سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شقایق مدی نویسنده این نمایشنامه، به هنرآنلاین گفت: این اثر روایت جنون است. میتوان گفت به تعبیری سرگذشت انسانهایی است که سختترین شرایط روانی و دردناکترین بیماریهایی روانی را تجربه کردهاند و البته شرایط زندگی اجتماعی آنها به گونهای بوده که اختلالات روانی را در آنها دامن میزده است؛ شاید اگر در شرایط دیگری زندگی میکردند، اختلالات آنها کنترلپذیرتر میشد ولی اینگونه نیست. عدهای از آنها آگاهانه خودشان در بوجود آمدن شرایط زندگیشان بهطور مستقیم دخیل هستند و تا حدود زیادی این شرایط نتیجه انتخاب خود آنهاست؛ در مورد عده دیگر، انتخاب آگاهانه خودشان نقش کمرنگی داشته است.
او که این نمایشنامه را در سبک رئالیسم نوشته است، ادامه داد: متن در پایان به سوی سورئال شدن پیش میرود. بهطوری که صحنه آخر آن را میتوان به صورت کاملا سورئالیستی اجرا کرد. بدین معنا که چیزی دارد اتفاق میافتد که حقیقت دارد اما واقعیت ندارد. همانطور که سورئالیستها بدان معتقدند. گرچه در نمایشنامه مسایل اجتماعی بهطور گستردهای عنوان میشود و شخصیت اصلی نمایشنامه یک دانشجوی فلسفه است، به هر چیزی از بعد هستیشناسانه نگاه میکند و یا مثل ژانر جنایی در آن جنایت رخ میدهد، اما آنچه بیش از همه در آن نشان داده میشود، اختلالات، بحران و از هم گسیختگی روانی اشخاص نمایش است و یک درام روانشناسانه محسوب میشود. پارهای از این اختلالات آنقدر پیچیده هستند که درمان قطعی آنها غیرممکن و کنترلشان بسیار سخت است. اینکه فکر کنیم همه آدمها، هر چند از لحاظ روانی سالم به نظر برسند، در شرایط گوناگون، بر ذهن و روان خود تسلط و کنترل دارند، یک پندار سادهانگارانه است. پس تمرکز ویژه من بر روان آدمهاست.
مدی با بیان اینکه داستان نمایشنامه از جایی شروع میشود که غزل دانشجوی دکترای فلسفه در بحران روحی عمیقی به سر میبرد، افزود: او چیزهایی را دیده و به کشف و شهودی رسیده است که خواب را از چشمان او ربوده. او حتی میترسد درباره تمام چیزهایی که کشف کرده با کسی سخن بگوید. غزل در مییابد ضمیر ناخودآگاهش خاطرهای تکاندهنده از دوران کودکی او را در خود آنچنان پنهان کرده بوده که غزل به کلی آن خاطره را از یاد برده تا اینکه شبی بر حسب اتفاق، اقوام خانواده مادریش را در حالی میبیند که چهره واقعی خودشان را به دور از نقابهای اجتماعی که هر روزه بر چهره میزنند نشان میدهند. این اتفاق سر آغاز کشفهای دیگر در گذشته خود غزل و افراد خانواده مادریش و روابط اجتماعی حاکم بر قشری از جامعه که خانواده مادری بدان تعلق دارند، یعنی گردانندگان باندهای تبهکاری و ارتباط آنها با سایر افراد جامعه میشود. او در مییابد نمیخواهد در میان این آدمها و مطابق شرایط آنها زندگی کند ولی قدرت آن را ندارد که خود را از این مهلکه نجات دهد. این شرایطی است که خیلی از ما آدمها در زندگی با آن مواجهه میشویم، گاهی ما توان تغییر زندگی خودمان و شرایطی که در آن گیر افتادهایم را نداریم. مگر آنکه دست به اقدامی کاملا غیرمعمول و قاطعانه بزنیم. اقدامی که شجاعت میخواهد.
نویسنده "در مهمانی بالماسکه تنها گربهپوشها اسم شب را میدانند" تصریح کرد: در شرایطی قرار گرفتم و ناگهان دیدم، جهان پیرامونم بهطرز نگرانکننده و فاجعهآمیزی در حال فرو ریختن است و پیش پایم یک مرداب ظاهر شد که اگر یک قدم جلو میگذاشتم راه بازگشتی نبود. اگر بخواهم آنرا طوری توصیف کنم که همه متوجه شوند باید بگویم شرایطی مثل همین بحران کرونا بود، مدت بسیار زیادی در این شرایط زندگی کردم و ناگهان در کمال ناباوری دیدم تمام جهان پیرامونم به این شرایط گرفتار آمد. دیدم آدمها از زندگی کردن در این شرایط به ستوه آمدهاند، درست زمانی که این شرایط برای من کاملا عادی شده بود. شرایطی را زیستهام که تقریبا برای بیشتر آدمها زیستن در آن شرایط غیرممکن است. گاهی لازم است آدم نه بهخاطر یک ویروس همهگیر بلکه خود را در مقابل آدمهایی که دچار همهگیری بیوجدانی شدهاند قرنطینه کند. پس دست از سفر و گشتوگذار برداشتم و سفری به درون را آغاز کردم. افرادی وجود دارند، جنایاتی که مرتکب میشوند را کاملا طبیعی میدانند و با دلیل و منطق من درآوردی که مختص به خودشان است و حتی گاهی فیالبداهه آن را از خودشان درمیآورند، توجیه میکنند. حتی افرادی هستند که بهعنوان کارشناس در جهت توجیه آنها حرف میزنند که البته تمام اینها از قبل برنامهریزی شده است. اینگونه آدمها، کلی نقل قول از آدمهای مهم و معروف بلد هستند بدون اینکه از اندیشه این آدمها با خبر باشند بلکه فقط یک جمله را از داخل یک کتاب بریدهاند و چون آن جمله در حال حاضر منافع آنی آنها را توجیه میکند، آن جمله را طوطیوار تکرار میکنند.
او با این توضیح که اگر کاراکترهایی را خلق کردهام که شرایط زندگی بسیار سخت و یا ویران کنندهای را تجربه میکنند، از لحاظ روانی متعادل نیستند و چیزی نیست که خودم آن را تجربه نکرده باشم، اظهارداشت: به درون زندگی آدمهایی که درون باندهای تبهکاری گرفتار شدهاند، سرک کشیدهام و برای آشنایی با آنها اقداماتی انجام دادهام که انجام آنها ریسک مطلق بود. ریسکی که کمتر کسی جسارت ارتکاب آن را به خود میدهد به ویژه اگر زن باشد. البته این بار اولم نبوده است.
کتاب "در مهمانی بالماسکه تنها گربهپوشها اسم شب را میدانند" نوشته شقایق مدی در شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 25 هزار تومان از سوی انتشارات نمایش منتشر شده است.
مدی در مقطع کارشناسی ادبیات نمایشی و کارشناسی ارشد کارگردانی فارغالتحصیل شده است. در سال 82 از انجمن فیزیک برای نوشتن داستانی علمی تخیلی "به نام مرا در آسمان دفن کنید"، لوح تقدیر دریافت کرده است. او از سال 90 نوشتن نمایشنامه برای رادیو را آغاز کرده است. آخرین نمایشنامهای که برای رادیو نوشته یک اثر 10 قسمتی به نام "گدایان محبت" نام دارد که به کارگردانی صدرالدین شجره از رادیو نمایش پخش شد.