سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: در یادداشت سیمین بایرامی شاعر و فیلمنامهنویس میخوانیم:
"شعر، هنر اول جهان است
و اثر هر چقدر شاعرانهتر
پدید آورندهاش هنرمندتر ...!
شعر و نوشته باید بنیادین و چالشبرانگیز باشد به این معنا که پرسشهایی را ایجاد کند که دغدغه کل جهان است. پرسشهایی که از ذات بشر بر میخیزد نه از قوم و قبیله و یا نژاد خاص تبعیت کند.
در مقالههای بسیار از منتقدان داخلی خواندهام که از خیام به عنوان ذهنیترین شاعر یاد شده است نه از منظر پیچیدهگویی یا استفاده از مفاهیم انتزاعی بلکه از یک اتفاق یعنی پرسشانگیزی و مسئلهساز شدن برای انسان و جهانشمول بودن آن نام برده شده است و پرسش اینجا است، چرا شاعرانی نظیر خیام و مولانا نظر جهانیان را به خود جلب کردهاند؟ به واسطه حکمت و عمقی که در ادبیات و نوع نگارش آنها وجود دارد و سادهنویسی در ژرفای حقیقت و واقعیت جهانی.
شاعر در بیان و نوشتن باید نگاه عمیق، اساسی و مسئله ساز به انسان و جهان داشته باشد؛ از رنج جامعه بشری و حقایق خفته در آن، از فقدان ارزشهای حاکم در جوامع و مسئلهمند شدن را از گذشته تا حال با خود داشته باشد.
شاعر علاوه بر شاعرانگی خود و سرودهاش، یک جریان تاریخی را هم در نوشتههای خود دنبال میکند که هم زمان با خود اوست. شاعر در هر عصری مهر و امضای آن تاریخ را پای نوشتههای خود دارد یعنی یک اندوخته تاریخی با حسی در خور تامل و یک تعهد سنگین!
همانطور که قبلا گفتم هنرمند و شاعر یا نویسنده در جایی میتواند خود را پیروز و آثارش را قابل و تاثیرگذار بداند که از بطن و دل اجتماع بیرون آمده باشد. اشراف به وقایع و اطراف خود، دانستن زبان کوچه بازار و در ابعاد بزرگتر آگاهی از رویدادهای جهانی و برای جامعه جهانی تولید اثر کند.
این است همان رسم ماندگاری یک زایش! ...شاعر نباید به فکر سطحیترین نیاز خود باشد که در حال حاضر این مسئله به صورت چشمگیری دیده میشود. به گفته منتقدان اشعار شاعران معاصر و اغلب جوان ما در سالهای اخیر چالشبرانگیز و پرسشگرا نیست زیرا زاویه دید شاعران و نوع و پردازش اندیشه در تولید محتوا و اثر بسیار دخیل است و در سطح بودن اثری سبک را به خورد مخاطب خواهد داد. شاعر در این امکان تضادها و تناقضهای جهانی را باید جوری تصویر کند که از حدود و حصار، خود را به کل و فراتر از روزمرگیهای اجباری برساند. به اعتقاد منتقدان ادبی نگاه هستیشناختی شاعران یونان مشکل آب و نان و مسکن نبوده، بلکه فلسفه در آنجا غالب بوده و به همین خاطر شاعران این دیار اساسا فیلسوف بودهاند.
شعر شبیه فلسفه است. اصلا خود فلسفه است و از نگاه اغلب بزرگان، شعر هنر نخست دنیاست زیرا در هر اثری هر چقدر شاعرانگی آن بیشتر باشد پدیدآورنده آن هنرمندتر خواهد بود.
پس در ادبیات و هنر باید از کلیشه و سطحیگرایی گریزان بود و البته قابل درک است. سخت است نگاهی فراتر از روزمرگی و سطحینگری داشتن اگر دغدغه هنرمند و ادیب تنها کسب و نان باشد.
در نهایت کلام یک ذهن شگفتانگیز کارش ایجاد چالش و طرح پرسش است. مطرح کردن و در عین حال به ارزشهای زیباشناسانه کاملا وفادار بودن اساس یک اثر است.
پرسش اینجاست
تا چه اندازه موفق هستیم"!؟