گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: امام حسن عسکری (ع)، هشتم ربیعالثانی سال ۳۲۲ هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشودند. ایشان فرزند حضرت هادی علیه السلام و پدر امام زمان (عج) هستند و مدت ۶ سال امامت شیعیان را بر عهده داشتند.
لقبهای ایشان را «هادی»، «نقی»، «زکی»، «رفیق» و «صامت» ذکر کردهاند. برخی از مورخان لقب «خالص» را هم گفتهاند. «ابن الرضا» نیز لقبی است که امام جواد (ع)، امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) به آن شهرت یافتهاند. لقب «عسکری» نیز مشترک میان امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع)، است زیرا هر دو ایشان در شهر سامرا اقامت اجباری داشتند. «عسکر» عنوان غیرمشهوری برای سامرا بوده است.
امام عسکری(ع)، با وجود همه فشارها و مراقبتهای بیوقفه حکومت عباسی، یک سلسله فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و علمی را در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام میدادند که میتوان آنها را اینگونه خلاصه کرد: «کوششهای علمی»، «ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان»، «فعالیتهای سری سیاسی»، «حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان»، «تقویت و توجیه سیاسی عناصر مهم شیعه»، «استفاده گسترده از آگاهی غیبی» و «آمادهسازی شیعیان برای دوران غیبت».
زندگی امام یازدهم شیعیان، آکنده از تلاش و جهاد در راه تبلیغ معارف دینی بوده است و شاگردان بسیاری در مکتب او تربیت یافتهاند. ایشان علاوهبر تربیت شاگردان و تشویق نویسندگان، خود نیز دست به قلم بردهاند و کتابها و نامههای فراوانی را برای توسعه علم و دانش و هدایت و راهنمایی جامعه از خود به یادگار گذاشتهاند که به نمونههایی اشاره میشود:
۱- «تفسیر القرآن» که حسن بن خالد برادر محمد بن خالد آنرا نقل کرده است. امروزه کتابی با عنوان «تفسیر الامام العسکری(ع)» موجود است که عالمان رجال و حدیث بر آن نقدها دارند و آن را غیر از نوشته اصلی میدانند.
۲- کتاب «المنقبه» که مشتمل بر بسیاری از احکام و مسایل حلال و حرام است.
۳- نامهها.
آثار متعددی پیرامون زندگی یازدهمین اختر امامت نوشته شده و به چاپ رسیدند؛ معرفی ۱۵ عنوان کتاب:
۱- «با خورشید سامرا؛ تحلیلی از زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام» محمدجواد طبسیحائری، ترجمه عباس جلالی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم
۲- «داستانهایی از امام هادی و امام حسن عسکری علیه السلام»، قاسم میرخلفزاده، قم، مهدی یار
۳- «در آستانه غیبت؛ زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام» محمد دشتی و مهدی صادقی، تهران، فیض کاشانی
۴- «دیدار شیرین؛ گزیدهای از زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام» مسلم ناصری، تهران، پیام آزادی
۵- «ذکری مولد الامام الحسن العسکری علیه السلام» گروهی از نویسندگان، نجف، مطبعة الغری
۶- «راز بزرگ» مهدی رحیمی، تهران، بنیاد بعثت
۷- «زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام» منصور کریمیان، تهران، اشرفی
۸- «زندگانی حضرت امام حسن عسکری علیه السلام»، گروهی از علمای لبنان، ترجمه حمیدرضا کفاش، تهران، عابد
۹- «زندگانی حضرت امام حسن عسکری علیه السلام» رضا استادی، قم، دفتر نشر برگزیده
۱۰- «زندگی و سیمای امام حسن عسکری علیه السلام» محمدتقی مدرسی، ترجمه محمد صادق شریعت، تهران، انصارالحسین علیه السلام
۱۱- «زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام» عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم، نسل جوان
۱۲- «زندگانی عسکریین و تاریخچه سامرا» ابوالقاسم سحاب، تهران، کتابفروشی اسلامیه
۱۳- «آخرین خورشید پیدا» نگرش کوتاه بر زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام، واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران
۱۴- «آشنایی با معصومین» معصوم سیزدهم امام حسن عسکری علیه السلام ، مهدی آیت اللهی، تهران، جهان آرا
۱۵- «آفتاب در زندان» سعید آل رسول، تهران، بنیاد بعثت
همچنین اشعاری در مدح و ستایش ولادت ایشان سروده شده است؛ نمونه چند شعر:
یاری که از رخسار او، قدر ثریا بشکند
برخاست کز بالای او، مقدارطوبا بشکند
از مشرق عشق و هنر تابیده خورشیدی دگر
ماهی که نور طلعتش هر ظلمتی را بشکند
آمد امام عسکری، باجلوههای داوری
کز او طلسم ساحری، در دست اعدا بشکند
نامش حسن، رویش حسن، فرزند چندین بت شکن
کاو همچو جد خویشتن، سد ستمها بشکند
روشنگر راه بشر، در مرتبت هادی عشر
هر قدرتی را منطقش سرافکند پا بشکند
اینست فرزند نبی، کز شوکت میلاد او
آب از سماوه سر زند ایوان کسرا بشکند
این ست فرزند علی کز هیبت شمشیر او
امواج دلها میتپد افواج اعدا بشکند
سرها همه در بند او مهدی بود فرزند او
کز عزم بیمانند او بتهای دنیا بشکند
در جمع ارباب سخن، پیران ادیان و ملل
هر جا که او لب وا کند بازار آنها بشکند
در مکتب تفسیر او بانطق عالمگیر او
در دست هر دانشوری، کلک گهرزا بشکند
تفسیر قرآنش ببین، میزان عرفانش ببین
حکام عصر خویش را با علم و تقوا بشکند
گر او نمیدادی تبر، درکف خلیلالله را
کی میتوانست آن نبی یکباره بتها بشکند؟
گر او نگفتی لاتخف، موسی کلیمالله را
میدیدی از وحشت عصا در دست موسا بشکند
بشمارد ار نعمای خود بر انبیا و اولیا
در زیر بار منتش، پشت مسیحا بشکند
علی نبینا و آله و علیه السلام
یا رب مبادا تا به او، گردد زلیخا روبه رو
چون قیمت یوسف دگر پیش زلیخا بشکند
علی نبینا و آله و علیه السلام
ای کعبه امید دل، ای روی تو خورشید دل
از بارش سنگ فتن، تا کی سر ما بشکند؟
دل بر شما بستیم ما، بر عهد خود هستیم ما
عهد میان ما و تو، یا رب مبادا بشکند
تا سر نهم بر پای تو، دارم سر سودای تو
تا منزل عشقت شود، خواهم دلم تا بشکند
من با همه آلودگی، بر درگهت رو کردهام
مگذار در پای دلم، خار تمنا بشکند
آمد «موید» سوی تو، شاید ببیند روی تو
امروز بشکست از غمت، مگذار فردای بشکند
سیدرضا موید
زمین چشم تماشا شد امام عسگری آمد
بهشت آرزوها شد امام عسگری آمد
هوای سامره گلپوش از عطر نفسهایش
گل ایمان شکوفا شد امام عسگری آمد
سروش هاتف غیبی بشارت داد «هادی» را
گره از کار دل وا شد امام عسگری آمد
حسن خویش حسن رویش حسن بویش حسن مویش
تمام حسن پیدا شد امام عسگری آمد
چنان پیچید در صبح ازل گلبوی لبخندش
که عقل از شوق، شیدا شد امام عسگری آمد
صفا دارد سرور اهل دل در عالم معنا
بساط سور بر پا شد امام عسگری آمد
تجلی کرد در برق نگاهش هیبت حیدر
طلوع مهر زهرا شد امام عسگری آمد
صدای پای او در کوچه باغ زندگی پیچید
حضورش عالم آرا شد امام عسگری آمد
زمان، امشب «کمیل» از شوق سر از پای نشناسد
که خلقت باز معنا شد امام عسگری آمد
کمیل کاشانی
پر شکسته به بالا نمیرسد هرگز
تلاش میکند، اما نمیرسد هرگز
کبوتری که هوایی نشد در این وادی
به آسمان تمنا نمیرسد هرگز
اگر اجازه نیاید که تا ابد معشوق
به سوی خانه لیلا نمیرسد هرگز
چنان مقام به عشاق میدهد الله
به فکر مردم دنیا نمیرسد هرگز
مقام و سلطنت و پادشاهی عالم
به پای رعیتی ما نمیرسد هرگز
و بی ولای تو و خانواده ات آقا
کسی به عالم معنا نمیرسد هرگز
بدون گوشهی چشم تو شیعه در محشر
به خاک بوسی زهرا نمیرسد هرگز
مسیح آل محمد، مسیح زهرایی
به گرد پای تو عیسی نمیرسد هرگز
پَرَم به شوق هوای تو وا شده آقا
کبوتر تو به سویت رها شده آقا
زمان مستی ما انتها ندارد که
مریض عشق تو بودن دوا ندارد که
بهشت من تویی آقا، بهشت را چه کنم
بهشت بیگل رویت صفا ندارد که
نمیدهم به بهشت خدا حریم تو را
بهشت قد حریم تو جا ندارد که
فدای بنده نوازی و مهربانی تو
سرای لطف تو شاه و گدا ندارد که
کجاست حاتم طایی ببیند اینجا را
کسی شبیه تو دست عطا ندارد که
سرای توست پذیرای آرزومندان
کسی به قدر تو حاجت روا ندارد که
میان این همه القاب نیک هیچ اسمی
صفای کنیه ابن الرضا ندارد که
تویی که آینه حی ذوالمننت خوانم
عزیز قلب رضایی تو را حسن خوانم
جواد پرچمی
آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند
خاک شما شدند و هوادارتان شدند
زیباترین اهالی دنیای عشق هم
یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند
لطف شماست اینکه تمامی انبیا
بالاتفاق سائل دربارتان شدند
آنها که پای منت چشم کریمتان
بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند
این بالهایی که زیر بت عشق سوختند
خاک تبرک در و دیوارتان شدند
نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت
یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت
ای جلوه خدایی بی انتها حسن
خورشید روشن سحر سامرا حسن
بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است
نور خدا مکمل توحید ما حسن
امشب عروج زخمی بال مرا ببر
تا سامرا، مدینه، نجف، کربلا؛ حسن
در بین خانواده زهرای مرضیه
باید شوند تمام علی زادهها؛ حسن
زنجیره محبت زهراست دین من
با یک حسین و چار علی و دوتا حسن
سوگند میخوریم خدا لشگری نداشت
روی زمین اگر حسن عسگری نداشت
آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی
یک التماس پشت درم میکند تویی
آنکه در این زمانه بیاعتبارها
با یک سلام معتبرم میکند تویی
آنکه برای پر زدن سامراییام
هر شب دعا برای پرم میکند تویی
آنکه مرا برای خودش خانه خودش
با یک نگاه، در به درم میکند تویی
آنکه تو را همیشه صدا میکند منم
آنکه مرا همیشه کرم میکند تویی
شکرخدا گدای امام حسن شدم
خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم
تو کیستی که سائل تو جبرئیل شد
دسته فرشته پای ضریحت دخیل شد
تو کیستی که جد نجیب پیمبرت
مهر تو را به سینه گرفت و خلیل شد
تو کسیتی که حضرت موسی عصا به دست
ذکر تو را گرفت اگر مرد نیل شد
اصلی که پا گرفت بدون تو فرع فرع
فرعی که پا گرفت کنارت اصیل شد
تنها خدا به خانه تو آفتاب داد
بعدا تمام زندگیات نذر ایل شد
امشب دعا کنید ظهوری کند مرا
تا اینکه میهمان حضوری کند مرا
امشب دعا کنید بیاید نگار ما
آیات روشنایی شبهای تار ما
امشب دعا کنید بیاید در این خزان
فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما
امشب دعا کنید بیاید گل خدا
تا اینکه این بهار بیاید به کار ما
امشب دعا کنید بیاید ز راه دور
مرکب سوار آل علی تک سوار ما
آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود
حتی نبود سجده سجاده یار ما
زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا
زهرا کند دعا که بیایی کنار ما
علی اکبر لطیفیان
آسمان در طلوع یک خورشید
میکند روزهای خود تمدید
این چه نوریست در افق پیدا
این چه نوریست نور عشق و امید
در سحر جلوهاش که میگوید
نور او فاطمیست بیتردید
در میان سکوت سرد حجاز
گوش دل یک صدای ناز شنید
خبری آمد از سرادق عرش
گل بریزید فاطمه خندید
پدرش دور خانه میگردد
بر لبش ان یکاد یا توحید
چشم در چشم کودکش دائم
مینماید خدای خود تمحید
تا که دستی برد به گیسویش
هر چه دلداده را کند تهدید
دیدگان حدیث روشن شد
تا که نور جمال او را دید
جبرئیل آمد و تبرک کرد
بال خود را به صورتش مالید
مثل گردونه زمین و زمان
با ملائک به دور او چرخید
او که باشد امیر انس و جان
سومین نسل حضرت سلطان
قاسم نعمتی