گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: قادری با این توضیح که شکل نمایش روایت برای روایت است، به هنرآنلاین گفت: روایتهای گوناگون چگونگی به قدرت رسیدن ضحاک و از قدرت فروافتادن از طریق سه زن که پریزاد هستند و خود اَپوش شاه ضحاک و کاوه روایت میشود.
او با بیان این که نمایشنامه براساس طرح اپیزودیک نوشته شده و هر اپیزود بهتنهایی قابلیت اجرا دارد، افزود: اما کنش در آن تمام نمیشود مگر این که کلیه اپیزودها با هم اجرا شوند. کنش کلی را در اجرای کلی اپیزودها میتوان دریافت کرد. همانطور که اشاره شد نمایشنامه روایت برای روایت است و این شکل خاص تئاتر ایرانی محسوب میشود و چون روایت شناختهشدهای از ضحاک وجود دارد من نگرش نویی به این روایت از نگاه خوانش و هوشیاری زنانه دارم که زنها پریزادها چگونه «روایت» میکنند و مردها چگونه «روایت» میکنند. کاوه که کاملا مرد است اما دارای هوشیاری زنانه است حقیقت واقعه را میگوید.
در بخشی از نمایشنامه «اَپوش شاه» میخوانیم: «من، شهرنازم. دختر جمشیدشاه پیشدادی که کیانیاش میخوانند! من اسیر بیوراسپ شدم به وقتی که تمام سران و فرماندهان و خانوادهام به فرمان اپوش بیوراسپ اژدهاوش کشته شدند. صورت جنگ ضحاک تازی با ما، بر سر قدرت است. اما حکایت فراتر از این است و مضمونی کهنه در بطنش نهفته دارد.این جنگ تقابل دو سرشت نیک و بد بود. حکایت زروان و فرزندان همزاد او، اهورامزدا، اهریمن؛ نیکسرشت و بدنهاد. جنگ ابدی میان ظلمت و نور بود. نطفه این خصومت به زمان تولد پدرم و ضحاک بازمیگردد. آنها در دو سرزمین جدا از هم و از دو مادر زاده شدند. یکی در ایرانویچ سبز و خرم و با عظمت که پدرم جمشید بود و دیگری در شنزار برهوتی خشک و بیآب و علف در حجاز، که به ضحاک تازی بود».