سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: جمالالدین اکرمی نویسنده، شاعر و تصویرگر، کتابهای حوزه کودک و نوجوان را به دو بخش "ماندگار" و "گیشهای و سوپرمارکتی" تقسیم کرد و به هنرآنلاین گفت: کتابهای سوپرمارکتی متونی هستند که هر نویسنده تازهکاری فکر میکند میتواند آن را به عرصه ادبیات راه بدهد و درصدد چاپ آن برمیآید. معمولا این کتابها در فروشگاهها و یا دکهها فروخته میشوند و دارای تصویرگریهای بسیار خامی هستند. ادبیاتی که ویرایش نشده و ماجراهای آنها چنگی به دل نمیزند. اما عمدتا بچههایی که خیلی ادبیات را نمیشناسند و یا پدر و مادرهایی که متوجه تفاوت این دو نوع ادبیات نیستند به سمت خرید این آثار میروند. شمارگان کتابهای سوپرمارکتی معمولا خیلی بالاتر است در حالی که هزینه بسیار کمی دارند. اصولا ناشران برای تالیف این متون پولی به نویسنده نمیدهند. کتابهایی که نگاه سهلانگارانه به ادبیات کودک دارند و ناشر خود را ملزم به رعایت نکاتی که در ادبیات هست نمیداند.
او کتابهای ماندگار را ادبیاتی دانست که با شاخصهای ادبیات داستانی و غیرداستانی همراه است و ادامه داد: این نوع متون با ملاک ارزشیابی هماهنگ هستند. چندین بار تجدید چاپ شدند. مخاطب دارند و بارها بارها خوانده میشوند. زاویه دید نویسنده خلاقانه است و از ایدههای تکراری استفاده نکرده و کپیبرداری ندارد. در مورد ادبیات غیرداستانی هم ملاکهای سنجیدهای داریم که نیازمند است نویسنده به آن مسلط باشد.
اکرمی با اشاره به بحث سانسور در ادبیات کودک و نوجوان، اظهار داشت: نهادهای دولتی سعی کردن با جایگزینی کلمه "ممیزی" به جای سانسور از بار منفی آن کم کنند ولی در شکل اجرایی چیزی را حل نکرده است. سانسور از مواردی است که ادبیات ماندگار را دچار چالش میکند و نویسنده به خود سانسور تبدیل میشود. کتابهای ترجمه که میتوانند جایگاه مناسبی پیدا کنند حذف میشوند. بسیاری از نویسندگان و مترجمان درگیر این موضوع هستند. این فاجعه است که کتاب را تغییر میدهیم و در متن اصلی دخالت میکنیم. به نظرم اگر خیانت نباشد، غفلت است. پدیدهای که در کمتر کشوری دیده میشود. آزادی قلم تابع مقرراتی است که از پیش تعیین شده و نویسنده را در پیشبرد حوزه نویسندگی خودش محروم میکند.
او با بیان اینکه کتابهای کودک دامنه گسترش بیشتری نسبت به نوجوانان دارد، افزود: بسیاری از نوجوانان جذب کتابهای درسی میشوند و احساس میکنند کتاب خواندن وقت آنها را میگیرد. البته این نگاهی است که عمدتا خانوادهها به بچهها تحمیل میکنند. به همین دلیل شمارگان کتاب نوجوان کمتر از کتاب کودک است از نظر کمیت هم قابل مقایسه نیستند.
اکرمی با این توضیح که بخش زیادی از ایدههای کتابهای تالیفی از ترجمه گرفته شدند، تصریح کرد: با متون ترجمه توانستیم ژانرهای گوناگون را کشف کنیم. بیش از 200 کشور با تفاوتهای بومی مختلف در دنیا وجود دارند. نیاز است با ویژگی زندگی مردم در کره زمین آشنا شویم. همچنین با گونههای متفاوت و خواندنیهایی که در ادبیات کودک و نوجوان وجود دارد. اما این پرسش پیش میآید که چرا مخاطب و ناشر بیش از اندازه به ترجمه بها میدهند؟ طبیعی است وقتی کالایی هزینه کمتری دارد به سمت آن میرویم. از آنجایی که در حوزه انتشار کتاب خیلی تابع کپیرایت نیستیم و مجبور نشدیم در ازای ترجمه حتما به نویسنده و یا تصویرگر پولی پرداخت کنیم در نتیجه بسیاری از ناشران به سمت کتابهایی میروند که ترجمه باشد و هزینه کمتری دربر داشته باشد. برای نشر کتاب تالیفی هم باید حقالتالیف پرداخت شود و هم این که ناشر حق تصویرگری را پرداخت کند. نوشتن کتاب یا ترجمه آن درست مانند سازنده یک ماشین و تعمیرکار میماند. سازنده از دانش بالایی برخوردار است و تعمیرکار قرار است نقص قطعات را برطرف کند. کتاب تالیفی باید بارها و بارها بازخوانی و ویراستاری شود و به درجهای برسد که به عنوان ادبیات شناخته شود. اما در حوزه ترجمه افرادی فکر میکنند با دانستن زبان کافی است تا یک اثر را روانه بازار نشر کنند به همین دلیل ترجمه گسترش پیدا کرده است. البته تصور مخاطب هم این است کتاب ترجمه حرفهایتر است و بیشتر علاقهمند هستند با مرزهای ناشناخته روبرو شوند. بسیاری از بچهها که مینویسند ترجیح میدهند از اسامی خارجی در قصهها استفاده کنند. تمایل خواندن کتاب خارجی و زندگی در آن سوی مرزها در ذهنشان پهلو به پهلو حرکت میکند.
او شناخته شدن یک نویسنده را از دلایل کشانده شدن طیف مخاطب به سمت آن کتاب دانست و ادامه داد: کتابی با استقبال روبرو میشود که به نیاز خواننده توجه کند. فضای تبلیغاتی پیچیدهای وجود دارد برخی اوقات نیاز را کودک خودش حس نمیکند بلکه برای او ایجاد میکنند. طیفی داریم که به سمت کتاب "هیجانی" گرایش دارند. ناشران امروز هم به سمت آن هجوم بردند و عمدتا هم این کتابهای هیجانی فانتزی، ترجمه هستند. برای ناشر هم میزان فروش کتاب مهم است و توجهی به نیاز عاطفی و بومی کودک ندارد. در این بخش حتی با ناشران بسیار معروف و رده بالایی روبرویم که به شدت به ادبیات هیجانی دامن میزنند. در نتیجه ناشرانی که به ادبیات ماندگار، جدی و تعریف شده روی میآورند از این قافله عقب میمانند و ناچار میشوند به سمت ادیبات هیجانی بروند تا مشکل فروش خود را حل کنند. در این راستا نوعی تخریب در ادبیات به وجود میآید. یک نیاز کاذب برای کودک که چند شاخصه دارد؛ نخست اینکه کتاب ترجمه باشد. دوم، ماجرای متوالی و پشت سر هم داشته باشد. سوم عمدتا در این آثار طنز بیشتر مورد توجه است و مهمتر از آن میزان تخیل است. هر چه فضای فانتزی قدرتمندتر باشد کودک بیشتر به سمت آن هجوم میآورد و گرایش پیدا میکند. تصمیم ندارم ادبیات فانتزی را در مقابل ادبیات واقعگرایانه و بومی رد کنم، بلکه میگویم این نیاز باید متعادل باشد؛ یعنی به همان اندازه که کودک به خواندن کتاب فانتزی و تخیلی اشتیاق نشان میدهد نباید از واقعیت جامعه خودش و موقعیتهای اطراف زندگی غافل باشد. اصل اول هنر و ادبیات ارائه شناخت به خواننده در مورد محیط اطراف خودش است و اینکه در چه جهانی زندگی میکند. در حالی که برعکس این متون موجب میشود بچهها در دنیای تخیلی زندگی کنند و واقعا احساس کنند به نیاز مقطعی خودشان دست پیدا کردند. اگر ناشران به ادبیات بومی گرایش پیدا کنند میتوانند موفق باشند.
اکرمی با این توضیح که غیر از ناشران و نهادهای مرتبط با ادبیات کودک برای گزینش کتاب خوب با خانوادهها روبرو هستیم، اظهار داشت: اگر پدر و مادر در انتخاب کتاب آگاهی نداشته باشند طبیعتا کودک هم آگاهی پیدا نمیکند. البته آموزش و پرورش میتواند مبلغ بزرگی برای کتابخواندن و انتخاب نوع کتاب باشد. میتوانیم لیست کتابهای خواندنی را از بین گزینههایی انتخاب کنیم، در ابتدا به شورای کتاب کودک اشاره میکنم که قدیمیترین نهادی است که بیش از 50 سال فعالیت دارد. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز با ردهبندی سنی سالانه فهرستی را از کتابهایی که در حوزه ادبیات درجهبندی شدند، تهیه میکند. نهادهای دیگر مانند لاکپشت پرنده نیز فهرستی دارد از آثاری برگزیده. آموزش و پرورش نیز در پایان کتابهای درسی متونی را جهت مطالعه پیشنهاد میدهد. البته انتخاب آموزش و پرورش نسبت به نهادی دیگر بستهتر است. ضمن اینکه نهادهای پراکنده دیگری نیز در سطح محدودتر به این موضوع میپردازند.
او با بیان اینکه نهادهایی نیز برای ترویج کتاب و کتابخوانی فعال هستند از جمله کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، گفت: باشگاه کتابخوانی نیز در شهرهای مختلف کتاب را با تخفیف میفروشد. نهادهای محلی در سالهای اخیر گسترش یافتند تا ضعف آموزش و پرورش را در این زمینه بپوشانند. متاسفانه آموزش و پرورش هیچگاه نتوانسته به رسالت تاریخی خود دست پیدا کند و به عنوان ترویجدهنده کتاب و کتابخوانی شناخته شود و یا زنگ کتابخانه داشته باشد. کتابخانه مدارس به شکل بایگانی درآمدند. چند سالی است که شاهد جشنواره "دانایی توانایی" از سوی آموزش و پرورش هستیم که در مدارس به شکل محدودی برگزار میشود. جالب است برندههای این کتابها نویسندگانی وطنی هستند ولی جایزهای هم دریافت نمیکنند. این رویداد بیشتر به صورت الگو است تا فرایند؛ یعنی نوعی نمایش است نه اتفاقی که در سراسر کشور گسترش پیدا کند تا کتاب خواندن در مدارس به عنوان ابزار و گسترش دانایی کودک و نوجوان شناخته شود. همچنان برخی معلمان بچهها را برای خواندن کتاب غیردرسی تنبیه میکنند. کتاب غیر درسی پدیدهای وقتگیر شناخته میشود. حجم تکالیف مانع شده که بچهها بخواهند به علاقه خود برسند. سالها وزارت ارشاد وظیفه خود میدانست از کتابهای که جذاب و مورد تایید است نسخههایی را خریداری کند و به کتابخانهها بدهد. یا نهاد کتابخانهها به عنوان کتابخانه عمومی این وظیفه را داشت. ولی میبینیم سال به سال این بودجهها کمتر و کمتر میشود.
اکرمی اضافه کرد: نهاد تبادل کتاب که عمدتا در تهران و شهرهای بزرگ فعالیت دارد اتفاق جالبی است و میتواند الگو باشد برای گسترش کتابخوانی و میتوان به عنوان فرایند به آن نگاه کرد چرا که بسیاری از کتابهایی که خواندیم در دسترس دیگران قرار میدهیم و بدون خرید صاحب کتاب جدیدی میشویم. این بحث هم همیشه وجود دارد که چگونه کتاب را به روستاها برسانیم. در این مبحث با دو عامل رساندن کتاب به روستاها و گسترش امکانات مالی برای خرید کتاب روبرو هستیم. کانون بحث کتابخانههای سیار را راه انداخت اما متاسفانه این اتفاق گسترش پیدا نکرد.
او با مطرح کردن این پرسش که چرا واقعا سبد خرید خانوادهها خالی از کتاب است؟ اظهارداشت: این سئوال سالهاست وجود دارد و بارها راجع به آن صحبت شده ولی نتیجه درستی از آن گرفته نشده است. در حوزه صنعت نشر با ضعف بزرگی روبرویم در واقع بخشی از یارانههای دولتی در حوزه کتاب استفاده میشود یارانهای است که در همه جای دنیا وجود دارد ولی متاسفانه در کشورمان در حال کمتر و حذف شدن است. قیمت کتاب نیز در این سبد نقش دارد. نیاز به کتاب در ردههای چندم قرار دارد و خانواده احساس نمیکند بچه باید کتاب بخواند و این هزینه بابت نیاز روزانه صرف میشود. چه چیزی اقتصاد کتاب را دچار ضعف میکند غیر از پیامدهای اجتماعی؟ میتوان گفت ترویج کتاب چه از نهادهای دولتی و چه از طرف نهادهای خصوصی بسیار ناچیز است. در رسانهها کمتر درباره ضرورت کتابخوانی سخنی میشنویم.