سرویس مد و لباس هنرآنلاین: قهرمان کیک بوکس جهان در سال 1999 مهمان این بار حوزه مد و لباس در هنرآنلاین بود. چهرهای که در یکی دو سال اخیر با سخنرانیهای خود در محافل مد و لباس کشور توانسته است دریچه جدیدی از دنیای کارآفرینی موفق را به روی فعالان مد و لباس کشور باز کند.
صفایی که هفت سال است بهعنوان کارآفرین برتر کشور معرفی میشود، در جام جهانی 2014 برزیل هم دستیار کارلوس کیروش سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بود. مشروح گفتوگوی هنرآنلاین با او را در ادامه بخوانید:
آقای صفایی، لطفاً ابتدا از پیشینه فعالیتهایتان بگویید.
من هفت سال است که کارآفرین برتر کشور هستم. از دانشگاه تهران مدرک DBA دارم و همان جا هم مبانی کارآفرینی را تدریس میکنم. در کنار آن یک هلدینگ با نام کانسپت دارم که با هشت شرکت کار میکند و هشت مدیرعامل فوقالعاده دارد. من در زمینه ورزش هم فعالیت دارم. مدتی در رشته کیک بوکس قهرمان جهان بودم و در جام جهانی 2014 برزیل نیز دستیار آقای کیروش، سرمربی وقت تیم ملی فوتبال بودم. نماینده انجیاوهای ایران در سازمان ملل هستم که این عنوان برای من بسیار جذاب است چون فقط هفت نفر در ایران هستند که این سمت را دارند. بزرگترین افتخار من این است که در حضور در خیریههای مختلف رکورددار هستم. در حقیقت این بخش از کارم را بیشتر از بخشهای دیگر دوست دارم. خداوند آنقدر به من محبت کرده که دوستان من را در آن بخش دیدهاند و به من لطف دارند.
در سالهای اخیر حوزه مدل و لباس با اقبال بسیار خوبی مواجه شده است. شاید روزی این تب در بازیگری و فوتبال وجود داشت ولی الآن در حوزه مدل و لباس به وجود آمده است. به نظر شما آدمهایی که وارد این حوزه میشوند باید از ابتدا تا انتها چه مسیری را دنبال کنند تا حداقل بتوانند با تعریف استانداردی که از برند وجود دارد خودشان را بهعنوان یک برند معرفی کنند؟
برند تاریخچهای بسیار جذاب دارد. در چند سال اخیر بهواسطه افرادی که باهوشتر بودند و این کمبود در کشور را احساس کردند و بعد خوشبختانه مسئول شدند، حوزه مد و لباس پُررنگتر شده است. احساس میکنم رنگ چیزی است که حس انسانها را تغییر میدهد. در یک جامعه وقتی تعداد رقبا کم باشد افراد سودجو زیاد میشوند ولی اگر تعداد رقبا افزایش پیدا کند هم مردم هوش بهتری نسبت به انتخاب سیستم مد و لباس پیدا میکنند و هم افرادی که تاکنون مثل یک مرداب در یکجا ساکن بودند مجبور به فعالیت میشوند. این اتفاق در حوزه مد و لباس افتاد و باعث شد که فعالان این حوزه خودشان را به نمایش بگذارند و فضا بازتر شود. از طرفی برخی که فکر میکردند رنگها محدود است، متوجه شدند که خودشان دارند این سیستم را برای خودشان ایجاد میکنند. این اتفاق باعث شد که آنها هم شکوفا شوند. در کنار اینها به این نتیجه رسیدیم که ما اگر بهترین برند و باکیفیتترین کار را هم داشته باشیم، درنهایت باید یاد بگیریم که آن را چطور بفروشیم. ممکن است برخی از ما فوقالعاده باشیم ولی نتوانیم خودمان را نمایش بدهیم و به همین خاطر هیچوقت نتیجه نگرفته باشیم. این اتفاق باعث شد که فعالین این حوزه کمی ذهنشان را بازتر کنند و به این سمتوسو بروند. همانطور که در بسیاری از کلاسهایم میگویم، تجارت بخشهای مختلفی دارد. ما در وهله اول باید خودمان را بشناسیم، بدانیم چه کسی هستیم و چرا داریم این کار را انجام میدهیم؟ بسیاری از افراد با یک شوق و هیجان وارد این حرفه میشوند ولی از آنجا که شناخت ندارند پس از مدتی سرخورده میشوند. ما اگر بدانیم میخواهیم چه کار کنیم کارها بهتر پیش میرود. جغرافیا و تفکر قومی فاکتورهایی هستند که در این موضوع اهمیت بسیار زیادی دارند. یعنی این که ما بدانیم در شهرهای مختلف چه نوع مدل تفکری وجود دارد و بعد بر اساس همان تفکر بیاییم جنسی را عرضه کنیم اهمیت زیادی دارد. من وقتی به برخی از شهرهای ایران میروم احساس میکنم آن شهرها دنیایی از رنگ هستند. شاید یکی از این علتها باعث شد که من وارد حوزه مد و لباس شوم. مثلاً وقتی به کردستان میروم میگویم خدای من مگر میشود یک شهر اینقدر زیبا باشد؟ شما آنجا متوجه میشوید که رنگ چقدر در حس یک شهر تأثیرگذار است. جالبتر این که این حوزهها از زمان گذشته وجود داشته ولی به آنها توجه نمیشده است. برای من جالب است که بهتازگی افراد خاصتر در مهمانیها کسانی هستند که از لباس اقوام استفاده میکنند. معتقدم ما کنار خودشناسی و جغرافیاشناسی باید تفکر را بشناسیم و باید یک مربی کنار ما باشد و به ما مشاوره درست بدهد چون ما گاهی خطمان را اشتباه میرویم. ممکن است ما در کارهایمان فوقالعاده باشیم ولی ندانیم چطور آن را معرفی کنیم. تأکید میکنم اگر یاد نگیریم محصولمان را چطور در اختیار مشتری قرار بدهیم، در حقیقت یعنی هیچ کاری بلد نیستیم. در حوزه مد و لباس هم قطعاً همینطور است. شاید بهواسطه تغییر مدل یک پارچه، میتواند قیمتها تغییر کند. میتواند یک لباس ماندگار شود و یا از بین برود. مثلاً شما ممکن است یک کتوشلوار زیبا ببینید و بخرید ولی بیشتر از سه بار نتوانید آن را بپوشید. در کنار همه اینها، رقابت باعث میشود که افراد باهوشتر عمل کنند و بهتر نشان بدهند. من همیشه به فعالان این حوزه میگویم شما همیشه باید به این موضوع فکر کنید که مردم چرا بین این همه تولیدکننده باید شما را انتخاب کنند؟ شما چه ویژگی دارید؟ ما اگر پاسخ این سؤالها را بدانیم موفق هستیم.
مد و لباس یک چرخه بسیار گسترده است و یکی از حلقههای مفقوده آن، بحث مدلینگ است. متأسفانه ما داریم این موضوع را نادیده میگیریم. اگر اشتباه نکنم شما یک تیم هزار نفری آماده کردهاید که کار تشریفات و مراقبت را انجام میدهند. میخواهم شما به آدمهایی که دارند در این حوزه فعالیت میکنند و موضوع مدلینگ را نادیده میگیرند یک نهیبی بزنید. آدمها در این حوزه باید از کودکی تربیت شوند ولی تربیت نمیشوند. چقدر این مسئله در آینده میتواند باعث پشیمانی ما و مسئولین شود؟
گاهی یک اشتباه کوچک میکنیم که منجر به یک باخت بزرگ میشود. نکتهای که وجود دارد این است که در هر کشوری یک سری هنجار وجود دارد. من در جایی نیستم که بگویم این هنجارها درست یا غلط است ولی همه ما قبول کردهایم که در اینجا کار و تجارت کنیم. به هر حال یک سری معضلات وجود دارد که همه ما این معضلات را میدانیم. چند روز پیش برگهای را میخواندم و برایم جالب بود که ما برای یک کسبوکار ساده باید 14 مجوز بگیریم. گاهی تعداد حتی تا 26 مجوز هم بالا میرود. یک سری شرایط، شرایط هنجار اجتماعی است. ما باید خودمان را نسبت به آن هنجار اجتماعی موفق کنیم. ببینید ما بادیگارد نیستیم چون بادیگارد جزو هنجار اجتماعی ما نیست. ما درواقع یک سیستم تشریفاتی هستیم. حالا اگر بخواهم اسم بادیگارد روی آن بگذارم هزار مسئله کنار آن برای خودم ایجاد کردهام. من میآیم تمام تلاش خودم را انجام میدهم که یک سیستم تشریفاتی مراقبتی بگذارم تا هم حال مردم را خوب کنم و هم حال سیستم و مسئولین را. ما در چنین شرایطی باید چند کار انجام بدهیم. ما ذهن، ایده، اجرا و فروش را داریم ولی نمایش را نداریم. یعنی ما این وسط چیزی نداریم. ما هم میتوانیم نگاه جزیرهای داشته باشیم و احساس کنیم ما یک جزیرهای هستیم که در ایران محدود شدهایم و هم میتوانیم از این بازار بهعنوان یک بازار فوقالعاده استفاده کنیم. اعتقاد من این است که بازار ما یک بازار بسیار بکر و فوقالعاده است. ما تمام کشورهای خلیج فارس را داریم. من این تحقیق را انجام دادهام که مردم در کشور روسیه در فصل زمستان به پوشش بهتر علاقهمند هستند. ما میتوانیم پوشش خودمان را بهعنوان یک پوشش زمستانی حتی به افرادی بدهیم که شاید تفکرشان به ما نخورد. به هر ترتیب من فکر میکنم اگر ما این کار را انجام بدهیم میتوانیم از آن حوزهها هم استفاده بسیار خوبی کنیم. جالب است که کشورهایی مثل عمان، قطر، امارات و عربستان دو سه سال است که آمدهاند روی پوشش اسلامی کار کردهاند و هفتههای مد اسلامی برگزار میکنند. ما خیلی قبلتر از آنها چنین کاری را شروع کردیم ولی نتوانستیم بازار لباسهای اسلامی را مثل بسیاری از بازارهای دیگر بگیریم. من سفر را دوست دارم و به سفرهای زیادی میروم. در حال حاضر به این نتیجه رسیدهام که چرا باید سفرهای خارج از کشورم اینقدر زیاد باشد و شهرهای داخل کشورم را نشناسم؟ به همین خاطر الآن فقط سفرهای داخلی میروم و بهندرت پیش میآید که به خارج از کشور بروم. واقعاً الآن میبینم که ما چقدر مکانهای جذاب، فرهنگها و اقوام جذاب داریم که هیچوقت به آن فکر نکردهایم. خدا نکند که تفکر ما هیچوقت تفکر جزیرهای شود. ما جاهایی تفکرمان جزیرهای است. در حال حاضر متأسفانه در حوزه داروهای گیاهی هم همین مشکل را داریم. به دلیل این که کشور چهار فصلی هستیم، میتوانیم در زمینه داروهای گیاهی بسیار موفق شویم ولی الآن کشورهای مختلف داروهای گیاهی ما را میبرند و در کشورهای خودشان بستهبندی میکنند و با قیمتهای بالا به خود ایران برمیگردانند. اعتقادم این است که تا زمانی که با این تفکر سر کنیم نمیتوانیم موفق شویم. این صحبتم با مسئولین عزیز است. اگر میخواهیم از این موضوع سر باز کنیم همین نگاه و مسیرمان درست است، اما اگر میخواهیم فعالیت کنیم و کاری انجام بدهیم باید مسیرمان را عوض کنیم. به اعتقاد من افرادی در زندگی موفق و سلامت هستند که به این سه موضوع توجه کنند. ابتدا تلاش کنند که خودشان موفق شوند و بعد تلاش کنند که سایرین هم در کنارشان موفق شوند و درنهایت تلاش کنند تا بر روی دیگران اثر بگذارند. اگر مسئولین و افرادی که در این حوزه کار میکنند به دنبال این هستند تا اثر بگذارند، باید جاهایی نگاهشان را تغییر بدهند. ما میگوییم افرادی که وارد حوزه تشریفات میشوند حتماً باید دوره و آموزش ببینند ولی از طرفی یک سری آمدهاند که از بادیگاردی فقط کتوشلوار مشکی و ریشهای کلهقندی را یاد گرفتهاند. ما میگوییم تشریفات هستیم ولی آنها میگویند به ما بگویید بادیگارد. میخواهم بگویم وقتی شرایط اشتباه پیش میرود تا انتها همه چیز اشتباه میشود. متأسفانه الآن شرایط باعث شده که یک عده دارند این تجارت را خراب میکنند. نگاه من یک نگاه تجاری است. ما یک نگاه انسانی داریم و یک نگاه فرهنگی و یک نگاه تجاری. به نظرم سیستم ما این سه نگاه را دارد. نگاه انسانی سیستم ما این است که افراد با آن شرایط میآیند آموزش میبینند تا در زندگیشان موفقتر شوند. نگاه فرهنگی این است که نوع فرهنگ جامعه نسبت به این افراد تغییر کند. نگاه تجاری آن هم مرکز درآمدی برای کل گروه و چرخه است. این حوزه دقیقاً مثل حوزه مد و لباس است. ما در حوزه مدلینگ هیچ استاندارد و مدرس درستی نداریم. افراد زیادی مدعی تدریس در این حوزه هستند ولی آدم نمیداند که اینها اصلاً جزو استانداردها هستند یا نه. آیا آن سه مؤلفه را دارند؟ آیا افرادی که وارد سیستم مدلینگ میشوند این حرفه را فقط بهعنوان یک تجارت میبینند یا در کنارش چندین مسئله دیگر هم دارند؟ من نمیدانم و نمیخواهم وارد این مسئله شوم. منظور من این است که وقتی چیزی را آموزش نمیدهیم، نمیتوانیم توقع یک سری چیزها را داشته باشیم. وقتی یک کاری را بدون تفکر انجام میدهیم، هم آن بازار و سیستم را خراب میکنیم و هم یک عده را اشتباهی وارد آن کار میکنیم. بدترین اتفاق این است که افراد سودجو از این موضوع سوءاستفاده میکنند. مثلاً من در اینستاگرام میبینم که فلانی حتی عکاسی تخصصی هم بلد نیست ولی در معرفی خودش نوشته که آژانس مدلینگ است. این کار یک چیز عجیبوغریب و نگرانکننده است. به هر حال افرادی وارد این حوزه میشوند که سن کمی دارند و بهراحتی میشود از آنها سوءاستفاده کرد. ممکن است هزینهای که جوانان ما بابت این کار میپردازند بیشتر از هزینه مادی باشد. ما در چنین شرایطی دو راهحل داریم. راهحل اول این که همین مسیر را ادامه بدهیم و مسئول عزیزمان هم بگوید که میخواهم صورت مسئله را پاک کنم، اما راهحل دوم این است که مسئولین ما بیایند بگویند ما میخواهیم اثر بگذاریم و به این سیستم سر و سامان بدهیم. اگر این مسئله سر و سامان داده نشود همین روند اشتباه پیش میرود. به نظرم آقای قبادی در این حوزه آدم بسیار محترمی بودند و کارهای بسیار خوبی انجام دادند.
چرا لباس فرم بادیگاردها سیاه است و چرا اینقدر اخمو و جدی برخورد میکنند؟
چند دلیل دارد. اول این که لباس مشکی بین بقیه بیشتر معلوم میشود و دوم این که لباس مشکی به شما یک حس میدهد تا با افراد فاصلهای پیدا کنید. افرادی که لباسهای شاد میپوشند نمیتوانند غمگین و صورت یخی باشند. افراد در این حوزه اولین چیزی که یاد میگیرند صورت یخی است. آنها بهواسطه این که افراد روبهرویی را نمیشناسند، ممکن است به هر علتی مثل لبخند، کل سیستمشان تغییر کند. بنابراین ما اعتقادمان بر این است که باید با این نگاه حاضر شوند. ما در تابستانها لباس را تغییر میدهیم و لباس سفید را جایگزین میکنیم. شما در هیچ جای دنیا نمیبینید که چنین افرادی مثلاً کتوشلوار زرشکی بپوشند چون سیستم یک سیستم رسمی است.
ما در ایران مدنویس و بلاگر فشن نداریم. شما یک کارآفرین موفق هستید و حتماً از من بهتر میدانید که نوشتن پروپوزال خوب برای یک ایده و تولید محتوا برای پیشبرد یک هدف در هر کاری چقدر میتواند کمک کند. میخواهیم اهمیت این موضوع را از زبان شما که در حوزههای مختلف فعالیت کردهاید بشنویم.
مشکل ما این است که فکر میکنیم همه کارها را باید خودمان انجام بدهیم. ما اگر بهترین برند را داشته باشیم، اما نتوانیم آن را نمایش بدهیم و در موردش حرف بزنیم فایدهای ندارد. ما خودمان هم نباید در مورد آن حرف بزنیم، بلکه باید کسی که تخصصش در نوشتار است حرف بزند. من ممکن است که بتوانم خوب حرف بزنم ولی شاید نتوانم چیزهایی که بلد هستم را بنویسم. ممکن است 50 هزار سخنرانی کنم ولی نتوانم یک کتاب بنویسم. سیستم رسانه در این موضوع بسیار اهمیت دارد چون من تفکراتم را به یک نفر دیگر اعلام میکنم و او میآید بهجای من مینویسد یا من در جایی به بخشهایی از کارم توجه نکردهام ولی آن فردی که در سیستم رسانه حضور دارد آن موضوع را قلم میزند. همیشه میگویم آدمها چرا باید ما را انتخاب کنند؟ ما باید جایی متفاوت باشیم تا آدمها ما را انتخاب کنند. حالا این تفاوت باید در یک جایی به بقیه نشان داده شود که این کار را رسانه انجام میدهد. شما اخبار را بهواسطه چیزی به نام خبر که به وجود میآید متوجه میشوید. مثلاً چند روز پیش من در رشت بودم که در آذربایجان زلزله آمد و آن شب متوجه این ماجرا نشدم ولی فردای آن روز بهواسطه خبر از وقوع آن زلزله آگاه شدم. شما اگر زمانی که من قهرمان جهان شدم، نام من را در گوگل جستوجو میکردید دو سه صفحه بیشتر از من نمیآمد ولی وقتی هشت ماه دستیار آقای کیروش شدم تعداد خبرها در مورد من بسیار بالا رفت. من علیرغم این که کارآفرین و قهرمان جهان بودم ولی فکر میکنم اگر به یک شهرت نسبی و کمی دست پیدا کردهام، مربوط به همان دوره هشت ماهه همکاری با آقای کیروش باشد. حوزه رسانه قطعاً میتواند من را در این سیستم موفق کند. بسیاری از افراد فکر میکنند خیلی خوب هستند و بقیه باید آنها را پیدا کنند ولی اصلاً اینطور نیست. شما تا زمانی که خودتان را نشان ندهید، کسی شما را پیدا نمیکند. من همیشه شرکتهای پپسی و کوکاکولا را مثال میزنم. مگر از آنها موفقتر و معروفتر هم داریم؟ آیا کسی هست که آنها را نشناسد؟ با این حال هنوز بیشترین میزان تبلیغات و کنفرانسهای خبری را همان برندها دارند. حتی جاهایی وقتی میبینند دارند بیسروصدا میشوند میآیند یک تبلیغ منفی میکنند تا دوباره بالا بیایند. متأسفانه ما در کشورمان به این مسئله کمتوجه هستیم. غصه میخوریم که چرا کسی ما را نمیشناسند در حالی که این مسئله به خودمان برمیگردد. ما وقتی خودمان به خودمان اهمیت نمیدهیم دیگران چرا باید به ما اهمیت بدهند؟ من وقتی نمیدانم شما کی هستید چرا باید بیایم شما را پیدا کنم؟
آقای صفایی، شما همچنان ورزش میکنید؟
قطعاً دیگر نمیتوانم بهصورت حرفهای ورزش کنم ولی همچنان در حد این که سلامتی داشته باشم ورزش میکنم.
ظاهراً یک فیلم مستند در رابطه با زندگی شما و خانم پوران درخشنده ساخته شده و قرار است در جشنواره سینما حقیقت امسال اکران شود. کمی درباره این مستند بگویید.
خدا را صد هزار مرتبه شکر که من جزو معدود افرادی هستم که زندگینامهام پنج بار ساخته شده است. این اتفاق برای من بسیار باارزش است. امسال یک مستندی از زندگی من و بهصورت جداگانه از زندگی خانم پوران درخشنده ساخته شد که در جشنواره سینما حقیقت اکران خواهد شد. پس از آن هم احتمالاً از تلویزیون پخش خواهد شد.
در این مستند به چه ابعادی از زندگی شما پرداخته شده است؟
آنها سه ماه در کنار من بودند که این بسیار باارزش بود. هفته گذشته یک مستند دیگر از زندگی من در شبکه مستند پخش شد که مدل آن مستند بسیار متفاوت بود. من همیشه دوست داشتم وقتی مستندی از زندگی من میسازند به ابعادی از زندگی من ورود کنند که خودم به آن ابعاد فکر نکرده باشم. مستندی که اخیراً از من ساخته شده یک مستند جذاب است. در مستندی که هفته پیش از من پخش شد بخشی وجود دارد که از من یک سؤالی میپرسند و حال من بد میشود. من به کارگردان آن مستند گفتم آن بخش را حذف کند ولی وقتی فیلم پخش شد فهمیدم که حذف نکرده است. وقتی فیلم را دیدم برایم جذاب بود چون دیدم تمام این بخشها به همدیگر میخورد. همه اینها به آن کارگردانی تفکر برمیگردد که ما در حوزه مد و لباس چنین چیزی را کم داریم. من مخالف این موضوع هستم که افراد به ما مراجعه کنند و ناراحت برگردند. ما در یکی از شرکتهایمان سیستمی داریم که اگر بین هزار نفر آدم، یک نفر بیاید بگوید من از اینها خوشم نیامد، ما از آن شخص هیچ هزینهای نمیگیریم. شما زمانی میتوانید این کار را انجام بدهید که به کارتان باور داشته باشید. اشتباهی که بازیگران ما میکنند این است که وقتی موفق میشوند از مردم فرار میکنند. من اعتقادم این است که ما اگر مخاطب نداشتیم چهکار میکردیم؟ اگر بهترین بازیگر دنیا بودیم ولی افرادی نبودند که ما را ببینند باید چه کار میکردیم؟ من پوریا پورسرخ عزیز و رضا گلزار را خیلی دوست دارم. آنها هر وقت مخاطب را میبینند برایشان وقت میگذارند. وقتی مخاطبتان شما را دوست دارد شما موظف هستید که برای او وقت بگذارید.
ما با برخی از طراحان و مزوندارها بهسختی میتوانیم ارتباط برقرار کنیم چون نگاه آنها از بالا به پایین است.
ما هر وقت یاد بگیریم با مردم در یک سطح و یا حتی پایینتر حرف بزنیم و نگاه کنیم و در عین حال غرور، قلدری و مؤدب بودن خودمان را حفظ کنیم موفق میشویم. نباید مدلی با آدمها حرف بزنیم که احساس کنند ما بالاتر از آنها هستیم. کار، پیشینه و مدل زندگی من نشان میدهد که چه سطحی دارم. دانش من نشان میدهد که چه فرهنگی دارم و خانواده من سطحم را نشان میدهد. من اگر بخواهم خودم را بیخودی باد کنم، درنهایت با یک سوزن کاملاً بادم خالی میشود. نگاه من اینطور است. اگر کسی به افرادی که در حوزه مد و لباس خوب کار میکنند توجه نکند، آنها میخواهند چه کار کنند؟ چند وقت پیش وارد یک مجلسی شدم که برخی از مهمانهای آن مجلس من را نمیشناختند و حتی جوابم را هم نمیدادند. صاحب آن مجلس لطف داشت و از من دعوت کرد که به بالا بروم و از مجری خواست که من را معرفی کند. من وقتی حرف زدم و به پایین برگشتم متوجه شدم نگاه و رفتار آدمها نسبت به من تغییر کرده است. واقعاً آن ماجرا من را غصهدار کرد. من یک روز به یکی از دوستانم به نام آقای بهروز فروتن گفتم شما چیزی به من یاد بدهید که دیگران یاد ندادهاند. ایشان گفت هر وقت کودک درونت از بین رفت تو آدم نابودشدهای هستی. گفت هر وقت راحت نخندیدی و گریه نکردی و قبل از این که حرف بزنی احساس کنی که چه کسی هستی، دیگر آدم بهدردبخوری نیستی. ما وقتی کودک هستیم همه ما را دوست داریم چون خود واقعیمان هستیم. شما هیچ کودکی را نمیتوانید به زور ببوسید. اگر کودک خودش مایل باشد اجازه میدهد که او را ببوسید. وقتی از کودک میپرسیم چه کسی را بیشتر دوست دارد؟ دقیقاً نام همان شخصی که دوست دارد را میگوید. ما اگر در بزرگسالی هم چنین نگاهی داشته باشیم موفق خواهیم شد.
شما تاکنون موفقیتهای زیادی به دست آوردهاید و تا انتهای خط برخی از حوزهها را رفتهاید. شاید از نظر برخی از افراد شما انتهای موفقیت باشید. آیا تاکنون به این مسئله فکر کردهاید که از این به بعد میخواهید چه کاری انجام بدهید تابه موفقیتهای بیشتری برسید؟ اساساً برنامه شما برای آینده چیست؟
متأسفانه افرادی که وارد چنین حوزههایی میشوند همیشه این چالش را دارند. خوب هم نیست ولی همیشه چالش دارند. آنها به جنگیدن عادت کردهاند و جنگیدن را دوست دارند. من نیز از آن گروه مستثنا نیستم ولی بهتازگی به این نتیجه رسیدهام که از خودم دور شدهام. جالب است که چند هفته پیش متوجه شدم یک هفته است که دارم تخم مرغ میخورم. آنقدر عجله داشتم که حتی نمیتوانستم غذا سفارش بدهم. حدود 17 سال است که تنهایی زندگی میکنم ولی هنوز غذا درست کردن را یاد نگرفتهام. در آن هفتهای که متوجه شدم مدام دارم تخممرغ میخورم به خودم برگشتم و گفتم من چرا دارم چنین کاری میکنم؟ گفتم اگر من همه چیزها را به دست بیاورم چه اتفاقی میافتد؟ کمی مدل نگاهم را تغییر دادم. همه ما از پیشرفت لذت میبریم ولی من در حال حاضر فقط دنبال این هستم که اثر بگذارم. از جایی به بعد دیگر شهرت، موفقیت و ثروت شما را ارضا نمیکند، بلکه آن اثرگذاری است که شما را ارضا میکند. وقتی یک نفر فوت میکند همه میگویند خاک سرد است و ما وقتی از سر خاک برگردیم دیگر کسی او را یادش نمیآید ولی اینطور نیست. اگر کسی را فراموش میکنیم به خاطر این است که او هیچ اثرگذاری نداشته است وگرنه فراموشش نمیکردیم. در حال حاضر همه زندهیاد شهریار را یادشان است. جهانپهلوان تختی هنوز در جامعه فراموش نشده چون تأثیرگذار بوده است. من از شنیدن خبرهای اختلاس به هم میریزم و آدمهایی که اختلاس میکنند را اصلاً نمیفهمم. آدمهایی که اختلاس میکنند مرگ را هم قبول ندارند. ما اگر مرگ را باور داشته باشیم بسیار راحتتر زندگی میکنیم. من هیچوقت تلاش نکردم که پول در بیاورم، بلکه تلاش کردم که حال دلم خوب شود و در کنارش پول هم آمده است. هر زمانی که پول بخش دوم زندگیتان باشد موفق میشوید.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
من به دوستانی که در حوزه هنر و خصوصاً در حوزه مدل و لباس فعالیت میکنند میگویم که خودسانسوری نکنید و برای موفقیت باید بجنگید. ما عادت داریم وقتی چیزی را نمیدانیم آن را حذف میکنیم. بجنگیم تا موفق شویم. منظورم از جنگیدن، جنگیدن در هنجارهای اجتماعی است. خودتان را ثابت کنید تا بتوانید راحتتر موفق شوید. اگر با این نگاه جلو بروید قطعاً آدمهای موفقی خواهید شد. نکته بعدی این است که برای مردم و مخلوقات خدا نقشه نچینید و آنها را دوست داشته باشید. اگر مخلوقات خدا را دوست داشته باشید خدا به شما نگاه میکند. اگر غره شوید، نابودی شما شروع خواهد شد. سعی کنید با عشق زندگی کنید. اگر غذای مادرهای ما خوشمزه است به خاطر عشقی است که در آن غذاها وجود دارد.