گروه فرهنگ و ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین: ما ایرانیان حوالی ساعت 15 روز شنبه هشتم آذر ماه سال 1376 یک تجربه مشترک داشتیم، تجربهای سراسر شور، شعف و به تعبیری خوشحالی از تهدل. به ظاهر اتفاق عجیبی نیفتاده بود که خوشحال باشیم، صرفا توپِگردی که در ورزشگاه کریکت ملبورن کشور استرالیا وجود داشت و آن را «مارکبوسنیچ» دروازهبان اسبق «منچستریونایتد» به زمین تیمملیایران فرستاده بود، با پاس علیدایی به خدادادعزیزی رسید وضربه خداداد به تور دروازه استرالیا چسبید. چرا آن موقع خوشحالی بیحدوحصر تمام وجود ما را فراگرفت و تجربهای شگرف و تکرارناشدنی رقم خورد؟ داستان فقط یک زمینچمنسبز، توپِ فوتبال، کفش و دیگر ابزار ورزشی نبود؛ بلکه سرور و شادی ما از باب علل دیگری بود. خب حالا مثلا به جام جهانی فرانسه رفتیم اصلا آنجا در بازیِ قرن، تیم فوتبال آمریکا را هم شکست دادیم؛ تهش چه شد؟ نه؛ مسئله تنها جامجهانی نبود. باید تلسکوپ پژوهشگران بر روی خیابانهای تهران و دیگر شهرها زوم میکردند تا این که دریابند، خلاصه همه پیروزیها یک چیز بود، ایران. یک جوان زحمتکش اردبیلی به نام علیدایی یکی از بهترین پاسهای تاریخ فوتبال را به جوان دیگری از خطه خراسان داد تا ایران موفق شود. مگر این همکاری بینظیر قیمت کمی دارد؟ چرا نباید مهم باشد که احمدرضاعابدزاده آبادانیالاصل و دو تا بچه تهرون مثل مهدیپاشازاده و محمدخاکپور هر چه در ورزش یادگرفته بودند را در مقابل هشتاد هزار تماشاگر استرالیایی به منصه ظهور گذاشتند، که ایران برنده باشد. چرا تلاشهای کریمباقری دارای اهمیت نباشد؟ مگر او نبود که گل اول ما را به ثمر رساند. تلاش همه آنهایی که برای پیروزی ایران تلاش کردند بی اندازه ذواهمیت است و خواهد بود؛ اما ملبورن، تنها میدانی نبود که جوان دلیر هموطن ما یک تجربه شعف جمعی را برایمان رقم میزد؛ تشک کشتی شاید برای ما و هموطنانمان، یک شیء بیارزش میبود، در صورتی که غلامرضا تختی بر روی آن قهرمانی و پهلوانی را معنا نمیکرد. بله آن تشک قدر فراوانی نداشته و ندارد، مگر این که آن تشک، تشک مسابقات جهانی 2021 نروژ باشد تا حسن یزدانی بر روی آن دیوید تیلور را شکست دهد، یا قهرمان گوششکسته دیگری، مردم یک ملت را بیاندازه خوشحال کند. اگر قرار نبود حسینرضازاده قهرمانالمپیک 2004 آتن شود، میله و وزنه به چه دردی میخورد. البته ممکن است ما طعم شکست را نیز بچشیم، اما بازهم دلمان قرص است و نگرانی نداریم، آن زمان، همان زمانی است که با هم میبازیم و باز درکنار هم هستیم. اما خدا نکند که از برد برومندان این مرز و بوم، همه ما در اقصی نقاط این سرزمین خوشحال نشویم و یا اینکه بعد از شکستش، جملگی برای بردهای آینده، سرود همدلی نسراییم.
از هشتم آذر 1401 دقیقا یکسال میگذرد، از موعد برقراری میدان دیگری که قراربود ما در کنار هم باشیم ودر صورت پیروزی، خوشحال و یا در وضعیت شکست، همدلتر شویم. این بار در مقابل تیم فوتبال ایالاتمتحدهآمریکا، آیا این چنین مینمود که همه برای پیروزی آماده هستیم و برایش انتظار میکشیم و یا این که شکست، ما را همدلتر میکند؟ درست است که قاطبه قلبها برای برتری ایران میتپید، اما یادمان نمیرود که ستیزهجویان این سرزمین با همه عملههای جیرهبگیرشان میخواستند ما با هم و در کنارهم نباشیم. شاید خودمان قدرش را ندانیم ولی آنکه در دور دستها از همدلیِ ما ضجر میکشد، انسجام ملی ایرانیان و معنی متعالیاش را میشناسد.
پیروزی و پیشرفت جوانان ایران و هر آنکه عصاره این ملت و مردم است، خیلی قیمت دارد و دلیل قیمتِ گزاف این بردها از باب تاثیری است که بر روی انسجام ملی میگزارد و شاید بتوان گفت، انسجام ملی از همه پیشرفتها مهمتر و از جملگی گران قیمتتر است. نباید بگزاریم از بیرون مرزها ما را نیش زهرآلود بزنند و سپس تقصیر آن را به گردن خودمان بیاندازند تا در پی این نیرنگ، از پیروزی و پیشرفتمان، حس خاصی نداشته و بینهایت خوشحال نشویم. برتری تیم ملی فوتبال ایران برابر تیم استرالیا در تاریخ هشتم آذر 1376 و تمام موفقیت های قبل و بعدش، میتواند نمادی از این باشد که اگر بخواهیم میتوانیم پیروز شویم و پیروزی ما برای خیلیها گران تمام میشود. به همین دلیل است آنهایی که پیروزی ما برای آنها شکست محسوب میشود در همه این سوالها تلاش کردهاند تا این طور القا کنند که برتریهای ایران و ایرانی، بیارزش و ساختگی است و شاید اندکی هم در این راه موفق بودهاند. اما مسیر ما مشخص است، باید همت خود را بر این گماریم تا پیروزی ما، پیروزی همه ایرانیان باشد و موجب مباهات همهمان و شکستمان مایه همدلی افزونتر.
محمد حسین خدایی