چهارده-پانزده سالی میشود که ایشان را میشناسم. اگر بخواهم خلاصۀ چند کلمهای این چند سال آشنایی را به زبان بیاورم باید بگویم که نصرتالله صمدزارده تمام زندگیاش را وقف کتاب کرده است؛ وقف کتاب فرهنگ و ادب پایداری و دفاعمقدس البتّه. خیلی باید عاشق باشی که عمرت را بگذاری پای ادبیات حماسه و جهاد و شهادت. شاید اسم «کتابخانۀ تخصصی جنگ حوزه هنری» به گوشتان خورده باشد. کتابخانهای که بهقول صمدزاده فقط محل نگهداری و انبارداری کتابها نیست. علل راهاندازی و کارآمدی کتابخانه و ظرفیتهای بالفعل و بالقوهاش را در دل گفتگو از زبان موسس و مدیر چندین سالهاش بخوانید. فقط من یکه نکته عرض کنم و بنشینیم پای حرفهای استاد. عارضم به محضرتان که این گفتگو سه محور مهم دارد؛ «کتاب حماسه و جهاد»، «کتابخانۀ تخصصی جنگ» و تجربیات و اشارات فرهنگی و ادبی جناب آقای صمدزاده. امیدوارم موارد مطرح شده در این گفتگوی نسبتاً مبسوط و مفصل بهدرد کتابها، کتابنویسها و کتابخوانها بخورد.
تا وقتی زندگی در جریان است، شر هم وجود خواهد داشت / چرا صدام به کشور ما حمله کرد؟
نخستین پرسش ما از نصرتاله صمدزاده دربارۀ پیدایش کتاب دفاعمقدس و ادبیات پایداری در انقلاب بود. استاد با لحنی آرام ما را به سالهای آغازین دهۀ شصت برد به روزهایی که ایران ناخواسته درگیر جنگ شد. ایشان کلامش را اینگونه شروع کرد:
انقلاب شد و مردم ما اراده کردند نظام شاهنشاهی را تغییر بدهند. مسلماً دولتی که تازه پاگرفته و در حال تغییر است در بخشهای مختلف، نظیر ارتش و سازمان رزمی و انتظامی ضعیف میشود. انقلاب که اوج گرفت برخی سران ارتش فرار کردند و پادگانها بهدست مردم افتاد. سازماندهی مجدد به زمان احتیاج داشت بههمین سبب هنوز خیلی چیزها سر جای خودش نبود. همین بینظمی دشمنان کشورمان را بهطمع انداخت تا به ما ضربه بزنند. هر کسی با هدف خودش؛ یکی برای صدمه زدن به انقلاب نوپا، دیگری بهقصد حاکمیت ارضی و برخی هم برای تثبیت جایگاه خودشان در منطقه. نهایتاً همسایۀ غربی به کشور ما حمله کرد. کتاب کوچکی چاپ شده، به اسم «چرا جنگ؟» نامههای اینشتین و فروید به یکدیگر است. یکی از منظر عاطفی، دیگری علمی و واقعنگر. فروید در آنجا میگوید: «تا زمانی که امپراتوریها و قدرتها و ملتهایی وجود دارند که بیرحمانه آماده نابودی دیگرانند، دیگران نیز باید خود را برای جنگ مسلح کنند» این بازدارنگی باعث میشود که ما کمتر آسیب ببینیم. امنیت ارمغان چنین آمادگی است و هر فعالیتی بدون امنیت محکوم به نابودی است. تنازع بقا و جنگ در زندگی بشر از زمان هابیل و قابیل بهوجود آمده و هرگز از بین نمیرود چون که بعضی از آدمها در تقابل بین خیر و شر، برای تأمین منافع خودشان بهسمت شر متمایل میشوند. شاید هم اکثرا اینچنین باشند. جنگها زاییده چنین وضعیتی هستند. البتّه شکل جنگ ممکن است دستخوش تغییر شود؛ مثلاً جنگ نرم بهجای جنگ سخت یا جنگ الکترونیک بهجای جنگ با ادوات، اما هدف جنگها عوض نمیشود و آدمهای منفعتطلب بهدنبال برپایی جنگ برای تصاحب قدرت هستند. در مورد ما هم همین اتفاق افتاد و صدام با حمایت قدرتهای سلطهگر جنگ سنگینی را علیه کشورمان شروع کرد. جنگی که به سبب دفاعی بودن، علیرغم تمام ویرانیها و مصیبتها آثار و فواید بیشماری هم برای مملکت ما داشت.
نظر ویل دورانت دربارۀ جنگ / ادبیات حماسه چهطور جان گرفت؟ / توجه نسل نخست نویسندگان ادبیات پایداری به تربیت کودکان و نوجوانها
این کارشناس و پژوهشگر حوزۀ کتاب در ادامه به نکات جالبی دربارۀ پیامدهای مثبت جنگ اشاره کرد. صمدزاده با نگاه تحلیلی ادامه داد:
ویل دورانت حدود شصت - هفتاد سال پیش، در ضمن نوشتن تاریخ تمدن سترگ خود، کتاب کم حجمی نوشته بهعنوان «درسهای تاریخ»، که پیشنهاد میکنم حتماً این کتاب را بخوانید. عنوان یک فصل این کتاب «تاریخ و جنگ» است. وی در شروع این فصل کتاب میگوید «جنگ یکی از عناصر پایدار تاریخ است و تمدن و دموکراسی از آن چیزی نکاستهاند. از 3421 سال اخیر که بشر تاریخ مدون دارد فقط 268 سالش بدون جنگ گذشته است». نیز میگوید «جنگ منبع لایزال اندیشهها و اختراعات و نهادها و دولتهاست.» چیزی که در زمان جنگ و بعد از جنگ برای ملّت ایران هم اتفاق افتاد و ظرفیتهای فرهنگی و ادبی و هنری و حتی علمی جامعۀ ما نمایان شد. در این میان، به لحاظ فرهنگی، نخستین عنصری که رشد و نمو کرد ادبیات بود. در آن شرایط، شعر و قصه حامل پیام مقاومت ایران در قبال دشمنان خارجی شدند. از همان ابتدای تجاوز دشمن، نویسندهها و شعرای متعلق به طیفهای فکری مختلف حتا کسانی که ما بعداً به آنها گفتیم روشنفکران دگراندیش برای جنگ اثر تولید کردند. در آن روزها هنوز ردّ پای بچههایی که بعدها در ادبیات و هنر تأثیرگذار شدند دیده نمیشود چونکه عموماً رزمنده بودند و پس از پایان جنگ یواشیواش وارد فضای نویسندگی و شعر و شاعری شدند. در دهۀ شصت شعرا و نویسندههای استخوان خرد کردۀ طرفدار انقلاب مسئولیت تولید آثار ادبی را برعهده گرفتهاند. کسانی که در دورۀ پهلوی رشد کرده بودند. ما به بعضی از مفاهیم که میرسیم باید توقف کنیم و روی آن بیشتر حرف بزنیم. اگر ما از «یک دوره» صحبت میکنیم صرفاً منظورمان یک دورۀ تاریخی است و به مثبت و منفی بودن آن کاری نداریم. درواقع وقتی از کسانی با عنوان شاعر دورۀ پهلوی یاد میکنیم به این معنا نیست که انها طرفدار رژیم پهلوی یا تربیت شده آنها بودهاند. اتفاقاً بسیاری از شعرای آن دوره با حکومت وقت مخالف میکردند. پس ما نباید در اینباره دچار اشتباه تحلیلی بشویم.
برگردیم به بحث خودمان! گفتیم که شعرا و نویسندگان مشغول تولید اثر دربارۀ جنگ شدند. در آن دوران مطبوعات سهلالوصولترین رسانه برای رساندن پیام به مخاطب بودند بههمین دلیل شعر و داستان و سایر تولیدات ادبی فراوانی در نشریات کشور به چاپ رسید. همزمان کتاب هم جایگاه خودش را پیدا کرد و در نیمۀ دوم سال 59 بیش از 50 عنوان کتاب منتشر گردید. جالب اینجاست که بخشی از این کتابها به کودکان و نوجوانان اختصاص داشت. یعنی نویسندگان و ناشران آن روزگار نسبت به روشن کردن ذهن این نسل بیتفاوت نبودند و احساس مسئولیت میکردند. اصولاً تربیت نیروی انسانی کارآمد یک سرمایه برای جوامع انسانی بهشمار میرود که این کار یعنی «تربیت و پرورش» از دوران کودکی باید شروع شود.
دفتر ادبیات و مقاومت چگونه تأسیس شد؟ / امروزه فضایی برای دورهمی نویسندهها ادبیات پایداری نیست
صمدزاده در ادامۀ این بحث به نکات فرهنگی تولید کتاب در دهۀ شصت پرداخت و موارد جالبی در باب لزوم همافزایی توان علمی نویسندگان و ضرورت سپردن فرهنگ به مردم مطرح نمود. وی در ادامه افزود:
در دهۀ شصت بیش از هزار کتاب منتشر شد که تعداد کمی از آنها به خاطره و روایت اختصاص داشت. نخستین حرکت و جریان تأثیرگذار در مسیر ثبت خاطرات و روایت دفاعمقدس با راهاندازی «دفتر ادبیات و مقاومت» حوزه هنری در سال 1367 بههمّت آقابان سرهنگی و بهبودی شکل گرفت. برگردیم به بحثی که کمی پیشتر مطرح کردم یعنی منابع انسانی. اینجا هم میبینید که این بزرگواران بنابر دغدغۀ شخصی و بدون حمایت ریشهای و سازمانیافته آمدند وسط میدان. در آن روزها برخی از کسانی که بعدها داعیهدار کتاب دفاعمقدس شدند مخالف چنین حرکتی بودند و تأکید میکردند باید فضای جامعه را از مسائل جنگ دور نگهداشت. ولی بعد از تأیید و تأکید رهبری بزرگوار و حمایت ایشان، ضرورت تولید کتاب در حوزۀ ادبیات پایداری، بیش از پیش نمایان شد.
یادمان باشد که حامل و منتقل کنندۀ فرهنگ، نویسندگان و هنرمندان هستند. دورهم جمع شدن هنرمندان مردمی در حوزۀ هنری منتج به تولیدات متعدد و درخشانی شد. عمدۀ اقدامات فرهنگی سالهای نخست انقلاب توسط مردم صورت میگرفت. امروزه متأسفانه چنین فضای مردمی و آزاداندیش برای همنشینی نویسندگان و هنرمندان حوزۀ ادب و هنر پایداری نیست تا این عزیزان تجارب و دانش خود را به دیگران ارائه کنند و از هم یاد بگیرند و همدیگر را نقد کنند. همۀ ما نیازمند نقد هستیم تا بتوانیم اشکالاتمان را برطرف کنیم. البتّه که این فضاها باید دانشمحور باشد تا من و امثال من برویم دنبال کسب علم و دانش و مهارت.
سیر پیشرفت کتابخانۀ تخصصی جنگ / نقش کتابخانههای تخصصی در تمدنسازی / کتابخانۀ موضوعی را با کتابخانۀ تخصصی اشتباه نگیریم / تأسیس کتابخانه جامعه را کتابخوان نمیکند
کمکم سر بحثمان به کتابخانۀ تخصصی جنگ حوزۀ هنری هم رسید. به جایی که بخش مهمی از عمر کاری و علاقههای شخصی نصرتالله صمدزاده را به خودش اختصاص داده است. ایشان دربارۀ این کتابخانه برای ما گفت:
کتابخانۀ تخصصی جنگ بهطور رسمی کارش را از 31 شهریور 1379 آغاز کرد. در ابتدای راه «گردآوری»، «سازماندهی» و «نشر منابع و اطلاعات» مرتبط با جنگ ایران و عراق و دفاعمقدس در دستور کار ما قرار گرفت و در ادامۀ راه سایر تولیدات حوزۀ جهاد و شهادت هم به اندوختۀ تخصصی کتابخانۀ اضافه گردید. در کنار این منابع و با هدف فراهم ساختن امکان مطالعه تطبیقی و پژوهش کتابهای مربوط به سایر جنگهای تأثیرگذار دنیا مثل جنگهای جهانی و درگیریهای افغانستان، لبنان، بوسنی و هرزگوین، عراق، فلسطین و سوریه را هم به دارایی کتابخانه اضافه کردیم. ما کتابخانه را دماسنج فرهنگ و پژوهش و مادِربُرد سیستمهای فرهنگی میدانیم و به سازوکار و ساختار آن اهمیت میدهیم. باء بسمالله رشد علمی و تمدنسازی، ردهبندی دانش است که معتقدم این امر در فرآیندهای علم اطلاعات و کتابخانهداری اتفاق میافتد. کتابخانه ما هم از همین نقطه تأثیرگذار، یعنی ایجاد یک ردهبندی جدید، کار خود را شروع کرد. از نظر ما کتابخانه صرفاً یک محل برای نگهداری کتاب نیست و معتقدیم حرکتهای علمی و فرهنگی باید با محوریت کتابخانه طراحی و اجرا شوند. ما برای راهاندازی یک مجموعۀ کارآمد نیاز به سامانۀ اختصاصی و کاربردی کتابداری داشتیم و داریم. سامانههای موجود فقط به درد انبارداری میخورند. بارها رفتیم دنبال طراحی تا شاید بتوانیم مقدمات رسیدن به یک سامانۀ جامع و تخصصی را فراهم کنیم. متاسفانه هنوز به سامانه مطلوب خود نرسیدهایم.
بحمدالله کتابخانۀ تخصصی جنگ توانست هم در سازمان خودش و هم در کل جامعه علمی مرتبط نقشآفرینی کند و اثرگذار باشد. در این میان تلاش کردیم هم در تأمین منابع، هم در ساختار منابع و هم در سازمان خود تأثیرگذار باشیم. مثالی خدمتتان میزنم در کتابداری مفهومی داریم به نام «فروست». شاید بهگوش شما نخورده باشد. فروست به عناوین مشترکی گفته میشود که ناشر به کتاب میدهد. بدان «سری»، «سلسله انتشارات» و «مجموعه» هم گفته میشود. برای سازماندهی منابع یک ناشر بسیار اهمیت دارد. مثلاً ناشر عنوان «قصه فرماندهان» را روی یکی از مجموعه کتابهایش میگذارد که هر قسمت مجلد آن یک نام مجزا دارد. ما این مأموریت را در دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری بر عهده گرفتیم و برای کمک به سازمان خودمان، به تمام کتابهای دفتر، قبل از چاپ یک فروست اختصاص دادیم. الان اگر شما هرکدام از این کتابها را ببینید هم از نظر شمارشی و هم از لحاظ محتوایی و موضوعی دستهبندی شدهاند. ما همواره در پی تأمین نیازهای مخاطبان و تأثیرگذاری بر فرهنگ و پژوهش بودیم و هستیم. در حوزۀ پژوهش هم کار به همین صورت است. معتقدیم بخشی از فرآیند پژوهش در کتابخانه انجام میشود. این وظیفۀ یک کتابخانۀ تخصصی است که پژوهشگر را با یک کلیک به اطلاعات مورد نیازش برساند. از سوی دیگر در فضای مطالعه و فعالیتهای جاری فرهنگی مثل جشنوارههای مختلف ادبی هم موثر بودیم. ما سازوکارهای مختلفی را تدارک دیدیم تا مراجعهکننده کتاب مورد نیازش را پیدا کند، پژوهشگر موضوع مورد علاقهاش را دنبال کند. همچنین برنامهریزی کردیم تا کتابهای اضافۀ خودمان را به کتابخانههای موثر در کشور هدیه دهیم. شاید باورتان نشود که یک کتابخانه کوچک برخی سالها تا پنجهزار عنوان کتاب اهدا کرده باشد که نشان از اعتبار کتابخانه برای دریافت کتابها دارد و معتقدیم همه این تأثیرگذاریها بدون حمایت معنوی شهدای عزیز، شدنی نبوده است.
ما، برای رسیدن به این تأثیرگذاریها، تعاریف معمول کتابداری را هم تغییر دادیم. از نظر ما دو نوع کتابخانه وجود دارد؛ کتابخانه «پایه» و «تخصصی». اغلب کتابخانههای کشور از نوع پایه هستند. برخی نهادهای متولی، کتابخانۀ موضوعی را با کتابخانۀ تخصصی اشتباه میگیرند. مثلاً کتابخانهای که تمام کتابهاش مرتبط با حوزۀ آیتی باشد را نمیتوان یک کتابخانۀ تخصصی دانست. کتابخانۀ تخصصی علاوه بر منابع تخصصی، باید سطح نیاز تخصصی مراجعهکنندگانش را در جریان مطالعه و پژوهش تأمین کند و محتوای تخصصی تولید نماید، نیاز یک نویسنده یا پژوهشگر یا سیاستگذار را برآورده کند. پژوهشگران و سیاستگذاران همیشه در پی آمارهای متعدد از محتوای منتشرات هستند، در حالی که کتابخانهداری استاندارد توان در اختیارگذاشتن اینها را ندارند. اکنون از موجودی کتابخانه ملّی چنین اطلاعاتی نمیتوانیم دریافت کنیم. تلاش کردهایم در کتابخانۀ جنگ آمارهای تخصصی به تفکیک در اختیار مخاطبان قرار بگیرد. ما در نوعشناسی آثار، حقوق مولف، ردهبندی نوین کتاب و موارد دیگر مرتبط با دانش کتابداری حرفهایی نو داریم و معتقدیم باید توان حل مسائل و فهم خواسته مخاطب را در خودمان ایجاد کنیم.
باید بدانیم که یک فعالیت فرهنگی بدون توجه به نیاز مخاطب ناقص است. زمانی یکی از دوستان به من گفت که مسجد ما هفت-هشت هزار نسخه کتاب دارد که مدتهاست در انبار خاک میخورند. تو بیا و یک کتابخانه برای ما راه بینداز. من در جوابش گفتم به یک شرط قبول میکنم که تمام آن کتابها را در حیاط مسجد آتش بزنی. بله، یک پارادوکس گزندهای در دل این حرف است. هدف من این بود که در ذهن او یک باور غلط را آتش بزنم که کتابخانه به معنی جمع کردن تعدادی کتاب نیست ارزش کتاب در خواندهشدن و فهمیدن آن معنی پیدا میکند. بنده به دوستم گفتم ابتدا در محلۀ خودتان نیازسنجی کنید و ببینید مخاطبان آنجا به چه نوع کتابهایی نیازمند و علاقمند هستند و اصولاً چند نفر کتابخوان در اطرافتان وجود دارد. اگر مثلاً 50 نفر کتابخوان دارید چرا ما برایشان یک کتابخانه با ده هزار کتاب راه بیندازیم؟ هر جا که پیش آمده، گفتهام که تأسیس کتابخانه جامعه را کتابخوان نمیکند. اگر زیرساخت کتابخوانی و کتابخواهی را درست بکنیم مردم خودشان یخۀ مسئولین را میگیرند که در محلهشان کتابخانه تأسیس شود. همانطور که اگر در محلهشان نانوایی نداشته باشند به هر دری میزنند برای راه افتادن نانوایی. شما بروید از متولیان کتابخانهها بپرسید چهقدر مراجعهکننده برای به امانت گرفتن کتاب دارند؟ اغلب کتابخانهها تبدیل به سالن مطالعۀ کنکوریها شده. بنده باور دارم که کتاب سه زیست مختلف دارد. زیست فرهنگی، پژوهشی و تجاری. در زیست فرهنگی کتاب یک رسانه بهحساب میآید و در زیست پژوهشی یک مدرک علمی و در زیست تجاری یک کالا. این زیست سهگانه تأثیر مهمی در جذب مخاطب دارد. باید مراقب باشیم که جای زیستگاه کتاب عوض نشود تا کارایی آن پایین نیاید. بهعنوان مثال کتابی که زیست پژوهشی دارد باید بهدست پژوهشگرها برسد و به کار عموم مردم نمیآید.
ما معتقدیم که وقتی منابع یک کتابخانه تهیه شد تازه کار آن شروع میشود ولی بعضی از کتابخانهدارها تأمین منابع را پایان کارشان میدانند و احساس میکنند که خب! کتابخانه راه افتاد و آمادۀ استفادۀ مردم است. بنده برحسب تکلیفی که روی دوش خودم احساس میکنم علاقمند هستم تجارب و اندوختههای ناچیز علمی خودم در این سالها را در اختیار بگذارم تا شاید با تغییراتی اینچنین در روند راهاندازی و اداره کتابخانههای تخصصی و پایه، چرخۀ دانش در کشور تکانی بخورد.
حرفهایگری یعنی چه؟ / چرا باید حرفهای عمل کنیم؟
صمدزاده در بخش دیگری از صحبتهایش به زوایا و ضرورت «حرفهای» بودن پرداخت و افزود:
شخصاً به حرفهایگری معتقد هستم. این اعتقاد هم بهتدریج و با تجربه به وجود آمده است. حرفهایگری از نظر بنده چهار بُعد دارد. اول اینکه شما باید به نُرم جهانی دانشی که پای آن هستی مسلط باشی. اگر من در فضای کتابخانه کار میکنم باید بدانم که دنیا در این حوزه چه دستاوردهایی داشته و از چه روشهایی بهره میبرد. دومین بعد حرفهایگری این است که من به ارزش اقتصادی کاری که انجام میدهم، به لحاظ زمان، مکان، پشتیبانی، ابزار، فرآیندها، نیروی انسانی و غیره مسلط باشم. آقای سرهنگی یکوقتی به ماها میگفت این اطاقی که در اختیار شماهاست اگر در دست صرافهای میدان فردوسی بود چقدر از آن کسب درآمد میکردند؟ شما بههمان اندازه باید برای فرهنگ کار کنید. یعنی ما هر کاری کنیم یکی از معیارهای سنجش موفق بودن ما این است که بدانیم بهاندازۀ هزینهای که میکنیم یا برای ما میشود آیا تأثیرگذاریم؟ سومین مسئلهای که باید به آن اشاره کنیم دانستن ارزش زمانی و مکانی کارهاست. برخی کارها در دهۀ شصت و هفتاد مفید بودند ولی به درد امروز جامعه نمیخورند. بعضی از طرحها در یک شهر موفق هستند و در شهر دیگر ناموفق و یا امکان دارد کتابی در ایران مناسب باشد و در خارج از کشور نامناسب. باید بتوانیم در حوزۀ تخصصمان، ایدهپردازی، نواندیشی و ابتکار داشته باشیم. بهعنوان مثال هنوز کتابداری با روشهای کهنه اداره میشود و کتابخانهها به دانش نوین و تکنیک روز مسلط نیستند. کتابخانه باید به جایی برسد که دماسنج فرهنگ و پژوهش باشد. یعنی بالا و پایین شدن فرهنگ و پژوهش را رصد بکند و در آن اثرگذار باشد. از این منظر، بزرگترین سرمایۀ کتابخانه مراجعان آن هستند نه کتابهایش. پیتر دراکر پدر علم مدیریت نوین میگوید مجموعه منابع کتابخانه، کتابهایی است که خوانده شده است.
از طرف دیگر، کیفیتبخشی خود کتابها هم اهمیت دارد. ما در کتابخانۀ تخصصی جنگ حدود 30 هزار عنوان کتاب داریم که نیمی از آن حتا یکبار هم خوانده نشده. در حالی که ما بهواسطۀ حضور در جشنوارهها و ارتباطات گسترده با مردم کتابخوان، کتابخانۀ پر مخاطبی هستیم و افراد زیادی به ما مراجعه میکنند. با اینحال نیمی از کتابها هرگز خوانده نشده و بخش عمدهای از نیمۀ دیگر کتابهای آن فقط یک دفعه خوانده شدهاند. با این حال متاسفانه میبینیم متولیان امر فقط دنبال کمیّت هستند و در فقدان نظارتهای کیفی، کتابهایی چاپ میشود که نان ارزش عنوانیشان را میخورند و در محتوا، پنجاه سال عقبتر از دانش روز هستند. همین کتابهای بیکیفیت کتابخانهها را پر میکنند یکی از دشواریهای کارهای تخصصی شناخت همین ارزش زمانی و مکانی است. چهارمین جنبۀ حرفهایگری تعهد داشتن است. ما باید کاری که برعهده گرفتهایم را مهمترین کار جهان بدانیم و آن را به بهترین شکل ممکن انجام بدهیم. آدم حرفهای پیش و بیش از هر چیز به ارزش کاری که میکند میاندیشد نه به کوچک و بزرگی کار و جایگاه سفارش دهنده.
چرا مدیران تصمیمگیر کشور حامی نخبگی و کارآمدی نیستند؟
صمدزاده گوشهای هم به برخی ناملایمات و روابط خارج از عرف نظام اداری کشور زد و اضافه کرد:
متأسفانه جریان علمی و مهارتی در مملکت ما ضعیف است. آدمهای عالم و دانشمند که جریان علمی را پیش میبرند جایگاه خوبی در نظام سیاستگذاری و نظام اجرایی کشورمان ندارند. بهقول معروف آنجایی که پول هست فکر نیست و آنجایی که فکر هست پول نیست. اگر بخواهیم مشکلات را کارشناسانه حل کنیم مجبوریم یک جاهایی تیغ جراحی برداریم و این نباید موجب رنجش مسئولان بشود. برخی از مدیران انتقاد را برنمیتابند. دولت باید به صاحبان فکر و اندیشه اهمّیت بدهد و آنها را بر آدمهای شعاری ارجح بداند. مسئولین باید نظارت را هم جدی بگیرند و با شجاعت مدیران ناکارآمد را برکنار کنند. فضای کلّی کتاب و کتابخوانی نیاز به جراحی دارد بهویژه در سطح مدیران میانی که شاید بنابر مناسبات حزبی یا فامیلی یا به هر دلیل دیگر روی کار آمدهاند. در همین کتابخانۀ تخصصی جنگ بهغیر از سازمان خودمان، کسی از ایدهها و فعالیتهای ما حمایت نکرد. اگر جامعۀ ما خریدار کارآمدی باشد بعد از چنین گفتوگوهایی باید برود سراغ گوینده، برای استفاده از تجارب و دانشاش. من این تجارب امثال بنده را جزو داشتههای شخصی نمیدانم و در زمره سرمایههای ملی میشمارم. همیشه خودم را بدهکار کشورم و شهدای عزیز میدانم.
آیا شرایط کتاب حماسه و جهاد و شهادت از نظر کیفی و کمّی خوب است؟
نصرتالله صمدزاده در دنبالۀ حرفهای شیرین و دلنشیناش و کارشناسانهاش ما را به یک سمت دیگر دنیای کتاب دفاعمقدس برد و اضافه کرد:
نشر کتاب دفاعمقدس از حدود سالی صد کتاب آغاز شد بهتدریج رشد فزایندهای به خودش گرفت تا امروز که ناشران این حوزه هر ساله بیش از دو هزار عنوان کتاب منتشر میکنند. بهنظر من از لحاظ کمّی ما چیزی کم نداریم و البتّه این حرف را هم نادرست میدانم که این تعداد چند درصد کلّ کتابهای چاپ شده در کشور است؛ این نسبت اصلاً مهم نیست. برای تحلیل وضعیت کتاب دفاعمقدس به نظرم بهتر است از منظر دادهپردازی ورود کنیم تا بفهمیم رشد کمّی چاپ کتاب خوب است یا نه؟ مثلا برای میزان اقبال مخاطب، برویم سراغ تیراژ یا شمارگان کتابها ببینیم تیراژ این دو هزار عنوان کتابی که در سال منتشر میشود چقدر بوده، چه تعداد از کتابخانهها به امانت رفته است و در کل چند درصد آن خوانده میشود؛ این از منظر «زیست فرهنگی» کتاب. از منظر دیگر «زیست پژوهشی» کتاب هم باید در نظر گرفته شود. به این معنا که کتابهای منتشر شده اصولاً قابل استناد هستند یا نه؟ و به آنها استناد میشود یا خیر؟ متأسفانه زیرساخت کتابگذاری ما در حوزۀ نشر فرهنگ پایداری ضعیف است و علیرغم داشتن شاخ و برگ فراوان تنۀ ضعیفی دارد که آن را آسیبپذیر میکند. طبیعتاً هر چقدر تنۀ این درخت تنومندتر باشد، هم محصول بهتری دارد و هم ماندگاریاش بیشتر خواهد بود. گول فراوانی و رشد عددی را نخوریم. فراوانی دادهها ناکارآمدی بههمراه خواهد داشت و شما فرصت ارائۀ کتابهای خوب قدیمی به مخاطبتان را از دست میدهید و ارتباط آنها را با گذشته تأثیرگذار چاپ کتاب قطع میکنید.
من یک سوال مهم از شما میپرسم: «هر ایرانی در عمر خودش چند کتاب این حوزه را بخواند مسئولین فرهنگی به وظیفۀ خودشان عمل کردهاند؟» من این سؤال را از خیلیها پرسیدهام، عموماً جوابها از تعداد انگشتان یک دست بیشتر نشده. ما برای رسیدن به این رقم، نزدیک 30 هزار عنوان کتاب منتشر کردهایم و این روند همچنان به شکل فزاینده ادامه دارد. ندانستن چند و چون امر کیفی ما را به بیراهه خواهد برد. من یک کتاب خوب بخوانم که در زیست اجتماعی و فردی من تأثیر بگذارد و مسیر من را تغییر بدهد آن نویسنده و ناشر کار خودشان را کردهاند. کتاب خوب، به خون دل و صرف زمان کافی حاصل میشود. یک کتابخوان حرفهای مثل رهبر معظم انقلاب، اگر آرزوی صدبرابری شدن این روند را دارند، برای کتاب خوب است نه هر کتابی. برای صدبرابری شدن مخاطبان کتاب خوب است. در چاپ کتاب، افزایش کیفیت، همیشه کمیت عنوانی را تقلیل میدهد. من همچنان معتقدم یکی مرد جنگی به از صد هزار.
چیزهایی که من از جنگ آموختم
استاد صمدزاده چند مورد از اثراتی که زیستن در حال و هوای دفاعمقدس روی خودش گذاشته را هم به زبان آورد که برای ما جالب و آموزنده بود:
من خیلی چیزها از جنگ یاد گرفتهام. شاید برایتان جالب باشد که ما بخشی از فرآیندهای کتابخانهای را از آموزههای دوران دفاع مقدس استخراج کردیم. بهعنوان مثال شناسایی در جنگها اهمیت بالایی دارد. بهقدری که برای یک عملیات چندروزه چندماه کار شناسایی صورت میگرفت. در شناسایی چه اتفاقی میافتد؟ منطقه از نظر ویژگیهای جغرافیایی و عوارض طبیعی و سنگرهای دفاعی و قوای دشمن و مواردی از این دست، شناسایی میشود تا نیروها از هرنظر برای عملیات آماده باشند. حالا من که کتابدار کتابخانۀ تخصصی هستم در نخستین قدم چهکاری باید انجام بدهم؟ در اولین اقدام من باید کتابها، ناشران، نویسندهها و سایر عناصر تعیینکننده در حوزۀ کتاب را بشناسم. این گردآوری اطلاعات و استمرار ارتباط با موثران این حوزه به من کمک میکند تا با چشمان کاملاً باز، کتاب وارد کتابخانه کنم. در فضای کاری ما شناسایی وجود نداشت و صرفاً برمبنای موجودی کتابها، کتابخانه راهاندازی میشد. در حالیکه من باید، به مثابه یک پژوهشگر، ابتدا به کل کتابهای موجود در فضای نشر مسلط بشوم و بدانم که چه کتابهایی، توسط چهکسانی و با چه رویکردی تولید شده و به درد چه مخاطبی میخورد. در اینصورت من میتوانم مثلاً هزار عنوان کتاب باید برای کتابخانهام تهیه کنم که کارآمد باشد. چنین رویکردی، یک سرمایهگذاری اطلاعاتی و علمی است که میتواند کتابخانۀ را بهمعنای واقعی کلمه تخصصی کند. این نگاه تخصصی را من از شناسایی در جنگ یاد گرفتهام.
یکی دیگر از کارهایی که از جنگ آموختم شیوۀ فرماندهی است. فرماندهان بزرگی مثل همّت و باکری و زینالدین و خرازی و سایرین. ببینید اینها چگونه مدیریت میکنند. اینها میگفتند من میروم شما هم به دنبال من بیایید. این بزرگواران از داخل ستاد نیروهایشان را نمیفرستادند به میدان. من هم سعی کردم اوّل خودم در تمام کارهای کتابخانه پیشقدم باشم تا ریزهکاریها، دشواریها و نکات قابل توجه آن را درک کنم و بعد کارشناسان کتابخانه را پای آن کارها بنشانم. خود من باید مدام در صف باشم نه در ستاد. درسهای زیادی میشود از گنج این جنگ هشت ساله آموخت.
یک چیز دیگری که من از جنگ آموختم پا گذاشتن روی نفس بود. خیلی از مسئولین دربارۀ شبیه شدن به ایثارگران و رزمندههای دوران دفاعمقدس حرفها میزنند ولی کدامشان مثل فرماندهان دوران جنگ عمل کنند؟ فرماندهان جنگ خودشان را بهواقع خادم رزمندهها میدانستند و حتا در نیمههای شب با وجود مشغلههای روزانه و خستگی مفرط، کفش آنها را واکس میزدند. شما چند مدیر را سراغ دارید که سال به سال سراغی از کارمندانش بگیرد و فاصلۀ خودش را با آنها کم کند. من هم تا جایی که توانستم سعی کردم جلوی «منیّت» را بگیرم. فضایی هم که شاغل بودم به من خیلی کمک کرد. نمیخواهم در این خصوص بیش از این حرف بزنم. فقط به این نکته اشاره کنم که وقتی کار آدم مورد تحسین قرار میگیرد قطعاً منیّت هم میآید به سراغش. فرماندهان جنگ منیّت نداشتند. از همین منظر است که تلاش کردهام هیچوقت به اعتبار آدمها و نهادها نگاه نکنم، هر فردی از عامه مردم یا هر جایی که از بیتالمال ارتزاق میکند و کاری از من خواسته است، اگر از دستم بر میآمده، با همان نگاه حرفهایگری رفتم و برایشان انجام دادهام. همه اینها انجام شد: به امید کتابخوان شدن جامعه و تخصصی شدن کارکرد کتابخانهها و بالاتر رفتن آگاهی مردم.