گروه فرهنگ و ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین:
پرستاری شغل و حرفه شریفی است؛ چه با عشق باشد و چه از سر تکلیف و حتا اگر برای کسب درآمد باشد. البته که این آخری شیوع چندانی ندارد. اصولاً پرستاری آنقدر دردسر دارد که هر چقدر دخل و عایدی داشته باشد باز هم هزینهاش به منفعتش نمیچربد. فکر کنید یک نفر چرتکه بیندازد و بنشیند سر حساب و کتاب که مثلاً امروز ده تا مریض را تر و خشک کردم، شد فلان مبلغ!!! بهگمانم ملتفت شدید که قرار است از شرافت و ظرافت و صداقت پرستاری حرف بزنم. نه که اشتباه زده باشید ولی جان کلام من اینجا نیست. امروز دست به قلم شدم تا از روایت پرستارهایی را بازخوانی کنیم که در هیاهوی زخم و درد و گلوله نگاهشان مرهم بود و کلامشان شوکران؛ از پرستارهای دوران دفاعمقدس.
پرستاری از مجروحین جنگی در جبههها کار سادهای نبود. در ایام اجرای عملیات، از یک سمت باید به داد جوان رزمندهای میرسیدند که درد امانش را بریده و از سوی دیگر نه بیمارستان امنیت داشت و نه فرصت و امکانات کافی برای مریضداری در دسترسشان بود. زخم این یکی را نبسته آن یکی خون بالا میآورد و جلوی خونریزی آن یکی را نگرفته، امدادگرها ده تا مریض دیگر را دراز میکردند کف بیمارستان. یک چیزی را هم سرپایی عرض کنم و رد بشوم! گاهی صدای سرفهها که آرام میشد، آمار سردخانه میرفت بالا. در چنین حالی، نه دل و دماغ برای آدم میماند و نه رمق ادامه دادن. آدم باید خیلی عاشق باشد که پای چنین کاری بماند.
اوضاع در مریضخانههای شهری هم توفیر چندانی نداشت. رسیدگی به بیماران بستری تبحر و چیرگی خاصی میخواست. خودتان بهتر میدانید که روحیۀ همه یکجور نیست؛ یکی راحت با درد کنار میآید و دیگری خیلی سخت شرایط جدید زندگیاش را میپذیرد. همین تفاوتها دشواری و مشقت کار این زحمتکشهای بیریا را بیشتر میکند. پرستاری از گلولهخوردهها، شیمیایی شدهها، دست و پا دادهها، قطع نخاعیها خودش دستمایۀ صدها رمان چند صد صفحهای است. خدای من! چقدر حرف نگفته و قصۀ ناشنیده در تاریخ نیم قرن اخیر کشورمان خاک میخورد که مجال روایت و شنیدنشان را نداریم. در کنار اینها باید از پرستارهایی یاد کنیم که بعد از جنگ در خانه بدون کد پرسنلی و هویت سازمانی بیستوچهار ساعته از جانبازها پرستاری کردند. یکیشان که مرد خانهاش قطع نخاع گردن بود میگفت تابحال دو بار کمرم را عمل کردهام. شرح و تفسی این ماجرا با خودتان. ناز پروردِ تَنَعُّم نَبَرَد راه به دوست / عاشقی شیوه رندانِ بلاکش باشد.
بگذریم! حرف زیاد است و فرصت محدود و قلم ناتوان. غرض تقدیر از پرستارهای دنیای حماسه بود و ذکر دلاوریهای بیهمتای آنها. در خاتمه بد ندیدم سری هم به عکسهای آن روزها بزنیم. شاید چشمانمان به دلمان بفهماند که عشق قیمت ندارد. شب تا سحر از نالۀ دل خواب ندارم / راحت به شب از چشم پرستار گریزد.