سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: محمدعلی بهمنی در سال 1321 در دزفول متولد شده است. این شاعر و ترانهسرا در قالبهای مختلف از کلاسیک، نیمایی و سپید به سرودن پرداخته است. وجه غالب شعرهای او غزل است. بهمنی فعالیت خود را با رادیو آغاز کرد در ادامه به کار چاپخانه و انتشارات روی آورد. سال 1378 غزلسرای نمونه کشور و سال 1385 در نخستین دوره جشنواره "شعر فجر" بهاتفاق زندهیادحسین منزوی برگزیده بخش شعر کلاسیک شد و در فهرست چهرههای ماندگار شعر قرار گرفت. "شاعر شنیدنی است"، "عشق است"، "نیستان"، "من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم"، "دهاتی" و "گاهی دلم برای خودم تنگ میشود" عناوین برخی آثار منتشر شده او محسوب میشوند. بهمنی با خوانندگانی همچون همایون شجریان، علیرضا قربانی و زندهیاد ناصر عبدالهی همکاری داشته است. در مورد "ترانه" گفتوگویی با او داشتیم که انعکاس آن را میخوانید.
آقای بهمنی، شما از ریاست شورای شعر و ترانه دفتر موسیقی استعفا دادید که مورد قبول واقع نشد و همچنان به عنوان رئیس شورا فعالیت دارید.
بله. هنوز هستم، منتها این روزها به دلیل کرونا در خانه نشستهام و دورکاری میکنم.
یکسری انتقادها به شورای شعر و ترانه وارد است که چرا با وجود چنین شورایی همچنان ترانههای بد میشنویم؟
انصافا بیشتر اعضای شورا مخالف چنین ترانههایی هستند. چون موافقت با این ترانهها اصلا ظلم به آن فرزندی است که دارد این کار را انجام میدهد و همچنین ظلم به آن فرزندانی است که چنین ترانهای را میشنوند و به آن عادت میکنند. زمانی که افراد میتوانستند در طول سال سه تک ترک منتشر کنند، آدمهایی انتخاب شدند که کاربرد کاری آنها بسیار خوب بود و حرف گوشکن بودند. مثلا وقتی میگفتیم برای شما کلاس بگذاریم، میآمدند در کلاس شرکت میکردند. از زمانی که انتشار ترانه عمومی شد این اتفاقها افتاده است. فکر میکنم ترانهسراها باید از یک آزمونی عبور کنند و بعد وارد این حرفه شوند.
میدانیم به شخص شما هم انتقادهایی شده است. آیا این انتقادها را روا میدانید؟
اگر این انتقادها از طریق یک آدم آگاه اتفاق میافتاد، من میتوانستم پاسخ او را بدهم. یا او را قانع کنم یا اینکه او مرا قانع میکرد. چون آگاهی داشت و میتوانست آگاهی خودش را منتقل کند. مسئله اینجاست که وقتی یک کار ضعیفی از عزیزان بیرون میآید، در خانواده خودشان هم از آنها ایراد میگیرند. ای کاش سایه برخی از خوانندهها بالای سر خوانندههای جدید بود. متاسفانه هنرمندان موسیقی ایرانی خودشان را کنار کشیدهاند و کاری با شکلهای دیگر موسیقی ندارند. الان هر شخصی میآید فکر میکند خودش هم میتواند بخواند. یعنی ما یک کاری را میشنویم که خواننده، شاعر، آهنگساز و تنظیمکننده آن یک نفر است. شورای موسیقی وقتی چنین چیزهایی را میبیند به شورای ترانه ایراد میگیرد که این چه چیزی بود شما فرستادید؟ ولی همان آدم یا از عاطفه دیگران بهره میبرد و یا به یک شکل دیگر کارش را منتشر میکند.
شما مدتی پیش گفته بودید برخی از ترانهها آنقدر بد هستند که خانوادهها نمیتوانند در کنار هم به آنها گوش کنند. همان موقع یک عده میگفتند زمانی که آقای بهمنی در شورای شعر بود به این ترانهها مجوز میداد. واکنشتان به این صحبتها چیست؟
من اگر خودم این کار را میکردم به آنها نقد نمیکردم و از کارم دفاع میکردم. اینطور نبوده است. آن ترانهها را شرکتها یا خود شخص بدون اجازه شورا منتشر میکنند. بسیاری از کارها که بد بودند حتی ترانهشان هم به شورای شعر و ترانه نیامده بود. خودشان میساختند و بعد در صفحهشان در فضای مجازی میگذاشتند. به سراغ شورا نمیآمدند. اگر یک اثری خوب باشد، شورا برای تک تک آنها امکان فراهم میکند و اگر ظرفیت داشته باشند آنها را رها نمیکند. به شورا حمله میکنند ولی واقعیت این است که بسیاری از کارها اصلا به شورا نیامدهاند. وقتی یک کاری منتشر میشود نگاه میکنیم برای کدام شرکت است و بعد با آن شرکت جدل داریم که چرا این ترانه را پخش کردید؟ آنها راحت میگویند ما آهنگ را پیش فلانی آوردیم و کارهایش را انجام دادند ولی آنها هم به ما گفتهاند که مواظب کارهای بعدی باشید.
درباره فعالیت شورای شعر و ترانه بگویید.
اولا اینکه برای خود شورا از طرف حراستها و بخش مدیریتهای بالا یک سری محدودیت گذاشتهاند که چه چیزهایی نباید در ترانه باشد. منتها اکثریت نگاهشان این است که در ترانهها توهینی نباشد. بهطور کلی بخشی از این ترانهها را خودشان به شورا نیاورده حذف میکنند. شورای شعر و موسیقی پیگیر این است که جلوی این کارها را بگیرد ولی همانگونه که اشاره شد یک بخشی را خود شخص نشر میدهد و هیچ مسئولیتی هم بابت پخش آن ندارد. شرکتی که یک ترانه ضعیف میآورد باید به فکر حیثیت خودش باشد. اما وقتی اثر را منتشر میکنند و متوجه میشوند چقدر هواخواه دارد، طبیعی است که یک درآمد زیادی هم به دست میآورند. واقعیت این است که نمیشود شورا را زیر سئوال برد. الان 7 یا 8 ماه است که شورا نگاهش را تغییر داده است. اصلا من به همین دلیل برگشتم. زخمههای زیادی خوردهام ولی نمیتوانم توضیح بدهم که مثلا برخی از ترانهها اصلا به شورا نیامده است. اما کسی به این حرف گوش نمیدهد.
آقای بهمنی چطور میتوانیم ترانهسرای باسواد تربیت کنیم؟
بسیاری از عزیزان هستند که در تهران و شهرستانها نشستهایی برگزار کردهاند و به همشهریهای خودشان درس میدهند. فقط خودشان ترانه نمیگویند که من به آنها حق میدهم. خودم که در شورا کار میکنم میتوانم سواستفاده کنم و ترانه بگویم ولی این کار را انجام نمیدهم. یک عده واقعا دارند دلسوزانه کار میکنند ولی مسئله این است که آن بچههایی که گفتم از زاویه خواهش وارد شورا میشوند حاضر نیستند به آن کلاسها بروند و آموزش ببینند چون از همین راه دارند به مقاصدشان میرسند.
نظرتان در مورد فراهم کردن فضایی برای مشاوره ادبی چیست؟
یک زمانی چنین امکانی وجود داشت. خودم و برخی از عزیزان این کار را میکردیم. الان هم مدیریت پیشنهاد کرده که دوباره چنین کارهایی را انجام بدهیم. تصمیم خوبی است. مسئله این است که برخی از ترانهسرایان که میدانیم توانایی بالایی ندارد به این جلسات نمیآیند چون میدانند از آنها چیزهایی خواسته میشود که در توانشان نیست انجام بدهند.
شما خودتان برای ترانه گفتن چه ملاکهایی را در نظر میگیرید؟ به هر حال ترانههایی ماندگار دارید و خوانندگان محبوب زیادی ترانههای شما را خواندهاند.
زمانی که یک آهنگساز موسیقی میسازد، با تمام وجود ریشهدار خودش در موسیقی کار میکند ولی الان چنین افرادی دیگر در موسیقی نیستند. قبل از انقلاب هر ترانهای اجازه تبدیل شدن به کاست را نداشت و به یکسری ترانهها اجازه میدادند که در جاهای مختلف اجرا شوند. شما سر هر چهارراه بایستید میبینید ترانههایی که رد شدهاند را دارند میفروشند. آدم باید چهکار کند؟ به بعضی از آنها میگویم این کاری که دارید انجام میدهید خیانت به خودتان است ولی طرف میگوید اگر این کار را نکنم به بچهام خیانت میکنم چون پول ندارم. آدم واقعا گریهاش میگیرد. چهکار میشود کرد؟ حکومت باید روی این مقولات نگاه داشته باشد. همان ابتدای انقلاب جلوی ترانه را گرفتند و آن را فقط به سرودهای انقلابی محدود کردند.
آقای بهمنی هنوز هم ترانه میگویید؟
بله. چرا که نه؟ ولی بازده مالی ندارد. البته بعضی خوانندگان که خودشان یک پوشش مالی دارند با اشتیاق پول میدهند ولی مسئله اینجاست که آنها هم درد دل میکنند. یعنی طرف میگوید من به خاطر خودم دارم برای آهنگساز، تنظیمکننده و شاعر هزینه میکنم. او هم درد دل میکند، اما لااقل یک درآمدی هم دارد چون برای خودش معروفیتی دارد. بماند که ما تازه فهمیدهایم که شرکتها یک پولی از خوانندهها میگیرند تا برای آنها سیدی در بیاورند!
آیا وقتی میخواهید ترانه بگویید مفاهیم خاصی را برای ترانه گفتن در نظر میگیرید؟
اصلا ذات شعر یک چیزی در درون خود شخص است که ترانه هم میتواند همین باشد. یک ایرادی که من در گذشته میگرفتم و همان موقع هم خیلیها مثل خودم فکر میکردند این بود که وقتی یک آهنگساز یک موسیقی را به ترانهسرا میداد طبیعی بود که شما بهعنوان ترانهسرا میبایست بتوانید حس آن موسیقی را شعر کنید. یعنی بخشی از ذهنیت شما خواست ذهن خودتان نبود بلکه بین شما و آهنگساز تقسیم میشد. اما بعد قواعد به مرور تغییر کرد و دیگر ترانهسرا ابتدا میتوانست ترانه بگوید تا بعد آهنگساز روی آن ملودی و آهنگ بگذارد. از آن زمان دیگر این آهنگساز بود که میگفت ما مجبور هستیم بر مبنای حس شاعر کار کنیم. در گذشته با هم مینشستیم و کار میکردیم. هیچوقت فاصله نداشتیم. خوانندهها هم پیش از اینکه یک کاری را اجرا کنند با خود آدم زیست میکردند. حالا این زیست میتوانست چند ساعت باشد یا یک روز باشد. به هر حال یک نشستی بین ما بود و یک صمیمیتی با هم داشتیم. آهنگساز، ترانهسرا و خواننده با هم زندگی میکردند و به همین خاطر طبیعتا اشکالات کار کم میشد. الان اینطور نیست. برخی از ترانهسرایان خوب ترانههای خود را نگه داشتهاند تا یک خواننده برای کارشان گیر بیاورند. بخشی از ترانهها را هم بدون اسم خودشان به آنطرف آب میدهند. نمیشود هم گفت چرا؟ به هر حال آنها هم باید زندگی کنند. اما من در هر صورت نمیخواهم قاطی این نوع کارها شوم. همین نخواستنها باعث شده که عرصه ترانه بسیاری از خوبان را نداشته باشد. تعدادی را داریم که دارند زحمت خودشان را میکشند و از خودشان راضی هم هستند، اما واقعیت این است که جمعیت مدام دارد فراتر میرود. آن موقع 15 میلیون نفر بودیم و حال حاضر ببینید چقدر هستیم. جلوی همه اینها را که نمیشود گرفت. به ویژه که دلسوزی کردهاند و گفتهاند همه بیایند. اینطور که نمیشود. باید یک امتحانی داشته باشد. اما به هر حال این را نخواستهاند.
به نظر شما عمدهترین مشکلات ترانهسرایی در دو دهه اخیر چیست؟
در نظمی که به هم خورده و وجود ندارد. برای بررسی این موضوع باید نگاهی به گذشته داشته باشیم. سال 1342 وارد رادیو ایران شدم. رئیس وقت شورای شعر، آن زمان میگفت یک آهنگساز هم باید با صدای خواننده آشنا باشد و هم زمانی که یک شاعر را پیدا میکند او را ببیند و بعد سه نفری با هم بنشینند و کار کنند. آهنگساز حق ندارد که جز پاره اول آهنگ چیزی به شاعر بدهد. باید ببیند شاعر میتواند از پس آن بربیاید بعد بنشینند با هم درباره کار صحبت کنند. متاسفانه الان این مقوله گم شده است. بعدها یک آزادی برای ترانهسرا گذاشتند که ابتدا ترانه بگوید و بعد ترانه را تحویل آهنگساز بدهد. از یک نگاهی فکر میکردند این کار درست است. در چنین شرایطی مثلا یک دانشجو صادقانه آمد و گفت من شعر را دوست دارم و هنوز ترانه کار نکردهام ولی به پول این کار نیاز دارم. حالا نیاز یک بخش است ولی هوشمندی در ترانه گفتن یک بخش دیگری است و تا حدودی ذاتی است. ترانه را رایج کردند و هر کسی یک ترانه مینوشت و میآورد. وقتی ترانهها را میخواندیم متوجه میشدیم شبیه این ترانه را چندین بار شنیدهایم. زمانی که انتشار تک ترک شروع شد بنا بود در طول سال سه کار از این ظرفیتها گرفته شود و بعد بر مبنای همین سه کار شرایط آنها شناخته شده و معلوم شود با این ذات یک نسبتی دارند. البته این مسئله برایشان مهم نیست. یعنی اختیار از دست دلسوزانی که برای ترانه کار میکردند گرفته شده است. قبلا تعداد عزیزانی هم که برای ترانه کار میکردند اندک بود ولی همانها میتوانستند از پس موسیقی که ضرورت داشت بربیایند ولی الان اینطور نیست. برای هر کدام از افرادی که کارشان تصویب میشود باید محدودیتهایی در نظر گرفت. هر کدام از این کارها باید به جای خودشان انجام شوند. یک نفر صورت حساب میآورد که من برای این ترانه فلان تومان پول خرج کردم و اجازه دهید که منتشرش کنم. وقتی آن ترانه را میخوانیم متوجه میشویم که انتشار این ترانه به ضرر خودشان است. زمانی هم که با آنها صحبت میکنیم و میگوییم شما دارید به خودتان زیان میرسانید، میگویند اینطور نیست، کارهای ما خوانده میشود. میگوییم اگر بخواهند این کار را بخوانند باید مجوز بگیرند ولی میگویند ما مجوز ترانه را میگیریم و بقیه آن دیگر به ما ربطی ندارد. در حال حاضر عزیزی که ترانه میآورد تا مجوز بگیرد، با آهنگساز و خواننده کاری ندارد. پول زیادی هم به ترانهسرا نمیدهند که بخواهد چند ماه زندگی خودش را با آن بگذراند و مجبور است چندین ترانه جدید تولید کند تا خرجش در بیاید. این حجمی که پیش آمده ظرفیتهایی است که باید دیده میشده ولی دیده نشده است. از شروع دوره ترانهسرایی انگار یک مهربانی وجود داشته که اگر میخواهد ترانهای سروده شود جوانها هم حضور داشته باشند. به عقیده من حضور جوانها قابل احترام است چون برخی از آنها نیاز دارند ولی این نیاز برای هنر هیچکاره است. این کارها شما را در یک خطی نگه میدارد که هیچ نسبتی با هنر ندارد. در گذشته یک نگاه و دقتی روی این مسئله بود. شرایط موسیقی هم اینها را پذیرفته بود. خود موسیقی اینها را میشناخت. متاسفانه الان روزی 250 ترانهسرای جدید در شورای شعر و ترانه داریم. خواسته یک محبتی میشوند که این محبت از یک زاویه زخمههایی به موسیقی، شعر، ترانهسرا و صدای خواننده است.
فکر میکنید چرا موسیقی پاپ نسبت به قبل از انقلاب ترانههای ماندگار کمتری دارد؟
در این اتفاق نهایی که برای شورای شعر و ترانه در یک سال اخیر افتاده، مدیریت پیگیر چنین آفرینشهایی است. شورا در نظر گرفت که هر خواننده در طول سال سه تک ترک بدهد و در طول سال از بین کارهایش نمونههایی را در بیاورد. برخی از شرکتهای موسیقی اعتراض کردند که ما چهکاره هستیم؟ در نهایت آن قانون که باید در طول سه تک ترک منتشر کنند، برداشته شد. اگر جلوی ترانهسراها گرفته شود که کارشان را از ابتدا به شورا نیاورند و به شرکتها بدهند و بعد شرکتها آهنگها را به شورا بفرستند، هم جلوی زبان شرکتها گرفته میشود و هم اگر شورا با شرکت روبرو باشد، طبیعی است که میتواند آن را رد کند. یک جوان که میآید در شورا بغضش را خالی میکند و میگوید من به این کار نیاز دارم، بالاخره در بین اعضای شورا یک دلسوزیهایی هم به وجود میآید.
این موضوع که بسیار بد است. از سر دلسوزی که نباید مجوز داد.
بله. من هم میگویم بد است. ترانهسراها باید ترانه خودشان را به شرکتها بفرستند و شرکتها هم ترانهها را به شورا بیاورند. در آن صورت شورا از این دغدغه راحت میشود. مثلا یک خانم میآید و میگوید من میخواهم با فروش این ترانه برای بچهام شیر بخرم، شما باشید چهکار میکنید؟ شورا باید چهکار کند؟ بالاخره یکی از اعضای شورا دلش میسوزد. شما اگر ترانهها را به شرکت ببرید، این دلسوزیها مربوط به شرکت میشود و اگر سودی هم کند با آن شرکت است. هنوز این اتفاق نیفتاده که کارها نباید تنها به شورا بیایند ولی الحمدلله دارد جلوی آن گرفته میشود. یکی از گفتارهای من این بود که در این شرایط من هم دلم برای آن ترانهسرا که میآید میسوزد و هم دلم برای ترانه و موسیقی میسوزد. چقدر میتوانیم بغضمان را به گلوی خودمان بریزیم و به اشخاص نه بگوییم؟ من میگویم باید شرکتها ورود کنند و آنها را راهنمایی کند یا حتی کلاس بگذارند. از این زاویه دارد کارهایی صورت میگیرد و امیدوارم درست شود. یکسری ضوابط هم تثبیت شده که مجوزها براساس آن ضوابط صادر شود.
کدام ضوابط تثبیت شده است؟
بیشتر این است که مسئولیت به گردن شرکتهای موسیقی بیفتد. شرکتها باید ترانهها را به شورا بیاورند. ترانهسراها در نهایت باید با شرکتهای موسیقی همکاری کنند، پس بهتر است که از همان اول بروند با آنها همکاری کنند.
عامیانه شدن ترانهها به چه چیزی برمیگردد؟ چرا حرفهای بد میشنویم و سطح ترانهها پایین آمده است؟
خوشبختانه هنوز موسیقی اصیل ما از این ماجرا مبرا است؛ ولی خود موسیقی جهانی اینطور شده است. یعنی موسیقی جهانی هم محاوره شده و مثل گفتمان میماند. برداشتها اینطور است که ترانهسرا دارد یک گفتمانی را با یک جمع یا کشوری انجام میدهد ولی این گفتمان نمیتواند در هنر هم زاویه خودش را داشته باشد. این زاویهها باید در هر شکل یک فرصت دیگری که میتوان در شعر محاوره به دست آورد را نشان بدهد. زمانی که یک کار ریشهای انجام میدهیم، نمیتوانیم ریشه را خراب کنیم. از نظر من اگر ترانهها محاورهای خوب شوند هیچ اشکالی ندارد ولی اگر ضعف داشته باشد با آن مخالف هستم. برخی از ترانهسراها یک کلامهایی را میگویند که زننده است ولی وقتی به آنها میگوییم این چه ترانهای است، میگویند همه مردم در حرف عادیشان این حرفها را میزنند.
شخصی که این حرف را میزند، از تاثیرگذاری ترانه باخبر است ولی چرا نمیآید از چیزهای خوب بگویید؟
به خاطر اینکه این کاره نیستند. یکدفعه متوجه شدهاند که از این راه میشود پول در آورد. وقتی از من خواستند که به شورا برگردم، همین صحبتها را با شورا مطرح کردم و گفتم باید شرایط تغییر کند. الان هم یک مژدههایی دادهاند که ترانهها به شرکتها میروند. اگر ترانهها به شرکتها بروند دیگر خبری از آن خواهش و تمناها نیست، مگر اینکه فرض بگیریم یک شرکتی دستش بالاتر از این چیزها باشد.
به نظر شما این بحثی که الان در ترانه به وجود آمده را میتوان با دوره سبک واسوخت مقایسه کرد؟
حتی از آن دوران هم بدتر شدهایم؛ اما خوشبختانه این امید وجود دارد که شرایط بهتر شود. با مسئولان ریشهای این حوزه صحبت کردهام. در هر صورت امید وجود دارد که بهتر شود. وزارت ارشاد قبول کرده و شورای شعر و ترانه هم این ضابطهها را قبول دارد. این کار به تازگی اتفاق افتاده است. روی بخشهایی از دستورالعملها صحبت داشتیم که بنا شده بخشهایی اصلاح شود. این کار را مدیریت دفتر موسیقی پیگیری کرده است.
در این وضعیت چطور میتوان از ترانهسراهای خوب حمایت کرد؟
حقیقت این است که هیچکدام از ترانهسراها نیاز به حمایت ندارند. فکر میکنم کلاسها را بیشتر کنند و از یک عده که اوضاع مالی مناسب ندارند پول نگیرند. یک فرصتهایی را فراهم کنند تا افرادی که دوست دارند آموزش ببینند و بعد خود آنها هم یاد بگیرند و بتوانند آموزش بدهند. به هر حال وقتی طرف آموزش نبیند همینطوری یک چیزی میگوید و همان هم پخش میشود.
آیا در زمینه ترانه میشود استعدادیابی کرد؟
ما نمیتوانیم استعدادها را کشف کنیم، خود شخص یا خانوادهاش او را کشف میکنند. در گذشته هم بیشتر پدرها یا مادرها میآمدند و میگفتند فرزندمان یک همچنین علاقهای دارد. خودم و همدورههایم در میدان ارگ با این جوانها کار میکردیم. حتی آدمهایی که از نظر سنی از ما بزرگتر بودند هم میآمدند. ما هم دلمان میسوخت و از خدایمان بود که باز هم ترانهسرای خوب داشته باشیم. الان هم عزیزانی هستند که شاید به پول این کلاسها نیاز نداشته باشند و یا معرفتشان باعث شود که پول زیادی نگیرند ولی در هر صورت کلاسهای زیادی هم گذاشته میشود که از جوانها پول زیادی میگیرند.
شما کتاب ترانه هم منتشر کردهاید. در مورد انتشار کتاب ترانه چه نظری دارید؟
برای خود شخص سودی ندارد ولی اهمیت درونی و وجدانی چرا. من ترانههایم را در قالب کتاب هم منتشر کردهام تا اگر کسی بخواند یک آموزهای بگیرد. از این نظر نمیشود کتاب ترانه را نادیده گرفت. تمام فرزندانی که حتی با نسبت خودشان با شعر و ترانه میتوانند خیلی کارها انجام بدهند کنار کشیدهاند. واقعیت این است که اوضاع اقتصادی خوبی ندارند. شما در خانه نشستهای و بهانهات هم این است که کرونا آمده، پس زندگیات چه میشود؟ به ویژه اگر زن و بچهای هم داشته باشید. خودم 6 فرزند دارم که آنها الحمدلله خودشان رشد کردهاند ولی به هر شکل در همچنین شرایطی یک پدر باید چهکار کند؟ واقعا خانوادههایی را میشناسم که مرد خانه مریض است و همسرش میرود در خانههای دیگر کار میکند.
نظرتان درباره کپیبرداری ترانهها چیست؟
یک زمانی این آزادی را گذاشته بودند.
یعنی آزادی کپیبرداری؟!
ببینید، آنقدر کپیها زیاد است که هر چقدر هم تلاش کنند نمیتوانند جلویش را بگیرند.
چرا ترانه به این روز رسیده است؟
شده تُرانه!
به نظر شما چه باید کرد؟
همین همتی که شما الان دارید یا عزیزان دیگر دارند. البته در همین شرایط چه بد و بیراه که به من نمیگویند. هر بار یک متن یا صحبتی داشتهام که منتشر شده است، یک تعداد بیشماری سراغ من آمدهاند و یک چیزهای عجیب وغریبی گفتهاند. به تندی میگویند "ای وابسته به حکومت، روزی به خدمتت خواهیم رسید" و از این چرت و پرتها، در صورتی که عقلشان نمیرسد من به حکومت چهکار دارم. دلیلش این است که من در ایران ماندهام ولی جالب اینجاست که از سال 1342 تا الان کار کردهام.
اگر بخواهیم یک مروری بر ادوار تاریخی ترانه داشته باشیم، در کدام دوره در اوج بوده است؟
اگر خوبش را بخواهید همان ریشههای اولیه، اما اگر کارهای یک مقدار جهانیتر بخواهید همان ترانههایی که پیش از انقلاب سروده شد. بخشی از آن ترانهسرایان از دست رفتند و بخشی هم از میهنشان دور هستند. ترانهسرایانی که در داخل کشور داریم خیلی درخشان هستند، مسئله اینجاست که چون میبینند فلان دوستشان کار نمیکند میگویند ما هم کار نکنیم. در صورتیکه اگر علاقه دارند وضعیت ترانه خوب باشد باید کار ادامه پیدا کند. میبایست از فرصتها استفاده کنند. برخی کار هم میکنند ولی متاسفانه شرایطی پیش آمده که دستها از رسیدن به یک درآمد خوب برای آنها قطع شده است. بالاخره آنها هم باید زندگی کنند، آن هم با قیمتهایی که روز به روز در حال افزایش است.
در چنین شرایطی نظام فرهنگی چهکار باید کند؟
نظام فرهنگی برای خودش چهکار کرده است که بخواهد برای ترانه بکند؟ دلخوشی و برگشت من به شورای شعر ترانه به این دلیل بود که افرادی مرا خواستند که در وجود خودم به خاطر دلسوزی آنها مدیونشان هستم. آن قولی که به من دادند کم کم دارد شکل میگیرد. الحمدلله دارند برای شرکتهای موسیقی هم مینویسند که نباید هر کاری را ارائه بدهید.
مبحث نقد به نظرتان میتواند در حوزه ترانه کارساز باشد؟
نقد اگر تبدیل به کتاب شود فروش نخواهد رفت، مگر اینکه در نشستها حرفی زده شود. همپای عزیزانی که درک میکنند، یک عده هستند که شما را محکوم میکنند. نقد میتواند کارساز باشد، منتها باید شرایط آن وجود داشته باشد. اگر شرایط در زاویه خودش میماند، آدم بدش نمیآید شعر و ترانه بگوید. الان این همه ترانهسرا دارند فعالیت میکنند ولی همچنان ترانهسراهای گذشته در ذهنمان هستند.
آیا ترانههایی به شورای شعر و ترانه میآید که شما از آن لذت ببرید؟
بله. من زمانی که به استانها میرفتم عزیزانی را در روستاها پیدا کرده بودم که وقتی شعر آنها را میشنیدم لذت میبردم. اینها شرایطی ندارند که خودشان را معرفی کنند. یک برنامهای را راه انداختیم تا به هر طریقی شده با آنها گفتوگو داشته باشیم. برخی از آنها ترانههای خوبی میگویند ولی آهنگسازان قبول نمیکنند از آنها کار بگیرند.
در میان ترانههایی که سرودهاید به کدام ترانه تعلق خاطر بیشتری دارید؟
به همه ترانههایم تعلق خاطر دارم.
میخواهم از ترانهای نام ببرید که هنوز وقتی آن را میشنوید حال خوب برایتان به همراه دارد.
این موضوع دو وضعیت دارد. یک زمان شما یک ترانهای را در زاویه دید خودتان و دلخوشیها یا گرفتاریهایی که دارید میسرایید که بیشتر ترانههای امروز اینطوری است. یک موقع هم ذات خود هنر و شعر در ذهنتان است که مینویسید و میسرایید. من سالها پشت سر هم شعر میسرودم. شعر یک نفر دیگر را میخواندم و خوشم میآمد و میگفتم من هم در این وزن شعر بگویم، در صورتیکه ذهن باید انتخاب کند شما چه بسرایید. یکبار در یک سفر متوجه شدم که انسان باید شعر را دوست داشته باشد و خود شعر هم باید انسان را دوست داشته باشد. بعدا فهمیدم همه هنرها همین است. یعنی شما باید آن را دوست داشته باشید و آن هم شما را دوست داشته باشد و شما را پذیرفته باشد. در این صورت ذهنتان خود به خود و بیاختیار کار میکند و چیزی مینویسید، بدون اینکه نگاهی روی آن داشته باشید. نمونههای بسیار عزیزی داریم که حتی فراتر از این هم هستند. شما میبینید یک شعری را نوشتهاید که دلتان نمیخواهد حتی یک کلمه آن را عوض کنید، در صورتیکه رویش فکر نکردهاید. در واقع میبینید یک شعری که یک یا دو روز رویش فکر میکردید و میگفتید را در نیم ساعت یا سه ربع گفتهاید. تازه قبلا 5 خط میگفتید و الان شعر شما 7 یا 8 خط شده است. این به ذهن شما برمیگردد که برایتان همچنین فرصتهایی را درست میکند تا نگاه متفاوتی داشته باشید. خدا کند که همه این شکل از تجربه را داشته باشند، نه آنکه بگویند حالا ما مینشینیم و این را میگوییم. این اتفاق در شعر کمتر میافتد و در ترانه زیادتر است، چون وقتی شعر میگویید به شما پول نمیدهند ولی برای سرودن ترانه یک زاویه دیدتان هم روی پول است. البته در ترانه گاهی این اتفاق میافتد که فلانی به ترانهسرا میگوید در این ترانه میخواهم یک همچنین حرفهایی باشد. این ترانهسرا با حرفهایی که شما اشاره میکنید در پیوندهای خودش میتواند یک کار خوب برای شما انجام بدهد ولی همین حرفها را خودتان هم میتوانید بنویسید و دیگر درس دادن به شاعر ندارد. هنر یک ذات است که هنرمند باید آن را در خودش تشخیص بدهد. برخی دیر متوجه آن میشوند. هنرمندانی را داشتهایم که این مسئله را بسیار زود متوجه شدند. بسیاری از آنها را هم خیلی زود از دست دادهایم. واقعا بیشتر هنرمندانی که در جهان متوجه این مسئله شدهاند در سن کمی از بین رفتهاند. این موضوع در خود ما هم هست. زنده هستیم ولی فهم در ما از بین رفته است. شرایط نگذاشته که آن را داشته باشیم.
آیا نکتهای مانده که بخواهید به آن اشاره کنید؟
واقعا صحبتی نمانده است. حرف در یک دورههایی یک زوایایی را برای پاسخهای منطقیتر باز میکرد و حتی برای خود آدمها هم خوب بود، اما الان اگر شما سخن بگویید فحش میشنوید! ترانه به هر شکل یک هنر ماندگار برای نسلها است. ما هنوز داریم با برخی از ترانههایی که پیش از انقلاب ساخته شدند زندگی میکنیم. جوانهایی که حتی آن دوره را هم تجربه نکردهاند با آن دوره زندگی میکنند. واقعیت این است که ترانه انسان را فراتر میبرد. هنرمند خودش برای خودش جایگاه فراتری ندارد، بلکه هنرش او را برتر میکند. اگر مدعی باشد که برتر است به خودش ضربه میزند. هنرمند باید برتری خودش را در اثرش نشان بدهد. بسیاری از جوانهایی که کارشان را میآورند و ناله میکنند، پسفردا روبروی خودمان میایستند و میگویند شما میتوانید مثل ما ترانه بگویید؟ در واقع مدعی هستند. مطبوعات هم در اختیارشان است و در خود اینستاگرام و جاهای دیگر به سرعت فحش میدهند. آنقدر موسیقی کشورهای دیگر در حافظهها هست که دیگر انگار با شعر و موسیقی خودمان نزدیکی زیادی ندارند. اینهایی که میگویم ابتدا دنبال نیاز مالیشان هستند. طرف تحصیل میکند یا میخواهد به خانوادهاش کمک کند. بعضی از آنها میآیند یک چیزهایی را برای من فاش میکنند که من مجبور میشوم گوشهایم را بگیرم. میگویم تو را به خدا نگو، اصلا آدمی نیستم که بتوانم با شنیدن این سخنان طاقت بیاورم. انسانهایی هم هستند که ساکت شدهاند، چون میدانند حرفی که میزنند را حتی بچه خودشان هم گوش نمیکند. طرف میگوید وقتی میخواهم بچهام را نصیحت کنم و او را در یک راهی قرار بدهم بچهام میگوید پدر اگر یک راهی برای خودت جور کرده بودی دیگر نیاز نداشتی که بخواهی من را راهنمایی کنی!