود همچین چیزی اصلاً باخبر نیستند. رنگ مفهومی از زندگی ایرانی بوده و مردم با درک و شناخت از آن بزرگ میشوند. در دکور خانههای ما رنگ قهوهای وجود دارد، اما اصلاً میدانیم که رنگ قهوهای برگرفته از چیست؟ رنگ قهوهای برگرفته از کوه و کوهپایههای ایران است. شما در هیچ کجای دنیا، کوههای آنچنان قهوهای نمیبینید ولی در ایران همه کوهها نماد و رنگ قهوهای دارند. ما رنگهای سبز، زرد، آبی فیروزهای و زرشکی هم در ایران داریم که متأسفانه در طراحیهای ما خیلی کم استفاده میشود. در همه کارهای من از رنگهای روشن استفاده شده و من از رنگ تیره خیلی کم استفاده میکنم. خیلی از زنان ایرانی بالای 35 سال افسردگی دارند. دلیلش این است که از سنین کودکی لباس مشکی تن آنها کردهاند. من چند وقت پیش مطلبی را در مورد مدارس اصفهان میخواندم که متوجه شدم لباسهای دخترانه مدارس در آنجا به سه رنگ سرمهای، قهوهای و مشکی است. دانشآموزان مدارس در کشور ما روزانه 12 ساعت این لباسهای تیره را میپوشند، آیا واقعاً خستهکننده و آزاردهنده نیست؟
گفته میشود که رنگ مشکی انرژیهای منفی را هم جذب میکند.
بله، صد در صد. رنگ مشکی خواهناخواه در روحیه تأثیر منفی میگذارد. من وقتی خودم مشکی میپوشم و به یک مکانی میروم، هر کس که مرا میبینید، تسلیت میگوید و میپرسد که کسی از بستگان فوت شده است؟ در حالی که حتی در بخشهایی از دین ما توصیه شده که در عزاداریها هم رنگ سفید بپوشید. من یادم میآید که داییام در روز عاشورا پیراهن سفید پوشیده بود که همه او را نقد میکردند، در حالی که سفید نماد پاکی است و ایشان با آن لباس میخواست همین منظور را برساند. در واقع از آنجا بود که ذهن من به دنبال رنگشناسی رفت.
فعالیتهای هنریتان از کجا به هنر موسیقی گره خورد؟ ایدههایتان در طراحیهایی که برای اهالی موسیقی انجام میدهید، از کجا نشئت میگیرد؟
موسیقی برایم جایگاه عظیمی دارد. آقای محمد قلیپور خواننده نسل جوان، اولین شخصی بود که به من اعتماد کرد و مرا وارد این عرصه کرد. من از او کمال تشکر را دارم و احترام زیادی برایش قائل هستم. میخواستم برای او یک پیراهن مردانه طراحی کنم که به همین منظور از وی خواستم که فضای استیجش را برایم توصیف کند. آقای قلیپور گفت که فضای استیج من مشکی است. من با توجه به فضای مشکی استیج محمد قلیپور، به او گفتم که ما میتوانیم لباسهایی به رنگ زرشکی و یا مشکی که مناسبت استیج شما باشد، طراحی نماییم که در طرح مشکی، از گلهای زرد استفاده شود. آقای قلیپور برای این دو طرح پیشنهادی من بهانههایی مطرح کرد که من از وی پرسیدم که آیا مرا قبول ندارید؟ او گفت اگر به شما اعتماد نداشتم، برای این طرح دعوتتان نمیکردم. آن روز ترانهسرای آقای قلیپور هم همراه ایشان در آنجا بود که بعد از صحبتهایی که با یکدیگر داشتیم، محمد قلیپور گفت که من امروز کنسرت دارم و فعلاً باید بروم. بعداً که من آقای قلیپور را دعوت کردم که لباس طراحیشدهشان را پرو کند، اصلاً باورش نمیشد که آنقدر از این طرح لذت ببرد. پس از آن طرح، من بارها برای ایشان طراحی لباس انجام دادم و حتی بعضی وقتها فرصت آنکه برایشان طراحی کنم به من دست نمیداد.
با همکاری با آقای قلیپور، من دیگر وارد عرصه طراحی در حوزه موسیقی شده بودم و بنا بر سفارشهایی که از موزیسینها و سایر هنرمندان میگرفتم، برای آنها کار طراحی لباس را انجام میدادم. یک روز آهنگی را در ذهن خودم زمزمه میکردم که بهیکباره برایم سؤال شد که چرا به سرای پرواز همای نروم؟ او خط، شعر، ساز و همه چیز موسیقیاش ایرانی است و چیزی جز ایرانی بودن در وجود این شخص نیست. همای حتی تکتک کلماتی که از خدا، دین و وجود هم میخواند، از ایرانی بودنش نشئت میگیرد. همای میتوانست من را به اوج برساند. من با او رایزنی کردم و در نهایت توانستم یک کار برایش طراحی کنم که در سبک لباسهایی است که خودم هم آنها را میپوشم. آن طرح برای من جایگاه خاصی را در عرصه موسیقی باز کرد. من در کارهایم سعی میکنم، رنگ، جنس، کیفیت و شیوه کار اثر کاملاً ایرانی باشد.
شما برای بانوان حاضر در عرصه موسیقی هم طراحی لباس کردهاید. همکاریتان با آنها چگونه شکل گرفت؟
فعالیت طراحی من برای موزیسینها ادامه یافت تا اینکه از یک جایی، بانوان هم به سراغ من آمدند. طراحی لباس برای بانوان نوازنده و بانوانی که جدیداً خوانندگی میکنند، کار سخت و آزاردهندهای است. ما در کشور اسلامی زندگی میکنیم و ملزم به رعایت قوانین کشورمان هستیم. برای همین من در طراحی لباسهای بانوان، باید سعی میکردم لباسها را به گونهای طراحی کنم که گشاد و چاقکننده نشان ندهد و در عین حال، حجاب لباسها هم رعایت شود. بنابراین من تا کمر لباسها از کارهای ترک استفاده کرده و از کمر به پایین آن را دامنکلوش کردم. در واقع من با یک تیر دو نشان را زدم به گونهای که لباسها علاوه بر اینکه در تن بانوان خیلی خوب و کشیده نشان داده میشود، هویت ایرانی هم داشتند؛ یعنی لباسها بلند و کشیده بودند که در گذشته بانوان ایرانی چنین لباسهایی میپوشیدند. خیلی خوشحالم که از این طرحها استقبال شده و خوانندگان به این لباسهای ایرانی روی آوردهاند.
خانم نیوشا بریمانی دو گروه موسیقی به نامهای "نوشه" و "خنیاگرانمهر" دارند که من لباسهای هر دو گروه ایشان را طراحی کردهام. ایشان طراحیها را به سادگی نمیپذیرد و میگوید که طرح لباسها حتماً باید در خط فکری من باشد اما من دوست دارم اگر کسی با ما همکاری میکند، خط فکری را به طراحها بسپرد. یکی از دلایلی که من با خیلیها کار نمیکنم این است که آنها خط فکری من را نمیپذیرند. خیلی از طراحی و رنگ لباسها زیبا هستند و اصلاً شکی در آن نیست اما ممکن است با شخصیت شما همخوانی نداشته باشند.
به دلایلی که شما به عنوان طراح آن را میدانید و عوام به آن توجهی ندارند.
بله. نوع شخصیت، فقط استایل نیست و چهره، چشم، ایستادن، بلند شدن و... را هم در برمیگیرد و در طراحی لباس باید همه آنها در نظر گرفته شود.
رابطهتان با کانون طراحان چگونه است و این کانون را چقدر در پیشرفت طراحی مؤثر ارزیابی میکنید؟
من به سختی و مشقت بالا آمدهام و همین حالا هم خیلی جاها اذیت میشوم چون در ابتدای راه پول نداشتم و اگر پول داشتم، مطمئناً خیلی زودتر به جامعه مُد و لباس معرفی میشدم. الآن خیلی جاها من را نمیخواهند چون من مدتی پیش به کانون طراحان دعوت شدم که 6،7 نفر در آن جلسه حضور داشتند و پشت سر هم صحبت میکردند. نوبت من که رسید، گفتم که نیمی از مهمانان این جمع اضافه هستند و جایگاهشان اینجا نیست. این جلسه مهندس قطعات ماشینآلات نساجی و بازاریاب برای چه میخواهد؟ شما این جلسه را برای حمایت از طراحان گذاشتهاید و افراد متفرقه را به آن دعوت کردهاید، پس مطمئناً کیسه دوختهاید و به دنبال چیز دیگری هستید. اگر امروز من را به جایگاهی دعوت نمیکنند، دلیلش همین صراحت کلام و ایستادگی من در برابر چنین اتفاقاتی است. من ترس از چیزی ندارم و همواره طرف حقیقت را خواهم گرفت. کانون باید دانشجویی که امروز از دانشگاه فارغالتحصیل میشود را جذب کند و به او راهکار بدهد. کانون باید دانشجوها را به طراحان مُد و لباس معرفی کنند تا زیر نظر این افراد، بارور شوند. برخی از دانشجویان پس از فارغالتحصیلی گمان میکنند که در اوج طراحی قرار دارند و همین غرور باعث ورشکستگی برخی از تولیدیها میشود و در نتیجه همان دانشجو بیکار شده و دچار افسردگی میشود. در حالی که او ابتدا باید نزد طراحان حرفهای، بارور شده و سپس برای قبول مسئولیت، اقدام کند. اگر روی این دانشجویان کار شود، آنها سرمایههای ده سال بعد ما هستند. این سرمایهها امروز در حال سوختن هستند.
و متأسفانه خیلی زود سرخورده میشوند و این حوزه را ترک میکنند.
بعضی وقتها جوانان طرحهایی را برای من از شهرهای مختلف کشور میفرستند که من ساعتها به آن طرحها نگاه میکنم. با خودم میگویم کاش پول داشتم و این جوان را به تهران میآوردم، یک اتاق برای او میگرفتم و میگفتم همینجا کار کن. همچین آدمهایی نباید حیف شوند.
طراحان ما اصلاً شناسایی نمیشوند و حتی خیلی از برندها اعتراف میکنند که برخی از اعضای اتاق فکر و طراحیشان ایرانی نیستند. دلیلش چیست؟
بله. دلیلش این است که مثلاً همین طراح جوانی که من میگویم، کارش فوقالعاده ولی خام است. او خیلی خوب اتود زده و کلیت کار را به درستی فهمیده اما تجربه لازم را ندارد. همچین جوانهایی باید وارد محیط کار شوند تا ببیند طراحیهایشان اصلاً قابل دوخت هست یا خیر. حال همین طرح برای کار تک، سری، روتین بازار یا صادراتی، برای کدامشان است؟
دانشگاهها منابع خوب و کامل در اختیار دانشجویان میگذارند؟
خیر به خاطر آنکه در دانشگاههای ما امکانات لازم برای ارائه به دانشجویان اصلاً وجود ندارد.
شما خودتان دورههای طراحی مد و لباس را در دانشگاه گذراندهاید؟
خیر. بیشتر تخصص من تجربی است ولی خارج از دانشگاه، دورههایی را نزد اساتید هاکوپیان، نصیریان گذراندهام. خارج از ایران هم رفتهام ولی در محل خاصی مشغول کار نشدهام.
دلیل علاقه وصفناپذیرتان به طراحیهای ایرانی چیست؟
من به طراحی علاقه زیادی دارم به طوری که هر چیزی را ببینم، میتوانم بدوزم و به شما تقدیم کنم کما اینکه تاکنون این کار را با وسایل مختلف انجام داده و باعث شگفتی اطرافیانم شدهام. شاید یکی از دلایل مساعدت من در این کار، از علاقه زیادم به ایران نشئت میگیرد. خیلی دوست دارم صنعت پوشاک کشورم پیشرفت کند. ما در ایران کارخانه و پارچه نداریم ولی خیلی منابع کارآمد دیگر در کشورمان وجود دارد که امیدوارم با بهکارگیری این منابع، صنعت پوشاک در ایران رشد نماید. اکثر طراحیهای من ریشه در تاریخ پوشاک در ایران دارد. کالکشن خورشید من را هر کس ورق بزند، شاید آن را نخرد ولی حتماً به خاطر ایرانی بودن آن، لذت میبرد. من نگاههای مردم به آن را میسنجم و همواره دیدهام که مردم با چه عشقی به آن نگاه میکنند. مردم با نگاه خاصشان به این کالکشن، گویی که یک الماس را نوازش میکنند. شاید خیلی از چیزهای مورد استفاده در ایران، محصول غرب است ولی مردم طراحیهای سنتی که ریشه در نام ایران دارند را هم خیلی دوست دارند.
شما برای آکسسوار لباس هم کاری انجام دادهاید؟ مانند زیورآلات و سایر ملزوماتی که پکیج شما را کامل کند.
من قرار بود خیلی کارها انجام بدهم اما تا به حال به خاطر شرایط مالی، موفق به انجام آنها نشدم. من حتی قرار بود به حوزه کارهای کیف دستدوز و دستبند هم وارد شوم.
برنامهتان برای آینده، مخصوصاً آینده نزدیک و فصل سرما در حوزه طراحی لباس چیست؟
من برای فصل سرما میخواستم از خامههای قالی، گلهای ایرانی را درست کنم. در کشور ما به علت هزینهها و یا شاید به خاطر آنکه مردم دوست دارند پولدار شوند، خیلی وقتها روی کارها زمان نمیگذارند. یعنی به دنبال آن هستند که سریعتر یک کاری را تمام کرده تا هر چه زودتر به درآمد مالی برسند. من دقیقاً برعکس چنین افرادی کار میکنم. باور من بر این است که اگر یک کار خوب و زمانبر ارائه داده شود، حتماً مشتریاش را دارد و درآمد خوبی از آن کسب میشود. وقتیکه شما شناخته شوید، دیگر هیچگاه پایین نخواهید آمد مگر اینکه کیفیت کارتان نزول بیابد. متأسفانه در ایران برندها پس از آنکه شناخته میشوند، دیگر از کیفیت تولیداتشان میکاهند ولی متوجه نیستند که این سیاست نهایتاً دو سال جواب میدهد و در درازمدت کمر برند را خم خواهد کرد. کیفیت روز اول برند باید تا سالیان درازی حفظ شده و از آن کاسته نشود. موفقیت در گرو این است که کیفیت کار شما کم نشود. یک برند ممکن است صد سال برای شناخته شدن زحمت کشیده باشد، ولی اگر یک هفته کالای نامرغوب تولید کند، به طور حتم شکست خواهد خورد به خاطر آنکه در کشور ما از برندها، تعریف و تمجید به سختی و انتقاد به آسانی انجام میشود.
یکی از بحثهای داغ اخیر در حوزه طراحی لباس در کشورمان، بحث لباسهای کاروان المپیک بود، شما در این رابطه موضعی نگرفتید؟
من از تنها افرادی بودم که از طراح اولیه لباس المپیک حمایت کردم، دلایلم هم کاملاً قانعکننده است. کسانی که در برابر طرح آن خانم موضع منفی گرفتند، خودشان یک جیب از طرح ایشان را نمیتوانستند بدوزند. هر کسی در حیطه خودش باید اظهارنظر کند. من هیچگاه نگفتم که آن لباسها اشکال دارد، چون من جای ایشان نبودم و از آنجا که شرایط حاکم بر آن طرح را نمیدانم، نمیتوانم درباره آن اظهارنظر کنم. اگر آن خانم بهترین کار دنیا را هم میدوخت، باز هم به آن انتقاد میشد. مردم حتی به طراحی کامران بختیاری هم انتقاد کردند. کار هر دویشان خوب بود ولی هر کدام به نسبت خودشان مورد انتقاد قرار گرفتند، چون رنگ که یکی از اصلیترین ویژگیهای یک لباس است، به هر دوی آنها دیکته شد و خودشان در انتخاب رنگ اختیاری نداشتند.
من لباس سایر کشورهای حاضر در المپیک را هم دیدم که برای مثال لباس کاروان برزیل به شدت توجهم را جلب کرد. آنها همراه با لباس خود، نمادی از کشورشان را به مراسم افتتاحیه آورده بودند. لباس کاروان برزیل نشان میداد که این کشور پر از جنگلهای وسیع و سرسبز است. علاوه بر برزیل یکی دو کشور دیگر منطقه آمریکای لاتین هم چنین وضعیتی داشتند اما ما چه نمادی را همراه با خودمان برده بودیم؟ حتی از لباس کشور ما که پرچم ایران در آن نقش بسته بود هم تعبیرات منفی و حاشیهای صورت گرفت. من لباس، تمدن و همهچیز کشور ایتالیا را دوست دارم ولی لباس کاروان این کشور هم علیرغم کیفیت خوب، مفهوم خیلی خاصی نداشت.
هنرمند باید معرف و ابزاری برای شناساندن فرهنگ یک کشور در سطح بینالمللی باشد. شما تاکنون چقدر در جشنوارههای خارجی حضور داشتید و یا علاقه دارید که برای رسیدن به این هدف در آنجا حضور داشته باشید؟
گفته میشود که شما وقتی وارد هر مکانی میشوید، ابتدا ساکنان آنجا لباس شما را میبینند و به حین خروج، در مورد رفتار و گفتارتان سخن میگویند. تاکنون خیلی کم پیش آمده که کشورهای خارجی ما را به چنین گردهماییهایی دعوت کنند البته من تا به حال طراحی لباس گروه خانم نیوشا بریمانی در دو سه کنسرت تور اروپای ایشان را بر عهده داشتهام. شما توجه کنید که مثلاً آقای شهاب حسینی در جشنواره کن، کتوشلوار انگلیسی پوشیدند یا حتی لباس خانم ترانه علیدوستی هم کاملاً یک لباس غربی بود، در صورتی که شخصی مانند من حاضر است برای ایشان، لباسهای کاملاً ایرانی طراحی و تولید نمایم. من میتوانستم برای ایشان یک پیراهن خیلی زیبا طراحی کنم تا جایگاه لباس ایرانی را در جشنواره کن مشخص کند. البته خود نمایندگان ما در چنین جشنوارههایی مقصر نیستند، بلکه چنین فرهنگی معرفی نشده است.
و سخن پایانی...
سخن آخرم درباره نمایشگاهها و جشنوارههایی است که بهوفور در ایران برگزار میشود. معتقدم تا به حال هر نمایشگاهی برگزار کردهایم، خروجی قابل توجهی نداشته است. هیچکس هم مقصر نیست چون راهکارش را نمیدانند. خروجی به معنای آنکه یک خط فکری از آن بیرون بیاید. ما منتظر میمانیم که ببینیم در اروپا رنگ سال چه رنگی معرفی شده، آنوقت پارچههایی به همان رنگ را از چین وارد کشور میکنیم و تولیداتمان را آغاز میکنیم. تا همین روند عادی طی شود، نیمی از سال گذشته است. پرسش من این است که اصلاً چرا ما باید رنگمان را از کشورهای دیگر بگیریم؟ در نمایشگاهها به من میگویند که شما باید n میلیون تومان پول بدهید. چرا من باید این کار را بکنم؟ آیا واقعاً در هفته مد پاریس اینگونه است؟ اگر هر نمایشگاهی در حوزه مد و پوشاک برگزار شود، باید برای آن خروجی تعیین شود. همه به دنبال آن هستند که اسمی در کرده و بگویند ما فلان برند هستیم در صورتی که ما اگر میخواهیم برند شویم، باید مسیر درست آن را طی کنیم. متأسفانه در کشور ما عدهای وارد حرفههایی میشوند که معلومات آن حرفهها را ندارند.