سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: می گوید "جدیترین موضوع زندگیاش طنز است." اما راست نمیگوید. هیچ چیزی برایش از نجاتبخشی "عشق" مهمتر نیست. "نامه/ سیب/ سکوت" و پیش از آن "به جای همه کلامها، سلام" گواه این تعلق است. نمیدانم واقعاً آیا برای این عشقش از کجا یا از چه کسی الهام میگیرد؟! ولی همیشه روزگارش را عاشقانه دریافته است. چنان عاشقانه که انگار همه هستی را معشوقهای یگانه میبیند. معشوقهای که در حضورش آداب دان میشود و مهربان و خودباخته. شعرش برای کسی نیست اما همه سهمی در آن دارند. در جملههایش خود را میبینند و یا خود را صدا میزنند.
"نامه/ سیب/ سکوت" مجموعه جدیدی از سعید فلاحفر است. او را از نزدیک با اشعار و دغدغههای اجتماعیاش میشناسم و اغلب تلخ و دردناک و البته نسخهای که با عشق برای درد ایام جهان تجویز میکند. چارهای که به معجزه میماند و عشقی که شایسته معجزه است. پس دور از انتظار نیست که عشق را "جهانبینی نجاتبخشی" بداند که از سویی ریشه در همه تاریخ و هویت بشری دارد و از سویی هم با طعم و زبان تازه شاعر دوباره معنا میشود. عشقی که نه خلسهآور است و نه همچون بعضی نمونههای ادبی آن، آکنده از حقارت و انفعال. در عوض هم انسانساز است و هم برانگیزاننده و تعالیبخش. عشقی که به نعمت مهر نزدیکتر است تا بلیه جنون. هم چاره آلام زندگی است و هم خود زندگی. هم راه است، هم مقصد. شاید عشق همان معشوق گم شده است و معشوق؛ عشقی است که نحیف و نزار از میانه فراموشکاری زندگی، ناچار، فرار کرده است.
جلد کتاب را نگار بیضایی دوست طراحی کرده که سایهای است از یک قاب خالی بر دیواری کهنه. از آشنایی که نمیدانمش کیست. کیستی گنگ و غیرضروری. اشارهای به آنچه بر شاعر گذشته و نوید از معشوق بیچهرهای که در خود عشق دم به دم زاده خواهد شد. اوهامی راستین و تعبیر شدنی. واقعیتی در پردههای وهم. اعتباری که نه با نام، نه با چشم و خال، هرگز هبوط نمیکند.
در امواج گیسوان تو رازی است
که نهنگها را برای جستن دیوانه میکند
و مرا
و خیال رودخانههای بیتابی را
که در گردش بیپایان فصلها
دامنت را نشانه رفتهاند
تا جای بوسههای تو گرم است
به معجزه نیاز نیست
کتاب، سرشار از تصاویر ساده زندگی و طبیعت است. مجموعهای مصور که خیال را نشانه میرود. قاب از پی قاب چنان چیده شده است که دورترین آنها هم، سخت آشنا به چشم میآید. نگاه آموخته شاعر در زبان نقش، کلام را - سهل اما ممتنع - ابزار دیدن و دیدار کرده است. گویی لحن و آهنگ جملهها؛ رنگآمیزی در خطوط میان حروف و واژهها میشوند و عشق همان میشود که بوی سرشار زندگی است. ترکیب واژگانی از عناصر زندگی ایلاتی و روستایی و بهرهبرداری از بار احساسی و معنایی از اسامی و پدیدههای طبیعی هم در کنار همه نامها و عناصر شهری، به باورپذیری، طراوت و شکوه تصاویر افزوده است.
میان اردی بهشت و بهار
چوپانی شغل عاشقانهای است
رمه آرام میچرد
و چوپان
زیر سایه تک درخت دشت
خیال دخترکان آبیپوش آبادی را
با شیر تازه و داغ میبلعد
فضایی که این گونه رها و تاویلپذیر شکل گرفته، میتواند با هر اشاره محدودکنندهای خراب و مخدوش شود. میتواند شمول جهانی و ماهوی آدمی را زیر سئوال ببرد. اما استفاده به جا و دور از افراط از اسامی خاص و ارجاعت شیرین مربوط به آن، مثل؛ انار ساوه، گلهای قمصر و کاشان، ترانه عارف، الوند و کارون، پرندههای میانکاله، دوتار خراسانی و... علاوه بر هویتبخشی و القاء تعلقات زمانی و مکانی، نه تنها قیدی بر این سیالیت و فراخی نیست که به طرز کمنظیری هم صمیمیت متفاوتی برای مخاطب ایجاد میکند. کتاب دایره واژگانی قابل تشخیصی دارد. اگر چه نارنجها و سیبها و غزالها و دخترکان و نارونها و کوچهها و پنجرهها و کلاغهایش؛ از کنایهها و طعنههای رایج عبور کرده و در فضای معلق واقعیت و اسطوره ایستادهاند. اشارات تاریخی اشعار را هم نباید از جنس تلمیحات ساده و سنتی مرسوم دانست. چرا که با جان تازهای، در جریان زبان تازهای خودنمائی میکنند.
پیراهن یوسف
خونین باشد
یا آغشته به بوی پیامبری
پیش از آن که رمه بازگردد از چرا
چندین راز نهفته را آشکار میکند
اشعار کتاب تقید عروضی ندارند اما وسواس در آهنگ و انتخاب درست کلمات در نحو و ارکان زبانی چندان است که کمتر شکل دیگری از آن را میتوان تصور کرد. مخصوصاً که تشخص آوایی و ریشه تفاوت معانی مترادفات با دقت، مورد نظر بوده است. همچنین بازیهای نمایشی و تصنع در به کارگیری صنایع ادبی، با وجود تنوع بسیار، در حداقل ممکن و نزدیک به هیچ است. در میان قطعات کتاب کم نیست ترکیبات و جملهها و تعبیرهایی که به یاد ماندن مجموعه را سادهتر کرده است؛ دختر نوبالغ حیاء / حوصله آسمان / دوش ناتوان خانه / ردیف و قافیه و حسرت / صدای شرقی هزار / سرشار از مروارید، از لبخند / ناکام و کال /. برخورداری از برخی حسن ختامهای دلنشین را هم باید به این دست تعابیر و لحظهها اضافه کرد.
و ناگهان
گردنت را که زائیدهی پندارهاست
دوباره
غرق بوسه میکنم
در اغلب قطعات، کلام و مضمون و محتوا، شکل و ساختار و... در اندازه قابل قبولی در هم تنیده و یکپارچه است. چنان که هیچکدام نه تقدمی بر دیگری دارد و نه برتری آشکاری که نشان از شعرسازی باشد. باید گفت ظرف و مظروف شاعر، یگانه غیرقابل تفکیکی هستند که؛ همزمان و در هم، با هم خلق شده و با هم عرضه میشوند. عموماً وحدت کلام و بیان و حرف در همه ابعاد رعایت شده است و به ویژه کلام و کلمات، قوت زبان و استحکام، لطافت و طبع، آوا و سخن و... در همه اجزاء و ارکان، علاوه برهمنشینی و تناسب ذاتی، از وحدت تاریخی و جغرافیایی برخوردارند. (البته این وحدت را نباید با وحدت زمان و مکان در هنرهای نمایشی اشتباه گرفت.) وحدتی از نوع سنخیت در "جنس زبان"، "ارزش بیان"، "دغدغههای محتوایی" و بالاخره "جهان بینی" که لازمه هر شعر کامل و منسجمی محسوب میشود.
گاهی
این شعرها
مثل پیراهنی که در باغ جا مانده
بوی شکوفهی سیب میدهد
مجموعه شعر "نامه/سیب/سکوت" سعید فلاحفر را نشر آوینه در 128 صفحه و شمارگان هزار نسخه چاپ و منتشر کرده است.