گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: حضرت ابوالقاسم محمدبن عبدالله، پیامبر اسلام، آخرین و برترین فرستاده خدا و پنجمین پیامبر از پیامبران اولوالعزم هستند. ایشان در جزیره العرب مبعوث شدند. پس از ۱۳ سال دعوت به اسلام در مکه به مدینه رفتند و این هجرت مبدا تاریخ اسلامی شد.
حضرت محمد(ص) در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» نامیده شدهاند. «رسولاللّه»، «نبىاللّه»، «مصطفى»، «محمود»، «امین»، «امى»، «خاتم»، «مزمل»، «مدثر»، «نذیر»، «بشیر»، «مبین»، «کریم»، «نور»، «رحمت»، «نعمت»، «شاهد»، «مبشر»، «منذر»، «مذکر»، «یس» و «طه» از القاب حضرت محمد (ص) محسوب میشوند.
تاریخنویسان، درگذشت پیامبر اسلام(ص) را در سال (۶۳۲ م) نوشتهاند و ایشان هنگام وفات ۶۳ ساله بودهاند. در منابع تاریخی آمده که حضرت مدتی بیمار شدند و پس از آن رحلت کردند. اما در روایاتی از ائمه علیهمالسلام نقل است حضرت محمد(ص) در اثر سم به شهادت رسیدند. بهنظر میرسد این روایات بیانکننده علت بیماری آن حضرت هستند.
پیامبر اکرم(ص) یک ماه قبل از رحلت فرمودند: «فراق نزدیک شده و بازگشت به سوى خداوند است. نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما میگذارم و مىروم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود».
کتابهای متعددی درباره زندگی، شخصیت و سیره پیامبر (ص) و یا معرفی بارگاه منور ایشان نوشته و منتشر شده است؛ معرفی چند اثر:
۱-«پیامبر اعظم (ص) تندیس ارزشها: گزیده سیره نبوی استاد مطهری»، مظاهر حسینی
۲- «جوان در چشم و دل پیامبر» محمدباقر پورامینی، مشترک با کانون اندیشه جوان
۳- «اخلاق خانوادگی از دیدگاه پیامبر اعظم (ص)» استاد سید محمد شفیعی مازندرانی
۴- «سیره رسول خدا (ص) با همسران» زهرا عبداللهی
۵- «پندهای رسول اعظم (ص) به اباذر غفاری»، آیتالله علوی گرگانی
۶- مجموعه ۲۳ جلدی «از نگاه نبوی (ص)»، با همکاری مشترک کانون اندیشه جوان
۷- «پرسشها و پاسخهای دانشجویی: جلد ۲۴: پیامبر اعظم (ص)»، محمدباقر پورامینی
۸- «تاریخ اسلام (ج ۱): از عصر جاهلیت تا رحلت پیامبر (ص)»، استاد مهدی پیشوایی
۹- «تاریخ اسلام (ج ۱): از بعثت نبوی تا حکومت علوی»، استاد محمد ابراهیمی ورکیانی
۱۰- «گزیده پس از غروب: تحلیل رخدادهای پس از رحلت پیامبر (ص)»، استاد یوسف غلامی
۱۱- «چیستی و چگونگی آموزش و پرورش نبوی در قرآن»، عباسعلی شاملی
۱۲- «نغمه محمد (ص): تاثیرپذیری گوته از حضرت محمد (ص)»، محمد اخگری
۱۳- «پیامبر اعظم (ص)؛ پاسخها و پیامها»، محمدرضا داداشزاده
۱۴-«نردبان آسمان: نگاهی به سیره نبوی و اصول عملی زندگی رسول مهربانی»، لیلا غلامزاده نطنزی
۱۵- «ناگفتههایی از اسناد خطبه غدیر: پژوهشی در اسناد و مصادر خطابه ارزشمند پیامبر گرامی اسلام (ص) در روز غدیر خم»، محمدعلی موحدی
۱۶- «همنام گلهای بهاری؛ نگاهی نو به سیره و سخنان حضرت محمد (ص)»، حسین سیدی
۱۷- «تاریخ زندگانی پیامبر اعظم (ص)»، استاد محمدهادی یوسفی غروی
۱۸- «سبک زندگی پیامبر اعظم (ص)»، استاد مصطفی دلشاد تهرانی
۱۹- «سیره اخلاقی پیامبر اعظم (ص): سلوک فردی»، حجتالاسلام محمدرضا جباری
شاعران در طول تاریخ عرض ارادت خود را به درگاه پیامبر(ص) نشان دادهاند. بخشی از چند نمونه شعر کلاسیک تا معاصر:
آن نور مبین که در جبین ما هست
وان ضو یقین که در دل آگاه است
این جمله نور بلکه نور همه نور
از نور محمد رسول الله است
مولوی
گزینم قرآن است و دین محمد
همین بود ازیرا گزین محمد
یقینم که من هر دوان را بورزم
یقینم شود چون یقین محمد
کلید بهشت و دلیل نعیم
حصار حصین چیست؟ دین محمد
محمد رسول خدای است زی ما
همین بود نقش نگین محمد
ناصرخسرو
رحمت است آری، خصوص آن را که در خاطر
ثنای سید مرسل، نبی محترم گردد
محما کز ثنای فضل او برخاک هر خاطر
که بارد قطرهای، در حال، دریای نعم گردد
چو دولت بایدم، تحمید ذات مصطفی گویم
که در دریوزه، صوفی، گرد اصحاب کرم گردد
اگر تو حکمت آموزی به دیوان محمد رو
که بو جهل آن بود کو خود به دانش، بوالحکم گردد
سعدی
محمد کآفرینش هست خاکش
هزاران آفرین بر جان پاکش
چراغ افروز چشم اهل بینش
طراز کارگاه آفرینش
ریاحین بخش باغ صبحگاهی
کلید مخزن گنج الهی
گفت پیغمبر شما را ای مهان
چون پدر هستم شفیق و مهربان
نظامی
در ماتم فراق پدر گریه میکنم
همراه شمس و نجم و قمر گریه میکنم
شبها و روزها ز غمش مویه میکنم
تا آخرین توان بصر گریه میکنم
خواب شبانه از سر زهرا پریده است
مانند شمع تا به سحر گریه میکنم
داغی عظیم دیدهام ای مردمان شهر
با لحن جانگدازی اگر گریه میکنم
پیغمبر طوایف اهل بکا شدم
قدر تمام اشک بشر گریه میکنم
خشکد اگر که چشمهی اشکم دوباره من
با دیدههای سرخ جگر گریه میکنم
وحید قاسمی
شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که سر بسپارد ملک، کم است
شهر مدینه، آینهدار پیمبری است
کز خیل انبیا به فضیلت مقدم است
شهر مدینه، مهبط وحی و نبوت است
چشم و چراغ عالم و مسجود آدم است
شهر مدینه، منظرههایی که دیده است
بعد از هزار سال حدیث مجسم است
شهر مدینه، سنگ صبور است در حجاز
هم ترجمان زمرمه، هم روح زمزم است
شهر مدینه، شاهد راز شب علی است
با چاه های کوفه، هم آواز و همدم است
شهر مدینه سوخنه از داغ مجتبی
برگ و برش ملال و گلش حسرت و غم است
شهر مدینه، انس گرفته است با حسین
بعد از حسین آینه گردان ماتم است
شهر مدینه، گریه سجاد را که دید
چشم انتظار ریزش باران نم نم است
شهر مدینه، شاهد برگشت زینب است
گویا هنوز برلب او، خیر مقدم است
شهر مدینه، هدیه فرستد به قدسیان
از تربت بقیع، که اکسیر اعظم است
شهر مدینه، رنگ شفق یافت از ملال
گیسوی نخلهاش پریشان و در هم است
شهر مدینه، شاهد غمهای فاطمه است
این خاک پاک جای قدمهای فاطمه است
محمدجوادغفورزاده(شفق)
داغی اگر نبود که گریان نمیشدیم
لطفی اگر نبود مسلمان نمیشدیم
«یا ایّها الرّسول» بدون دعای تو
از پیروان عترت و قرآن نمیشدیم
یا این که گوشه چشم اباالفضل تو نبود
ما از تبار حضرت سلمان نمیشدیم
بی حب خاندان تو در خانه کرم
جایی نداشتیم و مهمان نمیشدیم
ما امت تو ایم و علی هم کنار توست
آئینهات نبود نمایان نمیشدیم
ما پای غربت نوههایت نشستهایم
ورنه شبیه نم نم باران نمیشدیم
هم نالههای امشب مولای امتیم
ما سوگوار رحلت بابای امتیم
در جان مسلمین چو آذر گذاشتند
بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند
آه از نهاد اهل ولایت بلند شد
بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند
آقای من! بزرگ قبیله ز داغ تو
بر روی خاک عرصه محشر گذاشتند
هستی گریست تا نوههایت رسیده و
با گریه روی سینه تو سر گذاشتند
تو باغبان امتی و جای اجر تو
یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند
با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد
داغ پسر به سینهی مادر گذاشتند
در کوچهها غرور علی را کسی شکست
در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست
مسعود اصلانی
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
مورخان بنوشتند با سرشک یتیم
هجوم درد به سرتاسر حیاتش را
سه سال شعب ابیطالب و شکنجه و ظلم
چقدر مرگ خدیجه فسرد ذاتش را
چه سنگها که بر آینه وجودش خورد
چه طعنهها که ابوجهل زد صفاتش را
برای غارت جانش قریش خنجر بست
ولی خدای علی خواسته نجاتش را
دلش چو ماه شکست و دو نیم شد اما
ندید سبزی باران معجزاتش را
حرا شروع رسالت، غدیرخم پایان
ادا نمود تمامی واجباتش را
میثم مومنینژاد
بار دگر، یاد تو زد آتش به جانم
جا دارد از اندوه این درد
گر جاى اشک، از دیدگانم، خون چکانم
اى سوره عشق
اى آیه مهر
اى چشمه نور
اى اختر تابنده، اى یاد معطر
اى برترین و آخرین پیغامآور
اى پا نهاده بر بلنداهاى افلاک
اى همنشین بینوا بر بستر خاک
رفتى ولى ما را به دست غم سپردى
اى خوب ... اى پاک!
در روزهاى تیره و شبرنگ «بطح»
در ظلمت کور کویر جاهلیت
مشعل به کف، درد آشنا، ره مىگشودى
در اوج خشم و کینه دیرین «یثرب»
در سینهها بذر محبت میفشاندى
پاک و مبرا بودى از هر لغزش و عیب
سیماى تو آیینه ایزدنما بود
چشم خدا بین تو هم، چشم خدا بود
اى وارث خط شفقگون رسالت
دردا ... دریغا!
اى امى گویا ... از آن روزى که رفتى
ما، همچنان در انتظارى تلخ، ماندیم
بعد از تو اى محمود احمد، اى محمد (ص)
دیگر بلال «اللّه اکبر» بر نیاورد
جبریل از سوى خدا دیگر نیامد
خوش روزگارى داشتیم اندر کنارت
اما دریغ، آن روزها دیرى نپایید
رفتى ... ولى از یاد ما هرگز نرفتى
بعد از تو اشک دیدهمان هرگز نخشکید
بعد از تو خاطرهایمان هرگز نیاسود
بعد از تو، اى یار ضعیفان، قصه ما
غم بود و حرمان بود و درد تازیانه
یا کنج زندان، یا اسارت، یا شهادت
آزارها و حملههاى وحشیانه
بعد از تو اولاد على آواره گشتند
بر خون سجود آورده و در خون نشستند
بعد از تو، ما ماندیم و غوغا سقیفه
بعد از تو، ما ماندیم، با زهراى مظلوم
آن چهره اى، کش بارها بوسیده بودى
آزرده و سیلى خور دست ستم شد
در کوفه محراب على گردید گلگون
صحراى سرخ کربلا رنگین شد از خون
لبهاى قرآن خوان و حقگوى حسینت
آماج ضربتهاى چوب خیزران گشت
یار وفادارت، «ابوذر»
چون عاشقان، در غربت تبعید، جان داد
«عمار یاسر» کشته گردید
فریادهاى «مالک اشتر» فرو خفت
بیدارهامان بر فراز دار رفتند
اى بنده خوب خداون
بعد از تو، ما ماندیم و میراث شهیدان
بعد از تو، ما بودیم و خیل سوگواران
رفتى تو، اى تندیس اخلاق و فضائل
اى عقل کامل
رفتى ولى ما را به دست غم سپردى
یادت گرامى باد، اى یاد معطر
اى نامت احمد
نامت بلند و جاودان باد
جواد محدثى
مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر، داغ مصطفاست
خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست
گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم
زیرا عزای قافله سالار انبیاست
خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست
اهل ولا، به هوش، که با رحلت نبی
شهر مدینه یکسره آبستن بلاست
قومی برای غصب خلافت شدند جمع
یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست
دار الولا محاصره، زهراست پشت در
دود و شراره بر فلک از بیت کبریاست
آتش زدن به خانه ریحانه رسول
پاداش رنجهای شب و روز مصطفاست
آزردن بتول پس از رحلت رسول
باللَّه قسم شروع جنایات کربلاست
از لحظهای که غصب خلافت شد از علی
تا حشر حقّ آل محمد به زیر پاست
هر روز راس شاه شهیدان به روی نِی
هر شب صدای ناله زهرا به گوش ماست
«میثم»! قسم به میثمِ آزاده ی علی
آزادگی ولایت سلطان اولیاست
غلامرضا سازگار
بس که از آه، دل شعله ورت میسوزد
با تماشای تو قلب پدرت میسوزد
ای جگر گوشه من شعله مزن بر جگرم
جگرم سوخت ز بس که جگرت میسوزد
زودتر از همه پیش پدرت میآیی
زودتر از همه شمع سحرت میسوزد
بعد من هرچه بلا هست سرت میآید
بعد من وای که پا تا به سرت میسوزد
زیر پرهای تو آرام گرفتم بابا
حیف از شعله در بال و پرت میسوزد
گاه در کوچهای از درد زمین میافتی
گاه از ضرب کسی چشم ترت میسوزد
گاه یک نقش به یک روی تو جا میگیرد
گاه یک زخم به روی دگرت میسوزد
گاه در پشت در خانه خود می نالی
چشم وا میکنی و دورو برت میسوزد
یک طرف دست تو در پای علی میشکند
یک طرف دخترکت پشت سرت میسوزد
از صدای تو در آن شعله علی میفهمد
که اگر فضه نیاید پسرت میسوزد
حسن لطفی