سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شمس لنگرودی در گفت و گویی که روز شنبه منتشر شد، نگاه اصحاب ادبی را به شدت به سوی خود جلب کرد. او در پارهای از گفتوگویش شعرهای بعضی از شاعران مهم معاصر را زیر سوال برد و در پارهای دیگر پیشنهاد خودش برای جریان شعری امروز ایران را دوباره پیش کشیده و از آن دفاع کرد.
او گفته است: " شعرهای آقای رویایی و براهنی شعر نیست؛ هذیان است. آخر اینها چه چیزی میخواهند بگویند که بنده و خیلیهای دیگر نمیفهمیم و فقط خودشان با شاگردانشان میفهمند. تازه شاگردانشان هم نمیفهمند؛ فقط ادایش را درمیآورند! چطور من شعر بودلر را میفهمم، پل والری را میفهمم، بعد شعر این آقایان را نمیفهمم!" او گفته: " باید پذیرفت که "سادهنویسی" اصطلاح دقیقی نیست ولی این واژهای است که عدهای به من تحمیل کردند و من هم پذیرفتم. برای اولینبار هم به رمانتیکها به عنوان فحش گفتند رمانتیک و آنها هم گفتند "باشه". من "تاریخ تحلیلی شعر نو" را نوشتهام و میدانم این داستانها از کجا شروع شده است. این داستانها با آقای یدالله رویایی شروع شده بود و به هذیان کشیده شد و باعث شد مخاطب از شعر دور شود. من گفتم نمیخواهم به این هذیانها دامن بزنم و میخواهم ساده - از لحاظ زبانی - شعر بگویم. وگرنه در درون شعر، سادگی وجود ندارد. به همین دلیل که عرض کردم، ایجاز، ایهام و... باعث میشود شعر ساده نشود. بین شعر ساده با پیچیده مرزی وجود ندارد. بسیاری از شعرهای حافظ خیلی ساده خوانش میشود اما معلوم نیست یعنی دقیقاً چی.
درواقع سادگی هم در رعایت نحو طبیعی زبان و هم انتخاب واژگان."
قضاوت کیلویی
اکبر قناعت زاده، شاعر معاصر درباره این گفت و گو یادداشتی نوشت که در بخشی از آن خواندیم: "ای کاش قبل از قضاوت و صدور حکم بر خزعبلات شعر ی براهنی - رویایی و باباچاهی به عنوان کسی که در شعر این چند دهه درست یا غلط صاحب کرسی ست فرصت پیدا کرده بودید و به قول خودتان این خزعبلات را از سر تفرعن هم که شده تورقی میکردی و نگاهی میانداختی که نینداختی. این را به مدعا میگویم زمانیکه اسم کتاب یکی از همین حضرات را اشتباه اعلام میکنید( منزل شاملو - دوره اول جایزه شعر شاملو). من برین گمانم که حتی لای آن کتاب را هم باز نکردهاید. خب شاید مشغلههای غیر شعری و نه لزوما غیر هنری (مثلا سینما) این فرصت را از شما گرفته باشد. باکی نیست. لابد حق دارید. اما حق ندارید کیلویی و گترهای در این موارد به قضاوت بنشینید که رویایی و براهنی به جای شعر خزعبل میبافند و بابا چاهی با پیژامه کراوات بسته و عینک زده دودی."
کسی که براهنی و رویایی را شاعر نداند باید بازگردد و شعر نو را از اول؛از اکابر بخواند
بهزاد خواجات، شاعر، مینویسد: "مجمع شاعران ساده نویس در وهله اول یک مجمع اجتماعی است. در یک طبقه ی هنری آرام گرفته و از خلا میان شاعران پیشرو و مخاطبان نیمه حرفه ای بهره ی مادی و معنوی می برد. این مجمع چون موجودیتش مرهون عامه است و نه خواص چرا نباید بر براهنی و رویایی بتازد تا با نفی ژرف نویسان خود را به اثبات بنشیند؟ شمس لنگرودی شعرهای درخشانی داشته است. "خاکستر و بانو" و "جشن ناپیدا"ی او هنوز در زمان خود مثال زدنی است و وجه پژوهشگری اش هم نقشی سترگ است اما کسی که براهنی و رویایی را شاعر نداند باید بازگردد و شعر نو را از اول؛از اکابر بخواند. پیچیده اند این دو؟ خوب باشند. مگر الیوت نیست؟ مگر حافظ و بیدل نیستند ؟ چرا یک شاعر بعد این قدر قلم زنی و آرتیست بازی در سینما هنوز نمی داند که در هنر منِ مشتمل به معنی منِ اکمل نیست؟ من نه از شعر رویایی جز در هفتاد سنگ قبر خوشم می آید و نه از شعر براهنی جز یک دو قطعه اما مگر جرات می کنم آن ها را شاعر یا حتا شاعرانی بزرگ ندانم ؟ من زمانی دربارهی شمس نوشتم که آرمان گرایی دهه های چهل و پنجاه در شمسِ دهه ی شصت از بین نرفته بلکه وجه کلامی و معنایی اش در نوعی ایماژیسم مفرط استحاله یافته اما اینک می بینم که در این شعر و صاحب شعر نه ایماژی است که از سطح بگذرد و نه آرمانی که گفتناش بشاید. در این انسداد عروق روحانی تاریخ تحلیلی آیندگان تاریخ تقلیل است و تسلیم."
شما پل والری را بد خوانی کردی
منصور خورشیدی، شاعر معاصر دراین باره نوشته: " همین گرایش به شعر ساده شمس لنگرودی را به ساده اندیشی و خروج از شعر برده است. شما پل والری را بد خوانی کردی و فکر کردی فهمیدی. شعر حجم را که هرگز نمی فهمی! شاعران حجم استقلال زبانی دارند! به همین دلیل تابع تفکری نیستند ! ذهن مستقل هریک از شاعران حجم راه به ماورا باز می کند. که نمی دانی در کجای جغرافیای زبان است ! پرسپکتیو پدیده ها در جهان اطراف شاعر با ساده نویسی و ساده اندیشی درک نمیشود؟ تجربههای انسانی در زبان انتقال پذیرند، زیرا زبان قدرت انتقال دارد و می تواند در زمان بستری باز کند برای تعاطی افکار،عواطف و احساسات . زمان یک تجربه است پُر از دانایی و آگاهی که به راحتی می تواند آن را به ذهن و زبان گیرنده متن انتقال دهد! و این اقتدار زبان است که هرگز به آن نرسیدی!"
توپ توی زمین شماست جناب لنگرودی!
محمد آشور، شاعر معاصر در واکنش به حرفهای شمس لنگرودی درباره شعر ساده و ساده نویسی مینویسد: " ﺟﻨﺎﺏ ﺷﻤﺲ ﺁﺳﻴﺐﻫﺎﻱ "اﻇﻬﺮ ﻣﻦ اﻟﺸﻤﺲ" ﺟﺮﻳﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ اﺯ ﺑﺎﻧﻴﺎﻥ ﺁﻥ ﺑﻮﺩﻩاﻧﺪ ﺭا ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺭﻧﺪاﻧﻪ ﺗﻮﭖ اﻳﻦ ﺑﺎﺯﻱ ﺭا ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺳﺎﺩﻩﻟﻮﺣﺎﻧﻪﻧﻮﻳﺴﺎﻥ ﻣﻲاﻧﺪاﺯﻧﺪ و ﺷﻌﺮ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺳﻮاﻱ ﺁﻥ ﻗﻠﻤﺪاﺩ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ!
ﺧﻴﺮ ﺟﻨﺎﺏ ﺷﻤﺲ ﻟﻨﮕﺮﻭﺩﻱ! اﺗﻔﺎﻗﺎ اﻏﻠﺐ ﺷﻌﺮﻫﺎﻱ اﺧﻴﺮ ﺷﻤﺎ (ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﺎﻣﺪاﺭاﻥ اﻳﻦ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺷﻌﺮﻱ) اﺯ ﻣﺼﺎﺩﻳﻖ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪی ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩی ﺗﺨﺖ و ﺗﻚﻻﻳﻪ ﻳﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻌﺮ ﺳﺎﺩﻩﻟﻮﺣﺎﻧﻪ اﺳﺖ!... ﻣﺼﺪاﻕ ﻣﻲﺧﻮاﻫﻴﺪ! ﺳﺮﻱ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﻛﺘﺎﺏ ﺁﺧﺮﺗﺎﻥ ﺑﺰﻧﻴﺪ و اﮔﺮ ﺑﺎﺯﻳﮕﺮﻱ و ﻛﺘﺎﺏﺳﺎﺯﻱ اﻳﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺭا ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻲﺩﻫﺪ ﻳﻚﺑﺎﺭ اﺯ ﻣﻮﺿﻊ ﻳﻚ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺣﺮﻓﻪاﻱ ﺑﺎ ﺷﻌﺮﺗﺎﻥ ﻣﻮاﺟﻪ ﺷﻮﻳﺪ... ﺁﻥﻭﻗﺖ اﺣﺘﻤﺎﻻ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭا ﺩﺭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺳﻌﺪﻱ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﻧﺪﻳﺪﻩ و اﻳﻦﻃﻮﺭ ﺧﻮاﻫﻴﺪ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻧﺎﻣﺘﺎﻥ ﺭا اﺯ ﺷﻌﺮ ﺣﺬﻑ ﻛﻨﻴﺪ، اﻏﻠﺐ ﺷﻌﺮﻫﺎﺗﺎﻥ ﻫﻢﻛﻨﺎﺭ و ﻫﻢﺭﺩﻳﻒ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻌﺮﻫﺎﻳﻲﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺎﺩﻩﻟﻮﺣﺎﻧﻪ اﺭﺯﻳﺎﺑﻲﺷﺎﻥ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ و ﺣﺴﺎب ﺁﻥ ﺭا اﺯ ﺷﻌﺮ ﺧﻮﺩ ﺟﺪا! ﺷﻌﺮﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ "ﭼﻪ" ﮔﻔﺘﻦ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﺩ و ﺑﻪ "ﭼﮕﻮﻧﻪ" ﮔﻔﺘﻦ ﻧﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺷﻌﺮی که ﺑﺎ ﺗﺮﺟﻤﻪاﺵ ﻓﺎﺻﻠﻪاﻱ ﻣﺤﺴﻮﺱ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، نهایتا ﭘﻴﺶشعر است!
ﺷﺎﻋﺮﻱ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﺷﻌﺮﺵ ﺷﺎﻋﺮﻱ ﺯﻧﺪه ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﺣﺘﺎ اﮔﺮ ﺩﺭ ﺻﺪ ﺯﺑﺎﻥ ﺩﻳﮕﺮ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﻣﺮﺩﻩاﻱﺳﺖ!"
میل به شهرت
و اما ابوالفضل پاشا، شاعر، منتقد و مترجم معاصر مینویسد: "در مثل مناقشه نیست. میگویند سلمانی ها که بیکار میشوند سر یکدیگر را میتراشند. حالا بگو شاعران شکست خوردهیی مثل شمس لنگرودی که بیکار میشوند چه کنند؟ این آقا خیلی وقت است که در شعر به آخر خط رسیده است و از آنجایی که میل به شهرت او را رها نمیکند و آتش این اژدهای درون کم مانده است که بیرون را بسوزاند لاجرم مثل غریقی که به هر حال به هر چیزی دست میاندازد بلکه نجات یابد او نیز به هنرهای دیگر روی میآورد تا مبادا شهرت او مخدوش شود، آواز میخواند، بازیگری میکند و به لطایفالحیل میخواهد همچنان حضور داشته باشد. در هر رشتهیی که شد سرک میکشد و البته از شعر هم رویگردان نیست اما شعر از او رویگردان شده است چرا که این معشوق (شعر) بسیار زودرنج است و اگر عاشق (شاعر) کمی با او بیمهری کند معشوق میرود و پشت سر را نیز نگاه نمی کند، که بر سر شمس لنگرودی همین آمده و معشوق را از کف داده است اما به سبب میل به شهرت از طریق همهی هنرها، گاهی مزاحمتی برای شعر به وجود میآورد. دیرزمانی که با حقهی سادهنویسی شعر را به بازگشت ادبی دچار کرد و جوانان را فریفت. حالا هم میخواهد با این شیوه سر زبانها بیفتد. حکایت او حکایت آن کسیست که روز جمعه در خزینه ... ریخت و در کمتر زمانی بر سر زبانها افتاد و مشهور شد. ببینید شمس که از یادها رفته بود با ... ریختن در خزینه چگونه باز بر سر زبانها افتاد!"
آیا "اسماعیل" را هم نفهمیدی؟
شمس آقاجانی، از شاعران معاصر، در پیامی کوتاه نوشت: جناب آقای شمس لنگرودی! که یکبار تاریخ شعر معاصر را روایت کردی و زحمت هم کشیدی. حالا که می گویی اینها چیست که من نمی فهمم، آیا "اسماعیل" را هم نفهمیدی؟!