سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: سیمین بایرامی شاعر و فیلمنامهنویس به بهانه زادروز تولد فروغ فرخزاد یادداشتی نوشته است. در این یادداشت میخوانیم:
در هیچ کجا صدایی نیست،
جهان خالی در سکوت از زمزمه بودن.
نشانی نیست
تنها یادی به صفحه عالم باقی ست،
یادی گم که نشانش پیدا نیست.
از خانه دوست نشانی هست،
اما خاموش و در سکوت ..
کجاست دوست؟
فروغ نور درخشانی بود که در هشتم دیماه سال ۱۳۱۳ خورشیدی چشم دنیا را روشن کرد. او در خانوادهای ایرانی و از مادری به نام توران وزیریتبار متولد شد. فروغ دختر سرهنگ محمد فرخزاد، در محله قدیمی امیریه تهران پا به عرصه زندگی گذاشت.
فروغالزمان با قریحهای شاعرانه بزرگ شد اما سختگیریهای مرسوم آن زمان در تربیت و نوع زندگی دختران باعث شد تا وی در سن ۱۶ سالگی با پرویز شاپور ازدواج کرده و حاصل این ازدواج پسری شد به نام کامیار.
نخستین دفتر شعر فروغ شامل سرودههایش در سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۴ بود با عنوان "اسیر" که در دوران زندگی مشترکش با پرویز شاپور منتشر شد. فروغ بعد از آن دفترهای "دیوار" و سپس "عصیان" را هم منتشر کرد اما خود بعدها از انتشار این اشعار ابراز نارضایتی کرد شاید دلیل این نارضایتی موفقیت خیرهکننده فروغ در "تولدی دیگر" بود. آخرین دفتری که در زمان زندگی کوتاه شاعر منتشر شد و شهرت عمومی او را که با انتشار سه دفتر نخست به دست آورده بود به شهرت خاص و کسب اعتبار و مقبولیت بین اهل ادبیات تبدیل کرد.
فروغ که بعد از کلاس نهم راهی هنرستان شده بود و تحصیلات آکادمیک نداشت پس ازجدایی از پرویز شاپور به اروپا سفر کرد و در آنجا با فرهنگ و هنر اروپا آشنا شد و سه زبان آلمانی، انگلیسی و فرانسه را آموخت. بعد از بازگشت به ایران و آشنایی با ابراهیم گلستان و فعالیت سینمایی در استودیو گلستان، تجربه اولین کارگردانی او در سینما را به دنبال داشت. کارگردانی فیلم "خانه سیاه است" که برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شد.
موفقیت فروغ در ساخت این فیلم تقریبا با انتشار کتاب "تولدی دیگر" همزمان بود اما افسوس مرگ تنها انتخاب برای او شد. فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمنماه ۱۳۴۵ بر اثر سانحه رانندگی از دنیا رفت و پیکرش در گورستان ظهیرالدوله تهران به سردی خاک سپرده شد.
فروغ فرخزاد را کلام دوست داشت و احساس او را میشناخت. او شاعری شد بیمرز و جهانی شدنش نه با چهره که با بیان گیرا و آثار هنرمندانهاش است!
فروغ فرخزاد شاعریست که توانست با اشعارش از غفلت مرزها گذشته و به دیار بیگانگان قدم بگذارد. او توانست خود و احساسش را آنگونه که هست در جریان زندگی انداخته و در خروشیدن عقل روحش را به بازی روزگار بسپارد.
او ژاندارک ادبیات زمان خود بود که دانستن درد و فهم آن همیشه سخت است، نه برای او، اما سخت است همگام نبودن با جبر جامعه، که او انگار زاده شده بود تا از پس رنجهایش آن قدر تاثیر بگذارد که بر تنها لرزه انداخته و دلها را به ایمانی زمینی برساند. تا آن جا که از نگاه بزرگان ادب و هنر نظیر اخوان که او را زنی معترض بر ستم زنان شاعری خوب با اشعاری ناب و نجیب میدانست و شاملو که مرگ او را بیرحمانه توصیف کرد. به اعتقاد او، فروغ کسی بود که در مجالی اندک توانست به عنوان یکی از درخشانترین چهرههای شعر امروز تثبیت شود و استاد شفیعیکدکنی او را نجاتدهنده یکی از خصوصیات وزن شعر "در قرن چهارم، به علت کلیشهدار شدن زبان شعری در دورهای که بعدها فراموش شده بود"، توانست آن را از حد رایج و مشخص آن توسعه بیشتری بخشد.
و البته غاده سلمان شاعر سوری او را سرایندهای شگفتانگیز میداند که شفاف است و قدرت زیادی برای آشتی دارد.
فروغ با عطش سیریناپذیر خود را در واقع جستجو کرد. دید، دریافت، اعتراض کرد و درد را آموخت. سوخت تا از قفسی که جامعه برایش ساخته بود رهایی یابد!