سر صبحی مدیرمان تلفن کرد و با لحن نه خیلی تندی، بهقول خبرنویسها ابراز داشت: «امروز روز فرهنگ عمومیه». تلفن آقای مدیر من را برد به برنامههای تلویزیونی و رادیویی دهۀ شصت و هفتاد که یکی از آیتمهای ثابتشان تقویم تاریخ بود. به این صورت که گوینده با صدایی رسا و ادبیاتی رسمی میگفت: «امروز چهاردهم آبانماه یک هزار و سیصد و فلان، روز فرهنگ عمومی است. سیصد سال پیش در چنین روزی ...». یادش بخیر! آن آیتمها تأثیر شگرف و قابل توجهی روی همنسلهای من داشت و ما را با پیشینۀ تمدنی و فرهنگیمان آشنا میکرد. بگذریم! من غرق در خاطرات خودم بودم و جناب مدیر مشغول تبیین مواضع خودش. چندباری سعی کردم از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنم امّا ترس از اخراج من را قانع کرد که فرهنگ عمومی اهمیت فراوانی دارد.
گفتگوی تلفنی من و آقای مدیر که تمام شد دوباره برگشتم به گذشتۀ ایران بزرگ. به روزهایی که نواهای حاج صادق آهنگران و دیوارنوشتهها و تولیدات صداوسیما ما را عاشق فرهنگ شهادت کرده بود. اصولاً فرهنگ عمومی با همین راهکارهای تبلیغاتی خرد و کلان منتقل میشود. فرهنگسازی با من بمیرم و تو بمیری به نتیجه نمیرسد. باید برای نهادینه کردن فرهنگ نقشه و برنامه داشت. بچه که بودیم روی دفتر مشقهایمان از قول مرحوم خمینی کبیر(ره) نوشته شده بود تزکیه بر تعلیم مقدم است. حالا وقتی که میبینم دکتر و مهندس بودن عامل باز دارندهای در برابر خطا و اشتباه نیست، میفهمم که کاش معلمها بیشتر روی آن تبلیغ سادۀ تکرنگ وقت میگذاشتند. اصولاً بهترین برنامهها بدون مجری مسلط و اجرای دقیق به ثمر نمینشیند. برای اصلاح و ارتقاء سطح فرهنگ عمومی همه باید دست به دست هم بدهیم به مهر تا میهن خویش را کنیم آباد. از منِ رسانهنویس اجباری گرفته تا منِ شهروند و منِ مربی و همۀ منهای دیگر موجود در جامعه.
کاش آقایان مسئول یادشان نرود که ترویج شاخصههای مثبت و جریانساز فرهنگ از تماشای دربی پایتخت مهمتر است. تا جایی که من خبر دارم در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یک بخشی داریم بهنام شورای فرهنگ عمومی. نمیدانم دقیقاً چه کار میکنند و چه نقشی در انتقال فرهنگ کهن کشورمان به نسلهای تازه دارد ولی معتقدم دولت باید نقش خودش را در این زمینه ایفا کند. بههرحال وقتی تزکیه بر تعلیم مقدم است جای خودش را به تصاویر رنگ کارکترهای طراحی شده در هالیوود بدهد نباید انتظار داشته باشیم که از مدارس آدم حسابی بیرون بیاید. مهار و هدایت جریانهای فرهنگی در کشور هم تکلیف قانونی و شرعی دولتها بهحساب میآید. حالا یا به پند خوانین و یا به زور قوانین. اینکه من در شورا با تقدیم صلوات به روح مطهر شهدا صد و یک قانون برای نظارت بر تولیدات فرهنگی مصوب کنم ولی هیچکدام اجرا نشود مدیون همان شهدا میشوم. روز فرهنگ عمومی بیش از اینکه به مردم ارتباط داشته باشد، مربوط به دولتیهاست. مربوط به کسانی که کارشان دفاع از فرهنگ این مرز و بوم است. اگر امروز حجاب و عفاف در جامعه به چالش کشیده میشود حتماً یک جایی آقایان مسئول کم گذاشتهاند. یادم میآید یک روز قانونی مصوب شد که فروش مانتوهای فلان و لباسهای بهمان ممنوع. قضاوت دربارۀ نتایج آن مصوبه با خودتان.
اصل حرف اینجاست که ما باید چهارچشمی حواسمان به فرهنگ عمومی جامعه باشد. تخریب فرهنگ از آتشسوزی جنگلهای هیرکانی و بی آبی و سوراخ شدن لایۀ ازون مهیبتر و فاجعهبارتر است. اگر نوع نگاه جامعه به موضوعات بنیادین فرهنگ دگرگون شود، همهچیز جامعه را زیر و رو میکند. یعنی چه؟ یعنی اینکه در کشوری که زورخانه جای خودش را به قهوهخانه بدهد به جای تختیها باید شاهد ترکتازی سلبریتیها باشیم. این یادداشت در همین لحظه و همینجا به پایان میرسد. حرف کم نیست امّا بهنظرم کم حرفی و عملگرایی در روزگار ما بیشتر جواب بدهد. رسانهها و کتابها و بایگانی مقالهها پر حرفهای علمی و خوبند؛ کو کسی که رخت رزم بپوشد و بزند به دل معرکه. این نکته را هم اضافه کنم که اگر فرصت کردید یک سری به تقویم بزنید. بسیاری از روزهای تقویم نامگذاری شدهاند؛ به نام اشخاص و یا برای گرامیداشت مناسبات و رویدادها و غیره و ذالک! قطعاً موردی پیدا میشود که به ما ربط داشته باشد و دلمان بخواهد برایش وقت بگذاریم. پایان یادداشت ما هم شد مثل خداحافظی خانمها دم رفتن! خدا را شکر که فرهنگ عمومی ما دید و بازدید دارد و گرفتگیهای و گرفتاریهایمان در کنار همدیگر حل میشود. بگذریم! اینبار حقیقتاً خدانگهدار ...