سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: از جنوب ایران است، سرزمین لهجه‌های شگفت و اوراد و رقص‌های آئینی و فکرِ جنوبی را به فارسی ادا کردن. مردی که اکنون در آستانه هشتاد سال‌گی است و در جوانی‌اش همراه با دوستانش، گونه‌ای از شعر سپید را در میان انداختند که با الگوی مسلط شعری دوره خودشان متفاوت بود؛ شعری که به تعبیر شاعر بزرگ "منوچهر آتشی" شـعر ناب بود.

یارمحمد اسدپور و هرمز علی‌پور و آریا آریاپور و سیدعلی صالحی داشتند در آن دوره پر هیاهوی دهه پنجاه شمسی به بیان و زبانی تازه و خاص می‌نوشتند که از منظر زیبایی‌شناختی و زبان‌شناسیک بسیار متفاوت از شعر دوره خود بود. زبان در شعر آن‌ها و به‌خصوص در شعر او، دستگاهی در جهت ادای معنا نبود بلکه یک فضای جادویی و بی‌حد و مرز بود که دائم از درونش به ساخت و سازهای تازه کلامی و ادای "مــفـهوم" می‌رسید؛ مفهومی که در دل متن است و نیت پنهان مولف که نیاز به رمزگشایی کلامی و ساختاری داشت تا به آن برسی:

" سپیده‌دم است

 پلک در ادای مرثیه می‌بندم

هنگام که دعا از بازو می‌افتد

مرگ می‌زند

یکریز

طالع نحسی را!".  (از کتاب بر سینه، سنگ‌ها بر سنگ‌ها، نام‌ها)

شعر او نه به شعارگرایی مطلق و ایدئولوژیک بودن دهه پنجاه نزدیک بود، نه بیان و لحن شاملویی داشت، نه مانند اخوان و نادرپور و توللی تغزلی و ریتمیک بود؛ شعر او امضا و بافتار و بیان تازه‌ای در شعر نوی فارسی بود؛ شعری که زبان مصرفی و روزمره را درهم می‌شکست و بر ویرانه‌های آن، زبانی منحصر و نو می‌ساخت که درونش غوغایی از مفاهیم و تاویل‌هاست:

" چگونه بگویم

 از زخمی که بر گُرده‌ی ماه می‌نشیند

اکنون که سپیده می‌زند

میانِ آب و پنجره

در اَمانِ تو خواهم بود

بی فکر و خیال

در ارتفاعی که تو مرا برده‌ای

گریزی جز پرواز نخواهم داشت.

بر نگاه کودکانه‌ی من

غوغایی از عشق نشسته است".    (از کتاب بر سینه، سنگ‌ها بر سنگ‌ها، نام‌ها)

در دهه پنجاه و شصت در شعر ایران فعال بود و بعد ناگهان گویی از ازل نبوده است!! دیگر نه نامی و نه شعری و نه حرفی از او! ساده‌دلانه گمان می‌کرد جامعه‌ ادبی و دوستداران شعر و به‌خصوص دوستان همراه و یار غار قدیمش، از او و شعرش خواهند گفت و شعرهایش میان مردم خواهد چرخید اما دریغ که حقیقت وجهی دیگرگون و تلخ داشت؛ حقیقت همان خودبینی و انحصارگرایی ذاتی نوع بشر بود و بس!

در حالی که او سر در خود و منزوی و درگیر زندگی روزمره شده بود، یاران سابقش یعنی سیدعلی صالحی و هرمز علی‌پور نه کوششی برای بیرون آوردن او از انزوا کردند، نه سعی به متصل کردن او به ناشران، نه نامی از او به میان آوردن! ماند و ماند تا پیر شد و بی‌زبان‌تر از قبل و خجول‌تر از قبل. تا اکنون که در  آستانه هشتادسالگی است، گاه و چند جوان‌هایی به شعرش و نامش و خدمتش به شعر نوی فارسی توجه نشان می‌دهند. حقیقت شعر و شعر خوب هرچند هرگز دفن و دچار فراموشی مرگ‌آلود نمی‌شود و شعر خوب او و دیگران بالاخره دیده می‌شود و باز هم در صحنه ادبی می‌آید، اما این تراژدی را نمی‌توان نادید گرفت که او در حد و شان ادبی خودش دیده نشد، نامش سال‌ها در میان نیامد، آثارش سال‌ها منتشر نشد، و شکاف و فاصله‌ای شدید میان شعر او و شعر جوان ایران ایجاد شد.

قبلاً هم در یادداشتی درباره او نوشته بودم که او نه مانند سیدعلی صالحی بود که در دهه شصت رندانه و عافیت‌طلبانه به نوعی از ساده‌نویسی و مخاطب‌گرایی روی آورد و مشهور هم شد! نه مانند هرمز علی‌پور بود که با هوشیاری و فرصت‌نگری خودش را به شعر قدرتمند و تازه‌نفس "جریان شعر هفتاد" گره زد و او هم در حد خود نامی دست و پا کرد و در صحنه ادبی ماند.

یارمحمد اسدپور ساده‌دلانه در انزوا و روزمره‌گی‌ها ماند و سال‌ها شعر قدرتمندش و نوگرایی‌اش و راه‌گشایی‌اش به فراموشی سپرده شد! تا این چند سال اخیر که با سنی بالا، در فضای مجازی فعالیت می‌کند و همین فعالیت اخیر موجب شد کم و بیش برخی دوستداران شعر و به‌خصوص نسل شاعران جوان به او و شعرش توجه و رجوعی دوباره کنند. به‌هرحال بعد از سه دهه، باز هم شعر ناب و خوبش و خدمتش به شعر نوی فارسی درمیان افتاده و دارد سنجیده و دیده می‌شود؛ و البته این یک اصل است، اینکه شعر خوب و شاعران خوب، ممکن است در دوره خود درست دیده نشوند، اما بالاخره از دل غبار روزگاران بیرون می‌زنند و دیده و خوانده و سنجیده می‌شوند؛ همان‌طور که در این چندسال اخیر است که شعر هوشنگ چالنگی بزرگ و شعر بیژن الهی نابغه و شعر فیروزه میزانی و منصور اوجی دارد دیده و خوانده می‌شود و ارزش‌های زبانی و زیبایی‌شناسیک آن‌ها سنجیده می‌شود.

یارمحمد اسدپور شاعری خاص، با افق دید و زبانی خاص بوده و هست؛ نامی که در تاریخ ادبی ایران ثبت و جاودان است و بی‌شک بارها و بارها در دوره‌های مختلف به اشعارش رجوع خواهد شد...

این نوشتار را تقدیم می‌کنم به روح یکی از بهترین شاعران زن ایرانی "نسرین جافری" که او هم مانند اسدپور کم دیده و خوانده شده تا که کِی غبار سطحی‌نویسان و مُدسازان ادبی فرو نشیند و او و شعر کم‌نظیرش در معرض خوانش و سنجش مجدد قرار بگیرند...

رضا قنبری؛ شاعر و منتقد ادبی