سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: جایزه گنکور اولین رمان به تازگی به رمان "مارکس و عروسک" نوشته مریم مجیدی، نویسنده سی و هفت ساله ایرانی-فرانسوی اهدا شده است.این برای نخستین بار است که یک نویسنده ایرانی فرانسویزبان چنین جایزه معتبری را دریافت میکند.
جایزه گنکور اولین رمان چیست؟
آکادمی گنکور که بیش از صد سال سابقه فعالیت دارد، علاوه بر جایزه اصلی خود که هر سال در ماه نوامبر اهدا میشود و مهمترین و معتبرترین جایزه ادبی فرانسه به شمار میآید، جوایز جانبی دیگری نیز دارد: جایزه گنکور دبیرستانیها، جایزه گنکور داستان کوتاه، جایزه گنکور شعر، جایزه کنگور زندگینامهنویسی و جوایز گنکور به انتخاب برخی کشورها مثل بلژیک، سوئیس، تونس، ایتالیا، رومانی و جایزه کنگور کشورهای خاورمیانه از جمله ایران.
جایزه گنکور برای اولین رمان نیز در سال ۱۹۹۰ با همکاری آکادمی کنگور و شهرداری پاریس برای تشویق و معرفی نویسندگانی که اولین رمان خود را نوشتهاند، تأسیس و قرار شد که در بهار هر سال اهدا شود. اولین جایزه، یک سال بعد به آرماند گوبری وال، نویسنده فرانسوی برای رمان "ابلیس یا رخت کهنه مار" تعلق گرفت.
از معروفترین برندگان این جایزه در سالهای اخیر میتوان به کمال داوود، نویسنده الجزایری فرانسویزبان اشاره کرد که در سال ۲۰۱۵ با رمان "مورسو، بررسی مجدد" این جایزه را به دست آورد.
داوران جایزه گنکور اولین رمان، همان داوران جایزه اصلی، یعنی اعضای ده نفره آکادمی گنکورند که ریاست آنان را برنار پیوو، روزنامهنگار معروف فرانسوی، بر عهده دارد. اریک امانوئل اشمیت، طاهر بنجلون و پاتریک رمبو از اعضای کنونی آکادمی گنکور هستند.
رمان "مارکس و عروسک" امسال توانست در رقابت با سه نامزد نهائی دیگر، هفت رأی هیأت داوران را به دست آورد.
فیلیپ کلودل، نویسنده و کارگردان فرانسوی و از اعضای آکادمی گنکور، پس از اهدای جایزه گنکور اولین رمان به "مارکس و عروسک"، از "کشف صدایی که دور از اینجا شکل گرفته" تمجید کرد و این رمان را "شجاعانه" خواند.
مریم مجیدی سال ۱۳۵۹ در تهران در خانوادهای کمونیست به دنیا آمده است. او شش ساله بود که همراه خانوادهاش ایران را ترک کرد و به فرانسه آمد. آنها مدتی در پاریس زندگی کردند و سپس به درانسی از حومههای نسبتا پرجمعیت شمال پاریس رفتند.
مریم مجیدی کیست؟
مریم مجیدی سال ۱۳۵۹ در تهران در خانوادهای کمونیست به دنیا آمده است. او شش ساله بود که همراه خانوادهاش ایران را ترک کرد و به فرانسه آمد. آنها مدتی در پاریس زندگی کردند و سپس به درانسی از حومههای نسبتا پرجمعیت شمال پاریس رفتند.
مریم مجیدی پس از تحصیل در فرانسه، کار آموزش زبان را با تدریس زبان فرانسه به دانشآموزان حومه پاریس آغاز کرد و اکنون نیز به آموزش زبان به کودکان خارجی مشغول است.
خانم مجیدی وقتی ۲۲ ساله بود، برای اولین بار به ایران بازگشت تا ضمن "آشتی" با زادگاهش، زبان فارسی خود را نیز تقویت کند. او همچنین چهار سال در پکن و دو سال در استانبول زندگی کرده است.
مریم مجیدی نوشتن را از نوجوانی آغاز کرده اما از او تاکنون فقط رمان "مارکس و عروسک" منتشر شده است. این نویسنده گفته که اکنون مشغول نوشتن رمان دیگری است.
"مارکس و عروسک"، یک داستان واقعی
نخستین کتاب خانم مجیدی که انتشارات "لونوول آتیلا" آن را در زمستان گذشته در ۲۰۸ صفحه منتشر کرد، علاوه بر جایزه کنگور اولین رمان، با استقبال رسانههای فرانسه نیز مواجه شده است.
مریم مجیدی این رمان را که در واقع زندگی واقعی خود نویسنده است، به سه بخش تقسیم کرده: "تولد اول" یعنی کمی پیش از تولد در بحبوحه انقلاب تا شش سالگیاش در ایران، "تولد دوم" شامل ورودش به فرانسه و مشکلات زندگی جدید و "سومین تولد" که به بازگشت به ایران و بازیافتن زادگاه میپردازد.
هر کدام از این سه بخش اصلی نیز در قطعاتی مجزا با عناوینی مستقل مثل داستانهای کوتاه روایت میشود. نویسنده با گذاشتن نام "روزی روزگاری" برای بعضی از این قطعات تلاش کرده که از این داستانهای واقعی فاصله بگیرد و قالبی حکایتگونه به آنها ببخشد.
مریم مجیدی این سه "تولد" را همچنین با سبکی گاه نمایشی و حتی شاعرانه روایت میکند. او مینویسد: "من با نوشتن، واژهها را از قبر بیرون میآورم. برعکس کاری که گورکن میکند."
در جاهایی از رمان "مارکس و عروسک" زمانها و مکانهای مختلف کنار هم قرار گرفتهاند و خواننده گاهی از پاریس به پکن میرود و در چند سطر بعد به استانبول. راوی داستان جایی در کافههای پاریس است و کمی جلوتر سوار بر تاکسیهای تهران.
راوی اغلب "من" است و جاهایی هم به "او" تبدیل میشود. این آمیزش زمانها و مکانها و روایتهای مختلف، شیوهای است برای بیان ماجراهایی که لزوما راوی شاهد آنها نبوده و بعدا خانوادهاش برای او تعریف کردهاند.
مریم مجیدی همچنین در جاهایی از رمان از اشعار خیام و حافظ استفاده کرده، که فارسی آنها نیز در متن داستان آمده است.
عنوان کتاب نیز برگرفته از نوستالژی کتابهای کارل مارکس، فیلسوف آلمانی متعلق به خانوادهاش و همچنین عروسکهایی است که راوی مجبور است آنها را در کودکی با دیگر کودکان شریک شود. در نهایت، هم کتابها و هم عروسکها، هنگام ترک وطن، در ایران رها میشوند.
مریم مجیدی در گفتوگویی تأکید کرده که عنوان کتاب، نمادی از دوران "خونین" مبارزه چپگرایان در ابتدای انقلاب و همچنین خاطرات "شیرین" کودکی خود اوست. او همچنین گفته که تلاش داشته تا با نوشتن این رمان کلیشههای موجود در فرانسه درباره ایران و ایرانیان را از بین ببرد.
رمان "مارکس و عروسک" با داستان مردی آغاز میشود که در یک سلول زندانی است. او مشغول حکاکی روی سنگی است که آن را در حیاط زندان پیدا کرده است. او نام یک دختر را روی این سنگ مینویسد: "مریم"؛ نوزادی چندروزه که "یک زندگی پیش روی اوست." مرد زندانی با این کار در تلاش برای مقابله با دیوانگی است، به امید روزی که این سنگ را به آن نوزاد هدیه دهد.
نویسنده در بخش اول رمان، فعالیتهای سیاسی خانواده، حتی پیش از تولدش را روایت میکند. او در قطعه "روزی روزگاری در شکم مادر" شرح میدهد که چگونه مادرش وقتی بیست ساله و باردار بود، از هشدارها و تهدیدها نمیترسید و در تظاهرات شرکت میکرد: "مادرم زندگی مرا به همراه داشت، اما مرگ در حوالی او پرسه میزد".
داستان همچنان از دید یک جنین هفت ماهه دنبال میشود: سال ۱۳۵۹، مادر زمانی که در دانشگاه تهران مشغول تحصیل است، از سوی دو مرد باتوم به دست در راهروهای دانشگاه تعقیب میشود. او راه فراری ندارد و مجبور است که خود را از پنجره به بیرون پرتاب کند. "مادر نقش بر زمین شد، توان تکان خوردن نداشت، درد شدیدی پاهایش را فرا گرفت. سرش به سمت آسمان بود و چشمان درشتش ابری را که به شکل سر یک اسب بود میدید. چشمها تار و سرش سنگین شد. پیش از آنکه در یک خواب عمیق فرو رود، دستانش را روی شکم گذاشت، بچه تکان میخورد."
راوی همچنین در میان ماجراهای کودکی، زندگی "عباس" را تعریف میکند. مبارز کمونیستی که در زندان کشته شد و رمان "مارکس و عروسک" به او تقدیم شده است.
راوی تعریف میکند که در میان کسانی که برای جلسات مخفیانه سیاسی به خانه پدر و مادرش میآمدند، فقط عباس بود که به او توجهی ویژه داشت: "او میگفت که این بچه به او نیرو میدهد، نیروی مبارزه، برای تمامی کودکان این کشور که پس از انقلاب به دنیا آمدند."
بعد از مرگ عباس، مادرش دیوانه میشود و پدرش از غصه میمیرد. راوی نیز وقتی از زبان پدرش خبر مرگ عباس را میشنود شوکه میشود و گریهکنان به زیر درخت انجیر حیاط خانه پناه میبرد.
نویسنده در بخش دوم رمان، تبعید در فرانسه را شرح میدهد و سختیهای زندگی در این کشور و همچنین مشکلات یادگیری زبان؛ این که وقتی وارد فرانسه شد در مواجهه با زبان جدید تا مدتها "لال" بوده است: "جملاتی را که در تنهایی ذهنم ساخته بودم یادم است. خودم را در حیاط مدرسه میدیدم که همچنان تنها بودم... یک مشت کلمه در سرم ریخته بودم و داشتم جمله میساختم، جلوی جمع به همه میگفتم که من نه لالم، نه خارجی، نه یک موجود مریخی! اما ترجیح دادم که این زبان جدید را برای خودم نگه دارم."
فصل سوم رمان نیز با این جمله تالس، فیلسوف یونانی آغاز میشود: "زمان، داناترین است، زیرا همه چیز را کشف میکند."
راوی پس از هفده سال دوری، دوباره به وطن باز میگردد: "از خودم میپرسم آیا دختربچهای را که آنجا رها کردم پیدا خواهم کرد؟"
او در ایران نه تنها معنای تازهای از هویت و سرزمین مادری را درک میکند، بلکه حسش به فرانسه، به عنوان وطن دوم نیز تقویت میشود.
در نهایت رمان با این جمله به پایان میرسد: "من حلقهگلی از کلمات هستم که بر درختی آویزان شده و کودکی آن را با انگشتش نشان میدهد."
به نظر میرسد که رمان "مارکس و عروسک" با تولد چهارم به پایان میرسد و آن، تولد یک نویسنده است.