سرویس مد و لباس هنرآنلاین: سارا مهدیان چهره فعال عرصه طراحی لباسهای مفهومی در کشورمان است که تحصیل در رشته طراحی پارچه و لباس را در دانشگاه سنترال سن مارتین لندن پشت سر گذاشته و با پیشینه فعالیت در عرصههای گرافیک و نقاشی به دنیای مد پا گذاشته است.
او قصد دارد جریان طراحی لباس مفهومی در ایران را به سمت و سوی مقوله هنر درمانی پیش بَرَد تا در شرایطی که این حوزه به دلایل گوناگونی که در مشروح گفتوگو عنوان شده، با اقبال و استقبال مواجه نمیشود، بتوان با تغییر کارکرد و از دریچهای متفاوت به این سبک جذاب و مهم هنری در عرصه مد و لباس ورود کرد و شاهد دستاوردهای متعدد بود. مشروح گفتوگوی هنرآنلاین با سارا مهدیان را در ادامه بخوانید:
خانم مهدیان، لطفاً ابتدا از نحوه ورود و پیشینه فعالیتتان در حوزه مد و لباس بگویید.
من فارغالتحصیل رشته طراحی پارچه و لباس از دانشگاه سنترال سن مارتین لندن هستم اما عقبه اصلی من گرافیک و نقاشی بوده که در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران درس خواندهام. در ماه ژوئن سال 2012 میلادی فارغالتحصیل شدم و به ایران آمدم. حدود دو سال هیچ فعالیت متمرکزی نداشتم چون نه بازار را میشناختم و نه از آدمها شناخت داشتم. بعضی از بچهها که فارغالتحصیل خارج بودند به محض اینکه به ایران برگشتند به انجمن طراحان رفتند ولی من چنین ذهنیتی نداشتم که میتوانم به آنجا بروم. این کار را تنهایی شروع کردم و در نهایت با مجموعه شهربانو و خانم پدرام آشنا شدم. اولین کتواک من در ایران در آنجا اتفاق افتاد. برای من جذاب بود چون برای نشان دادن آثارم یک پلتفرم پیدا کرده بودم که یک انسان لباس بپوشد و روی استیج راه برود. به نظرم آن کتواک در زمان خودش موفق بود. پس از آن از طریق دوستانم با مجتمع فنی تهران آشنا شدم و شروع به آموزش کردم. تولید من کم است و بیشتر تمرکزم روی بحث آموزش و چیدمان پلتفرمهای طراحی در برندهای مختلف است. با برند پوشاک سرژه کار کردهام و افتخار همکاری با آقای تیموری را داشتم. با یک سری برندهای دیگر نیز به صورت مقطعی کار کردهام. در مجموع بیشتر فعالیتم معطوف به ارائه یک سری خدمات به برندها است تا اینکه بخواهم روی طراحی لباس متمرکز شوم.
شما را بیشتر بهعنوان یک فعال حوز مد و لباس با رویکرد طراحی لباسهای مفهومی میشناسند. شاید هر زمان هر فردی بخواهد در این حوزه سراغ یک نفر را بگیرد که در این زمینه سر رشته داشته باشد، شما جزو معدود افرادی هستید که این فعالیت را به شکل حرفهای در ایران دنبال میکنید. میخواهم کمی درباره این موضوع صحبت کنیم و گفتوگو را به سمت لباسهای مفهومی ببریم چون این موضوع در کشور ما جایگاه ویژه و خاصی ندارد. شما با چه انگیزهای به سمت لباسهای مفهومی رفتید و این موضوع را به حوزه مد و لباس وارد کردید؟
قصه آن خیلی جالب است. فکر میکنم نخستین بار استارت این داستان سه سال پیش در مجتمع فنی تهران خورد. من مقابل بچههایی ایستاده بودم که از نگاه من در بحث خلاقیت در دیزاین لباس صفر بودند. احساس میکردم بچهها فقط فیگور کشیدن و لباس تن مانکن کردن را یاد گرفتهاند و اصلاً نمیتوانند به این فکر کنند که لباس میتواند یک مفهوم آرتیستیک داشته باشد و یک آبجکتی باشد که ورای یک داستانی را نشان میدهد. من به آنها گفتم روی موضوعی کار کنید که دغدغهتان است. بچهها ابتدا خجالت میکشیدند راجع به دغدغههای خودشان صحبت کنند ولی کم کم به طرز عجیب و غریبی از یک کار هنری به سمت هنردرمانی شیفت کردیم و بچهها به شدت برونریزی میکردند. مثلاً کسی که سه سال از همسرش کتک میخورد یا کسی که بیماری ژنتیک داشت، آمدند روی لباس با دغدغههای خودشان صحبت کردند. وقتی این قضیه روی بچهها تأثیر گذاشت، من وظیفه خودم دانستم که این کار را ادامه بدهم. یعنی کار ما از بحث آرت و این مسائل خارج شد و تبدیل به هنر درمانی شد. وقتی یکی از بچهها از روی تخت بیمارستان به نمایشگاه آمد و کار خودش را پرزنت کرد، من احساس کردم که این مسیر درستی است. در حال حاضر دغدغه ما دیگر آن لباس و اثر هنری نیست، بلکه دغدغه ما این است که از طریق این کار چطور میتوانیم به بچهها و افرادی که دچار مشکلات و خشم فروخورده هستند یک راهی برای برونریزی نشان دهیم. به همین خاطر است که من هنوز دارم جدی این مسیر را دنبال میکنم. بسیاری از بچهها به خاطر مهاجرت به سراغ من میآیند چون برای ادامه تحصیل در خارج از کشور احتیاج دارند تا یک رزومه کاری قوی داشته باشند. داشتن یک پروژه که مفهوم عمیقی را نشان بدهد میتواند یک نقطه قوت برای آنها باشد تا در خارج از کشور پذیرش شوند. فکر میکنم این دورهها یک پل ارتباطی بین من و بچههایی بود که نتوانسته بودند در رشتههایی که ورود کرده بودند خود واقعیشان باشند. موفقیت من اینجا بود که توانستم خود واقعی بچهها را ببینم.
چرا در ایران به لباس بهعنوان یک ابزار یا یک رسانه برای نشان دادن موضوعاتی که شما اشاره کردید، آنطور که باید و شاید توجه نمیشود و مورد اقبال قرار نمیگیرد؟ در حالیکه کشورهای صاحب صنعت فشن به این موضوع توجه جدی میکنند و حتی تلاش دارند که این موضوع را در سطح وسیعی رسانهای کنند.
همیشه یک بحث به نام هرم مازلو وجود دارد و ما میدانیم که چنین هرمی وجود دارد. آدمها در سطوح پایین این هرم به دنبال بقای خودشان هستند و احتیاج دارند شکمشان را سیر کنند و هزینههای اولیه زندگیشان را در بیاورند. وقتی به نقطه بالای هرم میرسیم، بحث هنر و خرج کردن برای هنر مطرح میشود. بچهها در ایران اولین دغدغهشان این است که چطور میتوانند از کارشان پول در بیاورند. در کشورهای دیگر که صاحب سبک هستند برای این آثار و نشان دادن آنها هزینه میکنند. وقتی ما از ابتداییترین پلتفرمهای پرزنت کردن اثر محروم هستیم، طبیعی است که چنین اتفاقی نمیافتد. من اگر بخواهم از گالریدار خواهش کنم که به جای نقاشی، یکبار هم آثار بچههای ما را نشان بدهد باید توهین بشنوم و مبلغ بیشتری پرداخت کنم. ما کتواک نمیتوانیم برویم و پرزنتیشنها هم استاندارد نیستند. اگر بخواهیم سراغ پرفورمنس و اینستالیشن خاصی برویم هم امکانات کافی برای این کار را نداریم. گالریها هم فارغ از اینکه باید یک مبلغ زیادی پرداخت کنیم، جای مناسبی برای به نمایش گذاشتن آثار ما نیستند. وقتی ما با یک چنین شرایطی روبرو هستیم، آدمها چرا باید بیایند این کار را انجام بدهند؟ چرا باید بابت این قضیه سرمایه خودشان را بگذارند؟ من اوایل خوشحال بودم که یک سری مرکزهای خرید برای چیدمانهای خلاقانه ویترینهای خودشان به سراغ بچهها میآیند ولی فکر میکنم بحث اصلی، شیوه پرزنت کردن آثار است که این قضیه حالا حالاها حل نخواهد شد چون به هر حال یک انسانی باید آن لباسها را بپوشد و با آن راه برود. ما تا زمانی که در بیسیکترین قدمهایی که برای این داستان تعریف شده دچار مشکل هستیم، فعلاً اتفاق خاصی نخواهد افتاد. ضمن اینکه کمپانیهای مطرح دنیا دارند چند حرکت موازی انجام میدهند. آنها فارغ از بحث اسپانسر شدن که هزینههای زیادی بابت این قضیه پرداخت میکنند، یک لاین پوششی هم دارند. مثلاً شاید من آدمی باشم که پولم نرسد یک کت دامن شنل بپوشم و توانایی مالی نداشته باشم که یک بارانی سلین بخرم ولی حداقل میتوانم یک رژ شنل بخرم. اینها پلنهای موازی است که کمپانیها دارند. آنها وکیلهای خوب و آدمهایی دارند که روی مارکتینگشان خوب کار میکنند. این کمپانیها میگویند ما باید طیف گستردهتری از افراد را پوشش بدهیم و میآیند از عینک و عطری که مشتریها میخرند نیز کسب درآمد میکنند. بنابراین تمام اینها طبق برنامه پیش میرود و همه کمپانیها کسب درآمد میکنند. پارچههای ما در ایران وارداتی است و اینجا به آن صورت تولید پارچه صورت نمیگیرد. البته ما در پارچه مردانه پیشرفت خوبی داشتهایم و برندهای جامعه، مقدم و مطهری را داریم که در زمینه پارچه مردانه فعالیت میکنند ولی در زمینه پارچه زنانه تولید چندانی نداریم و همه پارچههای ما وارداتی هستند. بنابراین در بیسیکترین و ابتداییترین قدمهای ما ایراداتی وجود دارد که نمیتوانیم به این داستان ورود کنیم و پیشرفت داشته باشیم.
افرادی که علاقهمند هستند در زمینه هنرهای مفهومی فعالیت کنند و دغدغه دارند در حوزه مد و لباس باشند، باید چه پروسهای را طی کنند و آن پیش زمینه آموزشی که بایستی به آن مجهز باشند چه چیزی باید باشد تا بتوانند در این مسیر عملکرد موفقی داشته باشند؟ حالا فارغ از اینکه بعدها مطمئناً خودشان به این نتیجه خواهند رسید که برای کسب درآمد و اینکه شغلشان جنبه تجاری داشته باشد نمیتوانند در ایران روی این حرفه حساب کنند.
این بازار نیاز به خلاقیت دارد. من میبینم هنرجویان یک مسیری را شروع میکنند و پس از پنج، شش کالکشن مجبور میشوند با بازار خداحافظی کنند چون در آثارشان خلاقیت به خرج نمیدهند. شما اگر بتوانید از محیط پیرامون خودتان الهام بگیرد، هیچوقت این داستان تمام نمیشود و هر بار میتوانید با یک اتفاق جدیدتر و جذاب برگردید. بنابراین گذراندن این دوره برای همه بچهها، چه برای کسانی که میخواهند سبد کالای تک محصولی داشته باشند و چه کسانی که میخواهند طیف گستردهتری از محصولات را داشته باشد، مفید خواهد بود. شما باید ظرفیتهای خودتان به لحاظ بصری، آگاهی و مهارت را بالا ببرید که از 10 نمره، 8 شوید. آن کسی که تا نمره 8-9 رفته است میتواند مسیر خودش را راحتتر ادامه بدهد. من فکر میکنم اگر ما محکوم شدهایم روی کالایی به نام مانتو به این گستردگی مانور بدهیم، چرا مانتو صادر نکنیم؟ چرا ما به بیرون از مرزها فکر نمیکنیم؟ کشورهای مسلماننشین زیادی وجود دارد که میتوانیم با آنها تعامل داشته باشیم ولی چه کسی سراغ این موضوع میرود؟ بچههایی که وارد این بازار شدهاند تا چه زمانی میخواهند در همین فروشگاههای داخلی به صورت فضای کاملاً دوستانه خالهبازیطور برای خودشان شو بگذارند و فروش رگالی داشته باشند؟ من خودم این کار را انجام دادهام ولی فعالیت من به صورت مقطعی بوده است. آدمی نیستم که بخواهم فروشگاه داشته باشم. همه فکر میکنند باید دفتر کار داشته باشند و نباید برای دیگران کار کنند. کار کردن برای دیگران چیز زشتی نیست. من الآن دارم برای دیگران کار میکنم. بچهها اگر میخواهند تمرکزشان را روی یک محصول بگذارند باید خلاقیت داشته باشند. در این شرایطی که ما در وضعیت اقتصادی بدی قرار داریم، به خارج کردن اجناسشان از کشور فکر کنند. یک عده قدرت کافی دارند که در این زمینه به ما کمک کنند. فارغ از بحث تحریم که مسلماً همه دارند به آن حمله میکنند، من فکر میکنم هنوز بستری وجود دارد که ما بتوانیم به صورت ارزی کسب درآمد کنیم.
آیا ما در ایران رشتهای به نام لباس مفهومی نداریم. آیا در جهان یک چنین رشته تحصیلی وجود دارد؟
سیلابس درسی آن در ایران وجود دارد و در آموزشگاههای آزاد مانند مجتمع فنی تهران و انجمن طراحان تدریس میشود. این قضیه در دنیا به دلیل رواج بحث پرفورمنس از اهمیت بالایی برخوردار است. در حال حاضر من این شرایط را ندارم که بچهها را به صورت حضوری ببینم و بچهها دارند به صورت آنلاین نزد من آموزش میبینند. من به آنها گفتهام شما اگر کانسپت فشن دیزاین یاد بگیرد، میتوانید به بحث طراحی لباس در حوزه انیمیشن هم ورود کنید چون انیمیشنها نیز طراح لباس دارند. به هر حال پشت انیمیشنهایی مانند سیندرلا، دیو و دلبر و هری پاتر نیز یک فانتزی وجود داشته است. تمام آن غیرممکنهایی که بچهها طراحی میکنند در این حوزه امکانپذیر است. من به آنها میگویم شما اگر دوست دارید طراحی بازی کار کنید، میتوانید وارد فیلدی شوید که مربوط به گیم یا انیمیشن میشود. شما الآن اگر تمام بک استیج فیلمها یا انیمیشن را ببینید، متوجه میشوید خیاطها و طراح لباسها آنجا نیز حضور دارند و به سختی کار میکنند. حتی برای فیلم آواتار، زبان جدید اختراع کردند و برای پوشش بدنشان با نقاشی و تزئیناتی که روی موی آنها صورت گرفته بود، طراحان لباس و میکاپها کمک کردند. من به بچهها گفتم دنیای طراحی لباس خیلی بزرگ است. حتی در تئاتر و سینما هم از آنها کمک میگیرند. من در آخرین همکاری که با گروه آلترناتیو داشتم، وقتی پردیس خسروی نمایش "یاقوت" (بانوی سرخ پوش میدان فردوسی) را روی صحنه برد واقعاً گریه کردم. من روزها روی آن لباسها کار کرده بودم و وقتی میدیدم پردیس دارد آن حرکات زیبا را روی صحنه اجرا میکند با خودم میگفتم مگر یک طراح لباس چه آرزوی دیگری میتواند داشته باشد؟
چرا در کشور ما هر وقت اسم کانسپت میآید، اولین چیزهایی که برای خلق و ایدهپردازی یک لباس به ذهن میآید معماری ایران و یک سری منابع طبیعی است؟ چرا ما دنبال یک سری کانسپتهای برآمده از یک مسئولیت اجتماعی یا دغدغه فردی نیستیم؟
به خاطر اینکه روی یک سری از موضوعات حساسیت وجود دارد. در حال حاضر در کشور ما از بچه شش، هفت ساله سیاست را میفهمد تا یک آدم 90 ساله. از آنجایی که چنین بستری در کشور ما وجود دارد و یک بچه کوچک هم باید متوجه بالا و پایین رفتن نرخ ارز شود و هر موضوعی که شما دست روی آن بگذارید، از خشونت خانگی و مشکلات فقر، کارتنخوانی و گورخوابی، در نهایت به سیاست ختم میشود امکان کار کردن روی این موضوعات وجود ندارد. بنابراین من چرا باید سراغ چنین موضوعاتی بروم که برای اجرای آنها مجوز نگیرم؟ من در پروژههای زیادی شرکت کردهام ولی به خاطر اینکه حجابم درست نبوده عکسم را حذف کردهاند. یادم است یکی از منتورهای مد و تِک بودم ولی یک فیلم شفاف از من وجود ندارد. با برند آرشاک همکاری داشتم ولی کوچکترین تصویری از من وجود ندارد. شما خارج از معماری و لباس اقلیمی دست روی هر موضوعی بگذارید، به سیاست ختم میشود. اگر لباس مفهومی و کتواک برگزار نمیشود به خاطر این است که پول از آن در نمیآید. آدمی که درد و غم نان دارد، چرا باید چنین کاری انجام بدهد؟ من هر موضوعی غیر از معماری انتخاب کنم چنان زاویه سیاسی نسبت به آن میگیرند که همه ما را زیر سوال میبرد. ما دنبال موضوعات بی دردسر میگردیم.
کاری که من با گروه آلترناتیو انجام دادم، یادواره سیمین بهبهانی بود ولی به راحتی جلوی آن را گرفتند، در صورتی که این خانم یک آدم توانمند، فرهیخته و بی نظیری بود. هر قسمت از زندگی او ساختنی بود. چقدر قشنگ است که یک زن در چنین شرایطی طوری زندگی کند که یک اسطوره باشد. مگر آن داستان چه آسیبی میرساند که جلوی آن را گرفتند؟ اجرای بعدی ما هم مجوز نگرفت چون آرش کمانگیر را زن در نظر گرفته بودیم. یک سری از مجلهها و روزنامهها حمله کردند و گفتند شما به سخره گرفتهاید و دارید به یک داستان اسطورهای آسیب میزنید. چرا این ماجرا را جنسیتی میکنید؟ مگر یک زن نمیتواند اسطوره باشد؟ ما شخصیتهای مهم تاریخی مانند حضرت فاطمه (س) و حضرت خدیجه (س) را داریم که زن هستند و برای آنها احترام قائل هستیم، حالا چه اشکالی دارد آرش کمانگیر هم زن باشد؟ مگر زن کم است؟ چه کسی گفته زن کم است؟ اما آنها زن را کم میدانند و میگویند شما حق ندارید به این داستانها دست ببرید. اصلاً شاید رستم زن باشد. چه کسی تعریف اینها را نوشته است؟ یک جامعه مرد سالار. آن اجرای ما هم مجوز نگرفت، حالا شما میخواهید موضوعی غیر از معماری برای رویدادهای مد و لباس انتخاب کنید؟
و در پایان لطفاً از تأثیرات شیوع ویروس کرونا بر روند فعالیتهای هنری خود بگویید.
فکر میکنم کرونا برای ما یک اتفاق بسیار جالب بود که به خودمان بیاییم. وقتی میبینید اینترنت هم خوشحالتان نمیکند، هیچ چارهای ندارید جز اینکه به خودتان رجوع کنید و همه کتابهایی که نصفه خوانده بودید را دوباره بخوانید. نگاه من به کرونا، نگاه مثبتی است چون فرصت کردم به خودم فکر کنم و یاد بگیرم با خودم مهربان باشم. من در این مدت ساعتها مینوشتم و احساس میکردم دلم برای کاغذ و قلم تنگ شده بود. جهان تغییر کرده و من هیچوقت فکر نمیکردم به این شکل شاگرد آنلاین داشته باشم. ارتباط برقرار کردن برای من سخت بود. آیندهای که پیشرو است برای من گنگ است و نمیدانم چه اتفاقی خواهد افتاد ولی مسلماً جهان تغییر خواهد کرد. فکر میکنم بچهها این روزها باید مطالعه خودشان را بیشتر کنند و دانششان را بالا ببرند. من در این مدت دارم با همه بحث میکنم که خودتان را تکان بدهید.