گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: این کتاب متشکل از سه بخش «نگاهی تازه و استثنایی به واقعیت»، «ذهن و جسم» و «فضا و زمان» است. «مغز همچون هولوگرام»، «کیهان همچون هولوگرام»، «الگوی هولوگرافیک و روانشناسی»، «من ترانه تن هولوگرافیک را میخوانم»، «جیبی پر از معجزه»، «دیدن هولوگرافیکی»، «زمان خارج از ذهن»، «سفر در سوپر هولوگرام» و «بازگشت به زمان رویایی» ۹ فصل آن محسوب میشود که ۸۹ مبحث را در ۴۴۶ صفحه بررسی کرده است.
داریوش مهرجویی در یادداشتی که بر پیشانی «جهان هولوگرافیک» نوشته است اشاره دارد نخستین بار، داریوش شایگان در سفری به امریکا با این کتاب برخورد داشته و از آن گفته است؛ سپس گلی ترقی از مطالعه کتاب ابراز هیجان کرده و در نهایت تعریف این دو شخصیت مهرجویی را مشتاق خواندن و ترجمه کتاب میکند.
این هنرمند وقتی کتاب را میخواند گویی یک داستان شیرین هیجانانگیز خوانده که درعین حال به پرسشهای بزرگ هستیشناختی، یزدانشناختی و فلسفی او جوابی روشن و امروزی داده است.
جهان هولوگرافیک آن جهانی است که هر قطعه کوچک و هر ذره آن قطعه، تمام ویژگیهای و اطلاعات کل را در بر دارد و این بهواقع خصلت مغز ماست که ساختاری هولوگرافیک دارد و خاطره و درد و تجربه و برخی چیزهایی دیگر را نه تنها در مغز که در هر ذره کوچک آن نیز نگهداری میکند و نیز همین خصلت کلی این جهان ماست که جهانی هولوگرافیک است. در این کتاب، اتفاقا بخشی هم هست که از علما و عرفای ایران و از شهرهای خیالی -مثالی جابلقا، جابلسا و غیره سخن میگوید و اینکه چگونه این حکیمان بزرگ به راز آن جهان، یا واقعیت دیگر یعنی نظم مستتر پی برده و گاه در صور خیال و بینش اساطیری خود، یا در خوابها و خیالهایشان آنها را بهوضوح میدیدهاند.
نویسنده کتاب معتقد است این کتاب برای عموم مردم نوشته شده نه متخصصان فیزیک و فلسفه، اگر خواننده بتواند سی چهل صفحه اول را تحمل کند، کتاب او را برده است.
موضوع محوری کتابهای تالبوت پیدا کردن شباهتهایی بین اسطورهها و رازهای باستانی و فیزیک کوانتوم است. تالبوت بر اساس نظریههای دو متفکر و دانشمند، دیوید بوهم و کارل پریبرام میگوید جهان ما شبیه هولوگرامی عظیم است.
مایکل تالبوت در مقدمه کتاب، تصویری از هولوگرام با این مضمون ارائه داده است: «در فیلم «جنگ ستارگان»، ماجراهای سفرهای لوک اسکای واکر زمانی آغاز میشود که از روباتی به نام آرتو دیتو اشعهای نورانی فرا میتابد و تصویر سه بعدی مینیاتوری کوچک پرنسس لیا را روی زمین مجسم میسازد. لوک مسحور و شگفت زده مجسمه نورانی و شبحگونهای را میبیند که التماسکنان کسی را به نام اوبی – وان کنوبی به کمک میطلبد. این یک تصویر هولوگرام است، یعنی تمثالی است سهبعدی که بهوسیله اشعه لیزر ساخته شده و جادوی تکنولوژیک لازم جهت ساختن چنین تصویری واقعا حیرتآور است. ولی حیرتآورتر اینکه برخی دانشمندان بر این باورند که خود جهان نوعی هولوگرام غولپیکر است، یعنی توهمی است باشکوه، با همه جزییاتش، که کموبیش واقعیتر یا ناواقعیتر از تصویر پرنسس لیا نیست که لوک را به جستجو و طلب وا میدارد.
از منظری دیگر، شواهدی در کار است که نشان میدهد جهان ما و هر چه در آن است- از دانههای برف تا درختان کاج تا شهابهای فروافتاده و الکترونهای چرخان- همگی فقط تصاویر شبحوار، یا فرافکنشهایی از سطح واقعیتی است چنان دور از واقعیت خاص ما، که تقریبا ورای مکان و زمان قرار میگیرد».
افزون بر شواهد برآمده از آزمایشهای مختلف، چیزهای دیگری هم هستند که نظریه هولوگرافیک را تکمیل میکنند. شاید مهمترین آنها اقدامات و رویکرد آن دو دانشمندی است که ایده اصلی را عرضه کردند. از همان آغاز کار حرفهای، و پیش از آنکه الگوی هولوگرافیک در ذهن آنها حتی جرقهای زده باشد، هر یک از آنها دست به اقداماتی زده، شواهدی جمعآوری و ارائه نمودند که به جای خود الهامبخش بسیاری از پژوهشگران شد و آنان را بر آن داشت تا مابقی حیات علمی خود را وقف این مهم کنند. در دهه ۱۹۴۰ پریبرام به کاری پیشآگاهانه روی سیستم لیمبیک دست زد، یعنی ناحیهای از مغز که به عواطف و رفتارها اختصاص دارد. کارهای بوهم روی فیزیک پلاسما در دهه ۱۹۵۰ نیز اقداماتی اثرگذار بودهاند.
در قسمتی از صفحه ۳۲۴ کتاب میخوانیم: «روی هم رفته مدارک موجود خالی از ابهام مینمایند. هر چند که به ما آموختهاند با مغز خویش «میاندیشم»، این گفته همیشه درست نیست. تحت شرایط مناسب، آگاهی ما- یعنی آن بخش از وجود ما که میاندیشد و درک میکند- میتواند از بدن جسمانی جدا شود و هر جا که میخواهد باشد. این پدیده با فهم علمی معمول ما قابل درک و دریافت نیست، ولی در چارچوب ایده هولوگرافیک، قابل هضمتر میشود.
یادمان باشد در جهان هولوگرافیک، خود مکان نیز در حکم یک توهم است. همانطور که تصویر یک سیب روی تکهای فیلم هولوگرافیک مکان خاصی ندارد، در جهانی که هولوگرافیکوار سازمان یافته، اشیا و امور نیز جایگاه خاصی ندارند و همه چیز در نهایت بیمکان است، از جمله آگاهی، بنابراین با آنکه بهنظر میآید جایگاه آگاهی ما در سر ماست، تحت شرایطی خاص، این جایگاه میتواند به همان سهولت در گوشه سقف اتاق باشد، یا بالای چمن خانه، یا میتواند دوروبر ساختمان معلق باشد با چشمانی دوخته به بند کفش تنیس کهنهای که بر رف باریک پنجره است».
جستوجو در سایت سازمان اسناد و کتابخانه ملی نشان میدهد نشر هرمس این کتاب را نخستین بار سال ۱۳۸۵ به چاپ رسانده و بهتازگی چاپ هفتادوچهارم آن در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. طرح جلد اولیه «جهان هولوگرافیک» در چاپهای مجدد تغییر کرده است.