سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شاملو شعر سپید را چنین معرفی میکند اگر دعوای مدعیان بر سر آن است که شعر سپید نمیتواند نوعی شعر شمرده شود، حق با ایشان است، شعر سپید شاید رقصی است که به موسیقی احساس نیاز نمیکند.
شعر یکی از دستاوردهای ادبی است که در تمام قرون عهدهدار بیان احساسات و اندیشههای شاعر بوده است.
اغلب فکر میکنند هر نوشتهای با اندک احساس شعر است. درست است که یکی از شروط نوشتن شعر بیان زیبای احساس است اما هر نوشتهای که تنها با احساس آمیخته شده باشد را نمیتوان شعر نامید.
جوهر شعری و منطق شعرگونه اثر، یک اصل در هر سبک شعری است و لازمه هر شعر اصولی است که شاعرانگی شعر، بدون آن ناقص است. مثل تصویرسازی، صور خیال، استفاده از تشبیهات و آرایههای ادبی، ملزوماتی که قدر و قیمت نوشته شاعر را بالا میبرد.
آنچه طبیعیتر به نظر میرسد علاوه بر تکنیک سرودن، بدانیم که شعر یک زبان هنری است که عوامل مادی آن را واژهها میسازند. در این معنا گاه خود شاعر را نویسنده کلمهها میدانیم، کلمههایی که اساسیترین ابزار و مصالح کارگاه شعری او میباشند.
اما تا چه اندازه اصول سرودن را میدانیم؟
منتقدان ادبی شعر سپید را پالاییدهترین نوع شعر در ادبیات فارسی میدانند که خود را از موسیقی ملموس و همه قیود آزاد کرده است. در شعر سپید جستجوی موسیقی قابل لمس، کاری ست عبث.
در این کشاکش شاملو شعر سپید را چنین معرفی میکند:
اگر دعوای مدعیان بر سر آن است که شعر سپید نمیتواند نوعی شعر شمرده شود حق با ایشان است، شعر سپید شاید رقصی است که به موسیقی احساس نیاز نمیکند!
سپید حرکتی ست آهنگین، که موسیقی آن در ظاهر
سکوتی ست در پیچ و تاب کلمهها.
این نوع شعر خود را از موسیقی و تقید به آن رها کرده است و صفت سپیدش به همین معنا است زیرا سپید شعری بیقید و بند و رها است اما نه به معنای لاابالی. درست است که مهمترین خاصیت شعر سپید آن است که سنتها را کنار بزند و اوزان و سنن را به شکلی جسورانه به تقابل با خود فراخواند اما گاهی در شعرها و سرودههایی از شاملو وزن و موسیقی را هم میتوان دید.
اما سپید همانطور که از نامش پیدا است بهصورت شفاف سنتها را عامل دست و پاگیر احساس میداند و وزن را مخالف آزادی کلام اما در نهان منکر وجودی آن نیست.
این قالب شعری فاقد وزن عروضی است و ظاهری نثرگونه دارد. سطرها مساوی نیستند و قافیه نیز اگر در آن به کار میرود جای مشخصی ندارد. اما به دلیل برخورداری از منطق و مکانیسمهای شعری نظیر بیان، تخیل، ادراک هنری، آهنگ و تناسبات درونی با نثر متفاوت است.
نمایندگان شعر سپید میگویند شعر یعنی کلام مخیل.
نگاه من سپید را چون دانههای برف در آسمان رها میبیند.
آزاد است مانند نسیمی که بر سرخی شقایق به آرامی
مینشیند، و از شیار باریک لبخندش احساس را به بازی کلمات مینشاند. سبکبال است اما سنگین و وزین، وام گرفته از اصالت آبی گذشتگان خود. اسیر چشمهایی که از درخشش تند نگاهی میگریزند به قداستِ روح شاعرانگی شعر. اما عاشقانه و معصوم ...
شعر سپید یا شعر شاملویی گزینهای از شعر است که در دهه سی خورشیدی ظهور پیدا کرد. تقلیدی است از شعر سپید فرانسوی. شاعرانگی شاخص آن با ادبیات کشورهای غرب قابل قیاس است و در دستهبندی شعر نو فارسی گاه به هر شعری که در قالب شعر نیمایی نمیگنجد شعر سپید گفته میشود.
احمد شاملو مترجم، شاعر، نویسنده ادبی، فیلمساز و پژوهشگر، میتوان او را پدر شعر سپید نامید؛ شاملو کسی است که از او بهعنوان مبدع شعر سپید یا شعر شاملویی در ادبیات معاصر ایران یاد میشود. اما پیش از او نیز کسانی درصدد سرودن شعر منثور برآمدند.
محمد مقدم، تندر کیا، هوشنگ ایرانی، پرویز داریوش، منوچهر شیبانی، بیژن نجدی و علی پورشیرازی (شین. پرتو) از پیشگامان شعر سپید هستند. بهویژه هوشنگ ایرانی تلاشهایی برای رسیدن به شعر منثور انجام داده اما درنهایت موفق نبوده است!
هرچند به گفته دکتر شفیعی کدکنی درک درستی از مفهوم منثور داشته است.
شاملو بانی شعر سپید است و جریان شاعرانه وی در ادامه شعر نیمایی است، که در آن سالها رویداد مهمی در ادبیات معاصر ایران بود. شاملو بعد از ملاقات با نیما به شعر نیمایی روی آورد اما بعد از آن بود که نخستین بار شاملو شعر منثور را جدی گرفت و برای تکامل آن تلاش کرد.
علاوه بر اشراف وی به اشعار قرون گذشته از مهمترین منابع تأثیرپذیری وی ترجمه کتاب عهد عتیق و عهد جدید تورات است. شاملو برخی از اشعار خود را به شکل آرایههای تورات نوشته است اما رهایی از قید و بند را از اشعار غرب وام گرفته است. شاملو با شعر شاعران فرانسوی و البته لورکا و دیگرانی که شیوه کلاسیک را کنار گذاشته بودند آشنا میشود، خود او میگوید حرکت نوین شعری او با لوآر شکل میگیرد. شاملو با وجود بهرهگیری از منابع مختلف زبانی مشخص و منحصر به خود را دارد که در میان شاعران دیگر قابل تشخیص است. هرچند به اعتقاد منتقدان این نوع دقت در نگارش تا حدودی نوشتههای او را دچار ابهام میکند و نیازمند تفسیر. اما نکتهای که از شاملو برای من بسیار جذاب است و توجه مرا به خود جلب کرده، تسلط وی به ادبیات فارسی و همچنین ادبیات غرب و مطالعات وی است.
آنچه در نقدهای شعر سپید از شاملو قابل توجه است مطالعه این شاعر و پیگیری وی در ادبیات و شعر است اما در مقام قیاس متأسفانه ادبیات معاصر ما بهشدت به لحاظ مفاهیم و معنویت در فقر مطلق به سر میبرد.
بیجانی واژهها، نبود اشراق و فقر معنوی را میتوان یکی از دلایل افول ادبیات دهههای اخیر دانست. آنقدر واژهها سطحی شده است که اگر شاعری کلمه یا استعارهای پرمعنا را به کار گیرد با هجمهای از انتقاد روبرو میشود و سراینده را متهم به سخت نویسی میکنند. من این را بهگونهای فرار از مطالعه و تنبلی میدانم که حاصل جایگزین ناآگاهانه تکنولوژی در جامعه بر روح کتاب و خط است. زمانی ادبیات مخصوص طبقه خاص بود با توجه به امکانات آن زمان اما حالا که همه میتوانند در دسترس داشته باشند گاهی فکر میکنم هر آنچه آسان به دست آید پیگیری و ارزشمندی آن هم افول میکند. خود شاملو آثاری دارد که باید سواد و درک بالایی برای آن داشت. هرچند منتقدین میگویند که نگاه ریز و وسواس گونه وی نوشتههایش را به سمت ابهام و نیازمند تفسیر کرده است اما نباید از بار معنایی آن غافل شد و نادیده گرفت که باز هم تأکید میکنم این وامدار مطالعات وسیع و آگاهی وی در زمینه ادبیات بوده است. هرچند میدانم شعاری که الان شایع شده است بر سرم آوار خواهد شد که نباید نوشته جوری باشد که مخاطب بتواند درک راحتی از آن داشته باشد اما من میگویم مخاطب باید سواد درک مطلب پیش روی خود را داشته باشد و اگر ندارد به دنبال آموختن برود. همین راحتی در به دست آوردن و عدم اشتیاق به مطالعه، مخاطبان را بیسواد و شاعران را بهغلط در هجوگویی و سبک انگاری غرق کرده است. حال سؤال من این است تا چه حد سلیقه مخاطب در نوشتهها و آثار هنرمند و ادیب تأثیرگذار است؟ آیا این همان لفظ تربیت شده نگاه بازاری به آثار هنرمند و ادیب است که میگویند باید به سلیقه مخاطب اثری نشر پیدا کند؟ آیا هنرمند و ادیب وظیفهاش ایجاد سلیقه برای جامعه است در راستای رشد و تربیت، یا آن که این جامعه است که سلیقه را تعیین میکند؟ کدام؟
سیمین بایرامی شاعر، نقاش و فیلمنامهنویس