گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: مجموعه شعر «آنگونه که دانههای انگور» سروده مهدی مظاهری امسال در انتشارات مروارید منتشر شده است. ایرج زبردست، شاعر و رباعیسرا درباره این کتاب یادداشتی نوشته و در اختیار هنرآنلاین قرار داده است. در این یادداشت میخوانیم:
١
«شاعر بیابانی است که از جنون زاده شده و همه نامهای جهان را در خویش مجنون کرده است. نامهای سِحرشده، نام شاعر را مدام زمزمه میکنند، انگار میدانند تنها شاعر است که طلسم از خواب جهان میگشاید. شاعر آینهای در دست دارد که در آن خیال چون رودی بیآغاز جاریست. رودی که ریشه در عطش دارد و سیراب از تشنگی شاعر است و از آن حیات میگیرد. هر واژه دستی از آستین تاریکی بیرون آورده و بانگ بر آسمان میپاشد: شب را سرِ رفتن نیست، ای بامداد پیر در ما طلوع کن...
٢
مهدی مظاهری اینبار با دفتری از شعرهای سپید آمده است. شعرهایی که انتشارات مروارید با طرح جلدی زیبا و چشمنواز منتشر کرده، با عنوانی دلپذیر و دلانگیز: «آنگونه که دانههای انگور». شعرهای این کتاب، همگی سپیدند و شاعر با زبانی ساده و بیگره، جهان و نگاه خویش را در صدایش ریخته است. سادهنویسی و سادهسرایی کار سادهای نیست، باید در عمق رها بود تا حرفی زلال از نگاهت بگذرد:
نخستین کشفِ انسان
پرسش بود
و شریفترین آن
آینه
او که میپندارد منم
کیست؟!
(ابلیس، ص، ۳۰)
این سروده در زبان و بیانی ساده، بستری را در اندیشه گشوده که خواننده را به تامل و تفکر وامیدارد، این من کیست که چون پرسشی مدام، در آینه بانگ میزند؟ درواقع این شناخت، رابطه عین و ذهن است؛ شاعر، با دخیلدانستن زبان در مفاهیم ذهنى و با استفاده از عنصر استعاره، روند شکلگیرى مفاهیم ذهنى را طوری طرح میریزد که رابطه عین و ذهن گسسته مىشود و دستیابى به شناخت، ناممکن مىگردد و درنهایت با زبانی ساده، مفهومی شکل مىگیرد که نشان مىدهد حقیقت افسانهاى بیش نیست...
شعر «اسکیزوفرنی» (ص ٣٢):
دیوانه منم
که آرزوهایم را
باور کردهام
حالا
بیآنکه تو را دیده باشم
از تو هزار خاطره دارم.
سوبژه، در جای خود نشسته و بهخوبی حرف شاعر را در نگاه مخاطب شناور و به تعبیری معلق میکند، یا به حالت تعلیق درمیآورد. تعلیقی که بهطبع، تاویل را در پی دارد. خیال هم با تصویری عاطفی در زبان شاعر راه میرود تا جهان بیرونی و درونی او به نمایش گذاشته شود.
مهدی مظاهری در این مجموعه، گاهی به گذشته برمیگردد و رویکرد متن در نشانههای بهکاررفته در شعرش هوشمندانه میشود که نشان از نوعی دیدگاه نوستالژیک و اجتماعی دارد. چینش کلمات با بیانی بیغلوغش اتفاق افتاده که نقشی ارجاعی دارند. این حرکت را در شعرهای «خالکوبی»، «خودکامگی»، «نیهیلیسم» و... میتوان مشاهده کرد.
شعر «خالکوبی» (ص ٣٧):
شبانه به خانه ریختند
چراغها را روشن کردند
و بیهیچ کلامی
زیر همهی فرشها
لای همهی کتابها
و پشت همهی تابلوها و ساعتها را گشتند
سربازها چیزی پیدا نکردند
ما غمهایمان را
در دلهایمان
پنهان کرده بودیم
در نگاه «یاکوبسن» هنر، سازه مکمل ساختار اجتماعی است. سازهای که با همه سازههای دیگر در تعامل است و مضاف بر آن، از آنجا که هم قلمرو هنر و هم رابطه آن با سایر اجزای اجتماع همواره دستخوش یک بیثباتی دیالکتیک است، خود نیز تطورپذیر مینماید. آنچه ما مدافع آنیم جداییطلبی هنر نیست بلکه وجود استقلال در کارکرد زیباشناختی آن است. اگر از منظر زبانشناسی به شعر «خالکوبی» بنگریم در ساحت عاطفی، جهتگیری زبان تاثیری از احساس خاص گوینده را به وجود میآورد. زبان، اندیشه را نشانهگذاری میکند و موجب میشود در تمام حالتها با بهرهگیری از کلمات، بهصورت نمادین و استعاری به انتقال مفاهیم اندیشگانی، بپردازیم.
شعر «انتخاب» (ص ۹۶):
خیابانی را دوست بدار
که هیچکس در آن نباشد
تنهایی
و راهی که نمیدانی
به کدام سو میرود
درستترین راه است
باری، هر اثر هنری دارای یک آناتومی و انداموارگی است که از بههمپیوستن اجزای آن، ساختمان شعر به وجود میآید. شعر کوتاه درنهایت ایجاز و فشردگی ساخته میشود. برشی از جهان درونی و دریافت و تجسم و کشف آنی شاعر است. در این مجموعه شاعر با سرودههای کوتاه و بلند، حرفهایش را در بستر اجتماعی، اسطورهای، عاطفی و گاهی فلسفی به تصویر درآورده است.
شعر «آگراندیسمان» (ص ۴۸):
اخترشناسان
در تلسکوپهای بزرگ
همان چیزی را دیدند
که زیستشناسان
در میکروسکوپهای کوچک
سنگی در مرداب
و دایرههایی
که درهم
بزرگ میشوند
در این سروده شاعر با بهکارگیری واژههایی مانند «تلسکوپ» و «میکروسکوپ» در کنار واژههای ملموس و آشنای دیگر، با بیانی ساده، جهانبینی شاعرانه خود را در نگاهی فلسفی به تصویر میکشد و با برجستهسازی، از فرم و ساختاری برای رساندن مفهوم شعری خود استفاده میکند که همین، به برانگیختهشدن نگاه خواننده میانجامد. با این دیدگاه هر شی در طبیعت و هر واژهای در زبان میتواند، این فرصت را بیابد که وارد فضای اندیشگانی و زیبایی شعر شود.
شعر آزادی (ص ۵۷):
میلهها
مرا هم به یاد زندان میاندازند
اما تو بگو
زندان
کدام سمت میلهها نیست
هر اثر هنری میتواند در نهاد و ریشه خود زیبا باشد، در این شعر، اندیشه، عاطفه و احساس درهم تنیده و شکل گرفته و حرف «آ» در واجآرایی، اندوه و آه را در دل و جان مخاطب طنینانداز میکند. شاعر از آزادیِ دربندشده می گوید که نه اینسوی میلهها و نه آنسوی میلهها، یافت نمیشود. این آزادیِ دربندشده، چنان تاثیرگذار و القاکننده است که گویی بخشی از روایت جامعه امروزی انسان در هر قشری را بازتاب میدهد. روانیِ زبان، ایجاز و ایهام در کلام در بخش روساخت، و زیباییِ محتوا در بخش ژرفساخت، ارکان سازنده این سروده.
انسان در بستر زمان، به اندیشههای اساطیری نیازمند بوده و هست؛ چرا که اسطوره به انسان توانایی فهم برخی پیچیدگیهای هستی را میدهد که بسترساز اندیشههای والا خواهد بود. اسطوره و قصص قدیمی، از دیرباز تاکنون رابطهای دیرینه با شعر و هنر داشتهاند؛ چرا که به عناوین گوناگون در دورههای مختلف شعر فارسی، هم بهجهت ساختاری و هم بهلحاظ محتوایی در شعر و داستان نمود داشتهاند، شعر نیز همانند اسطوره، زاده تخیل و تفکر است و البته جاذبه شعر در این دو فرآیند غالبا چشمگیرتر است.
در شعر بسیار بلند «شهریاری انسان (ص ۷۰) نگاه شاعر به اسطورهها منعکس شده است، انگار آینهای:
من اما
در زمان دیگری هستم
در میان مردمان دیگر
که زبان مادری خود را
از یاد بردهاند
اقوامی که گوسالهها را
به خدایان نسبت میدهند
و اگر دهان بگشایم
مرا
فاجعهای مینامند
که تصویر تیرهی آن
جهان را فرو میپوشاند
...
شاعر در زمان و از دیدگاهی دیگر، از خدایان میگوید و همچنین از افسوس خود بر زمانه خویش در بودن کنار یار و نیاز عاشق...، و در سطرهایی معشوق را در شمایل آناهیتا (الهه آب) میبیند:
آیا تو
شمایل آناهیتایی؟
بگذار بهجای زایندهرود
اشکهای من
از ستیغ زردکوه سرازیر شود
آنگونه که هیچ سدی را
یارای تابآوردن نباشد
تو...
تو سرزمین مادریام هستی
وطنم تویی
....
شاعر شعر را با آیینهای کهن گره میزند و آیین زندگی و رستگاری را با مهربانی برمیگزیند و در انتها به نفی خرافات و نجات درماندگان خاورمیانه مینشیند:
زمین
مهد نام من است
آغوش بگشا
تا همگان
در مهرگان یکتایی ما
به خود آیند
بیگانه با هر آیینی
_ مگر مهربانی _
شهریاری انسان را برگزینند
گوش کن
گوسالهی سامری خاموش است
و این
نخستین ارمغان پیوند ما
به درماندگان خاور است
با تامل در نمونههای ذکرشده، درمییابیم کـه شعر مهدی مظاهری، در پیوند با فضاهای آرمانی است و با به تصویر کشاندن آن، آرزویی جز دمیدن این درک و دید تازه در زندگی خود و دیگر انسانها ندارد. به این امید که شاید روزی جامعه بشری دست در دست آرامش، زندگی را با گامهای سبز بیاغازد. با آرزوی موفقیت برای این شاعر ارجمند و گرامی».