گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: از هوشنگ چالنگی میتوان بهعنوان یکی از خلاقترین شاعران معاصر زبان فارسی یاد کرد، شاعری که در چند دهه اخیر مورد تحسین سلیقههای مختلف شعری معاصر قرار گرفته است. چالنگی را به واسطه شعرهای «محض» و بالذاتش در جرگههای مختلفی از جریانهای شعری معاصر قرار دادهاند و احتمالا به دلیل انتشار شعرش در جزوه شعر دیگر و همین طور دوستی او با تنی چند از شاعران موسوم به «شاعران دیگر» همیشه نام او را در میان شاعران «شعر دیگر» میبینیم، نامهایی چون بیژن الهی، محمود شجاعی، بهرام اردبیلی، پرویز اسلامپور، فیروز ناجی، هوشنگ آزادیور، حمید عرفان و چند تن دیگر.
هوشنگ چالنگی در گفتوگویی با هنرآنلاین، ابتدا از کار کردن در موسسه انتشارات فرانکلین و بعد فرهنگنامه دهخدا گفته بود که باز نشر سخنان او را میخوانید.
او میگوید: من چند ماه در آنجا [فرهنگنامه دهخدا] کار کردم که همراه با حدود ۱۰ نفر دیگر به پیدا کردن و معنای لغتها مشغول بودیم که بعد از مدتی مدیر کل مرا به آقای نجف دریابندری در انتشارات فرانکلین معرفی کرد.
چالنگی درباه مسئله زبان در کار شاعری میگوید: به نظرم هر کسی که کار شعر و شاعری را جدی بگیرد، خود به خود به سمت یک نوعی از زبانآوری هم میرود. کار شعر، کار زبانآوری هم هست. شما اگر در خواندن و در نوشتن تمرین کنید، ممکن است کارتان به سمت و سویی پیش برود که ببینید همچنانکه شعر زیباست، زبانآوری قابلتوجهی هم دارد. بنابراین شاعر اگر کاربلد باشد و کارش را جدی بگیرد، این زبانآوری به صورت ناخودآگاه و خودجوش در او به وجود میآید.
چالنگی درباره انتشار چند شعرش در مجله «خوشه» توسط احمد شاملو گفت: آن شعرها تقریبا برای زمانی است که دیگر خوزستان را ترک کرده و به تهران آمدم. این اتفاق در سال ۴۵ افتاد. من در تهران با هوشنگ آزادیور دوست بودم و بهرام عظیمی را هم میدیدم. شعرهای بیژن الهی را هم دوست داشتم. از او میپرسیم شعرهای بیژن الهی را در مجله «جزوه شعر» میخواندید؟ که گفت: اکثرا بله. البته بیژن الهی قبل از آن هم فعال بود. پیروان «موج نو» در همه جا به طور پراکنده کار میکردند. آنها دنبالهروهای نیما بودند که در سالهای ۴۵-۴۶ تصمیم گرفتند که کارهای متفاوت بنویسند. این اتفاق با اشعار احمدرضا احمدی شروع شد و آقای اسماعیل نوریعلاء اشعار موج نو را در ۱۱ شماره مجله «جزوه شعر» منتشر کرد.
میپرسیم: احمد شاملو چندان با اشعار جریان «شعر دیگر» کنار نیامد اما همیشه شعر شما را ستایش کرده است. فکر میکنید که شاملو در شعر شما چه چیزی دیده بود که شعرهایتان را در مجلهاش چاپ کرد؟
چالنگی جواب میدهد: اگر توجه کرده باشید، اشعاری که از من در مجله «خوشه» منتشر شد، صبغه اجتماعی قوی داشتند ولی شعرهای «موج نو» چنین ویژگی را ندارند. شعر موج نو، شعری است که فردیت خودش را دارد و با فردیت به عناصر و اشیا نگاه میکند. اشعار احمدرضا احمدی از این دست اشعار بود. بعد از آن شعر موج نو هواخواه هم پیدا کرد و در مجله «جزوه شعر»، اشعاری از منصور اوجی، محمدعلی سپانلو و حتی همسر خود اسماعیل نویعلا هم چاپ میشد. البته آدمهایی هم مثل شاهرخ صفایی بودند که در قالب جریان «موج نو» شعر میگفتند و کارهایشان در «جزوه شعر» چاپ میشد اما بعد از مدتی از آن قالب خارج شدند.
به او میگوییم: آقای چالنگی جملهای که از شاملو در مورد شما نقل شده و شاملو در آن شما را آبروی شعر فارسی میداند، یک جمله موثق و صادق است؟ میگوید: واقعا نمیدانم. من فقط میدانم که شاملو یک جایی گفته که شعر چالنگی مثل کوچ قبیلهاش دشوار است. از صحت آن جمله که گفتید خبری ندارم.
هوشنگ چالنگی میگوید: توجه به «طبیعت» در آثاری که در مجله «خوشه» احمد شاملو و همراه با جریان «شعر دیگر» چاپ کردم، بیشتر از بقیه جاها نمود پیدا کرده است. من تجربه ییلاقنشینی و حضور در طبیعت و برفهای سنگین را دارم و این نزدیکی با طبیعت، شکل عناصر و اشیا طبیعت را در آثارم دقیق و پر رنگتر میکند.
او درباره تاثیرپذیری از اسطورهها میگوید: ما در مورد اسطورهها کتابهای مختلفی میخواندیم. یک کتاب در انتشارات دانشگاه وجود داشت به نام کتاب «اساطیر یونان و روم». فکر میکنم که این کتاب نوشته دکتر بهمنش بود و دو جلد داشت. شخصیتهای قابل توجه اسطورهها در این کتاب نظر ما را به خود جلب کرده بود. ادبیات یونان اساطیر زیادی دارد که سرنوشت تراژیکی که هر کدام از آنها دارند، مورد توجه همه قرار میگیرد. من هم از این موضوع مستثنی نبودم، به ویژه آنکه اسطوره شناسی یونان با عناصر طبیعت هم جور در میآید و من هم توجه ویژهای به طبیعت داشتم.
چالنگی درباره عرفان و ارتباط شعر او و دیگریها با این مبحث گفت: من به عرفان احاطه ندارم و فقط میدانم آن فردیتی که به سمت هستیشناسی برود، یک کار عرفانی است. در شعر کسانی که نام بردید [شاعران دیگر]، یک نوع نگرش نوستالژیک به عناصر و اشیا و بهطور کلی به جهان هستی دیده میشود. من نمیدانم که رویکرد عارفانه آن شاعران به نفع جریان «شعر دیگر» بوده یا نه. اما من در شعرشان یک نگاه شاعرانه میبینم و به نظرم آنها برای آنکه شعرشان خوب از آب در بیاید به سمت یک نگاه نوستالژیک به عناصر و اشیا میرود. عرفان یک تکیهگاه متافیزیکی دارد و بهنظرم بشر برای این حرفها آماده نیست و باید به سمت هستیشناسی برود. عدهای اصلا قائل به اندیشه نیستند و میگویند که «اندیشه» با مادیات به وجود آمده و شکل گرفته است. من عضوی از این جرگه هستم. من میگویم که اندیشه موجود نبوده که چیزی را به وجود آورده باشد. اندیشه بعد از شکل گرفتن و جان گرفتن مادیات به وجود آمده. من اینطور به اندیشه نگاه میکنم.