گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: قورنه که در جزایر زنگبار (تانزانیا) به دنیا آمده و در انگلستان و الجزایر زندگی کرده، امسال با «زندگی پس از مرگ» نامزد دریافت جایزه جورج اورول برای بهترین کتاب سیاسی سال در بخش داستان بود. صالحه حداد، خبرنگار و نویسنده الجزایری به مناسبت انتشار «زندگی پس از مرگ» با عبدالرزاق قورنه گفتگو کرده بود که بخشهایی از آن را به مناسبت اهدای جایزه نوبل ادبیات به این نویسنده آفریقایی میخوانید.
چرا روایت کردن داستانهای تاریخی به اندازه داستانهای امروزی مهم است؛ به ویژه در پسزمینه ادبیات آفریقا؟
نوشتن از یک لحظه تاریخی گاهی میتواند درک و دریافت ما را از آن بازه زمانی عمیقتر کند. بر این باورم تاریخی که ما یک داستان را در آن روایت میکنیم، چندان مهم نیست. چه از یک دوره تاریخی در گذشته بنویسم چه از امروز، آنچه ارزش دارد تاریخ و رفتاری است که ما با آن داریم.
«زندگی پس از مرگ» یک بازه زمانی بسیار گسترده را پوشش میدهد؛ از دوران حضور اشغالگرانه آلمانها تا دوران استقلال. برای آوردن این دوره گسترده در کتاب و داستان چگونه پژوهش و مطالعه میکنید؟
جایی که رویدادهای رمان در آن میگذرد از زادگاه زندگی من و دوران رشدم چندان دور نیست، آن هم با شنیدن داستانهایی از جنگ و گذر روزگار. از این رو، در درجه اول برخی تجربههای شخصی داشتم که مرا هدایت میکرد. سپس رویارویی با استعمارگری اروپایی بخش مرکزی آموختهها و پژوهشهای من بود. در مطالعههایم روی موضوع حضور آلمان در شرق آفریقا متمرکز شدن که این هم به من بینشی بیشتر درباره آن دوران داد. هر چند برخلاف شخصیت الیاس در کتاب، من نیاز نداشتم سراغ بایگانیها بروم و با دیگران گفتگو کنم.
کتاب شما سرشار از شخصیتهایی متفاوت و منحصر به فرد است که همه در شرایط سخت استعمار، جنگ، از دست دادن و حرمان زندگی میکنند. آیا شخصیتی هست که بر اساس افراد واقعی شکل گرفته باشد؟ ساختن و تصویر کردن کدام شخصیت سختتر بود؟
هیچکدام از شخصیتها مابهازای واقعی و بیرونی ندارند. بخشی از یک شخصیت را با بخشی دیگر از یک شخصیت دیگر ترکیب کرده و خیال را هم به آن افزودهام تا بتوانیم شخصیتی را بسازم که دوست دارم. از آنجا که من با این شخصیتها در فرآیند نگارش ماهها و سالها زندگی میکنم، به یک استواری و واقعیتی میرسند که خودپایدار است. آنها در مسیر سخن میگویند و خود را میسازند.
برخی شخصیتهای زن کتاب پیچیده و جذاب هستند. در حالی که میدانیم در آن دوران زنان چندان در متن جامعه نبودند و بیشتر به درد ازدواج کردن و خانهداری میخوردند. آیا نویسندگان امروز میتوانند زنان و اقلیتها را حتی در دورههای گذشته نادید بگیرند؟
من در کتابهایم هرگز زنان را ابزاری برای نوشتن داستان نمیدانم و نمیبینم. گرچه در دورههای تاریخی زنان را صرفا یک وسیله و ابزار میدیدند و گاهی هم انسانهایی با قدرتهای خارقالعاده و شخصیتهای استثنایی. در هر حال، این خواننده است که باید بدون توجه کردن به عذر و توجیه نویسنده شخصیتهای زن را بپذیرد یا رد کند.
آیا میل شما به روایت کردن بیماریها و شخصیتهای بیمار نشانهای است از تلاش برای به تصویر کشیدن آسیبپذیر بودن انسان؟ ارتباط این موضوع اساسا با نام کتاب چیست؟
میل و علاقه من برای نوشتن از بیماریها تلاشی است برای نشان دادن همهگیری در آن دوره تاریخی و البته نشان دادن اینکه مردم تا چه اندازه آسیبپذیر بودند. ضمن اینکه نام کتاب به این ماجرا ربط ندارد اما میتواند نشان دهد مردم چگونه پس از بیماری دوباره خود را بازمییابند و به زندگی بازمیگردند.
آیا این عشق و دوست داشتن است که شخصیتهای داستان را با وجود ناهموار بودن مسیر و شرایط رو به جلو میبرد؟
این یکی از چیزهایی است که شخصیتها را به پیش رفتن وامیدارد؛ احساس و دوست داشتنهای کوچک که ما به همدیگر میدهیم حتی در سختترین شرایط.
در جایگاه نویسندهای تحسینشده و موفق و باتجربه از تانزانیا، توصیهتان به نویسندگان نوظهور و جوان از دیگر کشورهای آفریقایی چیست؟
هیچ توصیهای به دیگران ندارم جز اینکه به نوشتن ادامه دهند.