گروه فرهنگ و ادبیاتِ خبرگزاری هنرآنلاین: جلال الدین بلخی مشهور به مولانا یکی از شعرا و شخصیتهای موثر تاریخ سرزمین ما است. بسیاری از ابیات مولانا بر زبانهای ما جاری است و داستانهای کتاب «مثنویمعنوی» جایگاهی بسیار والا در زبان و ادبیات فارسی دارد. متاسفانه بسیاری از برداشتها از روش و منش مولوی غلط بوده و به شکل دقیق و درست به افکار و آثار او توجه نشده است. به مناسبت روز بزرگداشت مولوی گفتگویی را با آقای علیرضا سمیعی شاعر و کارشناس حوزه ادبیات انجام دادیم و در مورد ابعاد مختلف زندگی مولانا از وی پرسیدیم.
علیرضا سمیعی در دانشگاه فلسفه و ادبیات خوانده است، با نشریات کاغذی و مجازی گوناگونی بهعنوان خبرنگار و نویسنده و دبیر همکاری داشته است. اجرای برنامههای تلویزیونی «زاویه» و «فیروزه»، کارشناسی و همکاری در بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان و مجمع ناشران انقلاب اسلامی و تدریس در زمینه هنر و فلسفه از سوابق اوست.«صدای بهتر زخم» که دومین دفتر شعرش پس از «سرزمین دیر» (١٣٩٣) است، در سال 1398 منتشر شده است.
این گفتگو بدین شرح است:
آقای سمیعی نظر علمای دینی درباره مولانا چگونه است؟
بنده با نظر علمایی که حتی نسبت به مولوی نظر مثبتی ندارند، مخالفتی ندارم. زیرا بحث علمی است. بنده به عنوان یک دانشجو و کسی که در حوزه ادبیات مطالعاتی دارد نمی توانم با بزرگان و سردمداران این حوزه مخالفت کنم زیرا جایگاه من اظهار نظر درباره آنها نیست. البته بنده راجع به علمایی مانند امامخمینی(ره)، علامهطباطبایی،آیت الله خامنهای و آقای پهلوانی صحبت میکنم که موافق مولوی هستند و بیشتر به آنها گرایش دارم. علمایی که نسبت به مولوی نظری مثبت دارند و با او موافق هستند زیادند. علمای مختلف درباره مولوی سه نوع اظهار نظر انجام میدهند. دسته اول موافق او هستند و معتقدند برای فعالیت تبلیغی در خارج از مرزها مانند آفریقا، ترکیه و سایر نقاط استفاده از مولوی و مفاهیم عرضه شده توسط او موثر میباشد. مخصوصا این که مسئله تصوف در نقاط مختلف از جهان اسلام رایج است و میتوان با مفاهیم گفته شده در آثار مولوی به فرهنگ حاکم در آن نقاط نزدیک شد. پس دسته اول قائل به این هستند که ما با خواندن مولانا میتوانیم جامعه معنویتر و اخلاقیتری داشتهباشیم. دسته دوم معتقد به این هستند که مولانا باید به صورت محدود برای افراد خاص با ظرفیت خاص خواندهشود. دسته سوم هم کاملا مخالف با مولوی هستند، دلیلشان هم این است که میگویند، حرفهای خوبی که مولانا میزند را به شکل بهتر، ائمهاطهار گفتهاند. در صورتی که کتاب مثنویمعنوی خود توصیه های اخلاقی و توحیدی است و این طور نیست که کسی بعد از خواندن آن به انحراف بیافتد. عقاید باطلی در بین صوفیه وجود دارند که در مولانا دیده نمیشود. عموم کسانی که مولوی میخوانند یک دریافت اخلاقی از آن دارند و این طور نیست که با خواندن درگیر انحرافاتی شوند.
اکنون یک روایت خوشخلقِ لطیف از مولانا وجود دارد که او را مظلوم و گوشه نشین میداند که در امری دخالت نمی کند که امثال آقای ملکیان و دکتر عبدالکریم سروش آن را روایت می کنند. اتفاقا مولانا بسیار به دیگران انتقاد می کند و فعال است و نسبت به شریعت غیرت دارد. برداشت صرفا اخلاقی از مولانا بسیار غلط است و این برداشت خیلی از وجوه این شاعر بزرگ را نادیده میگیرد. وی در داستانهای مثنوی این غیرت نسبت به شریعت نشان میدهد و در «فیه ما فیه» از کسانی که خداوند را قبول ندارند با الفاظ بسیار تندی یاد میکند.
«مثنوی معنوی» در بین آثار مولانا شاخص است و بسیار مورد توجه قرارگرفتهاست دلیل گیرایی این اثر چیست؟
بعضی اوقات میتوانیم مقایسه کنیم و تفاوت اثری چون «مثنوی معنوی» با دیگر آثار مولانا را بیان کنیم و عنوان کنیم که مفاهیم بلندی در آن وجود دارد. همه مثنویهای فارسی یک ساختار دارند که از حمد خداوند آغاز شده سپس رسول خدا (ص) و بعد از آن خلفا و بزرگان را مدح میشود که در این بین مدح امیرالمومنینعلی (علیه السلام) جایگاه ویژهای دارد، بعد چرایی نگارش کتاب و عنوان اثر بیان و سپس قصه شروع میشود و در انتها یک پایانبندی دارد که حرفهای معنوی در آن پایانبندی گفته میشود ولی «مثنویمعنوی» چنین ساختاری ندارد و از این جهت با دیگر مثنویهای فارسی متفاوت است. مولانا در مثنوی یک حرف مرکزی دارد و میخواهد آن حرف را بزند و در ابیات به شکل تدریجی به آن میپردازد و آن مفهوم مورد نظر را منتقل میکند. در بین خواندن «مثنوی معنوی» حرفها و مفاهیم زیادی میشنویم. جالب است بدایند ساختار «مثنوی معنوی» در بین آثار ادبیات فارسی، بیش از بقیه به ساختار قرآن شبیه است. شاید رازِ گیرایی مثنوی این باشد.
غزلیات مولانا که در کتاب «دیوان شمس» گرد هم آمده نیز اثری است که از جوانب مختلف به آن توجه شده، غزلیات این شاعر بزرگ چه جایگاه و ویژگیهایی در آثار او دارد؟
ما نمیدانیم مولانا تا چه زمانی غزل میسروده، ولی این را میدانیم که بیشتر دوران غزل نویسی وی، زمانی است که با شمس قرین بودهاست. گویی مولانا در آن دوران یک «سکر» خاصی داشتهاست؛ و این غزلیات متاثر از آن سکر است. شمس که از کنار مولانا میرود، گویی اهتمام وی به غزل بیشتر میشود تا این که وی به یک پختگی میرسد. دیگر بعد از آن پختگی دیگر شما سکر در مولانا نمیبینید؛ بلکه سهر یعنی بیداری خاصی در وی میبینید. آقای «بدیع الزمانفروزانفر» در یکی از کتابهای خود، آیات قرآنی که از آنها در مثنوی بهره گرفتهشدهاست را میآورد. آنجا می بینید که مولانا چقدر به دنبال ارائه مفاهیم است؛ کاملا مشخص است که مولوی از سکر به بیداری رسیدهاست و میخواهد حرف اصلی خود را بزند. میتوان گفت مثنوی برای دوره طمانینه مولانا است.
در بین آثار بین مولوی، به آثار منثور کمتر توجه شده است، آثار منثور او کدامند و هر کدام چه محتوایی را دنبال میکنند؟
یکی از آثار مولانا «فیهمافیه» است که حاصل سخنرانیهای وی روی منبر در مورد مسائل مختلف، طی سیسال است. «مجالسسبعه» هم تفسیر قرآن است که وی انجام داده و تبدیل به متن شده است. «مکاتیب» نامههای مولانا است که متنی سخت تر به نسبت دیگر آثار دارد و این به این دلیل است که آن را خطاب به افراد شاخص دوران خود نوشتهاست.
رباعی های مولانا چه جایگاهی در رباعیاتِ ادبیات فارسی دارد؟
قدرت مولانا در رباعیات او نیست. رباعیات «خیام» و «باباطاهر» بسیار قدرتمندتر از رباعیات مولانا است. شوریدگی که در غزلهای مولوی وجود دارد و طمانینهای که در «مثنوی معنوی» میبینیم، باعث میشود که قصیده و غزل وی شاخصتر باشد.
نگاه مولانا به ائمه اطهار (علیهم السلام) چگونه است؟
مولانا مشرب کلامی اشعری دارد و از نظر سنت فقهی، حنفی بودهاست ولی وی درباره جهان این گونه سخن میگوید که گویی رازی در جهان وجود دارد که کسی آن را نمیداند جز انسان کامل. وی از انسان کامل اسم بردهاست و مصداق انسان کامل را امیرالمومنینعلی و امامحسین(علیهما السلام) میداند. وی امامحسین را در جایگاهی بلند مرتبه میداند که نمیتوان به او دست یافت. شایان ذکر است در سنت معنوی ما عموم شعرا درباره سیدالشهدا(علیه السلام) موضعگیری کردهاند. البته وی از خلفا هم به بزرگی یاد کردهاست.
برداشتهای رمانیک از مولانا ربطی به او ندارد و برای دوره جدید است.
تصویرسازی های متفاوتی از مولانا شده است که گاهی حقیقت وی در آن گم میشود، به عنوان مثال افرادی مانند عبدالکریم سروش، مولانایی لطیف و آرام نشان میدهند که گویی به سیاست کاری ندارد، این تصویرسازیها از تفکر مولانا تا چه میزان قابل اعتناست؟
متاسفانه به بخش سیاسی شخصیت مولانا به خوبی توجه نشدهاست. پدر وی با پادشاه زمانه خود اختلافات جدی داشتهاست و پیشبینی پدر مولانا درست از آب درمیآید و کشور ایران با حکومت آن پادشاه صدمات جدی میبیند. برخی از فرزندان و نوادگان مولانا مشرب ضد شریعت داشتهاند که این برای خود او نبودهاست. متاسفانه برداشتهای اشتباه به دلیل برخی نوادگان وی بوده که البته همان شاخه هم ضعیف است و فراگیر نیست. آنچیزی است که ما میبینیم که برداشتها از مولانا به یک روایت رمانتیک منجر شده، ربطی به خود مولانا ندارد و برای دوره جدید است. وی در مثنوی میگوید که :
اصل خود جذبه است لیک ای خواجهتاش ** کار کن موقوف آن جذبه مباش
از این بیت، توجه کامل به شریعت و اعمال عبادی بر میآید. شما ذرهای سهلگیری در مورد شریعت را در مولانا ملاحظه نمیکنید. تا جایی که بنده کتابهای عرفانی را خواندهام، بی توجهی به شریعت را ندیدهام.
تصویری از شخص خودتان نسبت به مولانا برای مخاطب ما ارائه دهید؟
بنده فکر میکنم خواندن صادقانه آثار مولانا به نوعی، تن به کار دادن است. باید در این خواندن تصور رمانتیک از زندگی را کنار بگذاریم. مولوی خیلی سختگیر است که انسان در طریقت تن به شریعت دهد و تکالیف خود را انجام دهد. تصویر بنده از مولانا تصویری غیرتمند از وی است. در واقع مد نظر وی این است که سالک مجاهد باشد و مجاهد سالک.
سمیعی: بعد از گسترش مثنوی، زبان فارسی از سیطره مولانا بیرون نیامده است.
اثر مولانا در زبان و ادبیات فارسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
سعدی تقریبا هم عصر مولانا و بعد از این دو دوران حافظ است و ما نمیدانیم حافظ از مولانا، چقدر تاثیر پذیرفته است. ممکن است حتی آثار مولوی به حافظ نرسیده باشد. اما بعد از گسترش مثنوی، زبان فارسی از زیر نفوذ مولانا بیرون نیامدهاست. حتی قدرت مولانا تا حدی زیاد است که امکان دارد که ما در مورد فرهنگ خود به اشتباه بیافتیم. به این شکل که ما تصور عرفانی از فرهنگ خود داریم که این گونه نیست. این تصویر عرفانی به این دلیل بوده که شرقشناسان در مورد عرفان در فرهنگ ما، بسیار سخن گفتهاند. در حالی که ما امثال شاهنامه را داریم. مگر یک ملت میتواند صرفا با عرفان باقی بماند و قدرتمند باشد. زبان و فرهنگ فارسی یک زبان و فرهنگ صرفا معنوی نیست. کشوری قدرتمند است که در همه ابعاد قدرتمند باشد. این تصویر وقتی اصلاح میشود که به «مثنوی معنوی» بیشتر توجه شود. سنت ما یک سنت تک بعدی عرفانی نیست. ما ابعاد سیاسی، سنت دبیری و نامه نگاری، پیشرفتهایی مانند رصدخانه و دیگر ابعادی داریم که مانند عرفان به آن توجه نشدهاست.
در مورد شکل مطالعه آثار مولوی چه توصیهای دارید؟
در مورد مولانا کتابهای مختلفی نوشته شده است. بنده پیشنهاد میکنم اگر کسی میخواهد شرح مولانا بخواند شرح بدیعالزمان فروزانفر را بخواند. این شرح بسیار متین است که خواندن آن برای افراد عامی و حتی اساتید دانشگاه هم مفید است. برای شروع، کتابهایی مانند «پله پله تا ملاقات خدا» اثر عبدالحسینزرینکوب هم خوب است. اگر کسی میخواهد در مطالعه مولوی جلوتر بود، باید سراغ کتابهای پیشرفتهتر و مطالعه «مثنویمعنوی» برود که خواندن مثنوی و فهم آن زیاد سخت نیست. خود مولوی در پایان هر قصیده از ابهامات آن رمزگشایی میکند.
محمد حسین خدایی