گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: محمد بن علی بن ملک داد تبریزی ملقب به شمسالدین یا شمس تبریزی در سال ۵۸۲ هجری قمری در تبریز متولد شد. او از بزرگان صوفیه در قرن ۷ است. به ریاضیات، جهانگردی و مکتبداری میپرداخت. ابتدا تحت شاگردی شیخ ابوبکر زنبیل باف تبریزی بود. شمس بسیار به سفر علاقهمند بود و به نقاط مختلف میرفت تا تجربههای فراوانی به دست آورد.
در اغلب اوقات، نمد سیاه میپوشید. حدود یک سال را در یکی از حجرههای مدرسه در حلب گذراند. مردم سادگی شمس را دوست داشتند؛ اما بهدلیل فاصله علمی و شخصیتی که او از لحاظ عرفانی با مردم داشت و زبان سخت و رمزآلودش، برقراری ارتباط کلامی او با مردم کار آسانی نبود. شمس در ادامه سفرهای خود به قونیه رفت. قونیه شهر مولانا جلالالدین رومی بود. از او پرسیدند در شهر چه کاری داری؟ پاسخ داد: برای دیدن یکی از علما آمدهام. شمس در خواب دیده بود که او را به کاری واداشتهاند و رسالت دارد مدتی را در همصحبتی عالمی در روم (روم شرقی-قونیه) بگذراند. پس برای انجام رسالت خود به قونیه برآمده بود.
شمس همیشه در سیاحت بود. از این جهت او را به پرندهای تشبیه کردهاند که زمین را طی میکرد. او در تاریخ ۲۶ جمادیالثانی سال ۶۴۲ هجری قمری به شهر قونیه به دیدار مولانا رفت. مولانا قبل از دیدار با شمس، از علمایی بود که در چهار مدرسه مشهور قونیه درس فقه میداد. مولانا از احترام زیادی در نزد بزرگان قونیه برخوردار بود و آنها در رکابش، سر تعظیم فرود میآوردند. مولانا بعد از دیدار و گفتوگو با شمس، بعد از مدتی دگرگون شد. شخصیت نیرومند شمس بر مولانا اثر گذاشت. او لباس عوض کرد و درس و منبر وعظ را به کنار گذاشت. مولانا از مدرسه دور شد و به موسیقی و رقص سماع روی آورد. مردم قونیه که چهره علمی و دینی مولانا را دیده بودند، با تغییر احوال او در اثر ارتباط با شمس تبریزی، ناراحت شدند.
شمس حتی روی دختر کوچکی که مولانا او را به فرزند خواندگی پذیرفته بود، اثر داشت و روح و جان او را منقلب کرده بود. مولانا بهدلیل علاقه کیمیا خاتون به شمس تبریزی، آن دو را به عقد یکدیگر درآورد. در آن زمان کیمیا خاتون، ۲۵ سال داشت و شمس تبریزی ۶۰ ساله بود.
شمس پس از آنکه مورد آزار و اذیت اطرافیان مولانا، بهویژه سلطان ولد، پسر بزرگ مولانا قرار گرفت، تصمیم گرفت قونیه را ترک کند. او به این نتیجه رسیده بود که همه آنچه را باید به مولوی یاد میداد، به او انتقال داده است و ماندن بیش از این در قونیه بینتیجه است. شمس پیش از آن از مولانا خواسته بود که اگر قونیه را ترک کرد، سراغی از او نگیرد. منابع در مورد سرانجام شمس، اختلاف نظر دارند. برخی بر این عقیدهاند که شمس توسط سلطان ولد، پسر بزرگ مولانا کشته شد. برخی دیگر بر این عقیدهاند که قونیه را ترک کرد و دیگر بازنگشت و بعضی دیگر نیز معتقد به غیب شدن شمس تبریزی از نظرها هستند.
برخی بر این عقیدهاند که شمس تبریزی بهصورت درویشی ناشناس به خوی رفت و مدتی را در آنجا ماند و مریدانی در این شهر اطراف او را گرفتند. بهگفته منابع، شمس در شهر خوی به مرگ طبیعی دیده از جهان فرو بسته است. بهنظر میرسد شمس در خوی گمنام نبود، او مدت زیادی در شهر خوی اقامت داشت. شمس عادت به نوشتن نداشت و این را خود او در سخنانش گفته است. آثاری که به نام او برجای مانده برگرفته از گفتههای شمس است که توسط مولانا و اطرافیان او جمعآوری شده و به نگارش درآمده است.
مجموعه «مقالات شمس تبریزی» که موضوع آن، سئوال و جوابها و مباحثی است که بین او و شاگردانش ردوبدل میشد. این مقالات حکایتی جذاب در دل خود دارند که مولانا آنها را در دوره همنشینی با شمس به شاگردانش آموخته است و بعد از او، مریدانش آنها را جمعآوری کرده و به نگارش درآوردهاند. موضوع این مقالات در مورد شخصیت و زندگی شمس تبریزی در قونیه، ارتباط او با مولانا و حکایتهایی است که شمس از طریق آنها به مولانا درس آموخته است. «غزلیات شمس تبریزی» و «مناقبالعارفین» از دیگر آثاری هستند که به شمس تبریزی نسبت داده شدهاند.