گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: از مجموعه (داستان زمانه ما (۱)) کتاب «صادق هدایت» و از مجموعه (شاعران معاصر ایران (۱)) کتاب «اسماعیل خویی» به قلم فیض شریفی چند روزی است از سوی انتشارات حس هفتم روانه بازار کتاب شده؛ هر دو کتاب پیشتر در انگلستان نشر یافته بودند. بهبهانه انتشار این دو کتاب با شریفی گفتوگویی داشتیم.
آقای شریفی کتابهای متعددی درباره صادق هدایت منتشر شده است. توضیح دهید کتاب شما از لحاظ محتوا و مضمون چه تفاوتی با متون دیگر دارد؟
اگر احساس کنم که کار من با کار دوستان ناقد دیگر یکسان و حتی هم فضا است، کتابی را چاپ و منتشر نمیکنم. من شخصیت صادق هدایت و اسماعیل خویی را در کارها و صحبتهای آنها بیرون کشیدهام. پیش از خواندن آثار هر دو، از آنها چهره بهتقریب محوی و مهآلودی داشتم. مثلا هدایت را بیشتر میتوان در نامههایش به شهیدنورایی و دیگران شناخت. هدایت دامن پرسخاوتی داشت. نویسندگانی که در اطراف او بودند در نصاب او نبودند ولی هدایت با آنها کتاب مشترک چاپ میکرد. او حدود ۲۰۰۰ امثال و حکم به دهخدا داد. هدایت بر اثر فشارهای حکومت عصر، به مرور به انزوا افتاد. در انزوا هم حال خوشی نداشت. خودش میگوید که اطراف خانه، خانه میسازند. صدای رادیو را بلند میکنند و وقتی پنجره را باز میکنم، قصابی را میبینم که دو شقه گوشت گوسفند را آویزان کرده و یک سگ مردنی در کنار قصابی لم داده است. با وجود آن که هدایت در خانوادهای اشرافی و درباری زندگی میکرد، زیر بار منت خانواده نمیرفت. حقوق مختصری داشت که کفاف زندگیاش را نمیداد. این اواخر بیمار شده بود. شهیدنورایی از او خواسته بود که به فرانسه بیاید. حکومت هم بدش نمیآمد که این موجود مزاحم را به دیار غربت منتقل کند. وقتی او به پاریس رسید، شهیدنورایی در بستر بود و نمیتوانست صحبت کند. امیدی به شهیدنورایی نبود. به خانه رفت و با لباس دامادی خوابید و گاز را باز کرد و متاسفانه به زندگیاش پایان داد. من علل مرگ او را در کتابهایش آوردهام. مرگ او، یک مرگ اعتراضی به رجالهها و جامعه خود بود. او از پس تضادهای خود و جامعه خود بر نیامد. هدایت یک انسان مرگاندیش بود. جامعهای که در جنگ جهانی زندگی میکرد هم مرگ اندیش بود. پیشترها میگفتند آثار هدایت باعث نومیدی و خودکشی در میان جوانان میشود. من که بیش از آن جوانان آثار هدایت را خواندهام ولی با خواندن آثار هدایت خودکشی نکردهام و نمیکنم. اتفاقا با خواندن آثار هدایت، زندگی و مرگ را بهتر و بیشتر شناختم. در این کتاب از هدایت انتقاد کردهام و گفتهام که تو خار چشم رجالهها بودی، میایستادی و با آنها مبارزه میکردی. بهجز اینها، هدایت یک انسان جامعالاطرف بود. او اوایل ناسیونالیست بود. بعدها چپ شد ولی آنها را هم کنار گذاشت و نقد کرد. پیش از مرگ چند کتاباش را هم نابود کرد.
درباره کتاب «اسماعیل خویی» هم بگویید.
خویی هم بعد از انقلاب اسلامی به انگلستان رفت. چند ماه پیش فوت کرد. او با دو بال شعر کهن و نو پرواز میکرد. هم چپ بود و بعد به نقد آنها نشست ولی تا پایان سوسیالیست باقی ماند. او هیچگرای فعالی بود. پودر عشق بر آن «هیچ فعال» میپاشید. بعد از مرگ اسماعیل خویی، تنها بازمانده فعال و بزرگ شعر نیمایی، محمدرضا شفیعیکدکنی است.
از این دو مجموعه کتابهای دیگری را در زمینه داستاننویسان و شاعران آماده نشر دارید؟
بله. اگر اجازه چاپ آثار دیگر هم داده شود که باید اجازه بدهند در زمینه داستان به جز صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبک و هوشنگ گلشیری هم بر بساط نشر مینشینند. در مورد شاعران هم فکر کنم، ۹ کتاب بیدل دهلوی، ملکالشعرا بهار، فریدون مشیری، حمید مصدق، علی باباچاهی، شمس لنگرودی، سیدعلی صالحی و سیروس نوذری در دست چاپ هستند.
پیش از این در مجموعه (شعر زمان ما)، «شمس لنگرودی» و «سیدعلی صالحی» هم بودند.
بله. نوشتن درباره شاعران زنده چنین تبعاتی هم دارد، بهویژه وقتی که میبینید این شاعران به خود تکانی هم دادهاند.
آقای شریفی، چرا این مجموعهها زیر پوش (شعر زمان ما) و (داستان زمان ما) منتشر نشده است؟
سئوال خوبی است. عمر ما را مهلت امروز و فردای ناشران نیست. هر ناشری که زودتر کتاب را چاپ کند با او قرارداد میبندم.
آیا ساخت و بافت نقد شما بر سیاق کتابهای پیشین است؟ مثلا همین کتاب اسماعیل خویی را بر همان مبنا نوشتهاید؟
نمیشود بر آن مبنا نباشد. شاید کمی از نقد آکادمیک کم کرده باشم و بر مبلغ افزودهام. مثلا من اسماعیل خویی را از آن زمان که شاگردش بودم تا همین چند ماه پیش که از میان مان رفت دنبال کردهام. خویی یک شاعر خراباتی و فلسفهدان و غریزی بود. غزل میگفت و شعر نیمایی و این اواخر سپید میسرود. خویی در غربت یک مجموعه رباعی، دوبیتی، غزل، قصیده و مثنوی هم گفت. او حدود سه هزار صفحه شعر دارد. اغلب این اشعار، سیاسی- اجتماعی فلسفی و عاشقانه است. خویی پیش از انقلاب، شعرهای نیماییاش سیاسی- اجتماعی و فلسفی بود و کهنهایش اغلب عاشقانه بود ولی بعد از انقلاب، کهنهایش سیاسی- اجتماعی شد و نیماییها و سپیدش، اروتیکی و فلسفی و بهندرت اجتماعی شد. او در فلسفه، خیام، هایدگر، هگل و هلدرلین را به هم آشتی داده. من مجبور بودم که بهویژه هلدرلین را به زبان اصلی و فارسی بخوانم و شعرهای خویی را با همین دیدگاه نقد کنم.
در مورد ساختار کتاب صادق هدایت نیز بگویید.
یادم میآید چند سال پیش محمود دولتآبادی در سالگرد مرگ صادق هدایت گفت: «باید درباره هدایت نوشته شود». پیش از اینها در زمان پهلوی آنقدر دربارهاش نوشتند که سیمین دانشور گفت: «هدایت زده شدهایم». تب هدایت شدید بود. من بهتقریب اغلب آن آثار را خواندم و در عرض چند هفته بخش عظیمی از آن کتابها را کنار گذاشتم.
چرا ؟ خوب نبودند یا مشکل دیگری داشتند؟
اگر فقط کمی از اصول نقد مطلع باشیم با خواندن چند صفحه متوجه میشویم که مولف از نقد، تحلیل و تحقیق بهتقریب چیزی نمیداند. یا متوجه میشویم که اغلب این آثار تکراری است و در یک فضا سیر میکنند. البته از حق نگذریم، تحقیقات خوبی درباره هدایت صورت گرفته ولی آنها پروندهای نیست. کتابی که من نوشتهام جامعالاطراف است. نامههای هدایت، مقالات و نقدهای او را، ترجمهها و داستانهایش را از آغاز تا پایان نقد و بررسی کردهام و برخی از بهترین داستانهای او را بعد از نقد آوردهام. ۲۵ تا ۲۷ کتاب از هدایت را بررسی کرده و بیش از ۶۰ کتاب را درباره او خواندهام.
آقای شریفی، چرا در میان این همه داستاننویس فقط درباره هدایت، علوی، چوبک و گلشیری نوشتهاید؟
برای ورود به آثار هدایت مجبور بودم که درباره پیشینیان هدایت هم بنویسم. هدایت را از لحاظ آنتولوژی و نسبشناسی باید به پیش از اسلام برد و سپس به عصر مشروطیت و به دهخدا، آخوندزاده، ملکم خان، زینالعابدین مراغهای، جمالزاده و دیگران آورد. از جهتی هدایت آنتولوژی، ادگار آلنپو، جیمز جویس، کافکا، چخوف، داستایفسکی و دیگر نویسندگان خارجی هم هست. از نگاه من بزرگ علوی، صادق چوبک و هوشنگ گلشیری، آنتولوژی هدایت هستند.