سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: پنج ماه پیش بود که مردم جهان برای همدردی با مردم ووهان پیامی ارسال کردند که مضمون آن این بود "شما تنها نیستید" و درست دوماه بعد به شکلی عملی این شعار محقق شد! زیرا ویروس کرونا مانند یک مهمان ناخوانده، چتر خود را در تمامی کشورها پهن کرده بود! حالا دیگر همه مردم جهان درگیر مهمان چینی بودند و باید برای تنهایی خویش کاری میکردند.
کووید 19 خلایق را از ترس به انزوایی ناخواسته کشاند. حالا همه دست به دامن علم پزشکی شده بودند تا شاید کاری کند کارستان. اما برای این انزوای ناخواسته چه کاری میشد کرد؟ انسان اجتماعی تا چه زمانی میتوانست در کنج خلوت خود بنشیند تا دارویی شفابخش، یافت شود؟ کرونا مانند سیل نبود که بر بلندی بروی و خلاص؛ یا شبیه زلزله نبود که در خانه ایمن مسکن گزینی. نظیر بمب و موشک هم نبود که داخل پناهگاه بخزی و دمی آرام بگیری، این ویروس مزاحم از هر درزی نفوذ میکرد و گویی راهی برای جلوگیری از آن وجود نداشت. پس انسانها برای فرار از این تنهایی، دوباره به آفرینش هنری و فرهنگی روی آوردند. به بالکنهای خانهها آمدند و ترانهها سرودند و موسیقی نواختند.
برای فرار از ناامیدی و خستگی همچون بالرینها به حرکت درآمدند. کتابهای خاک خورده را از قفسهها درآوردند و شروع به خواندن کردند. مانند انسانهای نخستین دوباره بر دیوارها نقاشی رسم کردند. موزهها درهای گنجینههای خود را به شکل مجازی گشودند تا مشتاقان در راهروهای پرپیچ وخم آنها به گشت وگذار بپردازند. کمپانیهای عظیم فیلمسازی و تئاتر آثار خود را به رایگان در اختیار مخاطبین خود قراردادند. حالا به راحتی میشد به شکل مجازی به بزرگترین کتابخانهها سرزد و هر کتابی را خواند و لذت برد. دیگر قرار نبود برای دیدن کنسرت هنرمندان محبوبتان به سختی بلیت تهیه کنید و به تالارها بروید زیرا آنها خود به شکل رایگان به خانههای شما آمده بودند تا دمی از رنج تنهاییتان را کم کنند. حالا هنر و فرهنگ همچون مسکنی قوی وارد عمل شده بودند تا محققین و پزشکان بتوانند داروی قطعی را بیابند.
اما در این میان تاجران فرهنگ و ماهیگیران چیره دست آبهای گل آلود هم بیکار ننشستند. آنها هم آمده بودند تا به شکلی فرهنگی! از این خوان گسترده برای خود خوراکی لذیذ ابتیاء کنند. به بهانه ساخت کتاب صوتی یا پادکست به راحتی کتابها را روخوانی کردند، بیآن که مبلغی به پدیدآورنده اثر بپردازند! خب برای تولید فرهنگی که نباید پول پرداخت! آنهم در این شرایط که مردم نیاز به روحیه دارند! انواع فیلمهای برجسته اپرا و تئاتر هم که بود پس میشد با جادوی دانلود دریافتشان کرد و با تغییر علامت انحصاری و نصب زیرنویس به علاقهمندان فروخت. حالا با قیمتی ارزان، مهم فرهنگ بود که صادر میشد و نصب باافتخار نقاب فرهنگی برچهره! حالا اگر این ماسک در زمانهای که همه باید برای فرار از کووید19 ماسک برچهره بزنند، پنهان شود چه بهتر و مقبولتر. اما آنها حافظه خلایق را از یاد بردهاند زیرا این ایام نیز به پایان خواهد رسید، دیر یا زود، بعد از آن که ماسکها از چهرهها کنار رفت باید به سوالهای فراوانی پاسخ داد. شاید هم این عزیزان عاشق نشر فرهنگ به عکس قضیه فکر کردهاند و روی حافظه ضعیف هم وطنانشان حساب ویژهای باز کردهاند.
نکته غمانگیز اینجاست که بسیاری از مخاطبین با خوشحالی تمام و فارغالبال شریک این سرقت فرهنگی شده و برای این پدیده ضدفرهنگی هوراهم میکشند! حق و حقوق پدیدآورنده و هنرمند و انتشاراتی و مترجم هم که کشک، چون قانون عدم استفاده از کپیرایت هم که نیست، مملکت هم که گرفتاریهای بزرگتری دارد، هنرمند هم که دستش به جایی بند نیست، تئاتر ملی انگلیس و کمپانیهای تولید تئاتر برادوی و مثلا خانه باله مسکو هم که اصلا حواسشان به ما نیست پس آن میکنیم که باید! مهم تجارت فرهنگیست که شکل میگیرد حالا با پول یا بیپول! بله بیپول زیرا آن عزیزی هم که دانسته و نداسته در پادکست خود یک کتاب یا نمایشنامه را بدون اجازه نویسنده یا مترجم و یا انتشارات مربوط خوانش میکند، شریک همین سرقت ادبیست.
این را گفتم که به دوستانی که ندانسته و از روی احساس وظیفه دست به تولید زدهاند تلنگری بزنم؛ به قول شاملوی عزیز "روزگارغریبیست نازنین". البته که به جشنوارههای خانگی اشارهای نکردم تا بعدا به طور مفصل به آنها نیز بپردازم.