سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: اکبر اکسیر نه تنها طنزپرداز است که در مصاحبههای ژورنالیستی هم طنازی فراوان میکند. با این شاعر وطنزپرداز معاصر از اوضاع هشلهف شعر و شاعری در این روزگار پرسیدیم. به طنز پاسخ داد. مثلا درباره اوضاع مالی شاعران میگوید: " تا مشروطه، تمام شاعران از بیمه و حقوق عالی و امکانات بسیار خوبی برخوردار بودند..." یا در نمونه دیگر: " آینده کتاب را بسیار خوب می بینم؛ چرا که کتاب از سبد مطالعه مردم شریف حذف می شود. و مردم از شر مطالعه و ارتقای فکر و اندیشه خلاص می شوند و دنبال کار خود می روند..."
جناب اکسیر شما را سالهاست به عنوان کسی که در حوزه شعر فعالیت میکنید، میشناسیم. سئوال نخست من این است که در ایران کسی را میشناسید که با شعر، چرخ زندگیاش را بچرخاند؟
بله خیلیها را می شناسم که با شعر چرخ زندگی شان را می چرخانند. انصاف هم چیز خوبی است نباید به نام روشنفکری و اصلاح طلبی سیاه نمایی بکنیم. مگر شما تاریخ را نخواندهاید؟ تمام شاعرانی که دیگ و آفتابه از طلا داشتند و غرق جواهرات بودند و از نعمت دنیا چیزی کم نداشتند در کتاب های تاریخ ادبیات معرفی شدهاند؛ حالا ناصر خسرو نامی پیدا شده و شعار داده این لفظ قیمتی در دری را پای خوکان نمیریزد!
یا حافظ نامی در شیراز آبروی فقر و قناعت نبرده آنها حتما شاعر نبوده اند عارف اصلاح طلب یا روشنفکر بوده اند که خود را شاعر جا زده اند! شاعران در تمام طول تاریخ از شهرت و ثروت برخوردار بوده اند. اگر شاعری مانند سعد سلمان اسیر سوونای و دهک بوده و از این زندان به آن زندان رفته چشمش کور!چک خالی نمی کشید، از این و آن نسیه و وجه دستی نمی گرفت و خرج دک و پوز همسرش نمی کرد. تا مشروطه، تمام شاعران از بیمه و حقوق عالی و امکانات بسیار خوبی برخوردار بودند. سرشان را پائین انداخته بودند و نام و نانی داشتند. نمی دانم چه کسی آنها را از راه به در کرد که دم از مردم زدند و به جرم طرفداری از آزادی و عدالت طلبی، سوراخ سوراخ شدند و مصرف طناب را بالا بردند! میرزاده عشقی و عارف قزوینی آن چنان شدند و دهخدا در غربت از گرسنگی دق کرد! بله عزیزم ، در حال حاضر هم بعضی از شاعران راه و روش پول در آوردن را می دانند. در خانه های ویلایی زندگی می کنند. از درآمدهای بالا و رانت های محیر العقول برخوردارند و ضعیف ترین شان ترانه می فروشند و کتاب سازی می کنند. خلاصه چرخ زندگی شان می چرخد ، آنهم چه چرخیدنی! تعجب می کنم شما در هیبت یک خبرنگار ادبی حقوق های نجومی آن ها را افشا نکرده اید و رفته اید چسبیده اید به چند مدیر کل مادر مرده که ماهانه شصت، هفتاد میلیون تومان حقوق می گرفتند . فقیرترین و پاک دست ترین شاعر ایرانی یعنی همین جناب حافظ که مدیر کل شعر فارس بوده سمرقند و بخارا را به فال ترک شیرازی می بخشید. این خاصه خرجی ها راچرا در نظر نمی گیرید و بند کرده اید به حقوق و مزایای مدیران ارشد! آقا انصاف هم خوب چیزی است.
خود شما منبع درآمدتان چیست؟ شعر چقدر از زندگی تان را چه مادی و چه معنوی به خود اختصاص داده است؟
من با سی سال دبیری ادبیات فارسی، چهل و هشت سال شعر و شاعری ، چهل سال طراحی و گرافیک و تابلو نویسی و خطاطی، چهل و دوسال روزنامه نگاری و نقد ادبی با ده ها کتاب تجدید چاپی تا چاپ یازدهم و ...تا دو ماه پیش بعد از کسورات حسابداری حدود چهارصدهزار تومان به حسابم واریز می شد که فعلا بعد از تلاش های مستمر سخنگوی دولت در اخبار هشت و سی به حدود ششصد هزار تومان رسیده است. که با نود تومان یارانه من و ملیحه (مرحمتی آقای احمدی نژاد) نزدیک هفتصدهزارتومان می شود و لذا نظر به اینکه پدر روحانی جامعه هستیم و شغل ما شغل انبیا تلقی شده به در و همسایه آن مبلغ را به ریال عنوان می کنیم. یعنی هفت میلیون ریال!
در کشور عزیز ما ایران شاعران بعد از مرگ زنده میشوند و خانواده محترم از این شهرت به لوح های تقدیر می رسند و در افتخارات ابا و و اجدادی غرق می شوند. من خود به ملیحه خانم سپرده ام که در گور من آب و نام و کنسرو بگذارد چرا که یقین میدانم بعد از مرگ زنده خواهم شد و طرفداران طنز یادی از من خواهند کرد! و اما پرسیده اید منبع درآمدتان چیست و شعر چقدر از زندگی تان را پوشش می دهد. منبع درآمد در سئوال قبل توضیح داده شد از بابت شعر حدود ده یا پانزده درصد حق و التالیف به من اختصاص می یابد که آن هم، دوسالی است به علت رکود بازار شعر فراموش شده است. طراحی آرم هم با آمدن امکانات دیجیتالی توسط هر موبایل به راحتی انجام میگیرد و دیگر نیازی به دست و ممیز و دیگران نیست و خلاصه اینکه منبع درآمدی در کار نیست. با برنامه ریاضتی ملیحه خانم 15 روز از ماه، نسیه می بریم و 15 روز بقیه را در ماه رمضان به سر می بریم و معتقدیم شاعر امروز نباید به دنبال مادیات باشد. او سمبل معنویات است و نباید از غم نان گلایه کند و آبروی فقرو قناعت را ببرد. من که نه ثروتی از پدر داشته ام نه پست و مقامی از دولت، با حقوق های نجومی جزو موجودات هوازی هستم. از طریق دم و بازدم زندگی ام را ادامه می دهم.از ملیحه و میهمان و نوه و... شرمنده ام. و این شرمندگی نشانه فروتنی من است. وزارت ارشاد و نهادهای فرهنگی چون بودجه ای ندارند و برنامه ای برای تامین زندگی آبرومندانه شاعران لذا من پیشنهاد دادم شاعران را زیر پوشش بهزیستی در آوردند .از وزیر بهداشت هم طی مصاحبه ای خواستم شعر را بیماری خاص تلقی کند و این آخر عمری به داد شاعران کشور گل و بلبل برسد که به قول فردوسی:مدیر کل موسسه اعتباری شعر مشهد:مصیبت بود پیری و نیستی!
در این بازار بی رونقی و رخوت، ناشران را چقدر مقصر می دانید؟
رکود در حوزه شعر و بی رونقی بازار کتاب شعر به ناشران ربطی ندارد. این صنف شریف که به طور سرسام آوری چندبرابر شده است فعلا آه در بساط ندارد نه از یارانه کاغذ خبری هست و نه از بازار فروش. رکود کتاب شعر به نبود شعر خوب، صدای متفاوت و حرف های تازه وابسته است. تا زمانی که اداره کتاب برای ممیزی برنامه ای نداشته باشد و بدون نظر کارشناس ادبی چاپ کتاب ادامه داشته باشد، وضع به همین منوال خواهد بود. و صداهای متفاوت در هزار توی بررسی و نبود نقد سالم و فنی گم خواهند شد. ناشران در دهه پنجاه هر کتابی را به نام مجموعه شعر چاپ نمی کردند.نشریات ویژه و منتقدین خوش فکر در رشد شعر سهم داشتند. در حال حاضر هرکس در کامپیوتر خود و بهتر بگویم در موبایل خود یک ناشر شده است. هر نوشته ای را پرتاب می کنند و هزاران لایک می گیرند این شاعران یک شبه که شاعران ناتمام نام دارند، آنچنان آب شعر را گل آلود کرده اند که دیگر سهراب سپهری، شاعر درجه چندم دیده می شود!ناشران امروز فقط رابط شما با چاپخانه هستند نه عامل چاپ و پخش. سه چک می گیرند و دویست جلد ریسوگرافی می کنند. و با شمارگان دوهزار در چند کارتون تحویل تان می دهند تا شما به آرزوی دیرینه تان برسید و بروید در پیاده روی جلوی دانشگاه، بساط کنید یا رایگان به دوست و آشنا بدهید!
اینکه مردم چندان مخاطب شعر نیستند، از گور شعرهای کم کیفیت آب می خورد وضعیت تراژیک فرهنگی یا...
مردم ایران از باستانِ شعر، فهم شعر بالایی داشتند. فرق شعر و شعار را می فهمیدند. از شعر خوب استقبال می کردند. در غیاب اینترنت و رسانه های مجازی و شبکه های اجتماعی شعر را سینه به سینه منتقل می کردند. بی انصاف نباید باشیم؛ همین مردم اگر تا دیروز از شعرهای آبکی و تکراری مزین به وزن و قافیه خوشحال می شدند، حالا از شعر دردمند معاصر خوششان می آید و هر نوشته ای را قبول ندارند. باید شعر تریبون دوره های معاصر باشد و شاعر باید سخنگوی درد و داغ پریشانی انسان امروز، تا شعری در یادها بماند و سینه به سینه یا موبایل به موبایل بچرخد. این نغمه هجران مخاطب از نبود شعرهای خوب است و توزیع منصفانه کتاب های خوب و تبلیغات کم رونق کتاب . اگر شعر خوب،سروده شود در هر شرایطی به دست مردم خواهد رسید. سیاست های فرهنگی برای شعر امروز، هنوز نتوانسته اند کاری شایسته انجام بدهند. هنوز شاعران خوب امروز معرفی نشده اند. هنوز شعرهای خوب شاعران چاپ یا منتشر نشده است. باید منتظر ماند! صداهای خوبی در راهند برای شنیدن شان باید گوش ها را شست، چشم ها را باز کرد!
برای بار چندم می گویم که ادارات دولتی و نهادهای فرهنگی هرگز نمی توانند شعر خوب یا شاعر درجه یک تولید کنند اما می توانند به رشد شعر خوب و معرفی و کشف شاعران برتر کمک کنند و امکانات را عادلانه برای کشف و معرفی شاعران جوان هزینه کنند.
با این اوضاع هشلهفی که بازار کتاب دارد، آینده مان را چطور پیش بینی می کنید؟
آینده چراغ راه گذشته است. آیندگان برای همین است که همواره به تاریخ مراجعه می کنند و در گذشته زندگی می کنند . در چنین اوضاع هشلهف، بازار کتاب من به عنوان یک طنز پرداز به آینده کتاب شعر خوشبینم. آینده کتاب را بسیار خوب می بینم؛ چرا که کتاب از سبد مطالعه مردم شریف حذف می شود. و مردم از شر مطالعه و ارتقای فکر و اندیشه خلاص می شوند و دنبال کار خود می روند. ناشران روبروی دانشگاه، کتاب فروشی ها را به کباب فروشی ها تبدیل می کنند. با این تغییر کاربری، به نان و نوایی می رسند. شاعران خوب و ماندگار نیز به جای چاپ کتاب کاغذی یا صفحات وبلاگ و اینترنت، شعرهای خود را در الواح گلی می نگارند و در خاک دفن می کنند تا در آینده ای دور به دست فرزندان پژوهشگر خود برسد و دیگر این همه تحقیر نشوند.
به نظر شما جامعه ادبی ما برای رونق ادبیات چه باید بکند؟
برای ماندگاری لبنیات،مواد نگهدارنده می افزایند که اگر نباشد مسموم می کند. برای ماندگاری ادبیات به ویژه شعر باید از طنز پنهان استفاده کنیم تا هم جلب مخاطب کند هم متنی حقیقت یاب داشته باشیم. شعور در شعر موج بزند و شاعران قدرتمند برصدر نشینند و گوش های کلیشه صداهای تازه بشنوند.