سرویس مد و لباس هنرآنلاین: غزال بهمنی هنرمندی است که ورود به عرصه مد و لباس را از دنیای نقاشی آغاز کرده و میگوید تمام دورههای حرفهای در زمینه آموزش فشن را در ایران پشت سر گذاشته است.
بهمنی مدیریت دو برند "کلوتو" و "کراسو" را بر عهده دارد. "کلوتو" اسم برند لاکچری و "کراسو" اسم برند اقتصادی اوست. کلوتو اولین فرشتهای است که نخ زندگی بشر را ریسیده است و کراسو همان لباسهای بومی ایرانی در منطقه بختیاری است که آستینهای بلندی دارند. جزئیات فعالیت هر دو برند را میتوانید در گفتوگوی هنرآنلاین با او بخوانید:
خانم بهمنی، در مورد تحصیلات و سابقه فعالیتهایتان در حوزه مد و لباس بگویید.
من تحصیلکرده نقاشی هستم و زمانی مدرس کلاسهای مختلف رنگشناسی بودم. رنگشناسی را پیش استادهای خیلی خوبی یاد گرفتم و یک سری نمایشگاههای انفرادی و گروهی هم در خارج از کشور داشتم. بعد از آن به سمت مد و لباس کشیده شدم و این حوزه را از پایه طراحی و دوخت شروع کردم. تمام دورههای حرفهای را در ایران گذراندم و بعد به آنکارا رفتم و در آنجا دوره دیدم. الآن حدود 11 سال است که کار میکنم. زمانی که کارم را شروع کردم، فقط من و چند نفر دیگر بودیم که در ایران مزون داشتیم. آن موقع تعریفی که از مزون وجود داشت متفاوت بود و همه از ترکیه لباس میآوردند ولی ما از اول با کالکشن و عکاسی حرفهای وارد این حوزه شدیم. اولین عکسهایمان را هم یک دوره قبل از اینکه آقای قبادی دبیر کارگروه ساماندهی مد و لباس شوند گرفتیم ولی از زمانی که ایشان دبیر شدند از ما دعوت کردند با بنیاد ملی مد و لباس همکاری کنیم. ما همان موقع کالکشن و کتاب داشتیم و هنوز هم کتاب داریم.
شما به تازگی در مراسم رونمایی از دومین کتاب ملی مد و لباس هم حضور داشتید. نظرتان راجع به این کتاب چیست؟
راستش را بخواهید من هنوز کتاب را به طور جامع ندیدهام و الآن نمیتوانم در این مورد نظر بدهم. من در تهیه این کتاب حضور داشتم و میدانم که آماده کردن آن برای آقای یوسف خزایی، مدیرمسئول مؤسسه مد و لباس ققنوس خیلی سخت بود. ایشان خیلی سختی کشیدند که ما را راضی کنند تا در کتاب حضور داشته باشیم. معمولاً مجلهها بدون اینکه با ما هماهنگ کنند، عکس طرحهای ما را برای اینکه صفحات مجله پر شود در مجلهشان چاپ میکنند ولی بحث این کتاب فرق دارد. شما وقتی در همچین کتابی معرفی میشوید، خیلی توی چشم قرار میگیرید. من دو سال پیش نفر اول مالکیت معنوی شدم و در جشنواره عاشورایی هم برگزیده شدم و لوح تقدیر گرفتم ولی هیچکدام اینها به اندازه اول شدنم در جشنواره مد و لباس فجر بولد نشد. بنابراین فکر میکنم کتاب ملی مد و لباس کتاب مهمی است ولی صرفاً نباید به عکس خلاصه شود. ما وقتی یک برندی را معرفی میکنیم باید داستان و گذشته آن را هم بگوییم. مثلاً وقتی شما داستان برند شدن خانه مدهایی مثل "شنل"، "دیور" و "ورساچه" را میخوانید خیلی برایتان جالب است. این اتفاق میتواند در مورد برندهای داخلی هم بیفتد. من خیلی دوست داشتم که داستان برندها برای دانشجوها روایت شود که از کجا شروع کردند و به کجا رسیدند. اگر در کتاب ملی مد و لباس به این موضوع هم توجه میشود خیلی خوب بود. اینکه ما صرفاً عکس را بزنیم، یعنی این من و این شخصیت مانکنم. چه بسا که خودشان فکر میکرند ما همان مانکن هستیم. دوست داشتم داستان هر کسی عنوان میشد و در اختیار عموم قرار میگرفت. این را برای تبلیغ کردن برندها نمیگویم چون من نیازی به تبلیغات ندارم و خداراشکر محصولاتم فروشش را میکند.
شما هم صاحب برند هستید و هم طراح لباس. به نظر میرسد یکی از مشکلاتی که ما در حوزه مد و لباس داریم مشکل برقراری ارتباط حرفهای بین طراحان و برندها است. فکر میکنید برای ایجاد این ارتباط حرفهای چه باید کرد؟
مجموعههای تولیدی ما باید قانونمند و موظف باشند. مثل شما که اینجا موظف هستید عکاس بیاورید و نمیتوانید با گوشی موبایل از مهمانهایتان عکس بگیرید، مجموعههای تولیدی هم باید موظف شوند که طراح داشته باشند. در زمینه مد و لباس باید فرهنگسازی اتفاق بیفتد. من جسارت میکنم و این را میگویم که یک آدم روستایی در سوئیس از آدمهای پولدار ما خوشتیپتر است چون آن آدم تفکر و استایل دارد و هر چه بپوشد خوشتیپ است. آن شخص سوئیسی به خاطر چیزهایی که در روزنامه و تلویزیون کشورش دیده، هیچوقت چیزهای ناهماهنگ نمیپوشد. هیچوقت نمیآید کفش ورنی را با شلوار ورزشی بپوشد. در کشور ما آدمهای کمی هستند که این فرهنگسازی را انجام بدهند و اقدام خیلی خاصی از سوی تلویزیون و رسانهها هم صورت نمیگیرد، بنابراین فقط خود طراحان میتوانند با تولید انبوه فرهنگسازی کنند. من اصلاً به این اعتقاد ندارم که یک طراح باید مختصر و خلاصه کار کند چون ما هنوز به آنجا نرسیدهایم. امیدوارم طراحان ما بپذیرند زیر نظر برندها کار کنند تا ما به فضای حرفهای برندینگ نزدیکتر شویم که البته این منوط به همراهی صاحبان برندها نیز هست. طراحان ما باید واقعبین باشند و طبق آنچه که معمول و مرسوم است پیش بیایند و رشد کنند. آن طراحی که الآن اسم و رسمی دارد و پول زیادی میگیرد، یک روزی پول داده و گردنش را کج کرده است وگرنه الآن ماندگار نمیشد. مثلاً در تئاتر یک بازیگری را میبینید که مدتها برای عوام تئاتر اجرا کرده و بعضاً کارهای سطح پایینی هم انجام داده است ولی الآن دارد تئاتر هنری کار میکند. یعنی یک دورهای را گذرانده که حالا به یک آدم حرفهای تبدیل شده است. همه ما باید همچین دورهای را بگذرانیم.
با توجه به اینکه طراحان ما از مشکلات اقتصادی گلایه میکنند و میگویند توان تولید انبوه ندارند، چطور یک طراح میتواند هم وجه هنری یک طرح را در نظر بگیرد و هم به فروش آن فکر کند؟ خود شما چطور میتوانید این دو را به طور همزمان پیش ببرید؟
من برای همین است که اول میگویم نقاش هستم تا فکر نکنند لبنیاتی دارم و آمدهام کار هنری انجام بدهم. من یک صاحب برند هستم که خودم هم هنرمند هستم ولی طراحان دیگری هم در کنار خودم دارم. یک ذهن مشخصی دارم که در آن خط حرکت میکنم. مدام کارهای جدید را میبینم و دورههای مختلف را میگذرانم. باور کنید هر چه در میآورم خرج دورههای خارجی میکنم تا خودم را بهروز کنم. طراحان ما مدام غر میزنند و میگویند ما پول نداریم تولید کنیم ولی نمیآیند کارمند من یا کارمند فلان تولیدی شوند. میخواهند خودشان میز و تشکیلات داشته باشند و خودشان رئیس باشند ولی اینطوری نمیشود. شما یا در جیبتان پول دارید و یک تولیدی راه میاندازید یا به عنوان طراح میروید در آن تولیدی کار میکنید. یک تولیدکننده واقعاً با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکنند که شاید طراحان ما از آن باخبر نیستند. فکر میکنم اگر طراحان از مشکلات و مشقتهایی که تولیدکنندهها میکشند باخبر بودند، راحتتر در قالب برندها قرار میگرفتند و کار میکردند. ما یک دوره گذار فرهنگی را سپری نکردهایم. دوره تغییر سنت به مدرنیته را طی نکردهایم ولی داریم ادای مدرن بودن را در میآوریم. ما وقتی میبینیم روی مجله ووگ میبینیم یک مدلی یک کتانی زرد که سه سایز پایش بزرگتر است را پوشیده، باید فکر کنیم که شاید پشت آن یک فلسفهای بوده است. خارجیها با آن کفش حس دارند ولی ما نداریم. ما باید متوجه این مسائل شویم و واقعبین باشیم.
ما انواع اتحادیهها و انجمنها را در حوزه مد و لباس داریم و در این حوزه هم بخش دولتی هم بخش خصوصی مدعی هستند. این چند دستگی خودش به حوزه مد و لباس لطمه نمیزند؟
بله. الآن جریانی درست شده که آدمهایی مثل من که یک کم جان میگیرند، میآیند یک سری آدم را دور خودشان جمع میکنند و رویدادهای مختلفی را برگزار میکنند و بعد این رویدادها یکدفعه تبدیل به تشکل و انجمن میشوند و همه در آن خط قرار میگیرند. این اصلاً به نفع جریان مد و لباس نیست. من چند وقت پیش به مجله تسنیم گفتم که کسی را با من دعوت نکن چون آدمها ناخودآگاه به سمت حرفهای من میآیند و شما حرفهای آنها را نمیشنوید. جریان انجمنها هم این شکلی است. به نظرم مد و لباس را میشود تقویت کرد. بنیاد ملی مد و لباس و کارگروه ساماندهی مد و لباس را میشود تقویت کرد چون ادعای زیادی ندارند. شما اگر الآن پیش آقای قبادی بروید و بگویید میخواهید مجموعهای تشکیل بدهید، آقای قبادی در را روی شما نمیبندد. این خیلی خوب است ولی امثال آقای قبادی کم هستند. من دارم به فرهنگسازی و برندسازی فکر میکنم. ما واقعاً در برندسازی ضعیف هستیم. من آدمی هستم که اگر شکست بخورم باز هم بلد هستم از کجا هستم شروع کنم و برندم "کلوتو" را تقویت کنم ولی اگر من بمیرم، "کلوتو" تمام میشود، در صورتی که کوکو شنل مرد و "شنل" تمام نشد. جانی ورساچه هم مرد و "ورساچه" تمام نشد. دلیلش چیست؟ چون آنها طراح دارند و یک مجموعه شدهاند. ما باید در این مسیر حرکت کنیم.
شما دو برند با نامهای مختلف تحت نظر خودتان دارید؛ یکی برند "کلوتو" و دیگری برند "کراسو". این برندها هر کدام چه محصولاتی را ارائه میکنند و اصلاً چه لزومی دیدید که دو برند جداگانه داشته باشید؟
"کلوتو" اسم برند لاکچری و "کراسو" اسم برند اقتصادیمان است. کلوتو به اولین فرشتهای است که نخ زندگی بشر را ریسیده است و کراسو هم همان لباسهای بومی ایرانی در منطقه بختیاری است که آستینهای بلندی دارند. من برند کلوتو را تا سطحی بالا بردم که نمیتوانستم بعضی از طرحهایش را تولد انبوه کنم چون خیلیها دوست داشتند طرحهای این برند محدود باشد. به همین خاطر برند کراسو را راهاندازی کردیم و تولید انبوهی که میخواستیم انجام بدهیم را از طریق این برند انجام دادیم. ما وقتی محصولمان را به یک فروشگاه میدادیم، فروشگاه روبرویی میگفت چرا این محصول را به من ندادی؟ خداراشکر فروش ما زیاد است و فروشگاههای زیادی هم تقاضا میدهند که محصولات ما را عرضه کنند. به همین خاطر گفتم برند "کراسو" را درست کنم و با خیال راحت ادامه بدهم.
محصولات برند "کلوتو" گرانقیمت و مختص افراد طبقه بالای جامعه است؟
محصولات من هیچوقت گرانقیمت نبوده است. پدر من بازاری بودند و من از 2-3 سالگی در بازار تهران بزرگ شدم. به همین خاطر میدیدم که آدمهای بازاری چقدر آدمهای با اصل و نسبی هستند و چقدر حلال و حرام سرشان میشود، هیچوقت نتوانستم یک طراح لباس گرانفروش شوم. سودی که ما برای هر طراحی به دست میآوریم خیلی زیاد نیست. ما لباس عروسمان را با کل کار دستش حدود یک و نیم تا دو میلیون تومان میفروشیم. یعنی حتی محصولات برند لاکچریمان هم گرانقیمت نیست ولی آدمهای لاکچری میآیند از ما خرید میکنند. وقتی میآیند محصولات ما را میبینند سورپرایز میشود و مثلاً یکدفعه 10 تا مانتو میخرند. کارمندان من میگویند اگر قیمتها را یک مقدار بالا میکشیدی خیلی سودت میشد ولی من در خط و مسیری حرکت میکنم که خیلی سخت میشود تغییرش داد. ما به مشتریانمان میگوییم اگر وارد یک فروشگاهی شدید که محصولات برند کلوتو را داشت ولی رفتارشان با شما خوب نبود، شما بدون سند و مدرک اسم آن فروشگاه را به ما بدهید، ما دیگر به آن فروشگاه کار نمیدهیم. ما مشتریهایی داریم که بعد از دو سال دکمه لباسشان گم میشود و میآیند دکمه میگیرند یا مشتریهایی داشتهایم که لباس را دو ماه پوشیده ولی دوست نداشته و ما آن را برایش عوض کردهایم. البته خوشبختانه ما با فروشگاههایی کار میکنیم که خیلی مشتریمدار هستند و شأن مشتری را حفظ میکنند. همینکه مخاطب احساس کند دارد بهش احترام گذاشته میشود ما را خوشحال میکند. ما خدا را شکر میکنیم که چرخ دو برند "کلوتو" و کراسو" دارد میچرخد و کارهای زیادی در این برندها داریم. آنقدر کار داریم که وقت نمیکنیم به این کارها برسیم. بعضی وقتها میگویم هر کسی بیکار است بیاید پیش ما. من خودم کارهای مختلفی انجام میدهم و وقت نمیکنم به یک سری کارها برسم. استقبالی که از ما میشود واقعاً خوشحالکننده است. فقط فکر میکنم باید برندسازی کنیم. ما اصلاً برند نداریم. من وقتی برند میشوم که مطمئن باشم بعد از من هم کسی هست و این را راه را ادامه میدهد. آدم تا زمانی که از استمرار و تداوم یک چیزی اطمینان نداشته باشد، دلش نمیآید برای آن کاری انجام بدهد. ما برای مدسازی و برندسازی باید به دل جامعه برویم. مخصوصاً جامعهای که قشر متوسطش قشر فرهیختهاش است. به نظرم اگر قشر متوسط این جامعه خوب نپوشد، خوب نخورد و خوب مطالعه نکند، جامعه زمین میخورد. اصل جامعه ما قشر متوسطش است که ما باید آن را بسازیم. ما باید سعی کنیم برای این قشر از جامعه لباس خوب طراحی کنیم.
شما سفرهای مختلفی هم رفتهاید، به خصوص به کره جنوبی و ژاپن. فکر میکنید آنها چه کارهایی انجام میدهند که در زمینه مد موفق هستند؟
آنها انسانهای بسیار تلاشگری هستند. اولاً فرهنگ کره جنوبی خیلی به فرهنگ ما نزدیک است و مردم کره جنوبی هم مثل ما خیلی درگیر خانواده هستند. دوماً خیلی خوشتیپ و خوش استایل هستند چون استایلسازی کردهاند. ژاپنیها هم همینطور هستند. آنها فقط در زمینه ماشین قوی نیستند بلکه مد تزریق میکنند. به نظرم الآن دنیای مد جهانی در دست آنهاست. حتی در چین هم شرایط به همین گونه است. البته مد در چین بیشتر جنبه صنعتی دارد ولی بخش هنریشان هم قوی است. شما وقتی به مزونهای شانگهای میروید اصلاً نمیتوانید خرید کنید. جنسهایی که در آن مزونها عرضه میشود هیچ شباهتی به جنسهای چینی که وارد ایران میشود ندارد. من فکر میکنم که ما نسبت به آنها آدمهای باهوشتری هستیم ولی تنبلی میکنیم. ما در زمینه نقاشی، سینما و تئاتر خیلی قوی هستیم و کارهای شاخصی داریم ولی در زمینه مانتو که بعد از لباس بالا تنه و لباس پایین تنه لباس سوم محسوب میشود انصافاً ضعیف هستیم و باید تقویت شویم.
با توجه به اینکه پدرتان در کار طلا و جواهرات هستند، هیچوقت تلاش نکردید در مجموعهتان یک لاین زیورآلات داشته باشید؟
اتفاقاً لاین زیورآلات هم داریم ولی ثبتش نکردهایم. طلا و جواهرات با پوشاک فرق دارد. شما برای پوشاک یک نمایشگاه میگذارید و بیننده آن را میبیند و تمام میشود ولی در مورد طلا شما باید برای هر چیزی قالب سازی کنی و اگر از آن قالب تولید نکنید، متحمل ضرر زیادی خواهید شد. من برادرم طراح طلا و جواهرات هستند و خودشان هم تولید میکنند. یک کالکشنی را درست کرده بودند که خیلی خاص بود. جغدهایی بود که عینک داشتند و حرکت میکردند. برایش پیچ و مهرههای خیلی خاصی هم گذاشته بودند. گفتم بیا برویم این را ثبت کنیم ولی گفت حوصله ندارم. جالب اینجاست که متأسفانه در بخش طلا و جواهر هر چه بازاریتر شوی، فروشت بهتر خواهد شد. مثلاً پدر من یک النگوی ساده طراحی میکند و یک نفر دیگر میآید یک کاری با دست انجام میدهد، کار آن شخص آب میشود و دوباره وارد صنعت اقتصادی میشود. صنعت بی سلیقگی! ما فرهنگسازی نداریم. ما همچنان همان النگوهای سال 60 را داریم و همان مانتوها را میپوشیم. تلویزیون را که نگاه میکنیم، دنیایی از بی سلیقگی و آشفتگی را میبینیم. تلویزیون هیچوقت نمیآید از طراحهای برجسته استفاده کند. من نفر آخرم ولی ما آدمهای برجستهای داریم که میتوانند تلویزیون را تکان بدهند و پوشش مجریها و بازیگرهای تلویزیونی را زیر و رو کنند. تلویزیون به جای خریدن لباس باید با طراحان برای طراحی اختصاصی وارد همکاری شود تا طراح بر اساس شخصیت آدمها و نیاز روز جامعه لباس طراحی کند و این منجر به فرهنگسازی و مدسازی شود. اینکه تلویزیون بیاید یک لباسی را از مزون بخرد و به عواملش بدهد تا جلوی دوربین بپوشد که اسمش فرهنگسازی نیست.
به عنوان سوال پایانی بگویید که برنامهتان برای آینده چیست؟
تمام سعیام این است که برند "کراسو" را موفق کنم. خیلی دوست دارم بخش تولید انبوه قوی شود. یک برنامه خیلی وسیعی هم در بخش نوجوان دارم و میخواهم یک سر و صدایی در این بخش به پا کنم. شروع این برنامه هم از خارج کشور خواهد بود. اصلاً هم دوست ندارم در لباسهای نوجوانان از المانهای ایرانی استفاده کنم چون میدانم نوجوانان تمایلی نشان نمیدهند و اصولاً هم این المانها مناسب روحیه نوجوانان نیست. امیدوارم امسال جان داشته باشم و بتوانم این کار را انجام بدهم چون کار هزینهبری هم خواهد شد. باید یک کارگاهی را به آن اختصاص بدهی و ممکن است زمین بخوری...