هنرآنلاین: برای درک واقعه کربلا و شهادت امام حسین بن علی(ع) در روز دهم محرم سال 61 هجری و یا دهم اکتبر سال 680 میلادی و برای درک اهمیت آن برای اسلام، باید تاریخ و وقایعی که در آن زمان و قبل از آن اتفاق افتادند، را تجربه کرد. وقایعی که موجب شدند حسین(ع) زندگی خود را برای اسلام قربانی کند. پس از آن نیز به یادآوری و یادبودهای این روز در اسلام پرداخته می شود. مهم ترین منبع این رخداد از روز دهم محرم سال 61، اثر معروف تاریخ الرسل والملوک و الخلفا از ابو جعفر یزید الطبری، یک ایرانی است که سال 832 در آمل به دنیا آمد و 923 در بغداد فوت کرد. طبری بیشتر به کتاب مقتل الحسین از ابومخنف استناد می کند. این کتاب سال 1882 توسط فردیناند ووستنفلد به آلمانی ترجمه شد.
پیش زمینه تاریخی
اگرچه حضرت محمد (ص) داماد و پسرعموی خود یعنی حضرت علی(ع) را به جانشینی خود برگزیده بود، اما خلفای دیگر این مقام را در اختیار گرفتند. ابتدا زمانی که عثمان بن عفان، خلیفه سوم در سال 656 کشته شد، مردم پیام پیغمبر(ص) را یادآوری کردند و حضرت علی(ع) را به عنوان پیشوای خود انتخاب کردند. حضرت علی(ع) تلاش کرد تا دوباره عدالت را در بین امت اسلام برقرار کند، امری که باعث مقابله وی با معاویه (639 تا 680) حاکم شام گردید و پس از آن جنگ صفین درگرفت و به نتیجه ای هم نرسید. پس از به قتل رساندن حضرت علی(ع) در سال 661، معاویه خود را خلیفه معرفی کرد و پایه حکومت امویان را تثبیت کرد. دومین امام یعنی حسن بن علی(ع) معاویه را تحت فشار قرار داد و خواست تا ادعای خلافت خود را کنار بگذارد. در قراردادی بین امام حسن(ع) و معاویه قرار شد تا معاویه خود را دیگر امیرالمومنین نام نگذارد و جانشینی را برای خود تعیین نکند. اما معاویه به این قرارداد پایبند نبود و پس از خود، پسرش یزید را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد.
شهادت امام حسین بن علی(ع)
پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 669، امام حسین(ع) به عنوان جانشین وی مشخص گردید. او پیش یزید سرخم نیاورد و حاضر نشد با وی بیعت کند. امام حسین(ع) به این موضوع آگاهی داشت که باید تغییری در دنیای اسلام ایجاد شود و می دانست که برای این کار قربانی بزرگی باید داده شود. امام حسین(ع) از مدینه برای زیارت به مکه رفت و همه جا مورد تهدید یاران یزید قرار گرفت. زمانی که امام عازم مکه شد، نزدیکان و یارانش می دانستند که این سفری بدون بازگشت است. آنها احادیث پیامبر(ص) را شنیده بودند و می دانستند که وی از شهادت امام حسین(ع) سخن گفته است. حتی کتاب عهد قدیم نیز این واقعه را پیش بینی کرده بود. حتی در کتاب عهد قدیم نیز شهادت امام حسین(ع) پیش بینی شده است.در قسمت پیامبر ارمیا آمده: "یقینا که هر روز برای صاحب و فرمانروای سپاه روزی است غضبناک که در آن به سوی دشمنانش پیش خواهد رفت. شمشیر کشیده خواهد شد و از خون آنها می آشامد سیراب می شود. جنگی سر می گیرد که خون تا سرزمین های شمالی و فرات را می گیرد (ارمیا 46، 10)". امام حسین(ع) به مکه رفت تا حج را به جا آورد و پس از آن تصمیمی اتخاذ کند. اما در مکه گروهی از کوفه فرستاده شده بودند تا او را به شهر خود دعوت کنند و حاکمیت آنجا را به وی بسپارند. اما این افراد از کوفه چه کسانی بودند؟ همین اهالی کوفه بودند که حضرت علی(ع) را تنها گذاشتند و باعث شدند تا وی نتواند در مقابل معاویه پیروز شود. اما این بار می خواستند تا با امام سوم بیعت کنند. امام حسین(ع) پسرعمویش مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا اوضاع کوفه را بررسی کند. مدت کوتاهی پس از آن امام حسین(ع) بدون به اتمام رساندن مناسک حج به کوفه رفت. در کوفه مسلم بن عقیل هر روز در مسجد برای مردم سخنرانی می کرد تا آنها را برای ورود امام آماده کند. یزید از این موضوع اطلاع یافت و بلافاصله عبیدالله بن زیاد را با یک سپاه راهی کوفه کرد تا زمام آنجا را بدست گیرد، پس از آن ممردم کوفه باز به سوی یزید روی آوردند. مسلم بن عقیل تنها بود و با سختی راه فراری پیدا کرد و در خانه هانی مخفی شد. اما هر دو توسط سربازان عبید الله به شهادت رسیدند. امام حس(ع)ین در راه کوفه خبر شهادت مسلم را شنید. او می دانست که چه سرنوشتی در آنجا در انتظار آنهاست و یاران و نزدیکان خود را در مورد این سفر خاص آگاه کرد. امام(ع) از همراهانش خواست تا تنها در صورتی او را همراهی کنند که حاضر باشند در یک قربانی بزرگ شریک باشند. کاروان امام(ع) در راه کوفه با یک سپاهی مواجه شد که فرمانده آن حر نام داشت. حر به سمت کاروان آمد و سلام داد و تقاضای مقداری آب کرد. امام اگرچه می دانست که حر کیست، اما به او و اسبانش آب رساند. پس از آن از حر پرسیده شد که مأموریت تو چیست؟ حر پاسخ داد که از عبید بن زیاد دستور گرفته تا جلوی کاروان را خارج از کوفه بگیرد. یاران امام(ع) خواستند بلافاصله جنگ را شروع کنند، اما امام(ع) مانع شد و به حر پیشنهاد داد تا همراه سپاه خود یا به مدینه و یا به مکه برگردد. اما او این پیشنهاد را رد کرد و کاروان را مجبور کرد تا به راه سومی روند و آن هم به سوی فرات. شب دوم محرم کاروان در جایی اطراق کرد که اسب امام(ع) نگه داشت. امام حسین(ع) گفت: اینجا سرزمین غم و دردهاست. از اسب پیاده شد و خواست تا خیمه گاه را برپا کنند. او جویا شد تا نام این مکان را بپرسند. به او پاسخ دادند: کربلا. امام فرمود: من به خدای خود پناه می برم از کرب و بلا. این اسم به معنی امتحان سخت و فاجعه ای عظیم است. در همین حین که خیمه ها را برپا می کردند، حر و سپاهیانش که مدام مراقب امام بودند، از عبید بن زیاد نامه ای دریافت کرد، مبنی بر این که کاروان را جایی نگه دارد که به آب دسترسی نداشته باشند. در همین فاصله به دستور یزید نیز یک لشکر به فرماندهی عمربن سعد به سوی امام(ع) مامور شد تا بیعت وی با یزید را اخذ کنند. این گفتگوها شکست خوردند و عمربن سعد می خواست تا با سی هزار نفر علیه 72 نفر از همراهان امام حسین(ع) حمله برد. اما امام(ع) خواست تا جنگ را یک شب عقب تر بیاندازند تا مسلمانان بتوانند به دعا و راز و نیاز خود برسند. عمربن سعد مخالفت کرد، اما به پیشنهاد یکی از فرماندهانش موافقت کرد. در این شب آخر یاران امام توانستند به دعا و راز و نیاز بپردازند. امام(ع) از یارانش تشکر کرد و فرمود: الان زمان خداحافظی رسیده است. امام(ع) خواست تا اگر کسی دوست دارد، از آنها جدا شود. اما کسی از خیمه گاه خارج نشد. آنها می خواستند تا در جبهه حق علیه باطل بجنگند. صبح شد و لشگر آماده نبرد شد. حر و یکی از یارانش به نام وهب به سمت امام(ع) آمدند و خواستند تا در کنار وی بجنگند. در این جنگ نا برابر که سی هزار نفر علیه امام و یارانش بودند، باعث به شهادت رسیدن امام(ع) و یاران اندکش شد. کم کم روز به پایان رسید و امام حسین(ع) به خدای خود نزدیک تر شد، به آنچه می خواست رسید و البته سعادتمندتر شد. جنگ هنوز تمام نشده بود. چرا می خواهید مرا بکشید؟ امام به دشمنانش گفت. آیا من در حق شما ظلمی کردم؟ دزدی کردم؟ کسی از شما را کشتم؟ دلیل آن چیست؟ چرا می خواهید مرا بکشید؟ شما یاران من را به قتل رساندید، فرزندانم، برادرانم و حتی کودکم را. اما من الان به شما می گویم: بگذارید من بروم، من یا به یمن یا ایران و یا حتی هند مهاجرت می کنم. دستان خود را به خون نوه پیامبر آلوده نکنید. من برای خودتان می گویم. نگذارید خون من جاری شود و خود را نجات دهید. اما این حرف های امام باعث نشد تا آنها از کار خود سرباز زنند و پشیمان شوند.پاسخی شنیده نشد و امام(ع) می دانست که زمان آن قربانی بزرگ فرا رسیده است. او می خواست آخرین دعا و نماز خود را بخواند، اما نتوانست از اسب خود پیاده شود. تازه زمانی که اسب خم شد، او توانست خود را از روی آن به زمین بیندازد. زینب(س) خواهر امام علی، و همسرش فاطمه و خواهران امام این صحنه ها را از درون خیمه تماشا می کردند تا بعدا آن را به جهانیان انتقال دهند. اسبش در کنار وی طوری ایستاد تا سایه ای برایش مهیا کند. دعا کرد: ای خدای مهربان، خالق همه جهانیان، این قربانی ناچیز خود را بپذیر و قبول بفرما. کسی که همه چیز به او دادی تا راهت را ادامه دهد. اگر این نوه پیامبر اکرم چیزی داشته باشد، آن را برای تو قربانی می کند. میدان ساکت شده بود. ابن سعد به همراه یک سرباز پشت امام(ع) بودند و می خواستند ضربه آخر را بزنند. کسانی که در خیمه بودند باد شدیدی دیدند و شن های سرخ را که به تندی می وزیدند. امام حسین(ع) آخرین داشته های خود یعنی بدنش را از قربانی کرد. حضرت زینب(س) و سایر زنها به اسارت ابن زیاد گرفته شدند. ابن زیاد به امام زین العابدین(ع) که مریض بود نگاهی کرد و گفت تو که هستی؟ پاسخ داد من حسین بن علی(ع) هستم. پرسید آیا او در میدان جنگ کشته نشده؟ ابن زیاد خواست تا سریع او را بکشد اما حضرت زینب(س) وسط آمد و گفت اول او را بکشد. ابن زیاد دید که امام(ع) مریض بود و به زودی شاید فوت کند و به حضرت زینب گفت که شمشیر خود را به خون یک زن آلوده نمی کند. امام(ع) جان سالم به در برد و پس از آن سلامتی خود را بدست آورد. اسیران نه تنها از جانب ابن زیاد، بلکه از سوی مردم کوفه هم مورد آزار قرار گرفتند. برخی از زنان زینب(س) را می شناختند و برایشان گریه می کردند. حضرت زینب(س) فرمود: ای مردم گریه کنید و در ماتم ما ناله میکنید؟ دیدید که چه بر سر ما آوردند، برادر عزیزم را کشتند؟ اشکهای شما دیگر سودی ندارد. اشک هایتان غفلت شما را نشان می دهد. ممکن است اشک ها هیچ وقت در چشمان شما خشک نشوند. اسلام به شما برابری برادری و عدالت را هدیه داد، اما شما خودتان این ارزش ها را پس فرستادید. من در شما چیزی جز ریاکاری و فرصت طلبی و خودخواهی نمی بینم. سادگی و پاکی نمی بینم. شما با این کار می خواهید زندگی تان را نجات دهید. شما مانند کسانی هستید که هنگام پیروزی دشمن بر ما اشک شوق ریختند. کار شما بیهوده است. شما مانند گیاهی هستید که در جای کثیف رشد کرده و یا سنگی که قبری را تزئین می کند. شما یک ملت مرده اید، بی روح و بی تفاوت. چرا که هیچ صدایی از شما علیه ظلم و بی عدالتی برنخواست. شما باعث نارضایتی خداوند شدید. گذاشتید ما را بکشند و حالا گریه می کنید؟ شما در برابر خداوند چیزی نخواهید داشت. تنها کسانی که خود را برای آزادی و برابری قربانی کردند، پایان خوشی خواهند داشت. کسی باید گریه کند که در مقابل آنها ایستاد. چه ظلمی شما به پا کردید!! با این حرف ها، حضرت زینب(س) به وضوح فرمود که مسلمان واقعی همه جا و همیشه برای عدالت وارد می شود و علیه ظلم می ایستد. امام حسین با تمام توان از اسلام دفاع کرد و در مقابل ریاکاری یزید سر خم نکرد. زندگی امام حسین(ع) تنها یک خدمت کوچک به حقیقت الهی و فرمان خدایی بود.
در اینجا لازم به ذکر است آنچه بیان شد متن از ابو مخنف است.
دهه عاشورا
این دهه و مراسمات آن در طیفی از اسلام شیعی که از ششمین امام جعفر صادق(ع) توصیه شده، انجام می شوند. در آلمانی می توان این لغت مراسم یادبود برای شهادت را به کار برد، در حالی که یادبود به معنی عمیق تر رفتن به اصل موضوع نیز می باشد. به بیانی دیگر، مراسماتی که برای شهادت امام حسین(ع) انجام می شوند، مردم را به این سمت می آورند تا نه تنها وقایع تاریخی را دنبال کنند، بلکه به وجود و هستی این ماجرا و قربانی شدن آنها فکر می کنند و آن را زنده نگه می دارند. مراسمات عاشورا شامل مناسک مرثیه ای و سینه زنی و زنجیرزنی می باشد.
عاشورا و امام خمینی
امام خمینی در مورد مرثیه و عزاداری های عاشورا، اشک ها و ماتم های این مراسم در سخنان خود که در محضر روحانیون و ائمه در روز 20 جون 1982 ابراز شد، فرمود: دلیل اینکه ما برای شهادت مظلومانه سید و سرورمان و دیگر مظلومانی که در کربلا به شهادت رسیدند، این نیست که این ها به این اشک ها نیاز دارند. و حتی برای گرامی داشتن تنها از سوی مسلمانان نیست که این اشکها و عزاداری ها برای امام حسین(ع) هم خیلی با ارزش باشد. دلیل اصلی امام خمینی که چرا این عزاداری ها و اشک ها که نزد خدا با ارزش است، را امام در اهمیت سیاسی آن نیز می بیند که فرمود: در زمانی این روایت برآمده، که گروهی علیه ظلم و بی عدالتی حاکمان اموی و عباسی برخاستند.
17 شهریور 1357 یعنی 8 سپتامبر 1978 که در تاریخ ایران به جمعه سیاه معروف است، در میدان ژاله که امروز به میدان شهدا معروف است، چهار هزار نفر کشته و زخمی شدند. امام خمینی به این نکته به عنوان توسعه و نتیجه براندازی حکومت ظالمانه و طاغوتی اشاره می کند که تنها با کمک عدالت اسلامی اتفاق افتاد. آیا این همان نیست که شعار کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا تنها راه نجات جامعه مسلمانان است؟ به روایت امام خمینی: در روز عاشورا قیام گروه کوچکی اتفاق افتاد که برای عدالت و عشق به خدا به پا خاست. قیامی علیه زرق و برق و کاخ های ظالمان آن زمان. این روزهایی که ما پشت سر گذراندیم تکرار حادثه عاشورا بود. در خیابان ها کوچه ها و میدان ها همه جا خون پسران و دختران اسلام ریخته شد.این واقعه تکرار حادثه کربلا بود. و هشدار و تذکری بود که ما را به وظایف خود آگاه می کرد. وظیفه ای که به ما قیام مستضعفین در مقابل مستکبرین را یادآوری می کند. هر چند که این مستکبرین تعدادشان زیاد و بسیار مجهز باشند. باید در مقابل آنها ایستاد. لذا مانند شهیدان کربلا. هفدهم شهریور تکرار حادثه عاشوراست و میدان شهدا تکرار حادثه کربلا. شهدای ما مانند شهدای کربلا و دشمنان ما مانند یزید هستند. در آن زمان و در پی حادثه کربلا کاخ ظالمان با خون شهدا فرو ریخت. در کربلای ما کاخ سلطنتی و طاغوتی از بین رفت. الان زمان آن است که ما میراث تمام پسران و شهدای مان که خون آنها و یاد آنهاست را نگه داریم. خونی که قربانی شده نباید پایمال شود. با تمام آنچه که به جا مانده است باید همت کنیم و با اصل عدم وابستگی به شرق و غرب نیز آن را حفظ کنیم.
پروفسور پیچ در ادامه بحث به پرسشها و نظرات حاضرین پاسخ هایی به ترتیب زیر را داد:
آیا در بررسی روایتهای تاریخی این نکته قاب مشاهده است که با توجه نا آرامیهای سیاسی آن دوران، مردم درباره این واقعه چگونه میاندیشیدند؟ آیا برای آنها هم مسئله امام حسین و تصمیم وی قابل معنا بوده است؟
پیچ: با توجه به روایتهای تاریخی و در نظر گرفتن تاثیرات این واقعه می توان نتیجه گرفت که برای لشکریان و امام حسین(ع) راهی جز دفاع و یا خود را قربانی کردن وجود نداشت. این نکته حتی با توجه به نگاه مدرن مآبانه امروزین نیز قابل لمس است. در طول تاریخ هم ما شاهد چنین صحنه هایی هستیم که در آن فرد در یک شرایط و موقعیتی قرار می گیرند که یا باید خود را به تسلیم راضی کند و پرچم سفید بالای سر بگیرد یا اینکه تا آخرین نفس بجنگد. در اروپا نیز چنین اتفاقی هم روی داده ولی اروپایی ها در روایت این وقایع، توصیف های فراوان ندارند. مثلا در جنگهای داخلی اسپانیا، ژنرال با لیاقتی وجود داشت که پسرش توسط جریان مخالف به اسیری گرفته شد، آنها به او گفتند یا خود را تسلیم می کنی یا کشته خواهی شد. او گفت من هیچوقت تسلیم نمی شوم. البته در نهایت او را در جدال کشتند و همین سبب شده تا امروزه از او به عنوان "شهید" در تاریخ اسپانیا یاد شود. این اتفاق مارا متوجه آموزش و تربیت نظامی می کند در آن زمان آن را پایبندی به اصول و سنت می نامیدند. در همین داستان اسپانیا، حتی خود ژنرال فرانکو نیز متحمل شکنجه شد ولی هیچگاه تسلیم نگردید. نکته حائز اهمیت در اینست که پایداری به اینگونه سنتها، خود نیرویی را در دل انسانها بوجود می آورد که آنها را به این باور می رساند که بدنهای خاکی خود را در راه خدا تقدیم می کنند. در واقعه کربلا، یاران امام حسین(ع) بدنهای خود را تقدیم کردند. این اقدام بیان اوج کرامت انسانی است و این ارزش را به نمایش می گذارد. همانگونه در بحث حیات و ممات بر این اعتقاد هستیم که انسان نمی میرد بلکه حیاط ابدی دارد. همانگونه که شما با آن اشاره کردید، در آن زمان مسلمانان در شرایط بسیار نابسامان سیاسی قرار داشتند که از هر سو مورد حمله قرار می گرفتند. بسیاری از آنها در خفا و یا حصر خانگی به سر می بردند. حتی خیلی از آنها از ترس دشمنان خود را مخفی می کردند. در چنین فضایی حماسه امام حسین(ع) روی داد و این نکته مهمی است.
من فقط خواستم در تکمیل فرمایشات پروفسور پیچ بگویم که من دوبار در ماه محرم ایران بودم. در واقع محرم تنوع جامعه امروز ایران را به نمایش می گذارد. از سویی ما شاهد هیئتهای عزاداری بسیار با شکوه هستیم ولی از سوی دیگر افرادی هم هستند که به محرم نگاهی متفاوت تری دارند. نکته جالب توجه دیگری که مرا به خود جلب کرد، حضور زوجهای جوان و بانوان تحت عنوان "زینبیون" که در آن با کودکان خردسال خود به یاد حضرت علی اصغر(ع) به عزاداری می پردازند.
پیچ: همانگونه که شما اشاره کردید درباره حضور بانوان کاملا درست است. با خواندن روایتهای تاریخی در می یابیم، بانوان نقش بسیار مهمی را ایفا کردند. چراکه پس از شهادت امام حسی (ع)، زمانیکه یزیدیان آنها را به اسارت گرفتند و مورد آزار و اذیت قرار دادند، این بانوان بودند که پیام کربلا را منتقل کردند.
در میان مسلمانان، سنت قمه زنی در عزاداری برای امام حسین(ع) وجود دارد و ما در غرب آلمان هم شاهد هستیم که افراد بسیار مذهبی، میخهای بزرگ را به ناخنهایشان فرو می برند. خوشحال می شوم نظر شما را در این مورد بدانم؟
پیچ: این سوالی است که کارشناسان ادیان به آن پاسخ می دهند. طبق نظر آنها در هر دینی ما شاهد سنتهای مختلف هستیم. از قرون وسطی روایتهای مفصلی از گروهی از مردم وجود داشت موسوم به "تازیانه زنها" (گایسلر). آنها افراد مذهبی بودند که برای آشتی با خدا، در شهر می گشتند. به خود تازیانه می زدند بطوریکه از بدنهایشان خون جاری میشد. این سنت در کشورهای جنوب اروپا مانند ایتالیا، اسپانیا و پرتغال به قوت خود باقیست. آنها از این حیث شباهت زیادی به مسلمانان دارند. خونی که از سر مسلمانان قمه زن جاری می شود نماد فدا کردن خون خود برای امام حسین(ع) است. از نظر من این موارد موارد خارق العاده ای نیستند بلکه صحنه هایی از برخی از سنتها مذهبی یک دین است. سوال اینجاست که ریشه ی مناسک و مراسم مذهبی در کجاست؟ آنها دارای ریشه های تاریخی هستند که سینه به سینه نقل شده اند. این روش در علم احادیث نیز به کاربرده شده است. به این معنا که وقتی حدیثی از پیامبر(ص) نقل می شد افرادی بودند که از ایشان این حدیث را نقل و سینه به سینه به نسلهای بعدی خود انتقال می دادند. صحت و سقم احادیث به دقت مورد بررسی قرار می گرفت. و افراد اعتقادات خود را بر پایه ی احادیث بنا می کردند و نه سنت های رایج.
آیا ارتباطی بین واقعه کربلا و مهدویت وجود دارد نه فقط از حیث یادآوری بلکه از این حیث که افراد صالح وارثان زمین هستند؟
پیچ: اعتقادی که در مورد حضرت مهدی(عج) در تشیع وجود دارد، بسیار دقیقتر و کاملتر از اهل سنت است. در اعتقاد شیعه، امام مهدی(عج) امام دوازهم است که در غیبت زندگی می کند اما روزی خواهد آمد و در کنارش افرادی حضور خواهند داشت که پا به پای او در برابر ظلم و ستم می جنگند و صحنه هایی را مانند واقعه کربلا خلق می کنند. در نهایت حضرت مهدی (عج) در مکه، حضرت مسیح (ع) را ملاقات خواهد کرد. آنها در کنار هم، جهان پر از عدل داد را بنا می کنند و افراد صالح به عنوان وارثان زمین خواهند بود. در روایتهای شیعی هم از آنها با نام "اولیا" یاد می شود. این اعتقاد در ادیان دیگر نیز وجود دارد مانند یهودیت، بودائیسم. در ادیان ابراهیمی روایتهای مشترکی در این باب وجود دارد که درآن همیشه سخن یک فرد منجی دلالت دارد که عدل را در جهان می گستراند.
یک سوال فلسفی و اینکه سنتها درواقع چیزهایی هستند که به آن فکر می شود یا چیزهایی هستند که به یاد آورده می شوند؟ در این بین نقش اعتقاد پر رنگ می شود. نظر شما در این مورد چیست؟
پیچ: ابتدا باید اعتقاد را تعریف کرد؟ اعتقاد به چیزی یعنی چه؟ انسان به چیزی اعتقاد پیدا می کند که واقعیت دارد. نه اینکه تصورش را به عنوان واقعیت بپندارد، بلکه چیزی که واقعی است برای او معنا پیدا می کند. در مسیحیت بحثهای گسترده ای در این زمینه وجود دارد که آیا به حضرت مسیح(ع) باید از این منظر اعتقاد داشت که او شخصیتی تاریخی است یا به عنوان پیامبر و فرستاده خا است؟ در این بین کارشناسان حوزه تاریخ به وجود حضرت مسیح (ع) پی بردند. در همین جا این موضوع مهم است که اعتقاد به او جزء کدام دسته به حساب می آید.
همانطور که می دانیم فردا اربعین است و نزدیک به چند میلیون نفر از کشورهای مختلف به کربلا می روند، اما ما شاهد انعکاس این خبر در رسانه ها نیستیم. آیا شما می دانید چرا؟
پیچ: رسانه ها از سوی افراد کم و بیش تحصیل کرده ای مدیریت می شوند، اگر فردی باشد که این روز را درک کند و درباره آن تحقیق کرده باشد، با سردبیر صحبت می کند و اگر او موافقت کرد این خبر را انعکاس خواهد داد. این امر در مورد خبرنگاران هم صادق است. گاهی موضوع توجه آنها را به خود جلب می کند و آنها درباره اش مقاله می نویسند و در روزنامه چاپ می کنند. یک مسئله که در اینجا وجود دارد، این موضوعات با ذهن ما اروپاییها خیلی فاصله دارد زیرا این موارد رابطه ای با آنها ندارد. در واقع هنگامیکه فرد با مسئله ای ارتباط برقرار می کند که برایش اهمیت داشته و از معنی برخوردار باشد و بعد درباره آن گزارش می نویسد. مطبوعات مسائلی را به تصویر می کشند که برایشان حائز اهمیت است. مثلا در مورد حج نیز گزارشهای کوتاهی در رسانه پخش می شود. باید از خود آنها پرسید که چرا از این واقعه ها گزارش نمی دهند. "ترس" یکی از موانعی ست که در عدم انعکاس اینگونه اخبار نقش تعیین کننده ای دارد. اما وقتی ترس وجود دارد، باید در وهله اول علت آن را فهمید و بر آن غلبه کرد. نیاز به هنر فهمیدن و هنر معناگرایی که با عنوان علم هرمنوتیک در قرن 17 میلادی بوجود آمده، احساس می شود و گاهی فقط از سوی فلاسفه مورد توجه قرار می گیرد. امروزه "فهمیدن" به عنوان یک فرهنگ علی رغم وجود همه امکانات و پستانسیلها، وجود ندارد. همانطور که گقته شد، نقش اعتقاد به عنوان یک نیروی قوی بسیار پررنگ است. البته که اعتقاد اشکال مختلفی دارد. هرمذهب به دنبال یافتن حقیقت است. یک نقطه مشترکی که در همه ادیان وجود دارد رسیدن به نقطه ای است که انسان به نهایت خودشناسی میرسد و همین خودشناسی ما را به شناخت واقعی میرساند و هرجا که انسان در شناخت دچار اشتباه شد، گمراه می شود. در اسلام مسلمانان به شریعت مراجعه می کنند ولی مسیحیان به دنبال قوانین هستند. همه مذاهب از یک سرچشمه مشترک نشات می گیرند ولی در شکل و فرم با هم تفاوت دارند. بررسی ارتباط میان سرچشمه و شکلهای متفاوت آن در بیشتر مذاهب، برعهده کارشناسان ادیان است.
در رسانه های آلمان نوعی بیگانگی با مذهب تشیع احساس می شود. در مطبوعات از اسلام به معنای کلی سخن به میان می آید ولی از مذهب تشیع کمتر، چراکه اکثر مسلمانانی که در آلمان زندگی می کنند، اهل سنت هستند. اکنون نیز پناه جویان بیشتری بدانها افزوده شده اند. نتیجه این حضور چه می تواند باشد و تهدیدات متوجه کیست؟
پیچ: برای شناخت خدا باید این شناخت در جایی ریشه داشته باشد. هیچ شناختی وجود ندارد که از نقطه صفر آغاز شود. در مورد پناهندگان، آنها انسانهای متعدد با اعتقادات مختلفی هستند که به اینجا آمده اند. اکنون به آنها رسیدگی می شود، تا خدمات مختلفی برای رفاه حال آنها برقرار شود. از سوی دیگر آنها تلاش می کنند که زبان یاد بگیرند، کار پیدا کنند. در مورد اعتقاد آنها، یک کلمه ی زیبا وجود دارد به اسم "آزادی دین". ولی مشکل آلمانیها در اینجاست که تعداد و تنوع اعتقادی میان آنها زیاد است بطوریکه اتحاد در میان آنها کمتر وجود دارد و همین امر مشکلات زیادی را بوجود آورد که از جمله آن عدم وجود شفافیت و وضوح در اصل اعتقادات آنهاست. آلمانیها افراد اهل انتقاد هستند ولی از سوی دیگر آدمهای امیدوار نیز هستند در این امرباید طرح مسئله کرد. سوالات اساسی وجود دارد که باید در مورد آنها بحث و گفتگو کرد. آلمانیها و کلا اروپاییها علاقه زیادی به احساس گرایی دارند ولی از سوی دیگر باید گفت اساسا انسان ذاتا موجود خطرناکیست، مهم نیست اهل کجاست یا به کجا می رود. مثال بارز آن اتفاقاتی که در ایالت بایرن افتاد. مشکل انجا بود که در ثبت پناهندگان از سوی مسئولان، دقت لازم اتخاذ نشد و نباید این را به همه جامعه پناه جو تعمیم داد. ولی با این حال، کلاسهای دین شناسی در کنار کلاسهای آموزش زبان ارائه می شود. در طرف دیگر از آنها نیز خواسته می شود که در یک چهارچوب مشخص، به اجرای دین خود بپردازند تا جایی که خللی در اجتماع بوجود نیاید. ولی باید در مورد اسلام به صورت کاملا شفاف و بدور از هرگونه پیش داوری گفتگو کرد.
(سفیر سابق آلمان در ایران) صحنه هایی که در مورد عاشورا و کربلا در آلمان به نمایش گذاشته می شود معمولا با صحنه های قمه زنی و خون همراه شده است که به عنوان نمادی از خشونت است که نه تنها تصویر بیگانه ایست بلکه بعضا بسیار ناخوشایند است. در حالیکه عاشورا تنها یاد کردن از شهدای کربلا نیست بلکه می توان از آن درسهای اخلاقی با ارزشی گرفت. ما می توانستیم یا می توانیم تفاسیر بهتری از این واقعه را به نمایش گذاریم.
پیچ: بله کاملا درست است. این تصویر باید به گونه ای صحیح تر به تصویر کشیده شود. عاشورا داستان یک غم بزرگ است. یادآور خاطرات کربلا.
شیعیان در آلمان دارای یک جمعیت واحد هستند. برخلاف برادران و خواهران اهل سنت ما که هر کدام برای خود یک سازمان و جمعیت جداگانه ای دارند. اما این موضوع احساس می شود که بوروکراسی و یا سیاست آلمان طوری برخورد می کند که انگار علاقه ای به همکاری با این جمعیت شیعه نیست و یا اتفاقاتی که در هامبورگ و مرکز اسلامی آنجا صورت گرفت. آنجا سعی شد تا اینگونه نشان داده شود که این مرکز و یا این افراد جزئی از جامعه آلمان نیستند و یا عضو بیگانه ای از یک بدن هستند و ارتباطاتی با خارج از کشور دارند. و سوالات زیاد دیگری در مورد برخوردهای اسرائیل، موضوع ناتو و غیره وجود دارد. این در صورتی است که ما برای کوچک ترین مسائل خود باید جوابگو باشیم. مسائلی که تنها به زندگی روزمره ما مربوط می شود. ما اینجا متوجه می شویم که سیاست نقش بسیار پررنگی را دارد. تصمیماتی که گرفته می شود بی طرف نیست. رفتارهای بی طرفانه نیستند. حتی در گفتگوهایی که بین سیاسیون صورت می پذیرد و یا بین ادیان مختلف وجود دارد، جمعیت شیعه غایب است. در حالی که احزاب مختلف و یا گروه های تندرو سلفی پای میز نشسته اند. این نوع رفتارهای عموما از سوی افرادی است که یک نقش کاربردی دارند و در سیاست و در رسانه و در جامعه تأثیرگذارند. همین امر باعث می شود که افراد به این فکر کنند که آنها در این جامعه جایی نخواهند داشت و به این جامعه تعلق ندارند.
پیچ: من مایلم در مورد صحبت های شما نکته ای را عرض کنم. گرایش به سمت سلفی ها مدت زیادی است که وجود دارد. این پدیده را مهاجرت درونی می نامند. نزاع بین رادیکال چپ و راست مدت زیادی است که وجود دارد. این ها برداشت های متفاوتی هستند که بین دو گروه وجود دارد. چیزی که مهم است، این است که هر فرد خود را سالم نگه دارد و راه درست را برود. من شخصا مخالف حرکت های جمعی کورکورانه هستم. بهتر است تا با دید شخصی سالم در قالب یک جامعه جلو رویم. درست است ممکن است که در بین افراد تأثیرگذار نیز کسانی باشند که واقعا نقش خوبی را ایفا نکنند. برای مثال ما چند سال پیش وزیری را داشتیم که مسئول رسیدگی و امور اقلیت مسلمانان نیز بود. اما از اسلام هیچ چیز نمی دانست. ما باید به مسائل دقیق نگاه کنیم و هر مورد را دقیق بررسی کنیم با جوانب خاص خود. افراد مسئول باید مسئولیت پذیر باشند. انسان های روشن و پاک و بدون پیچیدگی باشند. نباید با احساس برخورد کرد. احساس یک فلسفه انسانی است و به انسانها تعلق دارد و ما باید سعی کنیم که بدون احساس و بدون پیش قضاوت و با کنجکاوی و آگاهی کامل مسائل را دنبال کنیم. ما باید با دیگران برخورد کنیم. ذهنیت ها متفاوت هستند. باید به این نکته شناخت پیدا کنیم. مرزها را بشناسیم و با آگاهی برخورد کنیم. فرهنگ و فرهنگ آلمانی هم متفاوت هست. بسیاری از پدیده ها فراموش شده. مانند فرهنگ گوته. خانم ها و آقایان من این فرهنگ قدیمی در آلمان را بسیار کمتر می بینم!