سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: رولان بارت در مقاله مشهوری؛ روش سنتی نقد ادبی که بر اساس قصد خالق اثر و جزئیات زندگی هنرمند و نویسنده، متن و اثر را مورد بررسی و تفسیر قرار میدهد به چالش کشیده و با تکیه بر استقلال متن و اثر، پیشنهاد میدهد که پدیدآورنده و عقاید و مقاصد او از اثر جدا باشد. این نظریه به "نظریه مرگ مولف" شهرت پیدا کرده و بیگمان نقطه عطفی است که تاریخ هنر و ادبیات را به دو دوره قبل و بعد از آن تقسیم میکند. پیشتر تنها شیوه رسمی درک و نقد اثر با آشنائی از شرح حال مولف، سوابق خانوادگی، عقاید و کلیت تجارب و جهانبینی او آغاز میشد. با طرح نظریه مرگ مولف این الزام به کلی کنار گذاشته شد و بحثهای تازهای در اصالت اثر و اولویت صاحب و خالق اثر میان پژوهشگران، ادبا و هنرمندان در گرفت. حتی باید اذعان کرد؛ سوءتعبیرها و سوءاستفادههایی نیز، خواسته و ناخواسته، از این اختلاف به کارزار هنر و ادبیات کشیده شد.
گروهی همچنان طرز تلقی و قصد نویسنده و هنرمند را اساس درک اثر میدانند و گروهی دیگر معتقدند که هر اثری بعد از خلق، خالق خود را ترک کرده و زندگی مستقل خود را آغاز میکند. گروه سومی هم راه میانهای را در پیش گرفتند که تلفیقی از این دو قطب قطعی بود. استدلال این گروه اخیر، علاوه بر استقلال پدیده آورنده و اثر این بود که با وجود اعتقاد به این تفکیک، همچنان نامهایی مثل شکسپیر، مولوی و موتسارت و... در حافظه جمعی و تاریخی باقی مانده و این نشان میدهد که همچنان وابستگیهای قابل درکی میان اثر و خالق اثر برجا میماند.
در این موضوع مقالات بسیاری نوشته شده و رقابتهای داغی برای اثبات حقانیت هر گروه شکل گرفته که خارج از موضوع این مختصر است. اما آن چیزی که در میان این افراطها و تفریطها مورد بیتوجهی قرار گرفته، پدیدهای است که نگارنده آن را "استحاله مولف" مینامد.
"خداوند این سرزمین را از سپاه دشمن، دروغ و خشکسالی دور نگهدار."
بیاید فرض کنیم تفسیر این نیایش داریوش هخامنشی میان عوام، مورخین و باستان جامعه شناسان با فرض مولف یا مرگ مولف چه خواهد بود. آیا ایرانیان باستان دروغگو بودهاند و یا این سند محکمی است بر راستگویی ایشان؟
"رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود"
این مصرع از غزلیات حافظ را چگونه باید تفسیر کرد؟ چه معنایی برای آن قابل فرض است؟ هوسرانی که دست در دامن معشوقی برده و دیانتش را به باد داده است؟ یا عارفی که در لحظههای شوقانگیز حضور، ظواهر دینداری را یک سر منکر میشود و بر باد میدهد؟ برگردیم به نظریه مرگ مولف. اگر قائل به مرگ مولف باشیم، بدون در نظر گرفتن اندیشهها و سوابق شاعر، به تصویری دوگانه و موازی از تعبیری عارفانه و امیال تنانه در بیت خواهیم رسید. از سوی دیگر با اتکا به نقطه مقابل این نظریه و شیوه اعتدالی میان این دو، به تناسب، برداشتهای دیگری واقع خواهد شد. اما آنچه در این نمونه در میان غالب مخاطبان و منتقدان به چشم میخورد، حاصل پیش فرضی است که برای شاعر ساخته و پرداخته شده است. چنانچه حافظ را گره در زلف "قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت" بزنیم و او را مومن و عارفی از جهان بریده بدانیم که ارادهاش از می و مستی، همواره حال و هوای وصل الهی است، به وضعیت موجود نزدیک شدهایم. توسل به قیاس تطبیقی آثار مشابه نیز، به سبب همین طرز تلقی، تفاوتی در این ماجرا نخواهد داشت. به تعبیری در این شیوه تاویل و تفسیر؛ پایبند مرگ مولف بودهایم اما از طرفی اثر را با مولفی نوساخته و زائیده فرضیات و باورهای غالب عمومی، معنا کردهایم. در اینصورت اثر با مولف شناخته میشود. اما نه مولف فیزیکی و واقعی؛ بلکه به واسطه مولفی که در نام و چهره و... با خالق اصلی اثر یکی است اما با ویژگیهای استحاله شده و متفاوت. گوینده این غزل حافظ است اما حافظی که مخاطب امروزی برای خود ساخته، پرداخته و میشناسد. بیتوجه به اینکه تا چه حد آیا به حافظ و خالق اثر و واقعیات تاریخی شباهت دارد یا نه. یا باید شباهت داشته باشد یا نه.
این استحاله همیشه به مدد مرور زمان و یا فراموشی و اشتباهات تاریخی و... شکل نمیگیرد و ممکن است بنا به مقتضیات زمانه و جامعه و... یا حتی هدایت سازماندهی شده هم به وجود بیاید. مثلا به این نمونه شعر معاصر میتوان اشاره کرد:
"مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد. آن وقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد"
در تجسم و تصور این قطعه از شعر "به باغ همسفران" در کتاب حجم سبز سهراب سپهری چه تفاوتی برای مخاطب دارد که؛ برخی آن را برگردان صحنه استعمال مواد مخدر در پناه تخته سنگی میدانند و یا اینکه تخیل خالص از کسی که وجوه زندگی خود را وقف طبیعت میداند با تعبیری خیالانگیز و ذهنی. چرا که مخاطب شعر سپهری نه قائل به مرگ مولف است و نه اعتبار تاثیرگذاری برای روایت یک پژوهشگر و منتقد ادبی و واقعیات زندگی شاعر قائل است. بلکه این گروه مخاطبان؛ شعر سپهری را با ارجاع به مولفی تفسیر میکنند که خود و هم نسلانشان خصوصیاتش را - با شباهت و یا بیشباهت - برگزیده و ساختهاند. رابطهای که مولف در آن وجود دارد اما با هویت و شخصیتی که به دلایل مختلف در چشم خواننده و شنونده، دچار استحاله خودخواسته یا دیگر خواسته یا مخاطب خواسته شده است.