سرویس مد و لباس هنرآنلاین: در دنیای کنونی که مرزهای ملی روزبهروز با گسترش رسانههای قدرتمندی چون ماهواره و شبکههای اجتماعی کمرنگ میشود، صحبت از تأثیرپذیری از فرهنگ غربی و چگونگی مقابله با آن یکی از پر بحثترین موضوعات در محافل گوناگون کشورهای جهان سوم است.
یکی از محسوسترین تأثیرات از فرهنگ غربی در مسئله پوشش، مصرف و نو به نو شدن تمایلات و سلیقهها در این حوزه یا بهعبارتدیگر مدگرایی است.
هرچند تصور ما از واژه مد به شیوه لباس پوشیدن محدود میشود، اما درواقع گستره معنایی این واژه بسیطتر و موضوعاتی چون نحوه انتخاب موسیقی، طرز آرایش، نوع صحبت کردن، چیدمان منزل و نوع اتومبیل را نیز در برمیگیرد.
مد یکی از خصایص همرنگی با جماعت است. مد علاوه بر ارضای میل همرنگی با جمع، میل به جدایی و ممتاز بودن را نیز ارضا میکند؛ بنابراین مد، نهادی اجتماعی و قابلتوجه است که میان میل به همرنگی با دیگران و تأیید آنان از یکسو و میل به تمایز و تفرد از سوی دیگر تعادل نسبی به وجود میآورد.
در جامعهشناسی، به رفتار جمعی نوظهور که بهقدر رسم اجتماعی تثبیت نشده باشد، مد اجتماعی میگویند.
اشکال نسبتاً زودگذر از سلیقههای شخصی متفاوت که تا حد معینی افراد را بهاجبار بهجانب همگونی سوق میدهد، گو اینکه این اجبار معمولاً جنبه اخلاقی و مذهبی ندارد و درواقع، اجباری که مد اعمال میکند برگرفته از قبول توسط اشخاص بسیاری بهعنوان چیزی است که باید انجام داد.
از منظر جامعهشناسی مارکس، هرچند بهصورت مستقیم در رابطه با مد صحبت نکرده است، اما شرایط مادی و اقتصادی را عامل تعیینکننده سبک زندگی اشخاص و رفتار آنها میدانست.
اگر مد را جلوهای از سبک زندگی بدانیم، ماکس وبر برخلاف مارکس، سبک زندگی را بیش از آنکه بر تولید استوار بداند بر الگوی مصرف پایدار میداند.
ازنظر اوف، مصرف فرآیندی است که کردارهای اجتماعی و فرهنگی متفاوتی را شامل میشود و بیانکننده تفاوت میان گروههای اجتماعی است. تفاوتهایی که فقط ناشی از عوامل اقتصادی نیست.
از بحث وبر در مورد سبک زندگی میتوان نتیجه گرفت که مشابهت در الگوی رفتاری و مصرف، غالباً با گردآمدن در اماکن خاص و حتی تشابه الگوهای ارزشی و ذهنی همراه است.
از نظر زیمل، مد از یک کشکش یا هیجان خاص اساسی نسبت به شرایط اجتماعی وجود و هستی انسانی نشئت میگیرد. ازیکطرف، هرکدام از ما به تقلید کردن از دیگران تمایل داریم و از طرف دیگر، هم چنان به متمایز شدن از دیگران.
از اینجا مشخص میشود که مد در ذات خود پارادوکسیکال است. دقیقاً در همان لحظهای که فراگیر میشود بیارزش شده و از میان میرود اما همین خصلت، بر جذابیت او میافزاید. از منظر زیمل، شخصی که اهل مد است هم مورد حسد قرار میگیرد و هم مورد تأیید جمع است. زیمل در رابطه با میزان مدگرایی و متغیر طبقه معتقد است، طبقات بالای جامعه بیشتر پیرو مد هستند و در مقابل قشر کارگر، بهمحض اینکه سطح زندگی خود را از سطح تأمین ضروریات زندگی بالاتر ببینند، مد مخصوص به خود را ایجاد میکنند و این علامت تحرک اجتماعی است.
از منظر دیگر، زیمل معتقد است مد رابطه مستقیمی با زنان دارد. تبیین او از این ارتباط بدین شکل است که در تغییر بهسوی مدرنیته، فرصت شکوفایی و تحرک از زنان سلب شد و این امر سبب شد تا زنان این تنوع و شکوفایی را در پدیده مد جستوجو کنند به همین دلیل هم هست که سرعت تغییرات مد در کالاها مربوط به زنان بیش از کالاهای مربوط به مردان است.
زیمل از سوی دیگر، پدیده مد را پیامد مدرنیته میداند و در این رابطه معتقد است مدرنیته باعث دگرگونی و تغییرات سریع در مد شده است.
وبلن، پدیده مد را به کمک انگیزشهای اجتماعی رفتار رقابتآمیز تبیین میکند. از نظر او مد مختص طبقه بالای جامعه است که برای کسب درآمد مجبور به انجام کار نیستند. وقتی مد در سطح جامعه توسعه یابد توسط طبقات پایینتر تقلید میشود.
طبقات بالاتر نیز همواره برای حفظ موقعیت اجتماعی خود صور جدیدتری از الگوهای مصرف میآفرینند. مد روز بودن معیاری است که طبقه مرفه برای بازتولید جایگاه مسلط خود تعریف میکنند.
جیمز کلمن مقوله مد را یکی از اشکال رفتار جمعی و مترادف ما هوس زودگذر میداند. هوسها در طول زمان الگوی خاصی دارند، پدید میآیند، بهآرامی شروع به رشد میکنند، کمکم نیرو میگیرند، به اوج میرسند و سرانجام روبهزوال میگذارند و از بین میروند. بعضی هوسها در یک چرخه همیشگی قرار دارند. بدین معنی که یک هوس یا مد پدیدار میشود و جای مد قبلی را میگیرد و بهنوبه خود پس از مدتی جای خود را به مد دیگری میدهد.
به نظر میرسد در مسئله پوشاک دو الگوی متفاوت وجود دارد: الگوی اول عبارت است از استفاده از نوعی پوشاک جدید بدون خدشهدار کردن هنجارهای مرسوم در این زمینه و بدون جلبتوجه کنشهای دیگران که در این الگو، پوشاک به نحوی انتخاب میشود که زننده نباشد و غیرعادی جلوه نکند.
الگوی اول باعث جلبتوجه دیگران نمیشود اما الگوی دوم در نقطه مقابل آن قرار دارد. در این الگو، توجه کنش و کنشگر جلب میشود و دیگران وادار میشوند به آن کنش پاسخ دهند.