گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: بیست‌ویکم مارس (اول فروردین‌ماه) از سوی یونسکو به‌عنوان «روز جهانی شعر» نامیده شده است. به همین مناسبت محمد آزرم در یک برنامه زنده در شبکه‌ اجتماعی، شعر و کار شاعری را از منظر فلسفی مارتین هیدگر بررسی کرده است.

این شاعر و منتقد معتقد است: مارتین هیدگر متفکر بزرگ آلمانی، شعر را نامیدن بنیادین هستی تعریف می‌کند و کار شاعر را نامیدن امر قدسـی می‌داند. او با تامل در اشعار هولدرلین می‌گوید آدمی بسیاری چیزها را تجربه کرده و بسیاری از امور آسمانی را نامیده و ما از آن زمان با آسمان همزبانی کرده‌ایم و می‌توانیم سخن دیگری را بشنویم.

هیدگر، در رساله‌ای با عنوان «هولدرلین و ذات شعر» به بررسی شعر در مفهوم پوئسیس یا خلق نامستوری و ارتباط آن با ساحت قدس می‌پردازد و  پوئسیس را ذات زبان می‌نامد. هیدگر با اخذ پنج عبارت از هولدرلین و تفسیر آن‌ها، نکاتی فلسفی را درباره شعر که اصل زبان یا به عبارت دیگر زبان اصیل است بیان می‌کند که برای اندیشیدن در باب وجود به مثابه تفکر اصیل، راهگشا ست.

او برمبنای گفته‌های هولدرلین، باور دارد که شاعری بی‌شائبه‌ترین پیشه است که نه تنها دخل و تصرفی در عالم و آدم ندارد بلکه گشوده به روی ساحتی فراتر از زمین یا ساحت قدس و حقیقت است. خطیر بودن این پیشه از آنجاست که سکنی گزیدن انسان بر روی زمین با شعر که همانا پاسخ به دعوت لوگوس برای به نامستوری در آوردن است پیش می‌آید و این مهم تنها به انسان شاعر سپرده شده تا چیزها را بنامد و با نامیدن، سهمی در ظهور چیزها بر عهده گیرد.

به عبارت دیگر، لوگوس یا وجود؛ اساس ظهور و زبان هستی است و شاعر خدمت به گشودگی و ظهور می‌کند. در شاعری، موجودات آن‌گونه که هستند یعنی به‌شیوه اصیل، نشان داده می‌شوند و شاعر با نامیدن یعنی با زبان، حقیقت موجودات را به منصه ظهور می‌کشاند. بر این اساس، نامیدن پرده گشودن از چهره حقیقت است. این سرآغاز نامیدن قدسیان و در پی آن، نامیدن چیزهاست.

شاعر با تفکر حضوری و آماده ساختن خود برای گشودن ساحت قدس به روی خویش، همزبانی اصیل خود با قدسیان را آغاز می‌کند و سپس بر اساس این همزبانی به نامیدن چیزها می‌پردازد.

شاعری، ذات زبان است که وجود و ذات چیزها را می‌نامد. اصل سخن گفتن، شعر است. شاعری، گفتنی است که در آن، موجود برای اولین بار نامیده می‌شود؛ به بیان دیگر وجود موجود بنا نهاده می‌شود. بنابراین، شعر است که اساس سخن گفتن و زبان را ممکن می‌کند. شعر، زبان اولیه یک قوم تاریخی است و شاعر واسطه‌ای است بین خدایان و آدمیان که از جماعت بیرون ایستاده و در «ما بین» زمین و آسمان قرار گرفته است. از موضع هیدگر درباره نسبت نزدیک بین هنر و شاعری می‌توان فهمید که آنچه اینجا درباره شعر گفته شده، گویای مقام خطیر زبان در تفکر اوست.

 گفتیم که از نظر هیدگر زبان آشکارگر موجودات است. اصل و اساس زبان نه در نگاه متداول به زبان، که در شعر، خود را نشان می‌دهد. زبان به معنای اصیل کلمه شعر است. چرا که حادثه‌ای است که در آن برای اولین بار وجود به عنوان وجود بر انسان منکشف می‌شود و انکشاف موجودات برای اولین بار در زبان محقق می‌شود.

زبان اصیل، شعر است چرا که در اصل زبان وجه آشکارگر و افشاکننده هستی است و در اصل پوئسیس یا شعر که در ریشه‌شناسی به معنای آشکار ساختن یا فراهم آوردن ظهور است، اساس و ذات زبان است. بر این اساس هر آنچه که همسو با نشان دادن و ظهور موجودات باشد امری زبانی و از ریشه شعر است .

 در دیدگاه هیدگر، شاعری و زبان در عین حال که دخل و تصرفی بر عالم و آدم ندارد، خطیرترین امور است . چرا که از یک طرف چیزها با نامیدن به منصه ظهور می‌آیند و از طرف دیگر خطر تنزل وجود به موجود و استفاده ابزاری از زبان نیز در آن نهفته است. مقدمه نامیدن چیزها توسط شاعر، همزبانی اولیه و اصیل شاعر با ساحت قدس است که به واسطه این همزبانی، نامیدن چیزها و آشکارگی آنها امکان‌پذیر می‌شود.

شاعر، بنیانگذار تاریخ و فرهنگ یک قوم و ساکن حقیقی بر روی زمین است. در این زمانه سرگردانی و نیاز که عصر غلبه اصالت تکنیک خوانده می‌شود، تفکر شاعرانه که نمایانگر حقیقت چیزهاست می‌تواند راهگشای انسان‌ها باشد .

عالمی که شاعر به ظهور در می‌آورد امری ثابت نیست که بتوان آن را به همگان انتقال داد. شاعر به علت نسبتی که با خدایان (ساحت قدس) پیدا می‌کند به نحوی شاهد ظهور حقیقت بر خویشتن است ، اما این ظهور و گشایش امری ابژکتیو و تثبیت شده نیست که برای دیگران به همان نحو پیش آید، بلکه بستگی به مواجهه و طلب دیگران برای رسیدن به حقیقت دارد. سکنی گزیدن آدمـی بـر روی زمـین امـری شـاعرانه اسـت. البتـه منظـور از شـعر، سـرودن جملات منظوم نیست. شـعر، گونـه‌ای از دریافـت حضـوری حقـایق (اشـیا) و نحـوه‌ای از تفکـر اصـیل است.

هیدگر شاعر را واسطه‌ای می‌داند میان خدایان و آدمیان. به تعبیر دیگر، شـاعر بـین خدایان و آدمیـان ایسـتاده است. در این بین بودن برای نخستین بار تعیین می‌شـود کـه آدمـی کیسـت و زنـدگی خـویش را کجـا مستقر می‌کند. این بین ساحت قـدس اسـت بنـابراین، سـکنی گزیـدن صـرفا قـرار گرفتن در جایی، یا اشـغال کـردن آن وامری کمی نیسـت.

بـه باور هیدگر «سـکونت بـه معنـی پنـاه گرفتن و سکنی گزیدن است». به نظر می‌رسد خانه مـی‌سـازیم تـا در آن سـکونت کنیم، بنابراین رابطه ساختن و سکونت مانند رابطه وسیله و هدف است. به‌عبارتی، هدف از ساختن، سـکونت است. اما هیدگر در ادامه بحث، ما را از این تفکر وسیله/ هدف برحذر مـی‌دارد. به عقیده هیدگر، ساختن تنها وسیله‌ای برای سکونت نیست بلکه خود سکونت کردن است. پیداست که در مورد سکونت کردن به هیچ وجه با مقوله‌ای فیزیکی درباره ساختن و سکونت روبرو نیستیم. در عـالم واقع، ساختن، سکونت کردن نیست، بلکه باید عرصه‌ای را بیابیم که در آن، خود ساختن، سکونت کـردن باشد. و این عرصه، شعر در معنای پوئسیس است که اشاره شد.

«سـاختن اصـیل سکنی گزیـدن است، شیوه اصیل بودن آدمی در جهان، کـه در آن سـاختن، چهارگانـه فانیان؛ قدسیان؛ آسمان؛ زمین را بـه یگـانگی سـاده مـی‌آورد»

ایـن محافظـت، معنـا و مسـئولیتی دوگانـه دارد: هـم محافظـت کـردن اسـت و هـم مـورد محافظـت قــرار گــرفتن. محافظــت کردن یعنــی «رهــا ســاختن چیــزی بــرای حضــور داشــتن خــود آن چیز».

عرصـه سـکنی گزیـدن، تفکر حضوری یا همان زبـان اسـت. در زبـان اجـازه داده مـی‌شـود تـا چیزهـا خـود را نشـان دهنـد. وقتی مکان با عمل استقرار بخشی و پـذیرفتن، سـرپناهی را بـرای چهارگانـه مهیـا مـی‌کنـد تـا حضـور یابنـد و آن‌ها را مـورد محافظـت قـرار مـی‌دهـد و موجـب رشـد آن‌ها مـی‌شـود، زبـان نیـز چونـان مامن و پناهگاهی است که این امر در آن رخ می‌دهد. در واقع، رویداد اصیل در زبان رخ مـی‌دهـد. زبـان یکی از اوصاف یا ویژگی‌های آدمی در کنار سایر ویژگی‌های او نیست «بلکه زبان خانه هسـتی اسـت».

آدمـی بـا سـکونت در زبـان در واقـع از خـویش بـیرون مـی‌ایسـتد، خـود را فـرا مـی‌افکنـد و درگیـر آن چیـزی مـی‌شـود کـه بایـد از آن پاسـداری کنـد. بـه عبـارت دیگـر، زبـان محـدوده‌ای بـرای آدمی معین می‌کند که در آن، چیزهـا حضـور مـی‌یابنـد. آدمـی صـرفا کـاربر زبـان نیسـت بلکـه خـود نیز به حضور در آن فرا خوانده می‌شود. انسان فـرا خوانـده مـی‌شـود تـا در جـوار هسـتی سـکنی گزیند. اینجا معنای دوگانه محافظت و نگهداری آشکار می‌شود و به همین جهت هیدگر آدمـی را شـبان هســتی مــی‌دانــد. ایــن دیگــر انســان نیســت کــه محــدوده‌ای اســت کــه هســتی در آن ظهــور می‌کند - دیدگاه هستی و زمان - بلکه ایـن هسـتی اسـت کـه در تـاریخ ظهـور مـی‌کنـد و آشـکارگی آن برای آدمـی در زبـان رخ مـی‌دهـد. بـرای فهـم ایـن معنـا بایـد دانسـت کـه هسـتی بـرای هیـدگر در عین ظهور در خفاست، بنابراین هرگز به طور مطلق آشکار یا دریافـت نمـی‌شـود. آنچـه آشـکار مـی‌شـود همان است که به زبان مـی‌آیـد، بـه‌عبـارتی

«هسـتی همـواره بـه سـوی زبـان در راه اسـت». وقتـی آدمـی در آنجـا حضـور دارد معنـای دازایـن، که آنجـا بـودن اسـت آشـکار می‌شود که این بـیرون ایسـتادن آدمـی در هسـتی سـکونت دارد.

به همیـن منظـور هیـدگر شــعر را بــر مــی‌گزینــد. از نظــر وی زبــان در شــعر بــه نحــو اصــیل ظهــور مــی‌یابــد «زبــان در معنــای اصــیل خــود شعر اســت» و بــه همــین جهــت اســت کـه تفکـر اصـیل تفکـر شـاعرانه اسـت. وقتـی کـه شـعری را مـورد بررسـی قـرار مـی‌دهـیم آنگـاه در می‌یابیم که منظور از تفکر شاعرانه چیسـت و ایـن دوری اسـت کـه مـا را بـه فهـم زبـان رهنمـون می‌شود.

هیدگر می‌گوید شاعر چیزها را به گونه حضور در عین غیبت فرا می‌خواند. در اینجا دیگـر شـعر است که سخن می‌گوید و بیان می‌کند، اما نه چیزی را بلکـه خـود را و حضـور خـود را. شـعر خـود را می‌سراید.

با این سرایش، شعر فتوح و گشودگی را موجب می‌شـود. گشودگی آنجاست که روشنی باشد. اگر شعر عالمی یا جایگاهی را می‌گشاید به سبب روشنی‌ای است که بر موضوع می‌افکند. «روشنی یا شفافیت قلمرو باز و گشوده‌ای است برای هر چیزی که حاضـر و غائـب می‌شود». تفکر شاعرانه آن روشنی است که بر موضوع افکنده می‌شود. شعر آن جایگـاه و گشودگی است که روشنی در آن حضور دارد. جایگاه را نباید همچون پرده سینما ملحوظ داشت که نور بر آن افکنده می‌شود بلکه باید دانست بدون آن نور و روشنی، جایگاهی نیز نخواهد بود. ذات فلسفه تامل در باب همین روشنی و روشنگاه است. قرار نیست تفکر شاعرانه موضوعی را خلق کند بلکـه تنهـا بـر جنبـه‌ای از آن موضـوع غائـب از نظـر پرتوی می‌افکند. پس مـی‌تـوان گفـت کـه آنچـه اصـالت دارد و اصـالتا هسـت اختفـا و غیـاب اسـت و همین امر غائب است که تفکر شاعرانه سـعی دارد جنبـه‌ای از آن را روشـن کنـد. تفکـر شـاعرانه تامـل در باب آن چیزی است که بدون آن، روشنی و روشنگـاه وجـود نخواهـد داشـت، وقتـی زبـان را مـرز و عرصه آشکارگی چیزها بدانیم، مفهوم روشنی متضـایف خـود، یعنـی تـاریکی را پـیش مـی‌کشـد. آنچـه که در روشنی و روشنگاه قـرار گرفتـه اسـت هـم اوسـت کـه ایـن عمـل روشـنی را ممکـن مـی‌کنـد؛ قبل از این عمل روشن‌گردانی در خفای محض بـود «ایـن گفـتن نـوری اسـت کـه در آن بـه بیـان در می‌آید، [کـه] موجـود بـه چـه عنـوان گشـوده مـی‌شـود»  

 در دیدگاه هیدگر، پرسـش از چیـزی در واقع پرسش‌های چندی را پیش می‌کشد: «هر پرسش جستاری اسـت. هـر جسـتاری آنچـه را جسـته می‌شود همراه پیشـانه خـویش بـا خـود دارد. پرسـندگی جسـتاری اسـت آگاهانـه از پـی هسـتنده‌ای از آن حیــث کــه هســت و از آن حیــث کــه چنــین و چنــان اســت.

هــر پرسشی همچون روشنی اسـت. پرسـش (یـا روشنی)، پرسشـگاه (یـا روشـنگـاه) را تـدارک مـی‌بینـد. حال باید دید با طرح چه پرسشی می‌توان عرصه‌ای را گشود یا بر آن روشنی افکنـد کـه در سـایه ایـن روشن‌گردانی بر امری بسیار اساسی که تاکنون مغفول مانده یا کنه و ذات آن اقتضای اختفا دارد، روشنی افکنده می‌شود».

منابع:

هیدگر، مارتین. (۱۳۸۶).تفکر و شاعری، منوچهر اسدی. تهران: نشر پرسش.

هیدگر، مارتین. (۱۳۸۶).هستی و زمان، سیاوش جمادی. تهران: نشر ققنوس.

هیدگر، مارتین. (۱۳۸۵).معنای تفکر چیست؟، فرهاد سلمانیان. تهران: نشر مرکز.

هیدگر، مارتین. (۱۳۸۴ ). پایان فلسفه و وظیفه تفکر، منوچهر اسدی. تهران: اندیشه امروز.

هیدگر، مارتین. (۱۳۸۱).شعر، زبان و اندیشه رهایی، عباس منوچهری. تهران: انتشارات مولی.

هیدگر، مارتین. (۱۳۷۹).سرآغاز کار هنری، پرویز ضیا شهابی. تهران: انتشارات هرمس.

هیدگر، مارتین. (۱۳۶۷).فلسفه چیست؟، مجید مددی. تهران: نشر تندر.