گروه فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: نوروز اولین روز بهار است و در آن طبیعت از خوابی طولانی بیدار میشود و مجددا زندگی خودش را از سر میگیرد. ایرانیان نیز هر ساله شروع فصل جدید طبیعت را جشن میگیرند.
عید باستانی نوروز را با رسم و رسوماتی مثل خانه تکانی، دید و بازدید، تخممرغهای رنگی، سبزی پلو با ماهی، هفت سین و... میشناسیم. عید نوروز از جمله اعیادی است که قدمت دیرین و گسترهای وسیع دارد. ملتهای گوناگون از جمله ایرانیان، از عهد باستان تا به حال این مراسم را با آداب و رسومی خاص برگزار میکنند.
نوروز تنها آیینی است که با آغاز بهار، هماهنگ و همزمان بوده و با نو شدن سال آغاز میشود چون خورشید در نخستین روز بهار به نقطه اول (حمل) میرسد.
در آیینهای باستانی ایران برای هر جشن «خوانی» پهن میشد که دارای انواع خوراکیها بود. خوان نوروزی «هفت سین» نام داشت. این خوان نوروزی بر پایه عدد مقدس هفت بنا شده بود.
در بسیاری از منابع تاریخی آمده است که «هفت سین» نخست «هفت شین» بوده و بعدها تغییر یافته است. برخی دیگر به وجود «هفت چین» در ایران پیش از اسلام اعتقاد دارند. درباره این موضوع تعابیر متفاوتی وجود دارد و چیدن آن در دورههای مختلف تغییر یافته است. اما در عصر زندگی ما خوراکیهای هفت سین از سیب، سرکه، سمنو، سماق، سیر، سنجد و سبزه تشکیل میشوند.
«سمنو» نماد زایش و باروری گیاهان است. «سیب» هم نماد باروری و زایش محسوب میشود. «سنجد» نماد عشق و دلباختگی است. «سبزه» نماد شادابی، سرسبزی و نشانگر زندگی بشر و پیوند او با طبیعت است.
«سماق» و «سیر» نماد چاشنی و محرک شادی در زندگی به شمار میروند. «تخممرغ» به عنوان نماد زایش و آفرینش کاربرد دارد. «آیینه» نماد روشنایی است. «آب» و «ماهی» نشانه برکت در زندگی هستند. «سکه» نمادی از امشاسپند شهریور (نگهبان فلزات) است و به نیت برکت و درآمد زیاد انتخاب شده است.
نوروز با عنوان رسمی «روز بینالمللی نوروز» توسط یونسکو به عنوان میراث فرهنگی و معنوی بشر به ثبت جهانی رسیده است.
نوروز بهانهای برای دوباره نگریستن به خویش و جهان است. بهانهای برای آغاز دوباره و امید به زندگی بهتر. جشن و شادی لازمه زندگی هر انسانی است. آغاز سال جدید به این معناست که ما بدانیم سالی از زندگانیمان پایان یافته و سالی دیگر آغاز شده و خداوند فرصت دوبارهای به ما اهدا کرده است.
خانوادههای ایرانی سر سفره هفت سین دعای تحویل سال میخوانند تا سال جدید را با حال دلی خوب شروع کنند. در ادامه دعای تحویل سال و ترجمه فارسی آن را میخوانید:
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر الیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
ای تغییر دهنده دلها و دیدهها
ای تدبیرگر شب و روز
ای گرداننده سالها و حالتها
حال ما را به نیکوترین حال دگرگون کن
اشاره به بخشهایی از شعر شاعران کلاسیک در وصف نوروز و رسیدن فصل بهار:
با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
از شام تو قدر آید وز صبح تو نوروز
از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک
وز تابش روی تو برآید دو شب از روز
سنایی غزنوی
چون پرند نیگلون بر روی بندد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بی قیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بی شمار
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد
حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین
باغ گویی لعبتان جلوه دارد در کنار
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله
نسترن لولوی لالا دارد اندر گوشوار
تا بر آمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل
پنجههای دست مردم سر برون کرد از جنار
راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند
باغهای پر نگار از داغگاه شهریار
فرخی سیستانی
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دل افروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
خیام
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
سعدی شیرازی
اندر دل من مها دل افروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
مولانا
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد آر مدد خواهی چراغ دل برافروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
حافظ شیرازی
باغ در ایام بهاران خوش است
موسم گل با رخ یاران خوشست
چون گل نوروز کند نافه باز
نرگس سرمست در آید به ناز
امیر خسرو دهلوی
بگشا نقاب از رخ باد بهاران
شد طرف چمن بزمگه باده گساران
شد لاله ستان گرد گل از بس که نهادند
رو سوی تماشای چمن لاله عذارن
در موسم گل توبه ز می دیر نپاید
گشتند در این باغ و گذشتند هزاران
بین غنچه نشکفته کهآورد به سویت
سربسته پیامی ز دل سینه فگاران
جامی
نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز
زیرا کـه بود نوبت نوروز بـه نوروز
کبکان دری غالیه در چشم کشیدند
سروان سهی عبقری سبز خریدند
بادام بنان مقنعه بر سر بدریدند
شاه اسپرمان چینی در زلف کشیدند
منوچهری
چند گویی کـه چو هنگام بهار آید
گل بیارید و بادام بـه بار آید
روی بستان را چون چهره ی دلبندان
از شکوفه رخ و از سبزه عذار آید
اینچنین بیهوده ای نیز مگو با من
کـه مرا از سخن بیهوده عار آید
شصت بار آمد نوروز مرا مهمان
جز همان نیست اگر ششصد بار آید
هر کـه را شست ظالم فلک آرایش
باغ آراسته وی را بـه چه کار آید ؟
سوی من خواب و خیال اسـت جمال او
گر بـه چشم تو همی نقش و نگار آید
ناصرخسرو