گروه ادبیات خبرگزاری هنرآنلاین: علیاکبر فرهنگیان را سالهاست که میشناسم؛ با شعرهایی که طعم ارادت به اهلبیت علیهمالسلام دارند و رنگ و بوی شهید و شهادت. علیاکبر علاوه بر شاعری یک فعال فرهنگی هم بهحساب میآید. بههمین بهانهها چند دقیقهای در دفتر هنرآنلاین با او همکلام شدیم تا از شعرها و تلاشهای فرهنگیاش برایمان حرف بزند. آنچه در ادامه به حضورتان تقدیم میگردد خلاصهای از گفتگوی ما با اوست.
شعر آیینی؛ اشتیاق مردم، بی توجهی مسئولین
فرهنگیان در آغاز حرفهایش به علاقمندی مردم به شعر آیینی و مکتبی اشاره کرد و گفت: من میخواهم کمی دردناک حرف بزنم. متأسفانه شاهد این واقعیت تلخ هستیم که «هنر دینی» در رسانهها سانسور شده و خیلی مورد توجه قرار نمیگیرد. با اینحال مردم استقبال خوبی به هنر دینی دارند. اگر مردم اینهایی هستند که ما در مساجد، دانشگاهها، ادارات، یادوارهها و همایشها و جاهای دیگر میبینیم باید عرض کنم که بازخورد قابل توجهی به شعر آیینی نشان میدهند. انگار مردم این نوع هنر را هنر میدانند. بارها به خود من گفتهاند که چرا شعر حماسی و شورآفرین کمتر به ما عرضه میشود؟
وی که دل پردردی از کم توجهی مسئولین به شعر دینی داشت در ادامه افزود: علّت این موضوع یعنی ارائه نشدن ادبیات آیینی و مذهبی به مردم حضور مسئولینی در بخشهای مختلف فرهنگی و رسانهای کشور است که فرهنگشناس نیستند و تسلطی بر مهندسی فرهنگی ندارند. این دسته از مسئولین باور دارند که شعر شهدا و امثال آن، روحیۀ مردم را خسته و غمگین میکند و عموم جامعه علاقهای به آن ندارند. سوال بنده این است که شما چهطور و طی چه فرآیندی نتیجه گرفتید که مردم علاقهای به اینگونه اشعار ندارند و چرا به خودتان اجازه میدهید صدای شعر انقلابی و مذهبی را کم کنید و صدای شعر بیقید را زیاد کنید؟ نمونۀ این عملکرد را میتوانید در صداوسیما ببینید.
در تشریح این مقوله اضافه کرد: ما نمیگوییم که دائماً تلویزیون منبر پخش کند ولی سهم هنر مذهبی بهویژه شعر و ادبیات آیینی در رسانۀ ملّی چقدر است و چرا در اغلب برنامهها نادیده گرفته میشود؟ متأسفانه ما تفکر اصیل انقلاباسلامی را گذاشتهایم در کوزه و آبش را مینوشیم! آیا ما در برابر وقتی که از مردم میگیریم مسئول نیستیم؟ بهعقیدۀ من برخی مدیران رسانه که به درست دلشان میخواهد با برنامههای طنز حال مردم را خوب کنند شأنیت طنز را نمیشناسند و از ملاحت آن سر در نمیآورند. علّت پیش آمدن اینگونه مسائل نبود یک نظام فکری مشخص و مبتنی بر اصول انقلاب در اندیشۀ مدیران رسانه و برنامهسازها است.
بیعدالتی چالش حوزۀ فرهنگ
علیاکبر فرهنگیان عواقب حضور چنین مدیرانی در رسانۀ ملّی را اینطور تبیین کرد: بعضاً دیده شده که منبر و مداحی و تولیدات مذهبی هم روی آنتن میرود امّا آنقدر که برای سایر برنامهها ارزش گذاشته میشود برای برنامههای مکتبی ارزش قائل نمیشوند و این یعنی «بیعدالتی» فرهنگی. چرا در برنامههای پرطرفدار بزرگوارانی مثل شیخ حسین انصاریان و امثال ایشان دعوت نمیشوند که از هنر حرف بزنند؟
این شاعر جوان خاطرنشان کرد: راه برونرفت از این مشکلات شایستهسالاری است. ما در جبهۀ انقلاب و حوزههای علمیه آدمهای خوشفکر و متخصص و کاربلد، فراوان داریم که باید به آنها میدان داده شود. خود من یک طلبه هستم که منبرش، شعر و شعرخوانی است. من تلاش کردم که با نوآوری به جای سخنرانی برای مردم شعر بخوانم چرا که شعر احسن کلام بوده و به جان مردم مینشیند. بارها شده که بعد از شعرخوانی چند جوان آمدهاند برای بهچالش کشیدن تفکرات بنده ولی بعد از چند دقیقه گفتگو با هم رفیق شدهایم. من این شبههافکنی و چالش جوانها را فرصتی برای خودم میدانم که حرفم را به آنها منتقل کنم.
بیان هنر با زبان هنر
وی دربارۀ شیوۀ انتخاب موضوعات و نحوۀ ارائۀ محتوا هم توضیحات جالبی داد: امام(ره) فرمودند شهادت هنر مردان خداست و رهبر معظم انقلاب هم در طول سالیان اخیر بارها بر ضرورت استفاده از ابزار هنری برای نشر فرهنگ شهادت تأکید نمودهاند. بنده با توکّل به خدا و مدد جستن از شهدا بر همین اساس همواره دنبال «بیان هنر» با «زبان هنر» بودهام. شما یک گلدان را در گلفروشی تصور کنید، صدها نفر ممکن است آن را ببینند و بدون اینکه نظرشان را جلب کند از کنارش رد بشوند امّا یک نقاش با نگاه هنرمندانه و دستان توانمندش آن را تبدیل به یک تابلوی زیبا میکند و سالهای سال مردم از دیدنش لذّت میبرند. من شاعر هم بههمین صورت باید بتوانم حقایق دنیای اطرافم را با بیان زیبا و هنری به اطرافیانم نشان بدهم. دنیای اطراف من پر از گفتنیها و شنیدنیهاست که من باید در موردشان حرف بزنم و شعر بنویسم. مثلاً در مورد مصطفی صدرزاده با توجه به شناختی که از ایشان در دوران حیاتشان داشتم از سر تکلیف بهدنبال شناساندن او به مردم بودم. این تکلیف اجتماعی یک هنرمند است که در مسیر معرفی هنری قهرمانهای جامعه قدم بردارد. فرق شاعر متعهد با شاعر آزاد همین احساس مسئولیت اجتماعی است. چنین هنرمندی نسبت به وقایع اطرافش خنثی و بیتفاوت نیست. ما نمیتوانیم در مواجهه با رویدادهای دنیا بیموضع و بدون طرفیت باشیم. شاعر یا با سکوتش ظالم را همراهی میکند و یا در برابر آن فریاد میزند. ورود من به سرودن از مدافعینحرم برمبنای همین وظیفه بوده تا بهقدر وسع و توانم در این حماسۀ عظیم شریک باشم. هرچند که شعر گفتن کجا جنگیدن و شهید شدن کجا. موضع داشتن در برابر چنین موضوعاتی طبیعیترین واکنش یک آدم آزاده بهشمار میرود. متأسفانه برخی با ژست روشنفکری و پز آزادگی این طبیعت انسانی را زیر پا میگذارند. درواقع اینها سیاهفکر هستند.
او که از تخلص «شیدای تهرانی» در سرودههایش استفاده میکند در ادامه اظهار داشت: اینروزها نوجوانها علاقه و تمایل جالبی به سرودن شعرهای حماسی و شهدایی نشان میدهند که آدم را سر ذوق میآورد. رودخانۀ شعر همچنان در جریان است و نسل به نسل استعدادهای ناب را شاعر کرده و این جریان ادامه دارد و روز به روز فزایندهتر خواهد شد. من به آیندۀ شعر سالم و دغدغهمند ایران امیدوارم.
چرا دنیای هنر کمیته اخلاقی و انضباطی ندارد؟
علیاکبر فرهنگیان در خاتمه بار دیگر به موضوع عدالت اشاره کرد و گفت: فضای هنری کشور امروزه فرصت رشد هنری را بهطور یکسان و عادلانه تقسیم نمیکند. خواستۀ ما از مسئولین این است که امکانات رشد و دیده شدن را در اختیار تمام استعدادهای جوان کشور که رابطه و رانت ندارند قرار بدهد. حاکمیت کشور باید به این مهم توجه ویژهای داشته باشد. یک چیزی را هم عرض کنم که نباید درهای دنیای هنر بدون نظارت به روی هر کسی باز باشد. شما به من بگویید چرا یک خواروبار فروش باید از چند ارگان نظارتی برای راهاندازی کسب و کارش مجوز بگیرد یا یک مأمور کلانتری بعد از آموزش همواره تحت کنترل و نظارت است؟ چونکه این افراد جامعۀ مخاطب دارند و نباید جوری باشند که به آنها آسیب وارد شود. بههمین دلیل یک هنرپیشه یا مجری یا دیگر هنرمندان بهسبب جامعۀ مخاطب فراوان باید تحت آموزش و نظارت بوده و صلاحیتشان احراز شود. درست مثل هالیوود که به یک نفر با فکر و چهرۀ من مجوز فیلمسازی داده نمیشود. آنها خودشان بزرگترین محدودیتها را دارند ولی برای ما نسخۀ آزادی بیان و روشنفکری میپیچند. چهطور یک فوتبالیست کمیتۀ انضباطی و اخلاقی دارد ولی یک هنرپیشه بابت رفتارش نهاد صنفی ناظر ندارد؟ این موارد باید اصلاح شود تا اتمسفر هنر کشورمان اصلاح شود. گاراژ که نماد بی در پیکری است بههرحال یک دربان و نگهبان دارد ولی دنیای هنرپیشهها و مجریها و دیگر آدمهای این حوزه همان دربان و نگهبان را هم ندارد. امیدوارم مسئولین حواسشان به هنر و فرهنگ جامعه باشد و آن را به کسانی که بدون صلاحیت وارد میدان شدهاند نسپارند.
حمید بناء