سرویس مد و لباس هنرآنلاین: ندا سورمه از فعالان عرصه مد و لباس در زمینه طراحی و دوختهای سنتی و نوین با رویکرد توجه به اصول مد پایدار است تا آنجا که بر این باور است مد پایدار اگر به درستی اجرا شود، به توسعه پایدار میانجامد.
به اعتقاد سورمه، اگر اهداف توسعه پایدار را بررسی کنیم، متوجه میشویم یکی از بزرگترین هدفهای این حوزه، توانمندسازی زنان است. همچنین یکی دیگر از ارکان و بخشهای مد پایدار این است که لباس تولیدی ما بومی باشند و در همان منطقه که میخواهد استفاده شوند، تولید شده و فاقد زمان باشند. اگر ما این ویژگیها را بررسی کنیم، متوجه میشویم که ما در لباس اقوام ایرانی نیز این مهم را از گذشته تا به اکنون داشتهایم.
مشروح گفتوگوی هنرآنلاین با ندا سورمه را در ادامه بخوانید:
خانم سورمه، لطفاً در ابتدا از نحوه ورودتان به عرصه مد و لباس بگویید.
حضور خودم را در عرصه مد و لباس بیشتر مدیون حرکتی اجتماعی در زندگیام میدانم و تصورم بر آن است که آن حرکت باعث شد که شخصیت و هویت من در این عرصه شکل بگیرد. 13 سال بیشتر نداشتم که در سطح مدارس یک انشاء با موضوع "اگر شهردار شهر خود بودید چه میکردید؟" نوشتم. آن زمان در منطقه 7 تهران زندگی میکردیم و شهردار آن منطقه خانم صدراعظم نوری بودند که به وجوه اجتماعی جریانات مختلف و مشارکت جمعی اهمیت زیادی میدادند. در حقیت ایشان مسابقهای را در زمینه نگارش انشان ترتیب دادند و من هم در آن مسابقه شرکت کردم و مقام آوردم. آن زمان بود که ما NGO خانه شهرداران جوان را ثبت کردیم. در شهرداری منطقه 7 اتاقی به ما دادند و تحت نظارت خانم نوری و خانم معصومه جهادی کار کردیم. آنها به ما آموزش شهروندی و مسئولیت اجتماعی دادند و تفکر ما نسبت به آن چیزی که تا پیش از آن تصور میکردیم باید باشیم را عوض کردند. به مرور و بدون این که متوجه شویم، مسیر حرکتمان به سمتی پیش میرفت که از بچههای هم سن و سال خودمان فاصله میگیریم و نوع نگرشمان تغییر میکند. از یکی، دو سال بعد شروع کردیم همان چیزهایی که خودمان آموزش دیده بودیم را آموزش دادیم و بحث شهروندی و مسئولیت اجتماعی برای ما نهادینه شد. در حقیقت ورود من به عرصه طراحی لباس با این جریان کلید خورد و نخستین طراحی لباسم را در سن 17 سالگی رقم زدم. از آنجایی که در زمینه موسیقی نیز فعالیت داشتم، خدمت استادان زیادی میرفتم. در همان سالها شروع به طراحی لباس برای هنرمندان عزیز حوزه موسیقی کردم و یک لباس برای آقای همایون شجریان و یک لباس هم برای استاد زندهیاد محمدرضا شجریان طراحی کردم.
آیا طراحی لباس برای این اساتید را به منظور برگزاری کنسرتهایشان انجام دادید؟
لباس استاد محمدرضا شجریان یک هدیه از طرف ما به ایشان بود اما برای استاد همایون شجریان زمانی لباس طراحی کردیم که ایشان برای نخستین بار میخواستند در اربیل عراق کنسرت برگزار کنند. سالها با آقای محمد معتمدی کار کردم و گروه آوازی تهران نیز یکی از گروههایی بود که من برای آنها طراحی لباس انجام میدادم. آن زمان هنوز مقوله طراحی لباس به طور جدی وارد عرصه موسیقی نشده بود و اغلب افراد به جنبههای بصری این ماجرا چندان اهمیت نمیدادند اما ما این کار را انجام دادیم.
شما در حوزه طراحی لباس تئاتر هم فعالیتهایی داشتهاید. لطفاً دراینباره نیز توضیح دهید.
پس از کسب تجربه طراحی لباس برای تنی چند از هنرمندان حوزه موسیقی، وارد جریان دستیاری طراحی لباس در زمینه تئاتر شدم و در بدو امر با اساتیدی همچون آقای نادری، آقای غریبپور و خانم زینلیان کار کردم. آن زمان برای فعالیت و حضور در صحنه تئاتر شاید با افتخار سن را هم جارو میکردیم تا فقط در جمع باشیم و یاد بگیریم. شاگردی و استادی اینطور بود که شما باید یک گوشه میایستادید و نگاه میکردید. حالا اگر یک جایی آن اقبال نصیبتان میشد، صدایتان میکردند و کاری هم به شما میسپردند. من این افتخار را داشتم که نزد خانم پریوش گنجی شاگردی کنم و با خانم ایران درودی کارهای تصویرسازی انجام بدهم.
آیا رشته تحصیلی شما با حوزه طراحی لباس ارتباط دارد؟
رشته اصلی خودم معماری است البته که معتقدم که طراحی لباس و معماری دارای وجوه اشتراک بسیاری هستند.
شما یکی از چهرههای فعال ایرانی در حوزه مد پایدار و توسعه فرهنگ مبتنی بر این جریان هستید. چطور شد که پا به این عرصه گذاشتید کما این که میدانم این عرصه نه تنها یک دغدغه که تبدیل به یک اولویت در زندگی شما شده است.
بحث مد پایدار از سوئد آغاز شد، زمانی که در این کشور، یک کورس تخصصی طراحی لباس میگذراندم. در خارج از کشور، صنایع و دانشگاهها برخلاف ایران که با همدیگر فاصله دارند، با هم در ارتباطی تنگاتنگ هستند. وقتی صنعت به یک چالش و مشکل بر میخورد، آن مشکل را با دانشگاه مطرح میکند و آدمها میروند روی آن تحقیق میکنند تا مشکل صنعت را حل کنند. یک سال پیش از آن کورسی که میگذراندم، هوای اروپا و سوئد به شدت گرم شده بود و یک سری کالکشن تولید شد که به فروش نرفت. کمپانی H&M آمد این اتفاق را با دانشگاه مطرح کرد. سوئد کشوری است که روی بحث محیط زیست بسیار حساس است. کمپانیهایی که آنجا هستند باید اصول را رعایت کنند. سالهای قبل توسط مردم اعتراضات و جنبشهای محیط زیستی برگزار شده بود. همانطور که میدانیم، بحث پوشاک و بحث فشن، آلایندهترین صنعت دنیا پس از صنعت نفت است آسیبهای بسیاری برای محیط زیست به دنبال دارد. برند H&M یک سری تغییرات در تولیدش انجام داده بود اما به صورت یک سری بورسهای پژوهشی و دانشگاهی. با دانشگاه همکاری کرده بود که بیاید روی اتفاقات برتر سرمایهگذاری کنند. آن سال هم کالکشن را به دانشگاه پیشنهاد دادند تا اگر میتوانند راهکاری برای آن ارائه دهند. آن موقع در اروپا ممنوع شده بود که لباسها سوزانده شود. آن سال وقتی این پیشنهاد به دانشگاه مطرح شد، فراخوان دادند که اگر کسی میتواند طرحی بدهد، بیاید از خودش یک پروپوزال ارائه بدهد. تقریباً 60-70 نفر آمدند و برای این اتفاق یک گروه 30-40 نفره تشکیل شد. من به واسطه دوختهای سنتی که بلد بودم، توانستم در آزمون ارزشافزایی لباس، کنار آن تیم باشم. برای آنها جای تعجب داشت که من با این مقوله آشنا هستم. من از آنجا با بحث مد پایدار آشنا شدم و این مقوله به مرور برای من به شدت جالب شد. از سوی دیگر وقتی میدیدم آنها دارند به صورت یک اتفاق هیجانانگیز با آن برخورد میکنند خندهام میگرفت و میگفتم این اتفاق از لحاظ فرهنگی سالهای سال از مادربزرگهای ما به صورت سینه به سینه به ما رسیده است. واقعاً این مسئله بخشی از فرهنگ ما است و برای ما عادی شده است که یک زن اینقدر هنر داشته باشد تا بتواند لباسها را دوباره احیاء کند.
پیشینه فرهنگی کشورمان مؤید این امر است که ایران از کشورهای پیشرو در زمینه مد پایدار بوده که البته مانند بسیاری از موضوعات دیگر در بحث آکادمیک سازی این جریان سهل انگاری شده است.
ماهیت مد پایدار، یک اتفاق بسیار انسانی و البته شیرین است که متأسفانه در این سالها به واسطه ترویج مصرفگرایی، تبدیل به این تفکر شده بود که لباس تکراری نپوشیم و یا نگوییم که لباسمان را ادیت کردیم و میپوشیم. من وقتی با دقت به این جریان نگاه کردم، متوجه شدم که چقدر این اتفاق در کشور ما قدمت دارد و هنوز از بین نرفته است. اگر شروع به احیاء کردن آن کنیم، میتوانیم حتی از کشورهای توسعه یافته نیز جلوتر باشیم. چیزی که از طرف اروپا دارد شکل میگیرد و به ما تزریق میشود این است که کمپانیهای بزرگ فست فشن به تقلید از مد لاکچری، لباسهایی با قیمت ارزانتر تولید میکنند و میخواهند که آدمها توسط لباسها این اعتماد بهنفس را داشته باشند که در اذهان عمومی ظاهر شوند. این مسئله دارد به ما تلقین میشود که اگر میخواهی توسط جامعه و اطرافیانت پذیرفته شوی مدام لباس بخر و بپوش. نگاه کن ببین آنها چه چیزی میپوشند و تو هم همان مد را پیروی کن. نظام سرمایهداری به کمک رسانهها، سلبریتیهایی را پرورش میدهد، تبلیغ میکند و ما بدون این که بفهمیم بخشی از این موج میشویم و هر روز خودمان را سرزنش میکنیم که چرا اندام ما آن شکلی نیست و چرا لباسهای آن شکلی نمیپوشیم؟ چرا فلان برند را نداریم؟ همینطور داریم به خودمان آسیب میرسانیم. نظام سرمایهداری از این موج مصرفگرایی که راه افتاده است بهرهبرداری میکند و شاید تغییر دادنش در سیستمی که آنها دارند، سخت باشد چون چرخه صنعتشان دارد به سمت فست فشن پیش میرود و مجالی برای استپ کردن و فکر کردن وجود ندارد. در خارج از ایران، اگر بخواهید یک شلوار جین را کوتاه کنید، آنقدر هزینه بالایی دارد که ترجیح میدهید آن را کنار بگذارید و بروید یک شلوار جدید بخرید چون دستمزد نیروی انسانی بسیار زیاد است. لباسها هم دارد توسط کارخانهها تولید میشود، اما ما اینجا هنوز داریم لباسها را به مزونها سفارش میدهیم. هنوز خیاطها برای ما لباس میدوزند. مادرهای زیادی هستند که در خانه برای بچههای خودشان لباس میدوزند و بچهها با عشق آن را میپوشند. بنابراین ما هنوز در این قضیه آنقدر پیش نرفتهایم که نتوانیم برگردیم و چیزی را درست کنیم. اگر همین الآن بخواهیم یک فرهنگ درست را جایگزین کنیم، برای ما اتفاق بسیار بهتری میافتد. چه بسا که بتوانیم بازارهای جهانی در این بخش را به خودمان اختصاص بدهیم.
یک اشتباه لفظی یا شاید برداشتی اشتباه در حوزه مد پایدار پیش آمده و آن هم اطلاق عنوان مدیافت به این حوزه در برخی موقعیتها و رویدادها است. لطفاً برای درک بهتر تفاوتهای میان این دو جریان، توضیحاتی را ارائه بفرمایید.
اتفاقی که وجود دارد این است که مدیافت یک نام تجاری برای یک اتفاق است. مثل این میماند که من بگویم پوشاک سورمه. من نمیتوانم این نام تجاری را به کل اتفاق مد و پوشاک اطلاق کنم چون این یک نام تجاری است. فعالیتی که دارد توسط این گروه تجاری انجام میشود هم میتواند بخشی از مد پایدار باشد. مد پایدار هفت اصل دارد که یکی از آنها ارزشافزایی است. یعنی اگر ما میتوانیم لباسی را احیاء کنیم، تا جایی که میتوانیم آن را به زبان ساده خودمان رفو کرده و استفاده کنیم. اگر میتوانیم قسمتهایی از آن را تغییر دهیم هم بیاییم این کار را انجام بدهیم. اگر پارچه آن قابل استفاده است، برای ساخت یک لباس جدید از آن پارچه استفاده کنیم تا هزینههای پنهان که یکبار صرف شده را دوباره خرج نکنیم. این یک بخش از آن هفت بخش مد پایدار است، منتها باید با شناخت صورت بگیرد. من خدایی ناکرده نمیخواهم کار کسی را زیر سوال ببرم. مد پایدار میگوید که ما باید آگاه باشیم. اگر میخواهیم خریدی انجام بدهیم، قبل از هر چیزی باید از خودمان بپرسیم که چقدر به این لباس احتیاج داریم؟ آیا کیفیت آن جوابگوی نیاز من برای سالهای متمادی است و رنگ آن به رنگ لباسهایی که در کمد دارم و در فضاهایی که رفت و آمد میکنم میخورد؟ اگر این جنس را نخرم، چه اتفاقی میافتد؟ ما زمانی که میخواهیم یک ادیت روی یک لباسی انجام بدهیم، باید از خودمان بپرسیم که اگر داریم از یک سری متریال مانند پولک و منجوق استفاده میکنیم، چند بار حاضر هستیم آن لباس را بپوشیم؟ نفس عمل، نفس بسیار درستی است. فعالان حوزه مدیافت زحمت بسیار زیادی کشیدهاند ولی ما باید مراقب باشیم که به جای اشتباه نرویم. یعنی هدف از مد پایدار این نیست که ما بیاییم اگر تزئینات لباس بلد هستیم، تزئیات لباس را یاد مردم بدهیم. ما اگر میخواهیم در حوزه مد پایدار کاری انجام بدهیم باید به نفس عمل توجه کنیم.
موضوع بعدی در ارتباط با بحث فعالیت هنری شما در زمینه دوختهای سنتی با هدف احیای لباس اقوام است. شاید اگر سری به استانهای سراسر کشور بزنیم، میبینیم که این لباسهای سنتی دیگر بر تن مردم نیست. وقتی خود مردم آن منطقه این بخش مهم فرهنگی و هنری را کنار گذاشتهاند و به صورت ناخوداگاه دارند کاری میکنند که به دست فراموشی سپرده شود، شاید نتوانیم از هنرمندانی که در پایتخت فعالیت دارند توقع چندانی داشته باشیم. با این همه شما یکی از هنرمندانی هستید که به این موضوع پرداختهاید و تمرکزتان را روی بحث آموزش دوختهای سنتی گذاشتهاید که اتفاقاً گستره و دامنه آن وسیع است. کمی راجع به این موضوع صحبت کنید و دیدگاه خودتان را بگویید که فکر میکنید تا چه اندازه ضرورت دارد نسل جوان در کنار آموزشهای نوینی که در حوزه مد و لباس کسب میکند، این بخش را هم جدی بگیرد؟
مد پایدار اگر به درستی اجرا شود، هدفش این است که به توسعه پایدار برسد. اگر ما بیاییم اهداف توسعه پایدار را بررسی کنیم متوجه میشویم که یکی از بزرگترین هدفهای این حوزه، توانمندسازی زنان است. یکی از ارکان و بخشهای مد پایدار این است که لباس تولیدی ما لوکال باشد و در همان منطقه که میخواهد استفاده شود، تولید شود و فاقد زمان باشد. اگر ما این ویژگیها را بررسی کنیم متوجه میشویم که ما در لباس اقوام خودمان این اتفاق را داریم. اگر اهداف مد پایدار را دقیق بشناسیم، در بخش تهیه و تولید سفارشی به این مهم میپردازیم که روی لباسهایمان اتفاقاتی را ایجاد کنیم تا پیوند عاطفی تولیدکننده با مصرفکننده را افزای دهیم. یعنی من بدانم که این لباس در کجا و توسط چه کسی برای من تولید شده است. شما حتماً لباسهایی را داشتهاید که گلدوزی خاصی روی آن صورت گرفته و اتفاق خاصی با دست صورت گرفته است. ما برای آن لباس احترام خاصی قائل هستیم و مراقب هستیم که آسیب نبیند. این مسئله عمر لباس را بیشتر میکند. ما وقتی یک کشور فرهنگی مانند ایران داریم که اینقدر تنوع دوختهای مختلف در آن وجود دارد، بدیهی است که بخواهیم به این اتفاق بپردازیم.
آیا میتوان از مسیر توجه به توسعه فرهنگی و هنری در سایه سرمایهگذاری روی حوزههایی همچون لباس اقوام، توسعه اقتصادی کشور را نیز دنبال کنیم؟
ما در شهرهای مختلف کشور به حدی از ظرفیتهای فرهنگی و هنری غنی هستیم که اگر به آنها بپردازیم، میتوانیم باعث توسعه اقتصادی شویم. توسعه اقتصادی باعث توسعه فرهنگی میشود و ما در نهایت به توسعه پایدار میرسیم. ما هنوز در بسیاری از شهرها و روستاهای خودمان پارچهبافی سنتی داریم. در برخی روستاها میبینیم که خانمهای آنجا به واسطه دوختهایی که دارند اقتصادشان را میچرخانند. تمام صنایع دستی که ما در هر منطقه میبینیم، نشأت گرفته از صنایع بومی است. مثلاً در بسیاری از روستاها میبینیم که با برگهای خرما، حصیربافی میکنند یا با استفاده از پنبهای که کشت میشود نخ میرسیند. ما اگر بیاییم اول از همه خود آن چیزی که داریم را بشناسیم و سعی کنیم از زوال آن جلوگیری کنیم، در ادامه میتوانیم آن را به دنیا بشناسانیم. خود غرب هم الآن دارد میگوید که شاید بسیاری از اتفاقات هنری در آنجا به پایان رسیده و الآن با نگاه به هنر و فرهنگ شرق دارند یک سری اتفاقات را رقم میزنند. ما همه اینها را داریم ولی از آنها غافل ماندهایم. آرزویم این است که شهر به شهر بروم و تمام دخترانی که دارند رویاهای خودشان را روی پارچه میآورند را ببینیم و هر چقدر که میتوانم به آنها کمک کنم تا اینها را توسعه دهیم چون اینها گنجینه این سرزمین هستند.
یکی از مهمترین فعالیتهای شما در ماههای اخیر که بیشتر متأثر از توجهتان به مسئولیتهای اجتماعی و فرهنگی است به دبیری کارگروه ایمنی و سلامت در انجمن فرهنگی و هنری طراحان و تولیدکنندگان پوشاک مدارس ایران بازمیگردد. لطفاً در اینباره توضیح دهید.
همراهی من با انجمن پوشاک مدارس ایران در ابتدا یک اتفاق جالب و جذاب بود اما اکنون به بخشی از وجود و یکی از مهمترین دغدغههای من تبدیل شده است. یک بزرگی میگوید اگر میخواهید به توسعه و پیشرفت برسید، نروید کارخانه بسازید، بلکه مدارسی بسازید که کودکان بتوانند آنجا آموزش ببینند تا آن مدرسه باعث پیشرفتشان شود. یک روزی برای من که شاگرد مدرسه بودم و چیزی از مسئولیت اجتماعی و دنیای بیرون نمیدانستم، یک اتفاقی رقم خورد و مسیر زندگی من را عوض کرد. من به واسطه همان رسالت فردی که از آن زمان بر دوشم است، فعالیت در انجمن پوشاک مدارس را با جان و دل پذیرفتهام و به واقع همراهی با این جریان ارزشمند برایم باعث افتخار است. امیدوارم که در این مسیر بتوانم قدمی بردارم تا منتج به اتفاقی اصولی به منظور بهبود کیفیت لباس بر تن آیندهسازان کشورمان شود چرا که ابعاد و موضوعات تأمینکننده سلامت جسمی و روحی دانشآموزان و همچنین امنیت جسم و روان این قشر تا اندازه زیادی به نوع پوشش آنها بستگی دارد.
به موضوع مد پایدار برگردیم. لطفاً درباره اقدامات خود در مسیر توجه هر چه بیشتر به این حوزه در ماههای اخیر توضیح دهید؟
ما در بحث مد پایدار سه حلقه زنجیره داریم که به هم متصل هستند. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، نمیتوانیم امیدوار باشیم که مد پایدار از حالت ایدئولوژی خارج شود و تبدیل به یک اتفاق جاری شود. یک حلقه آن، مردم هستند که دارند لباس را استفاده میکنند. افرادی که در کف این هرم قرار دارند و مخاطبین خرید این پوشاک هستند. من برای خودم یک زمانی را تعیین کردم که این فرهنگسازی را انجام بدهم؛ حالا یا با کمپینهایی که راه انداختیم یا به واسطه هنرمندانی که کنار من بودند. ما هر جایی که میتوانستیم راجع به این موضوع با مردم صحبت کردیم تا شاید آگاهیشان نسبت به لباسی که میخواهند بخرند و بپوشند بیشتر شود. شاید چهار سال پیش که ما این کار را شروع کردیم، عموم مردم خجالت میکشیدند که بگویند این همان لباس قدیمی است که ما آن را تبدیل به لباس جدید کردهایم ولی الآن با افتخار در صفحه خودشان پست میگذارند و من را هم تگ میکنند. واقعا برای من جای خوشحالی دارد. شاید به جرئت بگویم روزی چندین نفر این کار را میکنند. حلقه دوم این زنجیره، طراحان بودند که باید با این اتفاق آشنا میشدند. من تا یک جایی تولید محتوا کردم و سعی کردم افراد را آشنا کنم. ما همایش برگزار کردیم و به جاهای مختلف سفر کرده و با طراحان صحبت کردیم. الآن میبینم بسیاری از طراحان عزیز ما دارند روی حوزه مد پایدار کار و پژوهش میکنند و صفحه خودشان را با این رویکرد جلو میبرند. حلقه آخر، صنعت است. ما وقتی نیاز را در مخاطب عام به وجود آوردیم تا لباسی را بپوشد که به محیط زیست و هویت اجتماعیاش آسیب نرساند و آن را دستمایه برای پولدارتر شدن یک عده خاص نکند، در آن صورت مخاطب از تولیدکننده میخواهد لباسی به او بدهد که با این اتفاقات همراه باشد. این وظیفه ماست که آن دو بخش را از دور ساپورت کنیم و برای صنعت بسترسازی کنیم تا بتوانند لباسهایی با لاین پایدار تولید کنند.
آیا در این مسیر، اقدام به سفرهای استانی و رایزنی با نهادها و سازمانهای مختلف در سراسر کشور کردهاید؟
در مورد سفرهای مختلفی که به شهرها دارم باید بگویم الآن مدیران متوجه شدهاند که با استفاده از این موضوع میتوانند در آن منطقه یا شهری که هستند تفاوت ایجاد کنند. مثل اتفاقی که در سیستان و بلوچستان افتاد. در سیستان و بلوچستان یک سری از دخترانی که از من توانمندتر بودند، با یک نگاه جدید به سوزندوزی آمدند یک تحول ایجاد کردند. قبلاً سوزندوزیهای سیستان و بلوچستان را پس از استفاده یا میسوزاندند یا آن را به دریا میریختند تا نامحرم نبیند. چیزی که وجود دارد این است که لباس ما با یک سری فرهنگها که از باورهای زندگیمان میآید عجین شده است. یعنی اینها در هر منطقهای کاملا با همدیگر آمیخته شده است. الآن یک گروهی فکر میکنم در خراسان جنوبی به نام "گوین" وجود دارد که اینها زنان را جمع کرده و برای آنها کارگاه درست کردهاند و با نخهای الیاف طبیعی روی پارچههای الیاف طبیعی که بافته شده همان منطقه است، افسانههای محلی را سوزندوزی میکنند. یعنی شما یک مجموعهای میبینید که یک قصهای دارد و این قصه کنار هم روی هر تیکه از این مجموعه دوخته شده است. در آن صورت شما با خرید یک لباس، در واقع دارید یک فرهنگ را میخرید. چه چیزی قشنگتر از این وجود دارد؟ در یک سری از مناطق ایران، گلیم و گبه بافته میشود و این گبهبافی بدون نقشه است. یعنی نقشهای از قبل وجود ندارد و همه چیز ذهنیبافی انجام میشود. رسم است که دخترها از یک سنی به بعد برای جهزیهشان شروع میکنند رویایشان را میبافتند و وقتی با یک پسری ازدواج میکنند آن را با خودشان به خانه بخت میبرند.استاد نادر مشایخی با نگاه به همین گبهبافی و ذهنیبافی، بریکولاژ را وارد عرصه موسیقی کردند.
لطفاً درباره مفهوم بریکولاژ و جزئیات این پروژه بیشتر توضیح دهید.
بریکولاژ اتفاقی است که شما از هر صدایی که در آن منطقه جاری است استفاده میکنید تا موسیقی خودتان را بسازید. من افتخار این را داشتم که همراه با آقای نادر مشایخی و حمایت انجمن اماس ایران، یک کنسرتی را به نفع بیماران اماس در تالار وحدت برگزار کنیم. استاد مشایخی یک سری نتهای موسیقی را به زبان فارسی ترجمه کرده و آنها را با حروف فارسی همگام کرده بودند. این در دانشگاه وین اتریش ثبت شده و تدریس میشود. ایشان این افتخار را به من دادند که من اینها را روی دستمال گردنهایی که یک المانی از اماس بود طراحی کنم و بنویسم. استاد مشایخی خودشان اماس دارند و در برنامه خندوانه قول دادند که یک کاری به نفع بیماران اماس انجام بدهند. موسیقیای که در آن کنسرت نواخته شد، کاملاً موسیقی بریکولاژ بود. فکر میکنم حتی بچه نوزاد هم اجازه پیدا کرد برای تماشای کنسرت به تالار وحدت بیاید. مثلاً ما در سالن صدای گریه بچه را میشنیدیم و استاد مشایخی همان صدای گریه بچه را زیر موسیقیای که همان لحظه نواخته میشد محو میکردند. مردم این کنسرت را آنقدر دوست داشتند که قابل بازگو نیست. نگاه به همین ذهنیبافی در گبه میتواند در موسیقی، سینما و تئاتر ما نیز یک حرکتی ایجاد کند. لباس ما، هویت بصری ما است. شما اگر به یک کشوری سفر کنید، آنها لباس همان کشور را به شما هدیه میدهند تا با خودتان بیاورید. ما متأسفانه از این اتفاق غافل ماندهایم و باید به آن برگردیم.
خانم سورمه، درباره تبعات و تأثیرات پاندمی کرونا بر فعالیت فرهنگی و هنری خود و سایر همکارانتان در عرصه مد و لباس بگویید.
من یک نکته راجع به کرونا بگویم. کرونا با تمام پیامدهای بدی که داشت، باعث شد تا ما به خودمان و جنایتی که در حق طبیعت و محیط زیست انجام میدادیم فکر کنیم. نگاه کنیم ببینیم ما بدون میز لوازم بهداشتیمان میتوانیم زندگی کنیم. بدون داشتن کمدهای پر از لباس میتوانیم زندگی کنیم. در این دوران شاید فقط کتابها به دردمان خورد تا از تنهایی بیرون بیاییم. فکر کنیم ما به این دنیا آمدهایم تا یک کاری انجام بدهیم و ببینیم رسالت فرهنگی هر کدام از ما نسبت به خودمان چیست؟ کرونا کمک کرد تا ما بفهمیم سادهتر هم میشود زندگی کرد. امیدوارم همه خودشان و عزیزانشان به سلامت از این موضوع عبور کنند.
و سخن پایانی...
من افتخار داشتهام جزو کسانی باشم که مقوله مد پایدار را در ایران به طور جدی مطرح کرده و با جدیت دنبال میکنم، اما مد پایدار برای من نیست. تمام فعالیتهای من مبتنی بر مد پایدار است. این فعالیت جزئی از هویت من شده و نمیتوانم آن را کنار بگذارم و یک جور دیگر زندگی کنم. مد پایدار بخشی از من است و اصلاً نمیتوانم آن را از خودم جدا کنم ولی با این حال برای من نیست. اینطور نیست که من دستم را روی آن بگذارم و بگویم هیچکس نیاید. اتفاقاً من وقتی میبینم عزیزان دیگر دارند در این حوزه کار میکنند خیلی خوشحال میشوم ولی به شرط این که درست کار کنند. من دست هر کسی که بخواهد در این حوزه درست کار کند را میبوسم و هر آنچه که بلد باشم را در اختیارش میگذارم. حتی حاضرم شاگردی او را کنم و از او یاد بگیرم. ما قرار است یک تغییری ایجاد کنیم ولی قرار نیست که من به تنهایی این اتفاق را رقم بزنم و جلو بروم. من دوست دارم همه ما که دغدغه این موضوع را داریم، بتوانیم کنار هم جلو برویم چون پیامد این اتفاق روی کیفیت زندگی همه تأثیر میگذارد.