سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: امام حسن مجتبی(ع) دومین امام شیعیان در شب نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری قمری در مدینه منوره متولد شدند و نخستین فرزند خانواده امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) هستند.

نام "حسن" به معنای نیکو را پیامبر(ص) برای ایشان برگزیدند. کنیه امام حسن مجتبی(ع) را "ابومحمد" و "ابوالقاسم" گفته‌اند. برای ایشان القابی هم‌چون مجتبی (برگزیده) و سید (سرور) و زکی (پاکیزه) برشمرده‌اند.

در بیشتر منابع، امام حسن (ع) را شبیه‌ترین افراد به رسول خدا (ص) وصف کرده‌اند. پیامبر اکرم (ص ) به امام حسن (ع) و برادرشان امام حسین (ع) علاقه خاصى داشتند و فرمودند که حسن و حسین فرزندان من هستند.  به پاس همین سخن امام على (ع) به سایر فرزندان‌شان فرمودند: شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.

درباره جود و بخشش امام مجتبی (ع) هم حکایات و روایات متعددی بیان شده است. آیه اطعام، آیه مودت و آیه مباهله نیز درباره ایشان و پدر و مادر و برادرشان نازل شده است. حضرت امام حسن مجتبی(ع) دو بار کل دارایی‌شان را در راه خدا بخشیدند و سه بار نیمی از اموالشان را به نیازمندان دادند. به دلیل بخشش‌های فراوان ایشان را "کریم اهل بیت" خوانده‌اند.

امام حسن (ع) نزدیک به 6 ماه به اداره امور مسلمین پرداختند.

درباره امام حسن مجتبی(ع) کتاب‌های متعددی نوشته و به چاپ رسیده. همچنین شاعران آیینی اشعاری در وصف ولادت ایشان سروده‌اند.

معرفی 10 عنوان کتاب که با محوریت زندگی امام دوم شیعیان نشر یافتند:

1- "ناسخ التواریخ" نوشته میرزا محمدتقی سپهر- کتاب فروشی اسلامیه

2- "حسن(ع) کیست؟" نوشته فضل‌الله کمپانی-انتشارات فراهانی

3- "نگرشی به صلح امام حسن(ع)" اثر ابراهیم طاهری- صبر سرخ

4- "داستان‌هایی از زندگانی امام حسن مجتبی(ع)" فرزانه حیدری

5- "تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی(ع)" نوشته سیدمهدی میرزایی- انتشارات مهام

6- "یادگار آفتاب" پژوهشی در زندگانی و سیره امام حسن مجتبی(ع) از ابوالفضل هادی‌منش

7- "مسند الإمام المجتبى أبی محمد الحسن بن علی علیهما السلام‌" نویسنده عزیزالله عطاردی‌- ناشر عطارد

8- "امام حسن علیه‌‌السلام پرچمدار صلح و آزادی" نوشته مهدی پیشوایی- انتشارات توحید

9- "زندگانی امام حسن مجتبی علیه‌‌السلام" نوشته سیدهاشم رسولی‌محلاتی- دفتر نشر فرهنگ اسلامی

10- "زندگانی حضرت مجتبی علیه‌‌السلام" نوشته حسین عمادزاده اصفهانی- انتشارات اسوه

 

نمونه چند شعر آیینی:

زیر پایش خدا غزل می‌ریخت

غزلی را که از ازل می‌ریخت

آن امامی که تا سحر دیشب

روی لب‌های من غزل می‌ریخت

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و زحل می‌ریخت

آن کریمی که در پیاله‌ی دست

هر چه می‌ریخت لم یزل می‌ریخت

از هر آن کوچه‌ای که رد می‌شد

حسن یوسف در آن محل می‌ریخت

تیغ خشمش ولی زمان نبرد

رنگ از چهره‌ی اجل می‌ریخت

شتر سرخ را به خون غلتاند

لرزه بر لشکر جمل می‌ریخت

آن امام که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می‌ریخت

حمیدرضا برقعی

 

تو آمدی، رمضان سفره ضیافت

شد شب تولد تو تازه ماه رویت شد

همین که در دو جهان کار تو کرامت شد

 خیال من دگر از روز حشر راحت شد

 به شکر آنکه برای خدا حسن شده‌ای

چهار رکعت یومیه‌های من شده‌ای

 همیشه پشت در خانه تو مهمان است

 بیا ز خانه که در کوچه راهبندان است

 هر آن کسی که گدایت نشد، پشیمان است

 الا که گوشه‌ای از سفره‌ی تو ایران است

 چه خوب می‌شد اگر قبر تو در ایران بود

 شب ولادت تو صحن تو چراغان بود

محمد رسولی

 

 از نیمه ماه رمضان ماه بر آمد

با آمدنش فصل غم ورنج سر آمد

شاد است رسول دوسرا حضرت طاها

زیرا که کنون سبط کبیرش به بر آمد

در بیت علی غلغله وشور بپا شد

جبریل امین شاد بر او جلوه‌گر آمد

گو یوسف مصری برود باز به چاهش

چون یوسف زهرا زدل چاه بر آمد

شد نام نکویش حسن ونیک بگویم

این نام زدرگاه خدای قدر آمد

باید که فراموش کنی حاتم طائی

بر سلسله جود و کرم راهبر آمد

او کشتی صبر است به دریای بلاها

ایوب که باشد چو علی را پسر آمد

ای شیعه مبارک به تو این روز خدایی

از بحر ولایت به تو این تاج سر آمد

اسماعیل تقوایی

 

کار ما نیست غزل بافتن از نام حسن

کام ما مست عسل یافتن از جام حسن

حسنی نیست لبی کز لب لعلش نمکد

صد و ده بار نمک‌گیر شده کام حسن

حسن بن علی از بس بغل مادر بود

مادری شد همه عمر و سرانجام حسن

چند روزیست که زهرا به تبسم گوید

مثل پیغمبر اکرم شده اندام حسن

حسنی بودن ما لطف حسینی دارد‌

ای خوش آن صید که افتاد ته دام حسن

حمزه کش هم که شود وحشی، اگر احمد خواست

آخر الامر حسینی شود و رام حسن

گفت: راوی نمک سفره ایجاد علی

نمکین‌تر ز حسن نیست به اولاد علی

خالق روی حسن وجه خودش را رو کرد

فتبارک شد و احسنت به خود با او کرد

احسن خلقت خود را که حسن نام نهاد

نظر انداخت بر این حسن و دو صد هو هو کرد

قبله روی حسن را که تکامل بخشید

مثل محراب بر او نقش، دوتا ابرو کرد

اولین یوسف زهرا که به دنیا آمد

یوسف مصر تمنای وصال از او کرد

پرده از دسته گل سبز محمد برداشت

خلق شد باغ و بهشت و همه را خوشبو کرد

شرح کوثر شد و خورشید جهان گستر شد

عطری از مشک دمید و به سرش گیسو کرد

مو حسن بوی حسن خوی حسن روی حسن

هر طرف می‌نگری کعبه هر کوی حسن

حرف بسم‌الله و رحمن و رحیم افتاده

فال نیک همه در دست کریم افتاده

سائلی بد دهن آمد که کند سب کریم

ناگهان دید در خانه مقیم افتاده

یک نبی آید و گوید که نمک گیرش نیست

هر رسولی رهش اینجا ز قدیم افتاده

فخر مفروش سلیمان، که ره سرور ما

به فقیر و به اسیر و به یتیم افتاده

از بهشت سر کوی حسن بن علی است

به خرابات دل خسته، نسیم افتاده

بانی کل حرم‌های جهان است حسن

بغض دجال به تخریب حریم افتاده

هرکه آماده نوسازی صحن حسن است

راه فتح حرم مکه، مدینه یمن است

این چه حالی است که از روز ولادت دارد

دیده وا کرد، ولی شوق عبادت دارد

صوت قرآن حزینش دل عالم ببرد

بیشتر از همه بر قدر، ارادت دارد

لشگرش یک شبه یاران معاویه شدند

هرکه همراه حسن ماند سعادت دارد

بدتر از جعده و ام حکم ملعونه

به حسن یک زن مکاره حسادت دارد

شتر سرخ ز یک ضربه تیغش پی شد

روز صفین نشان داد رشادت دارد

به رخش از دل یک کوچه ز یک لحظه تلخ

غربتی هست که تا روز شهادت دارد

جگر پاره چه اسرار که یک یک می‌گفت

با حسین از غم لا یوم کیومک می‌گفت

آید آن روز که آییم به ایوان طلات

با چراغ و علم و پرچم و گلدان طلات

چارده صحن بسازیم برای حرمت

چارده باب شود باز به دالان طلات

اسم هر باب بنام یکی از معصومین

زینت سر در هر باب به عنوان طلات

وسط صحن که افتد حرم پیغمبر

دور تا دور بسازیم شبستان طلات

صوت منصور شود نذر کمیل سحرت

چارده صحن کند پخش ز رضوان طلات

سی شب ماه مبارک حرمت می‌چسبد

هر سحر روضه یاس است و گلستان طلات

تازه آن‌جاست که ما روضه مادر داریم

پشت هر در سخن از غنچه پر پر داریم

محمود ژولیده

 

میان ارض و سما بزم شادی و شور است

به روی دست نبی آیه‌هایی از نور است

بغل گرفته نبی سبط اکبر خود را

و ان یکاد بخوان، چشم ابتران شور است

گمان کنم که پیمبر به گوش او می‌گفت:

خوشا به حال رسولی که با تو محشور است

به رزق خوان حسن عالمی نمک گیرند

عزیز کرده‌ زهرا "کریم" مشهور است

زدست هیچ کسی لقمه نان نمی‌خواهیم

کرامت حسنی با مزاجمان جور است

گدای کوی کریمیم و نان بهانه‌ ماست

نظر به منظر جانان مراد و منظور است

چقدر غبطه خورم بر کبوتران بقیع

شکسته بال و پرم… قبر خاکی‌اش دور است

به قبر خاکی او سایبان بدهکاریم

برای گنبد و گلدسته نقشه‌ها داریم

مرضیه نعیم‌امینی

 

بر ماه شب نیمه‌ این میکده سوگند

مثل تو ندیده است کسی کودک دلبند

خورده دلم از صبح همان روز نخستین

با مهر تو‌ای دست گل فاطمه پیوند

در لطف و عطا و کرم و بخشش و رحمت

گشتیم و ندیدیم کسی را به تو مانند

هر گوشه‌ای از نام تو حاجات گرفتند

از کوفه بگو تا به بخارا و سمرقند

حاتم که زبان‌زد شده در جود و سخاوت

یک عمر، بساطش به در خانه‌ات افکند

در بند توام، عبد توام، نام تو بردم

کوه گنهم را به تو بخشید خداوند

حکاک ازل شیر احد، نام حسن را

با خط خوشش سر در تالار دلم کند

تو زندگی‌ات خرج فقیران شده عمری

هر سائل محزون به کنارت شده خرسند

آن شامی بد خلق هم از سوی تو حتی

چیزی نشنیده است به جز رحمت و لبخند

در آرزوی وصف تو مردند هزاران

تمثال گر و شاعر و نقاش و هنرمند

هر بار نقاب از رخت افتاد خدا گفت:

جبریل امین دود کند بهر تو اسپند

جنگیدن قاسم همه‌اش از جمل توست

مردانگی‌ات خوب رسیده است به فرزند

"یا فاطمه" را یاد غمت، خیل شهیدان

با غصه نوشتند به هر پرچم و سربند

آن روز دوشنبه، وسط کوچه و مادر

گریان شده‌ایم از غم این واقعه هر چند…

هرگز کسی از راز تو آگاه نگشته

آن را که تو دیدی همه در پرده شنیدند

محمدجواد شیرازی

 

شب شب شادی کل گداهاست

عیدی امشب با مادر طاهاست

تو سر ما امشب شور وصاله

باده خوری آزاد، مستی حلاله

تا که چشمت نزنن امشب رو

جبرئیل دور سرت می‌گرده

توی آسمونا و روی زمین

اسم تو روی لبا گل کرده

خوش اومدی کریم اهل بیت

فرشته‌ها سرمست محو تماشات

گل می‌ریزن از عرش زیر قدم‌هات

اهل زمین غرق شور و جنونن

بلبلا از عشقت، ترانه خونن

آسمونو ریسه‌بندی کردن

تک به تک ستاره بیرون اومد

اومدی و تو کویر دل باز

صدای شرشر بارون اومد

خوش اومدی کریم اهل بیت

شب می‌شه وقتی چشماتو می‌بندی

غنچه‌ها گل می‌شن وقتی می‌خندی

هر وقت که لب‌هات غرق خنده می‌شه

از صورتت خورشید شرمنده می‌شه

گهوارت قبله شده پس کعبه

می‌ندازه سمت تو سجادش رو

هاتفی مژده داده که خدا

به جهان آوورده دلدادش رو

خوش اومدی کریم اهل بیت

از وقتی که اسم تورو شنیده

ماه شب چارده رنگش پریده

حتی خبر از قصه ها رسیده

لیلی شده مجنون، تا تو رودیده

اومدی و شادی رو آووردی

رفته از مدینه رنج و سختی

با رسیدن تو حالا میشه

صد و هجده عدد خوشبختی

خوش اومدی کریم اهل بیت

مجتبی خرسندی

 

به نام آن‌که تو را داده است نام حسن

درود احسن الارباب من سلام حسن

سلام بر برکات سپید سایه‌ تو

که نور داده به خورشید مستدام حسن

سلام بر درجات زبرجدت که از او

عقیق دست سلیمان گرفته وام حسن

عجیب نیست اگر خال هاشمی‌ات را

شبانه روز کند کعبه استلام حسن

فدای قامت بنده نواز تو که نماز

به احترام قدت می‌کند قیام حسن

قبول نیست سجودی که پاش مهر تو نیست

رکوع بی تو رکوعی‌ست نا تمام حسن

به اتفاق برادر به حشر گر برسی

به جذبه خیره شود چشم خاص و عام حسن

پیمبران متحیر به خویش می‌گویند

بود کدام حسین و بود کدام حسن؟

به خشت خشت ستون‌های عرش رب کریم

نوشته با قلم حسن، یا امام حسن

شکست شیشه‌ خون دل شما روزی

به دست سوده‌ الماس‌های شام حسن

صلات ظهر، چه تشییع بی‌نظیری شد

به لطف بدرقه‌ تیر‌ها ز بام حسن

میلاد حسنی

 

خبر رسید: که مادر شده است کوثر عشق

نشسته دلبر این طایفه، برابر عشق

حسن امید دو عالم، حسن برادر عشق

بیا و مژده بگیر از پدر و مادر عشق

بیا که شامل لطف خدا شویم امشب

به زیر پای کریمی فدا شویم امشب

ستاره می‌چکد از گوشه‌های چشم حسن

قنوت دست گدا و دعای چشم حسن

نوشته روزی ما را به پای چشم حسن

تمام ایل و تبارم فدای چشم حسن

من از ازل حسنی‎ام و تا ابد حسنی

حسن، عصاره‌ آیات مکی و مدنی

جزامی‌ام که نگاهم به راه او مانده

فدایی‌ام که سرم در سپاه او مانده

 اگر دلم به دو چشم سیاه او مانده

یقین که عاقبتم بر نگاه او مانده

اگر نگاه کند، "عاقبت بخیرم" من…

به پای عشق حسن، هانی‌ام، زهیرم من

قیامتی است خدایی حسن، ز پا تا سر

گرفته عطر نفس‌هاش، خانه را در بر 

دلیل شادی بابا و خنده‌ مادر…

به روی دوش نبی جای اوست تا آخر

چه خار تیز و بزرگی به چشم عایشه شد

امید فاطمه، منجر به خشم عایشه شد

دخیل بسته‌ام امشب به تیغ مژگانش

ملائکه همه افسون و جمله حیرانش

 به معرکه همه مبهوت رزم و طوفانش

فدای قبر غریب و فدای ایوانش

خدا کند که بسازیم صحن و ایوانی

به دست کارگرانی ز نسل سلمانی

گره زدم دل خود را به خاک بی‌حرمش

امید دارم همیشه به دست با کرمش

به آن نگاه پر از مهر و پاک و محترمش

برای توبه به درگاه حق، بیاورمش…

که او امید جهان است و شافع عرصات

هزار بار به این مرده داده آب حیات

همیشه داغ مدینه به قلب او مانده

بلور بغض عجیبی در آن گلو مانده

هنوز هم در خانه که پشت و رو مانده

به گوش کودکی‌اش هم، بگو مگو مانده

عصای کوچه و بی‌یاوری مادر بود

برای مادر تنها، شبیه لشکر بود

حرامزاده‌ای آمد که راهشان سد شد

برای غیرت این نوجوان عجب بد شد

هر آنچه بر سرشان تاکنون نیامد… شد!

حریم خانه‌شان، راه رفت و آمد شد

صدای ضربه‌ سیلی ز خاطرش نرود

عذاب صورت نیلی ز خاطرش نرود

پوریا باقری