سرویس مد و لباس هنرآنلاین: مهدیه شریف مدرک طراحی لباس خود را از دانشگاهی در فرانسه گرفت و بالغ بر 15 سال است در این عرصه با عنوان برند "پروشات" فعالیت میکند.
او که به شکل تخصصی در زمینه آرت دایرکتور فعالیت دارد و مراحل مربوط به پیش زمینه عرضه محصولات برای برندهای ایرانی و خارجی را انجام میدهد، معتقد است مجموعههایی در حوزه مد و لباس ایران هستند که 10-20 سال است فعالیت میکنند، اما هنوز آزمون و خطا میکنند و باید از آنها پرسید چرا سر وقت تولید میروید، در حالیکه هنوز پیشتولید آن را نمیدانید؟ باز در این زمینه صنعت سینما بسیار حرفهایتر است. در سینما قبل از این که فیلمبرداری را شروع کنند یک پیشتولید دارند. تعریف پیشتولید یعنی این که مهرهها را سر جایشان بگذار و آدمها را در بیاور و بعد به سراغ تولید برو. این اتفاق در دنیای مد و فشن نمیافتد.
مشروح گفتوگوی هنرآنلاین با مهدیه شریف را در ادامه بخوانید:
خانم شریف، لطفاً ابتدا از پیشینه حضورتان در عرصه مد و لباس بگویید.
من فوق لیسانس نقاشی دارم و مدرک طراحی لباسم را از دانشگاه فرانسه گرفتهام. 15 سال است که دارم در حوزه مد و فشن کار میکنم. کار شخصی خودم که خیلی دوستش دارم و آن را در مجموعه خودم انجام میدهم، لباس عروس و لباس شب است. یک استودیو طراحی دارم که کالکشن برندها را معرفی میکنم یا در نقش آرت دایرکتور برایشان فعالیت میکنم و پیش زمینه تولیدشان را فراهم میسازم.
اگر میشود کمی درباره فضای آکادمیک فرانسه توضیح دهید. ما نمیخواهیم سیستم آکادمیک فشن ایران را با کشورهای صاحب نام در این حوزه قیاس کنیم چون یک قیاس معالفارق است، اما فکر میکنید آنها چه ویژگیهایی دارند که ما نداریم و باید چهکار کنیم تا بتوانیم حداقل خودمان را چند قدم به آنها نزدیک کنیم؟
نخستین گزینههایی که دانشگاههای آنور دارند این است که هنر را در قالب چارچوب نمیبینند. قانونشان این است که هنرمند بار نمیآید تا یک کاری را در قالب تعریف و چارچوب ارائه بدهد و به همین خاطر آن رهایی و آزادیشان، نگرششان را بازتر و فعالیت و رقابتشان را بیشتر میکند. اگر من بخواهم در حوزه مد و فشن صحبت کنم باید بگویم برای هیچکدام از هنرمندان معروف هیچ چیزی را تعریف نمیکنند، بلکه خود هنرمندان هستند که رنگ، مد و پوشش را برای جامعهشان تعریف میکنند. ذهنیتشان آزاد است و فعالیتهایشان بر مبنای تئوری نیست، بلکه بر مبنای تحقیق است و مدام به دنبال پژوهش و تحقیق میروند. اجراهایشان بسیار اجراهای متفاوتی است و دانشجوهایشان را با مسائل عملی درگیر میکنند و اصلاً به مسائل تئوری اکتفا نمیکنند. نمایشگاههایی دارند که طراحان بسیاری از برندهای لوکس از آنجا بازدید میکنند. یعنی آنقدردانشگاهشان قدرتمند است و بر پایه علمی درست چیده شده که برندهای لاکچری دنیا هم تیمشان را برای بازدید دانشجویی میفرستند. ارتباطشان براساس علمی که دارند یک ارتباط محکم است.
در این که سیستم دانشگاهی ما با آنها تفاوت زیادی دارد شکی نیست، اما شما که مدتی در آنجا زندگی کردید و با طرز تفکر آنها آشنا شده و دیدهاید که فعالیت در زمینه هنر بدون قرار گرفتن در یک سری چارچوبها چقدر میتواند به رشد و تعالیتان کمک کند، چرا انتخاب کردید که در ایران کار کنید؟
اول این که من وابستگی خاصی به ایران دارم. موضوع بعدی این است که در هر حالتی حتی اگر سیتیزنی یک کشور دیگری را هم میگرفتم، در هر صورت شهروند درجه دوم آنها محسوب میشدم. یعنی اگر قرار باشد بین من و یک شهروند اصلی آمریکایی یک نفر را انتخاب کنند، مسلماً انتخاب اولشان شهروند اصلی آمریکایی است. همین اتفاق در کشور خودمان هم میافتد. ما باید زمان زیادی بگذاریم تا بتوانیم خودمان را به سطح یک شهروند اصلی در آن کشور برسانیم. یعنی من باید سه چهار سال عمرم را بگذارم تا ثابت کنم با آنها هیچ تفاوتی ندارم. اصلیترین چیزی که برایم اهمیت داشته است این بوده که میآیم نگاه مردم ایران به مد و فشن را تغییر میدهم. ما در زمینههای دیگر هنری پیشرفتهتر از حوزه مد و لباس هستیم. در ایران معنای مد و فشن شکل نمیگیرد. ایران در کنار مد و فشن اصلاً جای نمیگیرد. دوست داشتم فعالیتهایی که انجام میدهم در جهت این باشد که یک اتفاقی را صورت بدهم ولی واقعاً نمیشود این کار را کرد. در حال حاضر پشیمان هستم و احساس میکنم اگر دوباره برگردم و در آنور فعالیت کنم، میتوانم در زمینه رشته خودم بیشتر به خودم کمک کنم.
آیا همه موضوعاتی که به آنها اشاره کردید، در این تأثیری داشته که شما وارد حوزه طراحی لباس برای عروس خانمهایی شوید که شاید نوع طراحی لباس آنها در ایران با خارج از ایران تفاوت چندانی نداشته باشد؟
اگر به شغل اصلی خودم که طراحی لباس عروس است بپردازیم، من دقیقاً با ترند سال کار میکنم. استارت ترند سال دنیا زمانی در ایران رقم میخورد که یک سال از آن گذشته باشد و من واقعاً نمیخواهم این اتفاق بیفتد که بگویم جامعه چه میخواهد، بلکه باید بگویم من چه میخواهم. اصل کار طراحی همین است. من با این که بگویم جامعه چه میخواهد نمیتوانم طراحی متفاوتی را رقم بزنم ولی اگر بگویم من چه میخواهم و بنا بر آن ترند سال که به فرهنگ ایرانی تبدیلش میکنم طراحی کنم، حداقل پیش روح خودم آرامش بهتری دارم چون آن چیزی که درست است را ارائه دادهام. با این حال در زمینه استودیو طراحیام سعی کردهام تیمهایی را ببندم که همیشه پیشتولید مجموعهها و برندها را انجام بدهم. مثلاً الگوسازی کالکشن طراحیمان را در استودیوی خودمان انجام میدهیم. بعد طراحی و نمونهدوزی آن را انجام میدهیم تا ببینیم در اجرای واقعی چه شکلی است و همان مجموعه را بهعنوان شناسنامه تولید آن برند میگذاریم و به آنها ارائه میدهیم و میگوییم طبق این باید اجرا کنید. ما در برندهایمان برندی نداریم که یک مجموعه کوچک پیشتولید داشته باشد. به همین خاطر است که در صنعتمان هم نسبت به دنیا کمی کند هستیم چون مدام داریم آزمون و خطا میکنیم. مجموعههایی هستند که 10-20 سال است فعالیت میکنند ولی هنوز آزمون و خطا میکنند. چرا سر وقت تولید میروید، در حالیکه هنوز پیشتولید آن را نمیدانید؟ باز در این زمینه صنعت سینما بسیار حرفهایتر است. در سینما قبل از این که فیلمبرداری را شروع کنند یک پیشتولید دارند. تعریف پیشتولید یعنی این که مهرهها را سر جایشان بگذار و آدمها را در بیاور و بعد به سراغ تولید برو. این اتفاق در دنیای مد و فشن نمیافتد.
با وجود گسترش شبکههای اجتماعی، این که ما یک سال از ترند جهانی دور هستیم چه توجیهی دارد؟ ما در بدبینانهترین حالت باید برای کپیبرداری به آن چیزی که میخواهیم دسترسی داشته باشیم.
به خاطر این که ما تمام کسانی که داریم مزون هستند و استودیوی طراحی نیستند. ما استودیوهای طراحی خیلی کم داریم و بیشتر خانه مد هستند. خانههای مدی که داریم هم شاید علمش را ندارند و فقط با یک سرمایهکارشان را شروع کردهاند. اگر یک مجموعه بخواهد روی برندش کار کند باید بگوید من چه میگویم و نباید بگوید که جامعه چه میخواهد. اشتباه خانههای مد ما این است که میروند میبینند جامعه چه میخواهد، در صورتی که همه جامعه ما ترند سال و ترجمه را نمیدانند. همه دارند عکسهای پیجهای خوب جهان را دنبال میکنند ولی ترجمههای قوی ندارند و نمیدانند که موضوع و داستان چیست و به همین خاطر دوباره به این سمت میآیند که جامعه چه چیزی میخواهد تا ما آن را تولید کنیم. در واقع بیشتر دغدغه فروش دارند. اساساً به همین خاطر است که ما یک عالمه خانه مد داریم که یک عالمه جنس روی دستشان مانده و نتوانستهاند آنها را بفروشند.
شما جزو معدود افرادی هستید که میگویید ما باید ببینیم خودمان چه میخواهیم، در حالی که اکثراً بر این باورند که باید ذائقهشناسی شود و به واسطه گسترش شبکههای اجتماعی مدام ذائقهها دارد تغییر میکند. یعنی آنها دارند روی سرمایههای نمادینی که آدمها با آن درگیر هستندتأثیر میگذارند و دلشان میخواهد از آن خودشان کنند. حالا مد و فشن هم میتواند یکی از این سرمایهها باشد. این که شما میگویید مهم است که طراح چه چیزی میخواهد، نشان از قدرتی میدهد که شما در خودتان میبینید تا بتوانید مخاطبتان را برای استفاده از آنچه که شما بهعنوان کسی که دانش آن حوزه را دارد و حتماً نیتاش از عرضه این طرحها خیر است مجاب کنید.
طراحهای لباس ما اصلاً شبیه هنرمندان سایر رشتههای هنری نیستند و اصلاً نمیشود آنها را با هم قیاس کرد. بچههای دانشکده هنرهای زیبا که خود من هم رشته نقاشی را در آنجا خواندم، جسورتر و شجاعتر هستند ولی ما در ایران طراح لباس جسوری نداریم که از دل دانشگاههایمان بیرون بیاید. شاید کسانی که خارج از کشور درس خواندهاند بیایند ولی آن بندههای خدا هم میگویند ما هم به این شرایط مبتلا شدهایم. طراحان لباس ما درگیر دیده شدن هستند. دیده شدن زمانی خوب است که من بتوانم روی جامعه و برندها تأثیر بگذارم و بتوانم آن برند را مجاب کنم که به من اعتماد کند و کالکشن من را بزند، وگرنه این که من در پست اینستاگرامم یک عکس متفاوتی بگذارم و جلب توجه کنم، برای من نه فروش میشود و نه اعتبار. فضای مجازی مسیر یک سری طراحان ما را خراب کرده چون یک دیده شدن کاذب است. حبابی را برای آنها ساخته است که این حباب همینطور دارد روز به روز بزرگتر میشود و طراحان در حباب خودشان گیر میکنند. وای به آن روزی که این حباب آنقدر بزرگ شود که بترکد. بچههای طراحی لباس هر کدام میگویند ما صاحب برند هستیم. استادی داشتم که همیشه به من میگفت مراقب باش هیچوقت برندت از خودت جلوتر نرود. منظورش این بود که شما اگر برندتان و اسمتان زودتر از خودتان پیش برود و محصولتان پا به پای آن نباشد، در واقع خودتان با دست خودتان دارید آن نام را خراب میکنید. شما باید یک پشتوانهای داشته باشید که بگویید من این شخصیت را دارم. بنابراین وقتی آن شخصیت را ندارید، نگذارید برندتان تند تند جلو برود و درگیر شواف شوید. آدم زمانی دیده میشود که محصولش دیده شود. گاهی من را به نام برندم "پروشات" صدا میکنند و همیشه میگویم نکند دارد بلایی سر من میآید که من را با اسم برندم صدا میکنند. من آدمی نیستم که زیاد درگیر فضای مجازی باشم چون آنقدر پروژههای مختلف دارم که وقت فضای مجازی را ندارم. بدی دانشگاههای ما این است که دانشجوها را درون چارچوب قرار میدهند. من بسیاری از دانشجوها را میگیرم و آنها را با مدل خودم تربیت میکنم. برخی از آنها بچههای جسور، بااستعداد و پُرتوانی هستند ولی مدام به آنها میگویند در این مربعی که ما کشیدهایم بیرونتر نروید. وقتی یک نفر بیرون میرود دوباره آن را به داخل میکشانند. استادهای دانشگاه زمانی به دانشجوها پر و بال میدهند که به اشتباه به سمت لباسهای مفهومی بروند. لباسهای مفهومی لباسهای مصرفی نیست. من هزاران بار گفتهام که من نمیتوانم محصولی طراحی کنم که آنقدر مفهومی باشد تا مخاطبش را از دست بدهد. وقتی من مخاطبی دارم که جزو قشر متوسط است، اصلاً نمیتوانم برشهای عجیب اگزجره بدهم چون آن آدم اصلاً آن لباس را نمیپوشد. من باید با مفهوم آن برند یک چیزی را طراحی کنم و نه با مفهومی که مردم چه میخواهند. اگر من بدانم آن برند چیست و چه تواناییهایی دارد، محصول را بر اساس همان برند میسازم. مخاطبش هم میگوید من محصولم را با این برند راحتتر میتوانم بخرم. بچههای طراحی لباس این جسارت را ندارند که بگویند من میتوانم.
تفاوتهای استودیو طراحی با مزون چیست؟ داشتن کدام یک میتواند کمک بیشتری به ما کند تا حداقل بتوانیم چند قدم جلوتر در عرصههای بینالمللی فعالیت کنیم؟
این دو در یک قالب نیستند. مزونها و خانههای مد دارند محصولی را برای خودشان ارائه میدهند و اصلاً دنبال کار کردن برای دیگران نیستند. خانههای مد نمیگویند ما برای فلان برند طراحی میکنیم، بلکه میگویند ما همین که طراحی خودمان را دربیاوریم و بفروشیم کافی است ولی استودیوی طراحی هر روز درگیر یک پروژه است. یکبار درگیر فست فشن میشود و یکبار درگیر یک برند لاکچری. باید تیم آن برند را درست بچینید. مثلاً من در حال حاضر دارم در شمال کالکشن و طراحی پنو را انجام میدهم. من نمیتوانم برای آنجا یک لاین طراحی بگذارم که لاکچری باشد وباید آدمها را درگیر کنم تا خرید هیجانی داشته باشند. فلسفه خرید شمال این نیست که کسی برود آنجا شلوار بخرد. پس من نمیتوانم شلواری را با استایل همیشگی طراحی کنم. باید یک درگیری در طرحم به وجود بیاورم که در آن لحظه یک خرید هیجانی اتفاق بیفتد. من نمیتوانم آن کالکشن را طوری ببندم که به صورت منطقی به آن نگاه کنند و منطقی هم از آن بگذرند. آدمها به شمال میروند که تفریح کنند و همه چیزشان هیجان است. به همین خاطر من نمیتوانم بگویم برش من منطقی و زیباست و تمام اصول در آن رعایت شده است چون در آن صورت دیگر هیچ دستی روی آن جنس نمیرود. من باید با آنقدر جنس را درگیر حس پنجگانه کنم که مشتری وقتی وارد فروشگاه میشود بوی هیجان را حس کند. صدایی که آنجا پخش میشود باید مخاطب را درگیر کند. در فست فشنهای دنیا مثل ال سی وایکیکی یک سری موزیک پخش میشود که خیلی شاد است و ناگهان آدم را به رقص وا میدارد. شما ناگهان میرقصید و ال سی وایکیکی را گوش میدهید. برندهای مختلف درگیر این چیزها میشوند. در دنیا به سمت این نمیروند که بگویند طرح چیست، بلکه میگویند حس چیست و چطور حس را بپوشیم. ما در استودیو طراحیمان باید حس پنجگانه هر برندی را پیدا و تحریک کنیم. ما نام کالکشنی که برای شمال بستیم را "کامکوات" گذاشتیم. کامکوات یک میوهای است که تا همه میبینند یاد شمال میافتند. رنگ نارنجیاش و برگ سبز کناریاش هیجانی است. اگر کسی در مغازه میوه فروشی هندوانه ببیند نمیگوید هنداونه دیدهام، اما اگر کامکوات ببیند میگوید من کامکوات دیدهام. ما باید حس خرید مشتریرا تحریک کنیم. تعریف استودیو طراحی این است که شما باید تیمتان را براساس یک برند ببندید. این که باید برش و طرح آن چطور باشد و شناسنامه تولید و محصول داشته باشد را تهیه کنید. تیم ما برای برند شمال یک تیم جوان است. سن تیم برند لاکچری نیاوران نمیتواند زیر 25 سال باشد ولی برای برند شمال باید در همان سنها باشد. ما آمار را در دل همان نمونهدوزی در میآوریم چون نمیخواهیم آن برند درگیر ضرر شود. ما آمار کوچک را در میآوریم تا برسد به برندهای بزرگتر.
نوسانات ارز و دغدغههای اقتصادی چقدر روی کار شما بهعنوان یک استودیو طراحی که اینقدر در سطح وسیع و منطبق با استانداردهای جهانی دارید کار میکنید اثر گذاشته است؟
اتفاق عجیبی که برای ما افتاده این است که در حال حاضر رونق کار استودیوی طراحیمان بیشتر شده است چون تمام کسانی که یک روزی از ترکیه و اروپا جنس میآوردند دیگر نمیتوانند یا برایشان صرف نمیکند که جنس بیاورند. به همین خاطر بسیاری از آن آدمهایی که چنین دفترها و شرکتهایی داشتند الآن به این سمت روی آوردهاند که خودشان تولید کنند. من چون استودیو طراحی هستم درگیر مواد اولیه نیستم ولی مواد اولیهام به نسبت جنسهای ترکیه یک دوم در میآید. در گذشته بیشتر درمیآمد ولی الآن یک دوم در میآید. من اگر برند ال سی وایکیکی را مثال میزنم به خاطر این است که همه آن را لمس میکنند.اگر یک محصولی قبلاً در آنجا 300 هزار تومان فروخته میشده الآن 900 هزار تومان به فروش میرود، اما برای ما 900 هزار تومان در نمیآید و آن را با قیمت کمتری میشود در فروشگاهها عرضه کرد.
شما دوست دارید یک طیف وسیعی از مخاطبان را در نظر بگیرید و برای آنها محصول ارائه کنید یا به دنبال این هستید که فقط طبقات بالای جامعه مخاطب شما باشند؟
من درگیر آن بالاها نیستم چون فکر کردن به آن بالاها دست من را میبیندد. من آدم ایدهپردازی هستم. ایدهپردازی و سرعت طراحی در فست فشن بیشتر است. شما اگر در بخش پیشتولید هر فست فشن دنیا بروید، میبینید که نفرات و هیجان بیشتر، موزیک قویتر و لذت تولید بهتری دارند ولی در لاین لاکچری رفتن همه چیز کند و آرام است و هیجان وجود ندارد. شاید باید مدتها طول بکشد تا گلدوزی یا بافت یک کار در بیاید ولی در همان مدت میشود در فست فشن یک هیجان ایجاد کرد. ما میبینیم که در چند سال اخیر مردم ترکیه خوشتیپ، مرتب و بهروز شدهاند. آنها تمام بهروز بودنشان را مدیون بخش فست فشن هستند. ظاهر کشور را با فست فشن تغییر میدهند، وگرنه لاین لاکچری روی ظاهر شهر تأثیری ندارد.
فلسفه اوت کوتور هم میتواند روی جامعه تأثیر بگذارد و به نوعی سلیقه آنها را تعریف کند. مردم در حالت عادی نمیبینند ولی وقتی یک نمونه اوت کوتور میبینند تازه میفهمند که میشود این اتفاق هم بیفتد و بعد از آن تبعیت میکنند.
اساساً یک طراح باید هدفش این باشد که من چه تأثیری روی جامعه میگذارم و نباید فلسفهاش این باشد که جامعه از من چه میخواهد. اگر کسی این جمله را بگوید که جامعه از من چه میخواهد، آن شخص هنرمند و طراح لباس نیست، حتی اگر بگوید که من فوق لیسانس طراحی لباس دارم. طراح لباس باید آنقدر توانمند باشد که چیزی را خلق کند تا مشتری برای آن پول بدهد.
چه نظری درباره جشنوارههای مد و لباس در ایران دارید؟
جشنوارههای ما جشنوارههای دانشجویی است. همیشه میگویم جشنوارههای مد و لباس ما برای مانتوپوشها است. مگر ما لباس شب، لباس ورزش، لباس استخر و لباس زیر نداریم؟ تمام مردم مملکت ما گارسون نیستند که همیشه مانتو بپوشند. برای جامعه ما سم است که تمام مزونها مانتوفروش شدهاند. هیچکس جسارت ندارد که چیزی جز مانتو بزند. یک خانم چاق باید لباسش را از کجا پیدا کند؟ مدام مزونها را میگردد ولی هیچ لباسی پیدا نمیکند. در نهایت میرود از خیابان جمهوری خرید میکند. بنابراین کارگاههای جمهوری از طراحان لباس ما 10 قدم جلوتر هستند. در تیم طراحی آنها یک سری آدم بی ادعا حضور دارد که هر روز صبح میآیند سر کار و عصر برمیگردند تا یک کاری را رقم بزنند. به همین خاطر درگیر شدن در جشنوارهها، ایونت و فضای مجازی یک سم برای جامعه است.
برنامه شما برای آینده چیست؟ برند پروشات را در آینده کجا میبینید و چه آیندهای برای آن متصور هستید؟
برند پروشاتبرندی است که من 15 سال است دارم روی آن کار میکنم و آن همینطور دارد مسیر خودش را مستقیم میرود. نمیگویم عالی، ولی پروشات دارد خوب پیش میرود. در واقع هیچ دغدغه و دردسری برایمن ایجاد نمیکند ولی از آنجایی که استودیو طراحیام دارد یک لاین جدیدی را به وجود میآورد، میخواهم تأثیرم روی اکثر برندها باشد و نه فقط هفت هشت برندی که با آنها قرارداد دارم. میخواهم از این حد فراتر باشد. نمیخواهم فقط به اسم خودم باشد، بلکه میخواهم تیمهایم را به برندها معرفی کنم و بتوانم یک فرهنگ مد و فشن ایجاد کنم. من در حال حاضر پنج تیم با پنج تعریف خاص دارم که میخواهم تیمهایم غالب باشند.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
خوشبختانه یا بدبختانه من طراح لباسی هستم که گرایشم بیشتر به سمت صنعت است. یعنی اگر بخواهم بین صنعت و طراحی یکی را نام ببرم، آن یکی بخش صنعت است. دوست دارم بچههای طراحی لباس درگیر حواشی، نقاب و ایونتهای نمایشی نشوند و سطحشان را اینقدر بالا بدانند و درگیر دانششان شوند که وقت این حواشی را نداشته باشند.